راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

البرادعی و بختیار
مقایسه ای ساده
میان یک موقعیت
 و دو شخصیت

 

قیام های مردمی در کشورهای عرب زبان شاخ افریقا و کشورهای خاورمیانه، نه تنها درس های بزرگی برای ملت ایران و احزاب و فعالان سیاسی ایران- اعمم از حاکم و غیرحاکم- دارد، بلکه پاسخ برخی پرسش های کلیدی را نیز به همراه دارد. پرسش هائی که بویژه در یک دهه اخیر نقش آن مثال معروف "اول تخم مرغ بود یا اول مرغ" را در میان اپوزیسیون بازی کرده بود.

از جمله این سئوالات و بحث ها، نقش شاهپور بختیار و نظرات او در انقلاب 57 ایران است. نه تنها طرفدار نظام سلطنتی، نه تنها مشروطه خواه شده های بعد از سقوط سلطنت پهلوی، بلکه طیف قابل توجهی از چپ های پشیمان و یا چپ های مشروطه خواه شده نیز گریبان خود را بدست همین پرسش داده اند. این که شاهپور بختیار خوب بود، برنامه هائی که اعلام کرده بود هم خوب بود، بنابراین به جای رفتن به سوی سرنگونی شاه و نظام سلطنتی باید از او حمایت می شد تا بلای جمهوری اسلامی (البته با استناد به جمهوری اسلامی کنونی) بر سر ایران نازل نشود و این همه کشته و اعدامی و بحران اقتصادی و سیاسی بر سر کشور نازل نشود.

به این طیف، اعم از سلطنت خواهان مشروطه شده و چپ های به مشروطه پیوسته، باید تحولات مصر را یادآور شد و در یک مثال بسیار ساده از آنها پرسید:

آیا دراوج حضور مردم در میدان التحریر قاهره، اگر البرادعی و یا عمرموسی و یا هر شخصیت غیر مبارکی دیگری قبول مسئولیت کرده و حکم نخست وزیری را از دست مبارک می گرفت، سرنوشتی بهتر از شاهپور بختیار پیدا می کرد؟ مردم او را می پذیرفتند؟ به برنامه هایش هر اندازه خوب و دمکراتیک و ملی، توجه می کردند؟

شاهپور بختیار، در چنین شرایطی و به امر و یا توافق اجباری محمدرضاشاه نخست وزیر را پذیرفت و ای بسا اگر چنین نکرده بود، در کابینه مهندس بازرگان یکی از وزرای مهم کابینه او- مثلا وزیر خارجه- می شد.

مسئله به همین سادگی است و نیازمند تئوری بافی و تخیل پروری نیست و ما نیز قصد شخصیت شناسی و سابقه شناسی بختیار را نداریم، بلکه بحث ما در باره آن مقطع زمانی، یعنی اوج شور انقلابی مردم ایران برای سرنگونی شاه و قبول مسئولیت نخست وزیری توسط بختیار است. که در واقع به معنای خودکشی سیاسی بختیار بود. چنان که اگر البرادعی و یا عمر موسی چنین می کردند، دست به خودکشی زده بودند.

حرف و سخن توده ای ها اینست که شاه در یک مانور سیاسی و برای خریدن زمان شاهپور بختیار را نخست وزیر کرد و این در شرایطی بود که همه فرصت های شاه سوخته بود. این را ما نمی گوئیم و نمی گفتیم، بلکه این را مردم و انقلاب ایران می گفت. چنان که مردم و قیام مصر می گفت و می گوید.

مصاحبه ای شنیدنی از ارتشبد جم، رئیس ستاد برکنار شده ارتش شاه و داماد دربار شاهنشاهی روی شبکه یوتیوب است که ما توصیه می کنیم همه آنها که علاقمند به این بحث هستند آن را بشنوند و ببینند. او توضیح میدهد که از تهران و از دربار به ایران فراخوانده شد و پس از چند بار طفره رفتن سرانجام به ایران بازگشته و بلافاصله در دربار با شاه ملاقات می کند. او ضمن گلایه هایش از شاه بدلیل برکنار کردن او از ستاد ارتش، می گوید چرا حالا دنبال من فرستاده اید و اگر قرار است مسئولیت وزارت جنگ را در کابینه بختیار قبول کنم، اختیارات واقعی ارتش را به وزارت جنگ بازگردانید و الا باز همان شرایط گذشته می شود که وزیر جنگ و دولت هیچ کاره اند و ارتش مستقل و دراختیار شما!

شاه می گوید: اولا من شما را به ایران نخواستم، بلکه بختیار خواسته. دوم، وزرات جنگ همان نقش گذشته را خواهد داشت(یعنی هیچ کاره). تصمیم اینطور گرفته شده است.

جم می گوید، بعد از این ملاقات از ایران بازگشتم و مسئولیتی را قبول نکردم.

این اعتراف کافی نیست تا دانسته شود که شاه همچنان در جستجوی فرصت بود و ارتش را در اختیار خود می خواست تا به محض فروکش کردن شور انقلابی مردم، دمار از روزگار مردم و سیاسیون در آورد؟ چنان که در جریان 28 مرداد کرد. و چنان که همین امروز شاهدیم که بیت آقای خامنه ای منتظر فروکش کردن شور اعتراضی مردم است تا دمار از روزگار آنها که زندانی کرده و در حبس خانگی نگهداشته در آورد.

نتیجه ای که ما می خواهیم بگیریم، اینست که این احزاب و شخصیت های سیاسی نیستند که انقلاب می کنند و باز این احزاب و شخصیت های سیاسی نیستند که شیوه و نوع حرکت انقلابی مردم را تعیین می کنند. بلکه، درحقیقت این حکومت ها هستند که قیام مردم را موجب می شوند و مقاومتشان در برابر مردم، نوع و شیوه مقابله مردم با آنها را تعیین می کنند. مسئله به همین سادگی است.

همان شاه و همین مبارک، اگر 10 سال، حتی 3 سال پیش از قیام و انقلاب مردم، تن به اصلاحات داده بودند و اداره ایران و مصر را آهسته و بی جنجال به بختیارها و البرادعی ها می سپردند، ما شاهد انقلاب 57 در ایران و یا قیام 89 در مصر می شدیم؟

آن که در پذیرش زمان رفرم و اصلاحات و عقب نشینی از برابر مردم و بازگرداندن حقوق مردم به آنها تاخیر می کند، مقصر اصلی و محرک انقلابی مردم است و زمانی که انقلاب و قیام آغاز شد، احزاب و شخصیت های سیاسی تنها کاری که میتوانند بکنند تلاش برای هدایت قیام وانقلاب، جلوگیری از جنگ داخلی، ارائه طرح های مردمی برای اقتصاد و اداره امور جامعه و انسجام بخشیدن به جنبش مردم است و لاغیر!

 

 

 

   راه توده  307    16 اسفند ماه 1389

 

بازگشت