حکومت مطلقه |
محافل مترقی جهان، نگران حمله نظامی ناتو و بویژه امریکا به لیبی و اشغال این کشور نفت خیزند. این نگرانی، از جمله، با صراحت تمام از سوی فیدل کاسترو که در این دوران یگانه حضور سیاسی اش در جهان، تحلیل رویدادهای آنست، بارها تکرار شده است. سمت گیری اخباری که از شبکه های بین المللی مانند بی بی سی، سی ان ان، سی بی اس، یورو نیوز و ... در باره لیبی پخش می شود نیز تقویت کننده همین نگرانی است. تمرکز اصلی روی جنایت و کشتار مردم، خطر جنگ داخلی در لیبی، انفجار چاه های نفت و دشواری هائی است که موج پناهندگان و فراریان از کشور لیبی برای کشورهای اروپائی فراهم کرده اند. این سمت گیری خبری، دوران پیش از بمباران و تکه پاره کردن یوگسلاوی سابق و همچنین اشغال عراق و سقوط رژیم صدام حسین را تداعی می کند. مسئله ای که می خواهیم روی آن انگشت بگذاریم، نه خوی اشغالگری نظامی کشورهای نفت خیزی مانند عراق و لیبی و کشورهای دارای موقعیت سوق الجیشی تعیین کننده در قلب اروپا مانند یوگسلاوی و تکه پاره کردن آنها، بلکه آن زمینه ایست که بر بستر آن حمله نظامی و یا اشغال نظامی یک کشور فراهم می شود. این بحث برای همه مردم ایران که به حق نگران یک ماجراجوئی نظامی و حتی اتمی و نابودی کشورند نه تنها جالب، بلکه واجب است. خوی امپریالیسم تجاوز و غارت و جنگ است. این درست و بحثی هم در باره آن نیست. اما تا زمینه داخلی چنین تجاوز و غارت و جنگی فراهم نباشد، آیا امپریالیسم جهانی می تواند برای رسیدن به اهداف خود بدان دست بزند؟ تجربه به این سئوال پاسخ منفی می دهد و به همین دلیل بحث را باید روی محور فراهم شدن زمینه های داخلی چنین تجاوزهائی متمرکز کرد. یعنی دولت های حاکمی را زیر نورافکن قرار داد که چنین زمینه ای را فراهم می کنند. در راس این زمینه ها، نارضائی وسیع مردم و بی اعتنائی حاکمیت به خواست های آنان است. این بی اعتنائی، خشم مردم و بی اعتمادی آنها به حاکمیت ها را متراکم می کند، چنان که در لیبی کرد. حاکمیت هر اندازه بیشتر به سرکوب و بی اعتنائی به خواست ها و اعتراض های مردم ادامه میدهد، راه بازگشت خود و پذیرش اصلاح و رفرم را می بنند. چنان که در لیبی بسته شد و یک ملت در برابر یک حاکم قرار گرفت. حاکمی که زمان سپردن اختیار مردم به دست آنها را نتوانست درک کند و به پشتوانه ارتش و توپ و تانک و سرنیزه، وفاداران سازمان یافته و مسلح و مانورهای سیاسی درعرصه جهانی در برابر مردم خود ایستاد. مردم لیبی، همه خشم خود را متوجه حاکم مطلقه کرده اند. حتی اگر این حاکم در گذشته خدماتی هم کرده باشد، امروز آن خاطرات گذشته از اذهان مردم پاک شده و متلاشی کردن مجسمه استبداد هدف مردم است. یعنی همان شرایطی که شاه در سال 57 دچار آن شد، همان شرایطی که مبارک در مصر گرفتار آن شد و همان شرایطی که رضاشاه اسیر آن شد. بخشی از کارنامه هر کدام آنها با مرکب خدمت نوشته شده بود، اما نفرت مردم از استبداد و حکومت مطلقه همه آن کارنامه را به سیلاب انقلاب سپرد. قذافی که 42 سال است خود را قاعد لیبی (رهبر لیبی) می داند و در آخرین مصاحبه اش با تلویزیون سی ان ان، با سفسطه گفت که پست و مقامی در لیبی ندارد که آن را رها کند، امروز نه تنها خود در محاصره یک جنبش ضد استبدادی است، بلکه با سماجت خونینی که در برابر جنبش مردم از خود به خرج داد، می رود تا لیبی را تسلیم امریکا و ناتو کند. حتی در چنین شرایطی که در آن قرار گرفته و خطری که لیبی را تهدید می کند، حاضر نیست، تن به پذیرش گفتگو با رهبران مخالفان داده و اداره کشور را به شورائی مرکب از نمایندگان مورد اعتماد مردم و شماری از کارگزاران خود بدهد و از صحنه خارج شود. همین سماجت و چسبندگی به قدرت و تشدید نفرت مردم است که زمینه اشغال نظامی لیبی را فراهم می کند. درباره ایران و جمهوری اسلامی و حاکمیت کنونی آن نیز ما، در شرایطی اگر نه مشابه، اما به سمت مشابه به سر می بریم و کافی است، در یک فرصت تاریخی، شهرها را با موج انسانی پر کنند، آنگاه دیگر فرصتی برای مانور و عقب نشینی و اصلاحات نخواهد بود و سرکوب و مقابله نظامی با مردم، زمینه ساز همان شرایطی خواهد شد که امروز لیبی در آن قرار گرفته است. یعنی حکومت ها و حاکمیت های مطلقه، که مردم نسبت به آنها به مرز نفرت رسیده اند، خود زمینه ساز تهاجم نظامی و اشغال کشور می شوند. چنان که در جریان جنگ دوم جهانی، ایران از دو طرف اشغال نظامی شد و رضا شاه سقوط کرد و مردم بیش از آن که نگران اشغال کشور باشند، از سقوط دیکتاتور و امکان تنفس در هوای آزاد سیاسی خوشحال بودند! |
راه توده 307
16 اسفند ماه 1389