برای انتخابات ریاست جمهوری بازگشت مردم به صحنه تنها با افشای ناگفته ها ممکن است |
تفکر حجتیه سه دهه پس از انقلاب 57، سرانجام توانست یک رکن از سه رکن اصلی حاکمیت، یعنی قوه مجریه را کاملا در اختیار بگیرد. درعین حال، این تفکر در دو رکن دیگر، یعنی قوای مقننه و قضائیه نیز دست بالا را پیدا کرد و بخش مهمی از مجلس خبرگان را نیز در اختیار گرفت.
این جریان نه تنها رهبر جمهوری اسلامی را در کنترل و تحت هدایت
دارد و در جریان حکم اخیر حکومتی رهبر برای جلوگیری از سوال
مجلس از وی نیز این کنترل آشکار شد، بلکه در مهم ترین ارگان و
سازمان کشور، یعنی قوای نظامی نیز عمیقا رخنه و نفوذ دارد. این
نفوذ، در کشوری نظیر کشور ما - مانند بسیاری از کشورهای
امریکای لاتین و افریقائی و آسیائی- همیشه بالاترین و گرهی
ترین نقش را در سرنوشت کشور و نظام ها و رژیم های حاکم داشته و
دارد. با همه این نشانه های نفوذ سازمان یافته حجتیه درارگان های حکومتی، ما، معتقدیم سلطه تفکر حجتیه بر دستگاه عریض و طویل حکومتی هرگز کم خطرتر از سلطه سازمانی آن نیست. این همان خطری است که از بدو پیروزی انقلاب 57 و بنای جمهوری اسلامی، رهبری حزب توده ایران با قاطعیت و پیگیری آن را اعلام داشت و بخش مهمی از انتقامی که از حزب ما در زندان ها گرفتند و سرانجامی که در پای چوبه های دار برای آن رقم زدند، ناشی از همین هشدار و قاطعیت در پیگری آن و انگشت گذاشتن روی آن قدرت خارجی – انگلستان- که پشت این جریان خفته بود. تمام کوشش رهبری حزب توده ایران، در سالهای فعالیت علنی در جمهوری اسلامی، به هر بهانه و مستند ساختن هشدارهای خود به گفته آیت الله خمینی، برای تفکیک دو اسلام از یکدیگر ادامه همین هشدار و پیگیری بود. رهبری حزب ما اعتقاد داشت که خطر بزرگ داخلی برای انقلاب 57 نه تحرکات – حتی مسلحانه- این و یا آن گروه کوچک و ماجراجوی غیر مذهبی، بلکه رخنه آن اسلامی در عمق دستگاه رهبری جمهوری اسلامی است که امروز شاهد حاکمیت آن هستیم. این رخنه و نفوذ از آنجا خطر بزرگ بود که ایدئولوژی و پیوندهای مذهبی با حاکمیتی داشت که سکان رهبری انقلاب 57 را در اختیار گرفت: دو چهره در یک لباس! ما حتی اعتقاد داریم بخش مهمی از فاجعه ای که مجاهدین خلق آفریدند، ریشه پنهان در تفکر حجتیه و افراد و رابطین نفوذی آن در این سازمان داشت. و یک گام بالا تر، این که قدرت های بین المللی و به ویژه انگلستان از همین طریق توانستند مجاهدین خلق را برای آن اشتباهات فاجعه بار و تاریخی هدایت کنند. این که حجتیه در لباس روحانیت هست و یا نیست اهمیت ندارد. آنچه اهمیت دارد نوع حرکت نفوذی و پنهانی آنها، تفکر و آن خط فکری، سیاسی و اقتصادی است که برای سلطه بر جامعه ایران و گسترش تشیعی که خود مفسر آن اند، از هیچ امکان و روزنه ای چشم پوشی نکرده و نخواهد کرد، حتی اگر به قول خودشان نیاز به عهد و پیمان با شیطان – اسرائیل و امریکا - باشد. ریختن خون، قتل و کشتار و اعدام و حتی تحمیل یک جنگ به ایران حاشیهایست بر این متن. همچنان که در 30 سال گذشته شاهد بوده ایم و پیش از آن نیز، در سالهای جنبش ملی نفت با نام "فدائیان اسلام" شاهد بودیم. تشکلی که خط فکری و اسلام پناهی اش با خط فکری و اسلام پناهی حجتیه یکسان بود. این نکته که هم در میان فدائیان اسلام و هم در میان سازمان وسیع حجتیه - چه پیش و چه پس از انقلاب- بودند و هستند افرادی که سادگی و صداقت داشتند و دارند، در اصل ماجرا و نگاه به نقش آفرینی آنها تغييری نمی دهد. نگاه سیاسی و تحلیلی در چارچوب صداقت و سادگی نمی تواند محبوس بماند. همچنان که تحلیل نهائی از عملکرد فدائیان اسلام و ترورهائی که انجام دادند، ما را به سیاست انگلیس درایران آن سالها رهنمود می شود، سیاست و نقش آفرینی تفکر حجتیه و سازمان حجتیه در 30 سال گذشته – تحت هر نام و نشانی و از جمله بنیاد تفکرات مصباح یزدی و یا بنیاد غدیر و یا هر نام دیگر- نیز در جمعبندی نهائی و پایانی خود، در خدمت همان پیر استعمار و وارثان و نوادگان آن، امریکا واسرائیل است. چنان که امروز در ایران شاهد نتیجه واقعی سلطه تفکر حجتیه بر جامعه هستیم. جامعه جوان ایران که حساسیتهای تاریخی خود نسبت به اسرائیل و نقش آن در منطقه و همچنین نقش آفرینی جهانی آمریکا و متحدانش را از کف داده و فاجعه بار تر آن که بخشی از این نسل برای نجات از وضع کنونی چشم به راه نجات بخشی بنام "امپریالیسم" است! ما حاصل را می بینیم و نه شعارها و ادعاهای نظامی و اتمی را. امروز و در بحرانی ترین دوران تاریخ معاصر ایران، وقتی سخن از انتخابات ریاست جمهوری می شود، با چنین صحنه ای و با چنین نفوذ و سرطان پیش رفته ای در سلول های بدن حاکمیت روبرو هستیم. آنها به این آسانی دست از قدرت به چنگ آورده نخواهند شست. چنان که در تازه ترین صف آرائی احمدی نژاد به نیابت و سخنگوئی از همان جریان حجتیه در برابر خامنه ای را شاهدیم. آنها با آگاهی از نفرت وسیع مردم از خامنه ای، بسیار دقیق میدانند وی در کدام نقطه سقوط قرار گرفته و از کجا باید آخرین حمله را به او بکنند تا برای نیفتادن بازهم بیشتر تسلیم آنها شود و سکان قوه مجریه را حفظ کنند. این تفکر در تدارک قلع و قمع خونین مخالفان و زندانیان و تکرار قتل عام 1367 است و از مقابله با ناهمسویان درونی خویش نیز دریغ نخواهد کرد.
آنها پشت شعار دفاع از انرژی اتمی، فضائی جنگی را برکشور حاکم
کردند. آنها توانستند استراتژی سیاست تهاجمی در منطقه و تکیه
به جنگ و سلاح اتمی را جا بیاندازند. در کنار این استراتژی و
برای پیش بردن آن نیز تاکتیک های داخلی و جهانی و منطقه ای را
به جامعه و حاکمیت تحمیل کردند. از جمله، گسترش خرافات و تحمیل
قوانین خشک و متحجرانه اسلامی. کارزار انتخاباتی آینده از تکاندهنده ترین افشاگری ها و قبول هزینه های سنگین آن می گذرد و ما نشانه های این افشاگری ها و قبول هزینه ها را در دو مصاحبه آیت الله خوئینی ها و حجت الاسلام موسوی لاری در هفته گذشته شاهد شدیم. ذکر نام کسانی که در قتل عام 67 مستقیما دست داشتند و اکنون قوه قضائیه را دراختیار دارند از دهان موسوی لاری را کم اهمیت نباید گرفت. با چنین عزمی باید وارد کارزار انتخابات ریاست جمهوری شد و مردم را آگاه ساخت. حتی اگر کمترین امکان ارتباط با مردم برقرار باشد، باید چنان کرد که گفتیم. مردم هوشیار، آماده ورود به صحنه و یا بازگشت به صحنه اند. راه پر پیچ و خم انتخابات آینده ریاست جمهوری در ایران، از این جاده مارپیچ و باریک میگذرد و رسیدن به مقصد، نیازمند مهارت و دقتی است که شرایط بغرنج کنونی می طلبد. حتی اگر برای نیم گام به عقب راندن تفکر و حاکمیت موجود با تمام قوت و توان باید به میدان آمد، چرا این قوت و توان را جمع نکنیم و به میدان نیاوریم؟ |
راه توده 386 13 آذر ماه 1391