راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بجای عوامفریبی
واقع بین باید بود
آقای خامنه ای
محصول
سیر قهقرائی
انقلاب 57 است

 

در هفته های اخیر برخی سایت ها (از جمله وابسته به حزب کمونیست کارگری) و صفحات فیس بوک اطلاعیه مشترک مهر ماه 1360 (یعنی 31 سال پیش) حزب توده ايران و سازمان فداییان خلق اکثریت درباره شرکت در انتخابات و رای دادن به ریاست جمهوری حجت الاسلام خامنه ای را بر صفحه خود قرار داده اند. یکی از منتشرکنندگان این بیانیه 31 سال پیش دلیل خود را چنین می‌آورد که "خوندن این اسناد برای این نسل که از اشتباهات گذشتگان درس بگیرند واقعا لازمه تا فریب عده ای که با نام اصلاحات برای تداوم عمر رژیم تلاش می کنند را نخورند!"

بعبارت دیگر آماج نه حزب توده ايران است، نه فداییان اکثریت نه حتی آقای خامنه ای بلکه آماج طرفداران اصلاحات و جنبش سبز و مهندس موسوی است. مردم باید این اسناد را به گفته این کاشفان حقیقت و ناصحین بخوانند تا دیگر به امثال میرحسین موسوی رای ندهند و مخالف جنبش سبز باشند. دیدگاه های راجع به این بیانیه در همان صفحه نیز همین برداشت را نشان می دهد. به این نمونه ها توجه کنید :

"همین امروز هم باصطلاح سیاستی مشابه دارند (موسوی مگر کیست که آنانیکه چشمشان را نبسته اند نشناسندش)" یا

"بازنشر این اسناد برای این که جوانان ایران یکبار دیگر به دام این دودوزه بازان حرفه‌ای سیاسی نیافتند کار بسیار شایسته‌ای است. شیادانی که هنوز هم در پس این همه جنایت مردم را به شرکت در انتخابات تقلبی و وهن آور در جمهوری اسلامی دعوت می‌کنند و خجالت هم نمی‌کشند."

اینکه بیانیه 31 سال پیش حزب توده ايران در رای دادن به ریاست جمهوری آقای خامنه ای چه ربطی به جنبش سبز و اصلاحات و موسوی دارد معلوم نیست. ظاهرا ربطش در آن است که حزب توده ايران از جنبش سبز پشتیبانی می کند، از مردم برای شرکت در انتخابات دوم خرداد 76 و رای به محمد خاتمی یا انتخابات 22 خرداد 88 و رای به مهندس موسوی دعوت کرده است.

هم شمار اندکی که در زیر این بیانیه علیه حزب توده ايران اظهار نظر کرده اند و هم محتوای آنچه گفته اند به اندازه کافی گویای وزن و درک و شعور نویسندگان آن است. بیش از 20 میلیون تنی که در انتخابات 2 یا 22 خرداد سال های 76 و 88 شرکت کردند نیز نشان از میزان اعتبار این نظرات در جامعه ایران دارد. جامعه ایران جامعه ای پیچیده و با تجربه است و اشتباه منتشرکنندگان این گونه اسناد در آنجاست که جامعه ایران را به قیاس خود گرفته اند.

 

ولی در ورای آنکه این افراد و این نظرات چه وزن و اعتباری دارند یا در واقع ندارند، این پرسش می تواند به حق مطرح باشد که چرا و در چه شرایطی حزب توده ايران در سال 1360 تصمیم گرفت از نامزدی آقای خامنه ای در انتخابات ریاست جمهوری پشتیبانی کند و آیا این تصمیم با توجه به تجربه بعدی و نقش منفی علی خامنه ای در دوران رهبری او تصمیم درستی بود یا نه؟

این پرسش به پاسخی منطقی در سطح شعور جامعه ما نیاز دارد و نه خاموشی در جواب منتشرکنندگان این باصطلاح اسناد و دارندگان اینگونه دیدگاه ها که هدفشان جنگ روانی بازحزب توده ایران است.

هر تصمیمی را باید درون شرایط خود سنجید و بنابراین باید دید شرایطی که در مهر ماه 60 موجب شد که حزب توده ايران از نامزدی ایت الله خامنه ای پشتیبانی کند چه بود.

انتخابات ریاست جمهوری سال 1360 بلافاصه پس از دو حادثه مهم روی داد :

نخست فاجعه انفجارمرکزحزب جمهوری اسلامی- هفتم تیر- که به کشته شدن آیت الله دکتر بهشتی رییس شورایعالی قضایی و شماری از مقامات برجسته و نمایندگان مجلس انجامید. همراه با آن شماری دیگر از نمایندگان مجلس و امامان جمعه وقت از یاران نزدیک ایت الله خمینی نیز ترور شدند.

دوم. انفجار ماه بعد، یعنی هشتم شهریور که به کشته شدن رئیس جمهور محمد علی رجایی و نخست وزیر وی محمد جواد باهنر انجامید.

بدینسان در فاصله یک ماه کشور روسای دو قوه خود را از دست داد، در شرایطی که هر روز در خیابان ها عده ای ترور می شدند. تحلیل آیت الله خمینی این بود که هدف از این ترورها و انفجارها، وادار کردن جمهوری اسلامی به اعلام شرایط فوق العاده، تعطیل کردن قانون اساسی و جمع کردن بساط انتخابات است. به همین دلیل وی یک روز پس از فاجعه هفتم تیر با اعضای شورایعالی قضایی دیدار کرد و از آنان خواست ظرف 24 ساعت آیت الله موسوی اردبیلی که مورد نظر او بود یا هر کس دیگر را با رای اکثریت به جانشینی آیت الله بهشتی برگزینند. این تعجیل برای آن بود که آمران ترور و انفجار به آماج خود در تعطیل قانون اساسی دست پیدا نکنند.

همین تعجیل و اصرار در مورد انتخابات ریاست جمهوری هم وجود داشت. یعنی بلافاصله پس از کشته شدن محمد علی رجایی وی دستور برگزاری مجدد انتخابات را داد، در حالیکه بسیاری از کارگزاران جمهوری اسلامی تحت عنوان امنیتی بودن شرایط مخالف برگزاری انتخابات بودند. حتی عده ای بر این عقیده بودند که شرایط اجازه انتخابات را نمی‌دهد و خود آقای خمینی شخصی را بعنوان رییس جمهور منصوب کند. در حالیکه اگر آن انتخابات با آن سرعت برگزار نمی شد یا به بهانه مسایل امنیتی به تاخیر می افتاد معلوم نبود که مانند موارد مشابه دیگر اصلا پدیده ای و نهادی به نام انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی می ماند.  

بنابراین مسئله عمده انتخابات سال 1360 مسئله نجات قانون اساسی و نهاد انتخابات بود و نه اینکه چه کسی قرار است رییس جمهور شود. تحلیل حزب توده ايران نیز همین بود. زنده یاد نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ايران در همان زمان با اشاره به نامزدی آیت الله خامنه ای به همین مسئله اشاره کرده و می گوید:

"از همان لحظه ای كه كاندیداتوری ایشان مطرح شد، حزب با انتشار اعلامیه ای از همه اعضا و هواداران خود و همه نیروهایی كه برای نظر حزب احترام قایل هستند، دعوت كرد كه به حجت الاسلام خامنه ای رای مثبت بدهند. این یك وظیفه عمومی بود برای درهم شكستن توطئه امپریالیسم آمریكا كه پس از انجام توطئه قتل شهید رجایی و شهید دكتر باهنر، با اشكال گوناگون و از جمله با ایجاد رعب و وحشت از این كه اتفاقاتی روی خواهد داد و خواهند كشت و خواهند زد و از این صحبت ها، سعی داشت نگذارد انتخابات رئیس جمهوری انجام گیرد"

(پرسش و پاسخ 20 مهر 60)

همانطور که می بینیم تنها مسئله ای که در اینجا مطرح نیست آن است که آقای خامنه‌ای شخص مناسبی است یا نامناسب بلکه مسئله عبارت از "یک وظیفه عمومی" برای جلوگیری از توطئه بر هم زدن اصل انتخابات است.

اما در مورد شخص آقای خامنه ای حزب توده ايران در بیانیه خود تاکید کرد که به ایشان بعنوان "نامزد نیروهای خط امام "و با توجه "به پشتیبانی یکپارچه پیروان صدیق خط امام از نامزدی ایشان" رای می دهد. در آن شرایط هرکس دیگری را نیروهای خط امام بعنوان نامزد معرفی می کردند حزب توده ايران از وی پشتیبانی می کرد.

در مورد نظر حزب توده ايران در برابر شخص آقای خامنه ای اگر ما بگوییم که همین آگاهی و همین شناختی که امروز درباره ایشان داریم 31 سال پیش هم همین آگاهی و شناخت را داشتیم طبیعتا به مردم خود دروغ گفته ایم. شناخت ما از آقای خامنه ای حاصل چند برخورد زنده یاد کیانوری با وی و برخی اطلاعاتی بود که از گوشه و کنار بدست ما می رسید و برخی سخنرانی های وی. ارزیابی شخصی نورالدین کیانوری از علی خامنه ای پس از یکی دو دیدار با وی آن بود که او "یک مائوئیست اسلامی خطرناک" است. (مراجعه کنید به یادمانده های علی خدایی در راه توده). ولی این ارزیابی شخصی ربطی به رای دادن و ندادن به او در آن لحظه و مرحله تاریخی نداشت. اگر انتخابات در شرایطی دیگر برگزار می شد و اگر نامزدهای متنوع و مترقی مورد شناخت ما دربرابر آقای خامنه ای قرار می گرفتند قطعا ما از آن نامزدها پشتیبانی می کردیم. ولی انتخابات در آن لحظه، به آن شکل، با آن نامزدها و تحت تاثیر مسئله عمده ای که به آن اشاره کردیم برگزار شد.

علیرغم نگاه منفی که رهبری حزب توده ايران درباره شخص آقای خامنه ای داشت ولی این نکته را نیز بخوبی می دانست که آقای خامنه ای بعنوان رییس جمهور تعیین کننده سرنوشت جمهوری اسلامی نخواهد بود. آقای خامنه ای خود درون یک مجموعه عمل می کرد و بنابراین سمتگیری کل آن مجموعه بود که در نهایت سرنوشت و سمتگیری آقای خامنه ای یا هرکس دیگری را اگر بجای او آمده بود تعیین می کرد. این نگرش حزب توده ايران نیز خیلی زود تایید شد. هنوز چند هفته از گزينش آقای خامنه ای نگذشته بود که مجلس به نخست وزیر معرفی شده از طرف ایشان یعنی علی اکبر ولایتی رای نداد و سرانجام میرحسین موسوی را به وی تحمیل کرد. حزب توده ایران از تصمیم مجلس پشتیبانی کرد که نشان می دهد حزب توده ايران نظر مثبتی نسبت به شخص آقای خامنه ای نداشت. داستان کشاکش موسوی و خامنه ای و مداخله آیت الله خمینی بسود موسوی و قهر و آشتی‌های آقای خامنه ای را همه از آن با اطلاعند و تایید کننده ارزیابی عمومی حزب توده ايران از وضعیتی است که در آن آقای خامنه ای به ریاست جمهوری برگزیده شد و محدودیت نقش و نفوذ وی در آن شرایط است.

نکته آخر مسئله ارزیابی شخصیت هاست که ظاهرا کسانی که بیانیه رای حزب توده ايران به آقای خامنه ای را بعنوان یک سند منتشر کرده اند هیچ درکی از آن ندارند. در ارزیابی نقش شخصیت ها در عرصه سیاسی نکات مختلفی وجود دارد که باید به آن توجه کرد.

اولا شخصیت ها در طول زمان شکل می گیرند و تغییر می کنند و ثانیا و مهمتر از آن تغییرات شخصیت ها و سمتگیری آن خود تابع شرایط  است.

مثلا گرایش به استبداد در آقای خامنه ای نتیجه تحول شرایط به سمت وضعیتی بود که ویژگی آن وجود یک تناسب قواست که امکان بروز و تسلط این گرایش را بوجود می آورد. آقای خامنه ای امروز نتیجه عقب نشینی و سیر قهقرایی انقلاب است. برای آنکه گرایش استبدادی در آقای خامنه ای (یا هرکس دیگر بجای او امکان بروز نیابد) باید شرایط بروز آن را از بین برد. حزب سیاسی نمی‌تواند نه تحول افراد را پیش بینی کند نه بر روی خصلت ها و روحیه آنان اثر بگذارد. حزب سیاسی تنها می تواند روی شرایط اثر بگذارد و بکوشد که این شرایط به شکلی تحول پیدا کند که امکان بروز گرایش استبدادی و ارتجاعی را در میان رهبران سد کند. این همان کاری بود که مثلا توده ای ها با رای به خاتمی یا میرحسین موسوی کوشش انجام آن را داشتند. هدف از رای به خاتمی چه بود جز آنکه بتوان یک شرایط تازه، توازن تازه ای از قدرت در رهبری جمهوری اسلامی بوجود آورد تا بعنوان یک وزنه دربرابر گرایش به استبداد در رهبری عمل کند؟ مضممون رای به میرحسین موسوی نیز همین بود و مضمون جنبش اصلاحات نیز همین است.

بنابراین امروز آقای خامنه ای تنها نتیجه تحول درونی شخص خود او نیست. نتیجه سی سال تاریخ جمهوری اسلامی است. نه حزب توده ايران خامنه ای را رییس جمهور کرد، نه آقای خمینی و نه حتی مردم ایران. در حقیقت آنان که محمد علی رجایی را کشتند خامنه ای را رئیس جمهور کردند. انحراف از اینجا آغاز شد. شرایط از اینجا شروع به تغییر کرد. همانگونه که کسانی که دربرابرگزینش محمد خاتمی ایستادند یا دربرابر جنبش اصلاحات و جنبش سبز امروز ایستاده اند شرایط را بسود استبداد علی خامنه ای تغییر می دهند. در حالیکه مردم ایران و حزب توده ايران که دیروز برای پیشبرد انقلاب و امروز برای پیروزی اصلاحات و جنبش سبز مبارزه می کند آن نیرویی است که می کوشید و می کوشد شرایط و تناسب قوای نوینی را در کشور ایجاد کند که راه تبدیل آقای خامنه ای و امثال آقای خامنه ای به یک مستبد مطلق را سد کند.

 

 

 

                        راه توده  371      دوم مرداد ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت