راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرانجام
"اسلام ستیزی"
به بمباران ایران
ختم میشود؟

 

مطبوعات چپ و مترقی اروپا نسبت به خطر تبدیل اسلام ستیزی به شکل نوین فاشيسم در اروپا و جهان هشدار می‌دهند. اسلام ستیزی همچون شکل تازه فاشيسم، جای یهودستیزی در فاشيسم پیش از جنگ جهانی دوم را گرفته است. هم اکنون در اروپا بویژه در آلمان، هلند، فرانسه، بلژیک و کشورهای شمال آن روزبروز گرایش به فاشيسم اسلام ستیز تشدید می‌شود.

این گرایش فاشيسم در عرصه داخلی با گرایش به فاشيسم و جنگ در عرصه جهانی توام شده که ایران و کشورهای اسلامی و منطقه خاورمیانه را هدف گرفته است. بدینسان اسلام ستیزی در غرب اکنون دو روی پیدا کرده است. روی داخلی برای سرپوش گذاشتن بر بحران داخلی و سوق دادن آن بسوی مهاجران مسلمان ساکن این کشورها. روی خارجی به سمت جنگ و تجاوز و حتی توجیه استفاده از سلاح اتمی در منطقه خاورمیانه به منظور تسلط سیاسی و اقتصادی بر منطقه. از این نظر فاشيسم اسلام ستیز با فاشيسم یهود ستیز پیش از جنگ جهانی دوم نیز شبیه است. در آن زمان نیز یهودستیزی در داخل همراه شد با جنگ در خارج تحت پوشش اینکه گویا ملت‌های شرق اروپا پایگاه یهودیان هستند.

در گذشته که جنگ در داخل خود اروپا جریان داشت و مسلمانان خارج از روند تاریخ جهانی به حساب می آمدند، یهودستیزی به شکل "پدر کشتگی" میان مسیحیان و یهودیان و به صلیب کشیدن عیسی توسط قوم یهود تبلیغ و به آن دامن زده می‌شد. اکنون با توسل به نظریه "جنگ تمدن‌ها"ی هانتینگتون جای آن پدرکشتگی را ادعای تمدن مشترک"یهودی- مسیحی" گرفته که دربرابر "تمدن اسلامی" قرار دارد و گویا این دو تمدن با هم در جنگ هستند. دقت کنیم که سخن از "تمدن‌ها" است، نه حکومت ها، نه مذاهب، نه اندیشه ها بلکه خود مردم و کل یک ملت و ملت ها این بار گویا رویاروی یکدیگر قرار گرفته اند. بنابراین اسلام ستیزی جنبه مذهبی ندارد، جنبه تمدنی دارد، تمام کشورهای اسلامی همراه با ملت های آنها دشمن محسوب می شوند.

جنبه نوین فاشيسم اسلام ستیز تلاشی است که برای ایجاد جبهه‌ای از مذهبیون مسیحی و یهودی، چپ‌ها و لاییک‌ها به دور خود به عمل آورده است. این فاشيسم می‌کوشد اسلام ستیزی خود را به مذهبیون تحت عنوان دفاع از مسیحیت و یهودیت در برابر خطر گسترش اسلام، به چپ‌ها و مارکسیست‌ها تحت پوشش مبارزه با مذهب و به لاییک‌ها تحت عنوان جدا کردن مذهب از سیاست که در هر دو مورد اخیر منظور فقط اسلام است بقبولاند. به همین دلیل است که مقاومت احزاب چپ اروپا برای آنها بسیار گران آمده است. در انتخابات اخیر فرانسه دیدیم که نامزد جبهه چپ که حاضر به تسلیم شدن به اسلام ستیزی نبود به اسلام گرایی و تلاش برای برقراری حکومت اسلامی در آن کشور متهم شد و علاوه بر تصاویر مونتاژ شده و جعلی در هفته های اخیر راست افراطی فرانسه تراکت‌های جعلی با رنگ سبز و زبان عربی بنام جبهه چپ منتشر کرده است.

بدینسان می‌توان دید که موج شدید اسلام ستیزی که این روزها در اینترنت‌ها یا فیس بوک‌های فارسی زبان و عمدتا زیر عناوین مستعار به راه افتاده ریشه در کجا دارد. این در واقع ادامه خط فاشيسم سرمایه داری جهانی است ولو اینکه زیر پوشش اعتقاد به مذهب زرتشت یا دفاع از اندیشه چپ و مارکسیسم یا ضرورت لاییسته به مذهب و اسلام حمله کند.

کشورهای غرب برای حاکم کردن این فاشيسم نوین از گروه‌های اسلامی که اکثرا ساخته دست خود آنهاست بهره برداری می‌کنند. همانگونه که در گذشته بهره برداری کردند. بدیهی است در این میان مسئولیت حکومت ایران در اوجگیری این تبلیغات فاشيستی ضد اسلامی به هیچوجه اندک نیست. پیروزی جنبش سبز و اصلاحات در ایران می‌توانست ضربه مهلکی به این فاشیسم نوین اسلام ستیز در صحنه جهانی وارد آورد ولی منافع طبقاتی، اقتصادی و سیاسی جناح‌های حاکم و نفوذ سیستم‌های اطلاعاتی غرب در حکومت ایران با دست زدن به کودتا مانع آن شد.  در عوض حکومتی بر سر کار در ایران نگاه داشته شد که به غرب امکان داد تا بتواند این فاشيسم نوین را با به اصطلاح "تهدید اتمی ایران" پیوند زند. موج نوینی که از اسلام ستیزی در غرب به راه افتاده است بنابراین اهدافی فراتر از مسایل داخلی این کشورها دارد. این موج می‌کوشد افکار عمومی را برای بمباران اتمی ایران و خاورمیانه آماده کند. برای این کار یک شوک مانند یازدهم سپتامبر کافی است. خود غرب زمینه لازم برای وارد آمدن چنین شوک‌هایی را فراهم می‌کند و با نفوذی که در سازمان‌های ارتجاعی اسلامی مانند القاعده و در داخل حکومت ایران دارد بموقع زمینه لازم برای توجیه حمله اتمی به ایران را که کل منطقه خاورمیانه بتدریج قربانی آن خواهد شد فراهم خواهد ساخت. میان موج نوین تشدید اسلام ستیزی در کشورهای بزرگ سرمایه‌داری با حمله نظامی به ایران رابطه ای مستقیم وجود دارد. این سرانجام حتمی و اجتناب ناپذیر نیست. ولی نیاز به شناخت اوضاع خطرناک جهان و اراده به خنثی کردن تهدیدها از طریق وحدت ملی، احترام به اندیشه ها و نظرات متفاوت، اعتماد به مردم و دموکراسی و عدالت اجتماعی دارد. نیاز و اراده ای که رهبری جمهوری اسلامی تا کنون نشان داده فاقد آن است.

 

 

 

 

                        راه توده  365      22 خرداد ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت