زمان بررسی ملی |
سال 1391 را باید ظاهرا سال به بن بست رسیدن سیاستهای آقای خامنهای در همه عرصههای سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی و بالاخره اتمی دانست. ریشه این بن بست در کجاست؟ آقای خامنهای از ابتدای جمهوری اسلامی، و به تدریج روزبروز آشکارتر، در جناح راست آن قرار گرفت. راست، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی. از نظر اقتصادی او به پیگیرترین مخالف سیاستهای اقتصادی دولت میرحسین موسوی تبدیل شد. دولتی که در زمان جنگ می کوشید با حداقل بودجه، نیازهای سرسام آور جنگی را برآورد و در عین حال حدی از انسجام و عدالت اجتماعی را حفظ کند. یک لحظه تصور کنیم که در زمان جنگ هم سیاستهای اقتصادی دست راستی آقای خامنهای اجرا می شد و چون امروز خودروهای پورشه میلیارد تومانی، در خیابان ها، در مقابل چشم کسانی که کلیه خود را برای درس خواندن و پرداخت بدهی می فروشند رژه می رفتند. سرنوشت جنگ بهتر از سرنوشت سیاست اتمی ایشان می شد؟ آقای خامنهای از نظر سیاسی هم در جناح راست قرار داشت که به ویژه در پیوند او با حجتیه نمایان می شد تا آنجا که یکی از رهبران حجتیه بنام "آقاشاهی" را بالاترین مقام امنیتی در کنار خود کرد، همان که در ارتباط با انگلستان پرونده کودتا برای حزب توده ايران سرهم بندی کرد و انقلاب را از نیروی این حزب و پشتیبانی آن محروم کرد. همین دو سمتگیری راست سیاسی و اقتصادی کافی بود تا آقای خمینی با سوظن به آیتالله خامنهای نگاه کند. البته حداد عادل – پدرعروس آقای خامنه ای- این سوظن را نشانه "بیبصیرتی" آیتالله خمینی می داند و مدعی است که آقای خامنهای در آن دوران با "بصیرت الهی" خون دل می خورد و سکوت می کرد. به هر حال ستاره بخت آقای خامنهای با درگذشت آیتالله خمینی از چند جهت اوج گرفت. اول اینکه کسی که دست و بال او را بسته بود از سر راه برداشته شد. دوم اینکه اکثریت مجلس خبرگان را مخالفان آقای خمینی تشکیل می دانند و اختلاف با آقای خمینی به سرمایه سیاسی خامنهای در آن مجلس تبدیل شد تا مقام رهبری را به وی تفویض کنند. بالاخره اینکه درگذشت آقای خمینی همزمان شد با بحران در سوسیالیسم جهانی و اندیشههای اقتصادی و سیاسی چپ. چنین به نظر می رسید که سیرحوادث و تاریخ از همه سو حق را به آقای خامنهای در برابر آیتالله خمینی و میرحسین موسوی داده است. بدینسان خمینی دفن و سرانجام به ماکت مقوایی تبدیل شد و موسوی برای دو دهه محو. البته در ایران یک انقلاب عظیم برای آزادی و عدالت اجتماعی صورت گرفته بود و نه آقای خامنهای و نه هیچکس دیگر نمی توانست این واقعیت را در نظر نگیرد. به همین دلیل آقای خامنهای سیاستهای راست گرایانه خود را زیر پرچم مخالفت با "لیبرالیسم" به پیش برد که پرچم تاریخی سرمایه داری در شرایط بحران و جنبش وسیع توده هاست. این مخالفت با "لیبرالیسم" دو جنبه سیاسی و اقتصادی داشت. نفی لیبرالیسم سیاسی به معنای نفی دمکراسی. نفی لیبرالیسم اقتصادی یعنی پشت سرگذاشتن آن در سمت اولترا لیبرالیسم. همان سیاستی که امروز مانیفست همه احزاب راست افراطی در اروپا و دیگر کشورهای جهان است. اکنون پس از گذشت بیش از دو دهه زمان بررسی کارنامه آقای خامنهای فرا رسیده است. با اینحال نباید فراموش کرد که این دو دهه خود از سه مرحله عبور کرده است : دوران هاشمی رفسنجانی که در آن تصور می شد می توان در شرایط ایران انقلاب کرده لیبرالیسم اقتصادی را با رنگ و لعابی از لیبرالیسم سیاسی همراه کرد. دوران 8 ساله محمد خاتمی که در آن دمکراسی سیاسی به مسئله عمده تبدیل شد در حالیکه همین دوران درخشان ترین دوران اقتصادی تقریبا 24 سال اخیر هم هست. اگر دستاوردی همچنان وجود دارد که دولت احمدی نژاد و دزدها و اختلاس گرانی که در اطراف او و بیت رهبری جمع شده اند نتوانسته اند نابود کنند، اگر پایههای مادی و فنی در کشور ما هنوز وجود دارد که بتوان آنها را وسیله یک پرش و جهش اقتصادی نوین کرد از همین دوران است. بالاخره دوران احمدی نژاد که تجسم و تبلور و اجرای همه تفکرات و اندیشههای سیاسی و اقتصادی و آقای خامنهای شد. اختلاف احمدی نژاد و آقای خامنهای درست به همین دلیل قابل حل نیست که هر دوی آنها خود را رهبر، خود را پرچمدار یک سیاست واحد جلوگیری از دمکراسی سیاسی و پیگری اولترالیبرالیسم اقتصادی می دانند و در عین حال می خواهند بحران ناگزیر اقتصادی و پیامدهای ویرانگر اجتماعی حاصل از آن را به گردن دیگری بیاندازند. ریشههای بن بست و شکست سیاست اتمی ایشان را باید در این واقعیتها جستجو کرد. ایران می توانست با دموکراسی سیاسی و عدالت اجتماعی با کمترین هزینه به فن آوری اتمی تا آستانه توانایی ساخت سلاح آن نیز دست پیدا کند. این خودکامگی سیاسی و اولترالیبرالیسم اقتصادی مورد نظر آقای خامنهای بود که ایران را علیرغم پرداخت سنگین ترین هزینه تا به امروز از دستیبابی به چنین امکانی محروم کرد، ضمن اینکه جامعهای از هم گسیخته و اقتصادی فروپاشیده را روی دست مردم ما گذاشت. و این تازه آغاز پایان میراثی است که رهبری آقای خامنهای برای ملت ما باقی خواهد گذاشت. |
راه توده 362 اول خرداد ماه 1391