برای ترک سیاست نظامی |
از ابتدای سال 1391 نشانه هائی مشهود شده است که احتمال می رود در ادامه آن، سیاست ویرانگر نظامی که سلطه آشکار آن در 7 سال گذشته، ضربات ویرانگری در تمام عرصه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به کشور وارد آورد تغییر یابد. خصوصی سازی لجام گسیخته ای که در واقع آن را می توان سپاهی سازی اقتصاد نام نهاد، تولید داخلی را به نابودی کشاند، مشتی اوباش و جانی را بر سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه حاکم کرد، کودتائی خونین را روی دست مردم گذاشت، بزرگترین ضربات را به اعتبار سپاه پاسداران که مردم آن را قهرمان جنگ با عراق می شناختند زد، ویرانگری فرهنگی را به ارمغان آورد، از هر سو موجب تقویت پشیمانی مردم از انقلاب شد، زندان ها را از فعالان سیاسی و مدنی و سندیکائی و همچنین کادرهای مذهبی اولیه انقلاب پر کرد، فعالیت اتمی را همراه ساخت با شعار و تهدید در سیاست خارجی و بزرگترین بهانه را برای تحریم های گسترده و همه جانبه ایران فراهم ساخت. همین سیاست نظامی، ایران را در ضعیف ترین موقعیت منطقه ای قرار داد، زمینه نفوذ گسترده سازمان های جاسوسی را تا مغز استخوان نظام فراهم کرد و در آخرین پدیده نکبت بار آن، انتخاباتی فرمایشی و انتصابی را به مردم ایران تحمیل کرد. یعنی انتخابات مجلس نهم که هنوز حاکمیت نمی داند با نامشروع بودن چنین مجلسی که معلوم نیست چه کسانی با چراغ خاموش به آن برده می شوند، چه کند؟ این لیست سیاه را می توان ادامه داد، اما نیازی به آن نیست زیرا مردم ایران امروز بیش از هر زمانی نسبت به این سیاست و نتایج آن آگاهی دارند و نمایندگان آن را در راس حاکمیت می شناسند. بنابراین، بحث نه بر سر نتایج فاجعه بار سیاست نظامی و مقابله با اصلاحات در نظام و در کشور، بلکه سخن بر سر نشانه های چرخشی است که براساس آن باید امیدوار بود به تغییر این سیاست. این که ترک این سیاست با چه دشواری ها و عواقب و هزینه ای برای حاکمیت همراه خواهد بود، بستگی به دو پیش فرض دارد: 1- عزم راسخ برای ترک این سیاست 2- بسیج نیروی لازم برای دوران پس از این سیاست دراین که سیاست نظامی به بن بست کامل رسیده، جای تردید نیست. این سیاست از پیش از کودتای 22 خرداد به پایان خط رسیده بود، اما حاکمیت هنوز بر سر ادامه آن جان سختی می کرد. بنابراین آنچه امروز نشانه های ضعیفی از آن را می توان مشاهده کرد، قبول ناممکن بودن ادامه این سیاست توسط راس حاکمیت است. بحث اصلی بر سر مرحله بعدی است. یعنی مرحله سازماندهی عقب نشینی و تغییر سیاست، که این نیز جز با بسیج نیروی اجتماعی و تغییرات اساسی در راس حاکمیت ناممکن است. بسیج مردم نیز جز با جلب اعتماد مردم و بازگرداندن آب رفته، به جوی ممکن نیست و مردم، ممکن است همه چیز را ندانند، اما آنچه را باید درک کنند، درک می کنند و با همین درک است که به وعده ها و تغیرات اعتماد می کنند و یا اعتماد نمی کنند. ما نیز مانند بسیاری از فعالان حزبی و مدنی و سیاسی داخل کشور بر این اعتقادیم که تا فضای سیاسی گشوده نشود، بساط دادگاه های کودتائی جمع نشود، در زندان ها باز نشود و اوباش حاکم کنار گذاشته نشوند و... این اعتماد جلب نخواهد شد. بحث اصلی در باره تغییر سیاست نظامی و نشانه های بسیار ضعیفی که از آن دیده می شود (از جمله در مذاکرات اخیر اتمی) از این مرحله به بعد است. یعنی اعتماد ملی. ساده ترین و صریح ترین تعبیر آنست که عقب نشینی دو بال دارد. یک بال برای پرواز از بام سیاست نظامی و جنگی و پذیرش تغییر سیاست حاکم، و بال دیگر پرواز به سوی مردم. هیچ برنده ای با یک بال قادر پرواز نیست.
|
راه توده 358 28 فروردین ماه 1391