جنبش بابیه و فرقه بهائیت بارها، خوانندگان راه توده از ما خواسته اند تا مقاله ای را در باره جنبش بابیه و تفاوت آن با بهائیت منتشر کنیم. آنچه را می خوانید با پرهیز از هر گونه مداخله و اظهار نظر در باره تفکر مذهبی بر این دو جریان و همچنین دوری گزیدن از تبلیغات رایج در جمهوری اسلامی پیرامون بهائیت و سکوت درباره جنبش بابیه تنظیم شده است. بصورت مکمل این مقاله که از منابع گوناگون برگرفته شده، خلاصه ای از آنچه که اخیرا در برنامه "پرگار" بی بی سی از سوی یکی از طرفداران و فعالان "بهائیت" مطرح شد را نیز بصورت مستقل از این مقاله می آوریم. این مقاله بی شک دارای کم و کاستی هائی است که دلیل اصلی آن را باید در تلاش ما برای پرهیز از ورود به یک بحث مذهبی بوده است. |
بهائیت فرقه ای منشعب از بابی گری و یا بهتر است بنویسیم "جنبش بابیه" است که در زمان خود، با انگیزه های اجتماعی مترقی ظهور کرد. بنیان گذار این جنبش سید علی محمد شیرازی ملقب به «باب» بود. او در سال 1235ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگی به کربلا رفت و در آنجا پس از چند سال خود را باب امام زمان خواند و مریدانی نیز به وی پیوستند. او نفی ادامه غیبت امام دوازدهم و زمینی ساختن و انسانی ساختن یک داستان رویائی شد. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان علی محمد وارد مرحله قیام شدند. میرزاتقی خان امیرکبیر این قیام را فتنه ای علیه امنیت کشور، در دوران اصلاحاتی که وی آغاز کرده بود نامگذاری کرد. سرانجام، علی محمد باب و یکی از پیروانش به نام محمد علی زنوزی در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند. از این مرحله به بعد، فرقه مذهبی بهائیت ظهور کرد، که رهبری آن با «میرزا حسینعلی نوری» معروف به بهاء الله بود. ملا حسین بشرویه ای معروف به «باب الباب»، از نخستین گروندگان به باب بود و به ترویج بابیگری، به ویژه در نور و مازندران را گسترش داد. حتی همین مختصر نیز حکایت از رشد جنبش بابیه و سپس فرقه بهائیت در میان روحانیت دارد و اگر نبود جنبش نارضائی مردم از حکومت قاجاریه، جنبش بابیه نمی توانست به یک جنبش اجتماعی تبدیل شود. درنخستین سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار شورش های متعددی توسط طرفداران باب در ایران بوجود آمد. پس قیام بابی ها در مازندران، دامنه این قیام به نیریز و مناطقی رسید. در کتاب «بیان فارسی» پنج استان ایران کانون پیروان بابیه بود و شاید همین تقسیم ارضی و خطر تجزیه مذهبی ایران بود که موجب شد میرزا تقی خان امیرکبیر، صدراعظم وقت، که بشدت معتقد به حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران بود علیه بابیه وارد عمل شد. سرکوبی که به اعدام سید علی محد باب پس از صدور حکم ارتداد وی منجر شد. پس از اعدام باب، عموم بابیه میرزا یحیی «صبح ازل» را به عنوان جانشین باب پذیرفتند ولی چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلی «بهاءالله» زمام رهبری طرفداران بابیه را بدست گرفت. امیر کبیر در ادامه مقابله با بابیه حسینعلی را از ایران به عراق تبعید کرد. میرزا حسینعلی پس از قتل امیرکبیر بدستور ناصر الدین شاه و خدعه مادرش مهد علیا و به صدارت رسیدن میرزا آقاخان نوری، به دعوت وی به ایران بازگشت. پس از ترور اول و ناکام ناصرالدین شاه دستگیری دوباره و اعدام بابی ها شروع شد و میرزا حسینعلی نوری باتهام دست داشتن در این ترور یکبار دیگر به عراق تبعید شد. میرزا حسینعلی در دوران تبعید عراق خود را «من یظهِرُهُ اللهی» اعلام کرد. درحالیکه علی محمد باب گفته بود حدود دو هزار سال بعد از او کسی که «من یظهِرُهُ الله» است ظهور خواهد کرد. سرانجام حکومت عثمانی بهاء الله و پیروانش را به «عکا» در فلسطین و میرزا یحیی را به «قبرس» تبعید کرد. میرزا حسینعلی «بهاءالله» در این مرحله از تبعید خود را پیامبر نامید و فرقه «بهائیت» را بنیان گذاشت . اولین معبد آنها بنام «مشرق الاذکار» با حمایت دولت روسیه تزاری در شهر عشق آباد – ترکمنستان- ایجاد شد. بهاءالله 9 سال در قلعه ای در عکا تحت نظر بود و پانزده سال عمر خویش را در همان شهر گذراند و در 1309ق،(20) پس از بیست شبانه روز تب در گذشت و پیروانش با اعتقاد به خدایی او قبرش را قبله خویش ساختند. با مرگ میرزا حسینعلی بحران جانشینی، اختلافات و درگیری های زیادی را در میان فرزندانش به دنبال داشت؛ «عباس افندی» پسر ارشد او که بعدها «عبدالبهاء» لقب گرفت، به مقام رهبری بهائیان رسیده و به تجدید حیات بهائیت را آغاز کرد. پس از عبدالبهاء، «شوقی افندی» ملقب به «شوقی ربانی» فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنابه وصیت عبدالبهاء جانشین وی گردید. او در دارالفنون بالیون لندن، دانشگاه آمریکایی بیروت و سپس در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده بود. در سال 1300 شمسی، یعنی اولین سال به قدرت رسیدن رضا خان به رهبری «بهائیت» برگزیده شد. او خود را «ولی امرالله» خواند و نخستین شعارش برابری زن و مرد و مخالفت با حجاب بود. فضل الله صبحی مهتدی که بعدها به سلک دراویش پیوست و حافظ مثنوی بود و بسیار دلنشین برای کودکان روزهای جمعه در رادیو ایران قصه می گفت، سالها کاتب و منشی نزدیک عبدالبهاء بود. براساس وصیت و دستورات عبدالبهاء باید رهبری بهائیت در خاندان «شوقی افندی» به صورت موروثی باقی می ماند، اما بر خلاف پیش بینی بهاءالله و عبدالبهاء، شوقی صاحب فرزند نشد و به همین سببب او برای اداره جامعه بهائیت، ایجاد تشکیلاتی به نام «بیت العدل» را لازم و ضروری دانست. تشکیلات اداری و جهانی را سازمان داد و معبدهای قاره ای بهائی موسوم به «مشرق الاذکار» را تاسیس کرد. این مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا (در اسرائیل) به بیت العدل اعظم الهی موسوم است. شوقی افندی در سال 1336 شمسی بر اثر آنفلوانزا در لندن درگذشت. پس از مرگ شوقی افندی در کنفرانس ویژه ای که سال 1342 شمسی با حضور سران مهم فرقه بهائیت در لندن تشکیل شد 9 نفر به عنوان اعضای مجلس بیت العدل انتخاب شدند و بیت العدل به شهر «حیفا» در «اسرائیل» منتقل شد که تاکنون فعال است و هر چند سال یکبار با تجدید انتخابات اعضای آن تغییر می کند. |
راه توده 359 4 اردیبهشت ماه 1391