کنگره 13 فدائی ها و کنگره ششم نامه مردم حرکت دو کنگره از دو سو برای رسیدن به یک منزلگاه |
به نوشته رسانه های نزدیک به جنبش فدایی، کنگره سیزدهم سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت برگزار شد. محتوای کنگره سیزدهم فداییان در واقع تفاوت چندانی با محتوای کنگره ششم نامه مردم نداشت بلکه برعکس بسیار به هم نزدیک بود. محتوای اصلی هر دو کنگره فاصله گرفتن قطعی از گذشته و از سیاست دوران انقلاب حزب و سازمان است. این روند هر چند طی بویژه دو دهه گذشته بی وقفه دنبال شده ولی در شرایط پس از جنبش سبز، هم برای نامه مردم و هم رهبری فداییان بصورت مسئله ای فوری درآمده است. زیرا هم رهبری فداییان خارج کشور و هم گردانندگان نامه مردم با موج عظیمی مواجهند که رهبری جنبش سبز را ادامه همان نیروهای خط امام و در نتیجه پشتیبانی از این جنبش را خواه و ناخواه ادامه همان سیاست می بیند. کنگره فداییان خارج کشور بر سیاست تشکیل یک "حزب چپ" یعنی انحلال فداییان اکثریت (خارج کشور) مهر تایید زد. این کنگره نیز مانند کنگره نامه مردم فاصله گرفتن از گذشته دوران انقلاب خود را وارد برنامه کرد، هر چند آن را برخلاف کنگره نامه مردم به مرحله اتهام و افترازنی نکشاند. در سند این کنگره با اشاره به سیاست دوران انقلاب سازمان گفته می شود: "در عرصه سیاسی، پیشه کردن سیاست اتحاد ـ انتقاد در برابر جمهوری اسلامی. سیاستی مبتنی برارزیابی متوهمانه پیرامون امکان "شکوفایی" جمهوری اسلامی در راستای غلبه بر جهات ارتجاعیاش، و در نتیجه، پدیداری اتحاد سازمان با حکومتی آزادیستیز و بنیادگرا. حکومتی که، در دید آن روزین سازمان نیرویی تلقی شد که گویا دیدگاههای ارتجاعی و انحصارطلبانهاش، فرعی است بر اقدامات آن در زمینه دفاع از منافع "مستضعفان" و ستیز با "قدرت های امپریالیستی". محصور ماندن در این تبیین های نظری ـ سیاسی، سازمان را تا حد یک حزب محبوس در نگاه بسته ایدئولوژیک نگه داشت و به لحاظ جایگاه سیاسی، آن را بر خلاف آرمانها و هدف استراتژیکاش عملاً در جبهه پوزیسیون حکومت دینی قرار داد. سیاست عملی غرب ستیزانه زیر شعار "مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرگردگی امریکا"، کم بها دادن به دستاوردهای مثبت بشریت در غرب که از جمله در عناد با لیبرالیسم متجلی شد، بیباوری عملی به لزوم استقرار دمکراسی در کشور و کم بها دادن به رابطه ناگسستنی آزادی با عدالت اجتماعی، نقاط مشترک عمومی فکر و عمل سازمان آنزمان با حکومت مستبد دینی "خارجی ستیز" را رقم زد و اتخاذ مشی "اتحاد ـ انتقاد" بر بستر چنین اشتراکاتی از سوی سازمان را جنبه عملی داد." روشن است که اشاره چندباره این سند در نقد سیاست "اتحاد-انتقاد" بخشی از درگیری درونی رهبری فداییان خلق و نوعی تسویه حساب با مواضع فرخ نگهدار رهبر سابق این سازمان در این زمینه است که اشکارا از این سیاست دفاع کرده است. عین همین دیدگاه کنگره فداییان را با جمله پردازی های طولانی و لفاظی های بی محتوا در اسناد نامه مردم نیز می بینیم. در آنجا نیز گفته شده که : "در امواج پرتلاطم رویدادهای سال های نخست انقلاب، تطبیق ارزیابی علمی حزب ما در مورد مرحله ملی- دموکراتیک و برنامه های اقتصادی و اجتماعی بسیار مترقی آن، با برخی از شعارهای سیاسی حزب درعمل، بسیار چالش برانگیز بود، و به اشتباه های تاکتیکی مهمی منجر شد. ارزیابی رهبری حزب ما از نوعِ جهان بینی، ظرفیت، و نیروی ترقی خواهانه بالقوه قشر ”روحانیت انقلابی“ و جریان های اسلامی به رهبری آیت الله خمینی برای برپایی اتحادهای ملی در راستای گذر به مرحله ملی- دموکراتیک، خطا بود. این ارزیابی خوشبینانه حزب ما از توانِ انقلابی و مردمی مجموعه لایههای روحانیت و یا ” اسلام سیاسی“ ، بر خلاف درک جنبه حرکت مترقی و نیروهای شرکت کننده در تغییرهای بنیادی جامعه به لحاظ ماتریالیسم تاریخی بود. گردش به راست در نگرش حاکمیت برآمده از انقلاب، و همچنین سیاست های آیت الله خمینی و اطرافیان او در سد کردن امکان تغییرهای بنیادی مترقی اجتماعی- اقتصادی و حذف عامدانه مردم و خواستهای آنان از تحول های بعدی انقلاب، به طورِمستقیم برآمده از منافع قشری و طبقاتی این آن ها بود ... مقابله قشر روحانیت به رهبری خمینی با کشورهای غرب بر مبنای آن ذهنیت محافظه کارانه ارتجاعی ای است که مبانی مدرنیته و به ویژه جنبه های مترقی تمدن غرب را مردود می دانستند و تا به حال نیز با تظاهر تابلوی ”مبارزه با استکبار جهانی“ را به دست گرفته اند. با گذشت زمان می توان درک کرد که این امر ربطی به مبارزه “ضد امپریالیستی”، آن گونه که در باور کوشندگان راه مارکسیسم است، ندارند و نداشته اند ... در روند مبارزه برای عمق بخشیدن به انقلاب 1357 ، جا افتادن برخی برداشت های ذهن گرایانه و به طورِعمده قالبی از مجموعه این قشر روحانیت سیاسی در حزب ما، و معرفی آنان در مقام ”دموکرات های انقلابی“ و نیرویی پشتیبان تغییرهای مترقی اجتماعی- اقتصادی، خطایی پایه ای بود که منشأ موضع گیری های سیاسی ای مخدوش و درپیش گرفتن برخی سیاست های کلیدی نادرست از جانب رهبری حزب گردید.... شکست انقلاب 1357 در همان سال های نخست دهه شصت، تحمیل اصل ارتجاعی ” ولایت فقیه“ در حکم اهرم اصلی و ضد دموکراتیک عمل کننده در شکل گیری دیکتاتوری در حیات سیاسی کشور، و سرکوب گسترده نیروهای انقلابی، تأیید کننده این واقعیت است که، خواست و توانِ مجموعه ”روحانیت سیاسی“ کشورمان در زمینه رهبری و حتی برپایی اتحادهای سیاسی به منظورجهشی همراه با تغییرهای کیفی مترقی اجتماعی- اقتصادی، بسیار محدود بود و هست. " (نگاه کنید به فرازهایی از هفت دهه سیر تکاملی نظرها و برنامههای حزب توده ایران). مشاهده می شود که نامه مردم در فاصله گرفتن از گذشته، از فداییان اکثریت هم دورتر رفته است و البته نام آن را "سیر تکاملی نظرها و برنامه ها" گذاشته است. می شد صداقت در ادعای "سیر تکاملی" را پذیرفت، درصورتی که تنها شامل چند سال دوران انقلاب نمی شد و سی سال دوران بعد را نیز در بر می گرفت تا معلوم شود تکامل سی ساله به کجا انجامیده است. ولی نه در نامه مردم و کنگرههای آن و نه در اسناد و کنگره های فداییان اکثریت حتی یک جمله در مورد خطاهای بزرگ دوران سی ساله اخیر و از جمله شعار سرنگونی جمهوری اسلامی، کنار گذاشتن آن شعار، موضعگیری نسبت به جنگ، انفعال و بی توجهی به موقعیت زندانیان سیاسی، تحریم های انتخابات و نداشتن برنامه و سیاست روشن روز گفته نمی شود. بنابراین "سیر تکاملی" شامل سی سالی که این آقایان رهبران فدایی و نامه مردم باید پاسخگوی عملکرد خود باشند نمی شود. کنگره سیزدهم فداییان نیز ماننده کنگره ششم نامه مردم با آنکه در آستانه انتخابات تعیین کننده در سرنوشت کشور برگزار شد و علی الاصول برای یک سازمان جدی این انتخابات باید موضوع محوری و مرکزی بحث ها می شد حتی یک جمله نیز درباره انتخابات بحث و اظهار نظر نکرد. تنها جمله ای که از کنگره در این باره نقل شده عبارت از آن است که " قرار دیگری در مورد انتخابات به تصویب کنگره رسید که به دلیل عدم شفافیت فضای انتخاباتی و سردرگمی موجود در انتخابات، نتوانست موضع روشنی را مطرح کند." همین جمله به اندازه کافی اپورتونیسم و فرصت طلبی که رهبران فدایی خارج کشور را در خود گرفته نشان می دهد. در واقع نیز کنگره ای که در برنامه اش سیاست اتحاد و انتقاد در گذشته را نفی کرده چگونه می تواند موضع روشن نسبت به انتخاباتی اتخاذ کند که شرکت در آن یعنی ادامه سیاست اتحاد و انتقاد؟ ضمن اینکه نمی تواند موضع قاطع درباره عدم شرکت اتخاذ کند زیرا وحشت دارد شرایط دوران دوم خرداد 76 یا آستانه انتخابات 1388 درکشور تکرار شود! رهبران فدایی مانند گردانندگان نامه مردم تصور کرده اند این ما هستیم که مثلا سیاست "اتحاد و انتقاد" را "انتخاب" می کنیم یا نمی کنیم در حالیکه این واقعیت های عینی و شرایط هستند که نوع سیاستی را که ما ناگزیر از درپیش گرفتن آن هستیم به ما "تحمیل" می کنند. البته اگر نخواهیم از جنبش جامعهمان جدا بمانیم و منزوی و در آن بی اثر شویم. تا زمانی که در جمهوری اسلامی گردان های مختلفی وجود دارد که با یکدیگر در نبردند و نبرد میان آنها بر سرنوشت کوتاه مدت و درازمدت جامعه اثر می گذارد هیچ جانشینی برای سیاست اتحاد و انتقاد یا دقیقتر "اتحاد و مبارزه" وجود ندارد. با کنگره ششم نامه مردم و کنگره سیزدهم رهبری فدایی خارج کشور بنظر ما روند همگرایی میان دو جریان منزوی خارج کشور شتاب خواهد گرفت. راه توده 17 سال پیش هشدار داده بود که سیاست فاصله گرفتن از گذشته دوران انقلاب و تخیل "حزب نو و سیاست نو" سرانجام به انحلال حزب و سازمان خواهد انجامید. (نگاه کنید به راه توده 53 آبان 1375) اگر رهبری فدایی سیاست انحلال را از طریق تشکیل "حزب چپ" پیش می برد، نامه مردم آن را از طریق انزوا و بی عملی مطلق دنبال می کند. درواقع اینان عملا حزب توده ایران را در خارج کشور منحل کرده اند و اگر نبود مقاومت راه توده تا حالا پرونده آن را رسما نیز بسته بودند. |
راه توده 404 5 اردیبهشت ماه 1392