راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

روان شناسی اجتماعی

در مبارزه انقلابی

نويسنده: روزنتال

ترجمه و تدوین: کيوان خسروی

 

اين ترجمه مقاله ایست از اثری قديمی بنام «کتابی درباره لنين- لنين بمثابه فيلسوف»، که در آن جمعی از دانشمندان و فيلسوفان دوران شوروی  زير نظر "روزنتال" دکترعلوم فلسفه نظرات خود را نوشته اند. این کتاب، به کوشش موسسه چاپ و انتشارات ادبيات سياسی . مسکو به چاپ رسيده است.م

 

در دوران کنونی مکانيسم های طبيعی روان  انسانی و ماهيت اجتماعی آن توسط روانشناسی اجتماعی بعنوان يک رشته علمی عمومی مطالعه ميشوند. با اين وجود در ميانه سده نوزده مشخص شد که درگروه ها و جوامع بزرگ و کوچک بشری روانشناسی ويژه و خاصی شکل ميگيرند. روانشناسی محتوای يک علم ويژه را مي سازد و پديده های روانی در گروه های بزرگ و کوچک اجتماعی و اينکه چگونه انسان در تاثرات خود و مهم تراز آن در فعاليت های اجتماعی و سياسی خود منافع طبقه خود يا ديگر جوامع اجتماعی که به آن تعلق دارد را بيان مي کند مطالعه مي کند.

آثار با ارزش بنيانگذاران مارکسيسم امکان داوری و قضاوت درباره روانشناسی اجتماعی طبقات و گروه های اجتماعی مختلف که درعرصه سياسی عمل ميکنند را در اختیار ما قرار داده اند. اين بزرگان در زمينه پديده اجتماعی – روانی به غير از احساس و روحيه موجود در جامعه، آن دگرگونی ها و آنتاگونيسم اصلی اجتماعی که در جوامع بزرگ و کوچک رخ ميدادند وتحولاتی را که در اقتصاد کشورهای مختلف انجام ميگرفتند را نيز ارزيابی کردند.

بنيانگذاران مارکسيسم، نخست موضوع و محتوای روانشناسی اجتماعی را بعنوان يک شاخه خاص دانش در برخی تشريحات دقيق روانی ای که آنها را طبقات و ديگرگروه های خاص داشتند معين کردند. بدون بر عهده گرفتن وظيفه خاص ايجاد علم نوين. مارکس و انگلس در آثار متعدد خود آن ويژگی های خاص روانشناسی که وجه مشخصه  بورژوازی در مراحل تاريخی فعاليت های آن بود، کيفيت روانی پرولتاريا که برای او جهت پيشبرد رسالت بزرگ تاريخی آزادی بخش بسيار ضروری بودند و خرده بورژوازی بعنوان طبقه بينابينی بين طبقات اصلی جامعه که با بی ثباتی روانی و با نوسانات گرايشات خود و مهمترازهمه، سمتگيری سياسی خود به جانب اين يا آن طبقات آشتی ناپذير، با گذار سريع از انقلابی گری افراطی و ماجراجو به ارتجاع دو آتشه مشخص شده بود، آشکارکردند.

اين خصايص رهبران سياسی طرازنوين که در راس جنبش های متشکل پرولتاريا قرار داشتند، بويژه برای لنين درنخستين گام های فعاليت خود بلحاظ مضمون اجتماعی و سياسی ويژه بود. لنين با ارائه موقعيت و گرايش نيروهای طبقاتی، در پايان سده نوزده، دقيقا آن تغييرات اجتماعی – روانی ای را که چه در طبقات اصلی و چه در اقشار اجتماعی رخ ميدادند را پيگيری مي کرد.

هر چند دردوران لنين همانند دوران مارکس و انگلس هنوز روانشناسی اجتماعی بمثابه علم بوجود نيامده بود، لنين با در اختيارداشتن موضوع و اسلوب پژوهش خود و با برخورداری از نبوغ همه جانبه ای که داشت از ميان انواع پديده های زندگی اجتماعی به ماهيت پروسه های اجتماعی – روانی راه يافت و توانست برخی نشانه های زود گذر اين پروسه ها که در اعماق جريان های اجتماعی رخ ميدادند را حدس بزند.

مارکسيسم بر آن بود که در پروسه تاريخ اجتماعی بر پايه کار و درپرتو آن روان و ذهن انسان بطور کيفی تغيير مي کند. يعنی آن خاصيتی را بدست ميآورد ( بويژه آگاهی) که کاملا تکامل قانونمندی اجتماعی را مشروط مي کرد. به سخنی ديگر، روان و ذهن انسان بعنوان يک محصول اجتماعی تلقی و خود ماهيت وجوهره انسان توسط مارکس بعنوان کليت همه مناسبات اجتماعی شناخته  شد.

خدمات کلاسيک های مارکسيسم نه تنها در اين است که آنها اين ويژگی های گروه های اجتماعی مختلف را بازشناخته و معرفی کردند، بلکه بيشتر در آن است که آنها دلايل و علل اجتماعی – اقتصادی شکل گيری روانشناسی اجتماعی و آن پروسه های عميقی که در زندگی طبقات مختلف رخ ميدهند و سمتگيری روانی آنها را تعيين کردند.

چنين انتزاع و تجريدی از خصايص و ويژگی های شخصيت فرد امکان درک بهتری را از انگيزه های اجتماعی – روانی سياستهای اين يا آن طبقه يا رفتار و روش اين يا آن گروه های اجتماعی کوچک يا بزرگ را مشخص می کند. اما روانشناسی اجتماعی با موضوع اساسی پژوهش های خود دارای آن ويژگی های روانی است که برای گروه های اجتماعی مختلف خاص هستند و طبق آن ميتوان پويايی مبارزات آنها يا گرايش به همبستگی آنها را تعيين کرد.

اين تجزيه وتحليل عميق از گرايشات عمده تکامل سرمايه داری وهمچنين ويژگی های اجتماعی – روانی طبقات اصلی روسيه توسط لنين بود که به او امکان داد بطور دقيق و آشکار مناسبات نيروهای طبقاتی را تعيين، چشم انداز ها و استراتژی مبارزه پرولتاريای روسيه را پيش بينی کند.

اين آينده نگری و دورانديشی لنين بطورکامل در گذرار تاريخی به انقلاب درست از آب درآمد: از سالهای 1905 – 1907 تا دوره فوريه – اکتبر سال 1917 ازمهم ترين آنها بود. پس از انقلاب اکتبر می بايست در رابطه با نظم جديد اجتماعی نوسازی بنيادی روانی و آگاهی کارگران بوقوع می پيوست. برای اين امر فرا گرفتن هنر رهبری مهم بود.

دردوران حاد اوضاع سياسی؛ هنگامي که موقعيت طبقات حاکم متزلزل و نا استوار ميشود، خرده بورژوازی مستعد است که به سوی پرولتاريا حرکت کند. اما او متحد قابل اعتماد نيست و در دوران افت امواج انقلابی دوباره خود را درآغوش سياه ترين ارتجاع می اندازد. خرده بورژوازی خط مشی سياسی خود را ندارد و قادر نيست آنرا تدوين کند. او از ايدئولوژی مستقلی برخوردارنيست و تحت تاثير ايدئولوژی طبقه حاکم قرار می گیرد. مشخصه ها و ويژگی های اجتماعی و روانی گروه های اجتماعی ناقص می بود، چنانچه وی به اقشار بسيار اصلی، يعنی روشنفکران اشاره نمي کرد. درترکيب خود روشنفکران، ناهمگونی وجود داشت. بخش کوچک آن – بيرون آمده از بورژوازی – پست های بالايی را در عرصه اداره و مديريت دولتی و رهبری اقتصاد صنايع بزرگ و موسسات بازرگانی و بانکها داشتند. اين بخش روشنفکر از لحاظ تاثير در زمينه ايدئولوژی و فرهنگ تکيه گاه مطمئن استبداد و بورژوازی بود.

روشنفکرانی که از صفوف خرده بورژوازی و بوروکراسی متوسط و رده های پايين تر بيرون می آیند به اصطلاح زحمتکش و روشنفکرعادی هستند. بخش پيشرو آن، آکنده از ايده های انقلابی و دمکراتيک و با تمايلات ارائه دانش خود به مردم و زحمتکشان اند. اما بخش عقب مانده آن، در غلبه بر «پليدی های زندگی» توانا نيست، و از باتلاق عاميگری و تنگ نظری سر در ميآورد. بودند کسانی که منافع شخصی خود را بالاتر از همه قرار دادند و بطرز ماهرانه ای با استفاده از شرايط بازار به يک موقعيت سودمند برای خود دست يافتند. اين دسته از روشنفکران برای اينکه در لحظه مناسب به اردوگاه مرتدان و مرتدان از انقلاب بعنوان چاپلوسان بورژوازی بروند در سرآغاز فعاليت ها و جلو دويدن های  خود حتی به احزاب انقلابی می پيوندند.

 اين ويژگی های مختلف اجتماعی- روانی روشنفکران را لازم بود مورد توجه قرارداد، زیرا آنها ايفای نقش ويژه و مهمی را در جنبش انقلابی پرولتاريا بر عهده داشتند. طبقه کارگر به دليل موقعيت خود نميتوانست ايدئولوژی بديع و مستقلی تدوين کند. اين وظيفه توسط سازندگان و ايجادگران کمونيسم علمی که مسلح به سلاح معنوی قدرتمند پرولتاريا بودند انجام شد.

درهمان زمان لنين دريافته بود که همه روشنفکرانی که شرکت فعال در جنبش انقلابی کارگری دارند، در سطح وظايف تعيين شده قرار نمي گيرند. در ترکيب روشنفکران حزبی که بسياری از ميان خرده بورژوازی بر خاسته بودند، توهمات مسمومی وجود داشتند که به پيروزی نهايی جنبش بزرگ مشکوک و برای گذار از جسارت انقلابی بالا به ياس و نا اميدی مطلق مستعد بودند.

تنها درک واضح و روشن از ويژگی های اجتماعی – روانی بررسی شده اقشار مختلف جامعه به تمايز خصلت انقلابی پرولتری از خصلت موهوم  و خرده بورژوازی به لنين کمک کرد. باز در مبارزه با نارودنيک ها، اس ارها، آنارشيست ها، منشويک ها و بونديست ها لنين ناگزيرشد عليه خصلت انقلابی خرده بورژوازی اين جريان های داخلی جنبش کارگری مبارزه کند. نه تنها تاريخ سوسيال دمکراسی روسيه، بلکه تاريخ احزاب کمونيست معاصر نيز بطور بی مانندی با مبارزه اين دو جريان، پرولتری و انقلابیگری های خرده بورژوازی در سطح جهان درآميخته است.

دانش عميق لنين از روانشناسی گروه های اجتماعی مختلف دهقانان اساس آن رهنمودهايی را که در کنگره هشتم حزب تصويب شدند تشکيل ميدادند و نقش قاطعی در کار بزرگ سازمانی و تربيتی در سالهای بعدی ايفا کردند. ازآنجا که خصلت انقلابی خرده بورژوازی پديده خاص روسيه نبود، بلکه پديده ای بين المللی بود، لنين توجه ويژه ای به آن کرد. درکتاب «بيماری کودکی «چپ روی» درکمونيسم» لنين تاکيد اساسی به ضرورت برخورد ديالکتيکی ماترياليستی به مسائل استراتژی و تاکتيک مبارزه طبقاتی، و همچنين در نظرگرفتن ويژگی های اجتماعی- روانی گروه های اجتماعی مختلف کرد.

لنين ضمن تکيه بر تجربه بلشويکها، خصلت انقلابی موهوم به اصطلاح کمونيستهای «چپ» کشورهای سرمايه داری را افشاء مي سازد. استراتژی و تاکتيک رهبر جنبش کمونيستی نه تنها در تسلط بر ديالکتيک ماترياليستی، بلکه همچنين بر توجه عالی به موقعيت نيروهای طبقاتی و آگاهی از روانشناسی اجتماعی طبقات اصلی و گروه های اجتماعی بينابينی جامعه متکی بود. اين امر به لنين امکان داد که در دشوارترين شرایط، بدرستی امر مبارزه طبقاتی را سمتدهی، حلقه قاطع مبارزه را انتخاب و خصلت انقلابی موهوم را تشخيص و طبيعت واقعی خرده بورژوازی را افشاء کند.

تجارب تاريخ معاصر نشان ميدهد آنجايی که سياست پيگيرانه توده ای و پرولتری، مبتنی بر اصول مارکسيستی- لنينيستی باشد، بورژوازی برای دفاع از آزادی اقتصادی و سیاسی خود، فقان دفاع از «آزادی» را بلند می کند، حال آن که در دوران سلطه خوئد بر قدرت، این آزادی را برای انقلابیون نمی خواهد.

کمونيستها و نيروهای انقلابی موظف هستند به دقت پروسه های اجتماعی – روانی جامعه را در ارتباط مستقیم با جنبش در نظر بگیرند و لحظه ای از حیله های نیروهای واپسگرا غافل نمانند.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  495  -  7 اسفند 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت