راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دشمنی های قدیمی

با آیت الله مطهری

 

 

هفته گذشته گروه های مهاجم وابسته به سپاه و بسیج، در شیراز به علی مطهری حمله کردند. اخبار مربوط به این حمله و پیامدهای آن در همه سایت های فارسی زبان منتشر شده و تکرار آن ضرورتی ندارد. آنچه آگاهی از آن ضرورت دارد پرداختن به گذشته ایست که بسیاری از مردم از آن اطلاع ندارند. بویژه تاکید های مکرری که روی نقش و اعتبار آیت الله مطهری پدر علی مطهری می شود. آیت اللهی که رئیس شورای انقلاب بود و پس از انقلاب توسط یک گروه مذهبی بنام "فرقان" ترور شد.

در اواخر دهه 40 و اوائل دهه 50 حسینیه ارشاد کانون اسلام نوینی  شد، که علی شریعتی سخنگوی آن بود و هدف تبدیل اسلام مسجدی و روضه ای به اسلام سیاسی بود. پیش از او پدرش در مشهد در همین زمینه گام هائی برداشته بود. زمینه اجتماعی سیاسی شدن اسلام باز می گشت به تحولات سیاسی که در کشور جریان داشت. فعالیت مجاهدین خلق بعنوان یک نیروی مذهبی که بنیانگذارانش از دل نسل جوان نهضت آزادی ایران برآمده بودند در سرعت بخشیدن به سیاسی شدن اسلام تاثیر مستقیم داشت. همچنان که سخنرانی های علی شریعتی در حسینیه ارشاد نیروی ذخیره برای مجاهدین خلق می ساخت.

سرمایه داری سنتی ایران که در اصطلاح آن را "بازار" خطاب می کنند، با آن که در ابتدا برخی هزینه های این اسلام سیاسی و حتی مجاهدین خلق را تامین می کرد، بتدریج  از رادیکال شدن این اسلام وحشت کرد. اسلامی که شعارهای اقتصادی آن علیه سرمایه داری و سلطنت بود و بازار و روحانیت سنتی ایران طرفدار سلطنت و مخالف آن مناسبات اقتصادی سوسیالیستی بود که مجاهدین آن را تبلیغ می کردند. کار مقابله با مجاهدین خلق را ساواک شاهنشاهی برعهده داشت و بازاری ها فقط دست مالی خود را از پشت مجاهدین بتدریج برداشتند. اما مسئله حسینیه ارشاد و سخنرانی های علی شریعتی معضلی بود که به آسانی نمی شد با آن مقابله کرد. نه ساواک و نه بازار.

بدین ترتیب بود که یک حسینیه رقیب برای حسینیه ارشاد ساخته شد که هم بازار در برپائی آن نقش داشت و هم رژیم از آن حمایت می کرد. مسجد "قبا" اینگونه بنا شد و روحانیت سنتی ایران نیز که احساس کرده بود اسلام بدون روحانیت دارد میدان را از چنگ آنها در می آورد و با شریعتی نیز میانه ای نداشت، از مسجد قبا حمایت کرد. بویژه این محل را مسجد نامیدند و نه حسینیه! چرا که روحانیت مسجد را در تیول خود می دانست.

دو روحانی نیز بعنوان رقیب علی شریعتی وارد میدان شدند. نخست مرتضی مطهری که بعدها آیت الله خطاب شد و سپس "مفتح" که این دومی سر و سری هم با رژیم داشت. این هر دو، پس از انقلاب ترور شدند. اولی بدست گروه فرقان و دومی شاید بدست همین گروه و شاید هم کسان دیگری. بقایای ساواک شاهنشاهی که پس از انقلاب خود را جمع و جور کرده و در نهادهای برآمده از انقلاب نیز نفوذ کرده بودند متهم به دست داشتن در این هر دو ترور بودند و هستند. شاید به این دلیل که این هر دو که برای دورانی رژیم شاه فعالیت های مذهبی آنها را نادیده می گرفت و حتی در برابر شریعتی از آن دفاع نیز می کرد به انقلاب پیوسته بودند. سران و فعالان سیاسی- مذهبی بازار که صف خود را از حسینیه ارشاد جدا کرده و وزن خود را پشت آیت الله مطهری گذاشته و تا حدودی نیز از مفتح حمایت می کردند، پس از دو رویداد مهم پا سست کردند. نخست دستگیری و زندان کوتاه مدت علی شریعتی و سپس مرگ ناگهانی او در جریان یک سفر اروپائی و دوم، انشعاب باصطلاح مارکسیستی در مرکزیت سازمان مجاهدین خلق. با مرگ علی شریعتی نه رژیم و نه بازار سنتی ایران دیگر نیازی به حمایت از مطهری و مفتح نداشتند و با انشعاب در سازمان مجاهدین خلق و قطع کمک و ارتباط روحانیت با آنها و ضربه تبلیغاتی که آنها با این انشعاب خوردند، دیگرترس و وحشت از آنها ضرورتی نداشت.

از این مرحله به بعد، صفحه شطرنج اسلامی سیاسی تغییر کرد. تغییری که تا آستانه آغاز انقلاب 57 ادامه یافت. مطهری و مفتح که رژیم با تدریس آنها بعنوان استاد در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران موافقت کرده و حتی مشوق آن بود سر ناسازگاری را شروع کرد و بازار نیز که از خطر مجاهدین خلق و علی شریعتی رها شده بود، دیگر نیازی به حمایت از امثال مطهری و مفتح را احساس نمی کرد، بویژه مطهری که بیشتر یک روشنفکر مذهبی بود تا آیت اللهی از آن دست که بازاری ها به آنها خمس و زکات میدادند. شمشیری که بازار و روحانیت سنتی ایران علیه علی شریعتی از نیام برکشیده بود، حالا سر مطهری در درجه اول و سپس بصورت ملایم تر سر مفتح را نشانه گرفت. آنها روانه زندان نشدند، اما پر و بالشان مرتب قیچی می شد، تا سال 1356 که جرقه های انقلاب آغاز شد. پرونده حکومتی مطهری که با آیت الله منتظری نیز نزدیکی داشت پاک بود، اما پرونده حکومتی مفتح خط خطی. به همین دلیل آیت الله خمینی خیلی زود آیت الله مطهری را که از نظر دانش مذهبی و سیاسی سرآمد همه روحانیون آن زمان بود و آیت الله منتظری نیز تائید کننده او، به صف جلوی رهبری انقلاب بر کشید و خیلی زود شورای انقلاب را نیز به او سپرد، اما این برکشیدن ها شامل حال مفتح نشد و دلیل آن همان خط خطی بودن پرونده حکومتی او بود. به این ترتیب، ریشه مخالفت با نظرات مذهبی و سیاسی آیت الله مطهری از سوی بازار سنتی و روحانیت سنتی ایران باز می گردد به سالهای پیش از انقلاب. بازارسنتی دل خوشی از آیت الله مطهری نداشت، اما او را رقیبی قدر برای علی شریعتی می دانست و از وی حمایت می کرد. روحانیت سنتی نیز با همین انگیزه از مطهری حمایت می کرد و درعین حال شمشیر آخته را زیر عبای خود برای روز مبادا آماده نگه می داشت.

بدین ترتیب و با این اشاره بسیار کوتاه می رسیم به حوادث امروز و شعار "حرامزاده" ای که در شیراز هنگام حمله به علی مطهری از دهان مهاجمین بیرون آمد. شاید آنها نمی دانستند معنای این شعار چیست و چرا باید آن را سر داد، اما آنها که سابقه کینه و نفرتشان از آیت الله مطهری به حوادث و رویدادهای مورد اشاره در بالا باز می گردد خوب می دانستند چرا باید این شعار سر داده می شد. آنها که اکنون در سپاه و بسیج و ارگان ها و نهادهای امنیتی جا خوش کرده و قدرت را بدست دارند، چشم دیدن آیت الله مطهری را هم نداشتند، چه رسد به پسرش که به مصاف آنها نیز رفته است.

همین کینه و نفرت تقریبا با سرگذشتی مشابه آنچه در بالا نوشته شد نسبت به آیت الله طالقانی نیز وجود داشت. در باره آیت الله بهشتی و فرزند او نیز به همین ترتیب. بویژه که فرزند او نیز در جریان جنبش سبز و علیه کودتای انتخاباتی 88 مانند فرزند آیت الله مطهری به مصاف "قدرت" رفت. نباید اشتباه کرد. این "قدرت" الزاما در آقای خامنه ای خلاصه نمی شود.

-----------------------------------------------------------

 


در ادامه، این اطلاع هم می تواند تکمیل کننده مطلب بالا باشد. یعنی آشنائی با مشی مطهری که بازار و روحانیت سنتی نمی توانست با آن موافق باشد.

همزمان با مطهری و مفتح، دکتر آریانپور جامعه شناس مارکسیست نیز در دانشکده معقول و منقول تدریس می کرد. یکبار وی با مطهری درگیری بحثی تند می شوند و مطهری بد دهانی می کند. آرانپور نیز گریبان او را می گیرد و دانشجویان آنها را از هم جدا می کنند. دو روز پس از انقلاب، مطهری که حالا رئیس شورای انقلاب بود برای اریانپور پیام می فرستد که برای دیدار او بیاید. آریانپور تصور می کند مطهری او را برای تلافی احضار کرده است. با خانواده اش وداع می کند و راهی محل دیدار می شود، اما با صحنه ای خلاف تصورش روبرو می شود. مطهری بسیار گرم با او برخورد می کند و ضمن عذرخواهی بابت آن اختلاف و دست به گریبان شدن به آریانپور می گوید آن برخورد ناشی از اشتباه من بود و عذرخواهی می کند. سپس از آریانپور دعوت می کند از برای ادامه تدریس در دانشگاه و کمک به تدوین کتاب های درسی. آریانپور می پذیرد و این همکاری در دوران وزارت "باهنر" بر آموزش و پرورش ادامه پیدا می کند. در این دوران پرویز شهریاری نیز به توصیه مطهری و استقبال باهنر، کار تدوین کتاب های درسی همکاری می کند.
حالا خودتان حدس بزنید ریشه های آن انفجارها و ترورهائی را که باهنر و مطهری و بهشتی از قربانیان آن شدند. و در ادامه نیز، مقایسه کنید وضع امروز و جانشینان آنها را در جمهوری اسلامی تا عمیق تر درک شود چرا حزب توده ایران از انقلاب و سالهای نخست جمهوری اسلامی دفاع می کرد!
 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  498  -  28 اسفند 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت