سخنان میرحسین موسوی میرحسین موسوی: امام حکم قتلعام زندانیان را نداده بودند و تنها هیاتی تعیین کرده بودند تا به مساله شورش زندانیان منافق و بیرون آمدن از زندان و پیوستن به ارتش منافقین که به نزدیکی کرمانشاه رسیده بودند رسیدگی کنند و در صورت اثبات دست داشتن در توطئه شورش زندان، در مورد مجرمان حکم لازم اجرا شود. هیات سه نفره دچار خطا و سوءعمل شد. هیات مزبور(۱) براساس این نامه، شروع به یک سری اقدامات کرد و مثلا زندانیان را به صورت گروهی پیش هم مینشاندند و سوالاتی درباره عقایدشان یا این که حاضرند اعتراف کنند و ... میکردند. حقیقت این است که بسیاری از کسانی که اعدام شدند، مجرم نبودند آنها حکم امام را دستآویز قرار دادند و به جای مجازات مجرمان واقعی دست به یک تسویه حساب گسترده زدند که بسیاری از آنها مشمول حکم امام نمیشدند.
بنده میخوام بگویم حکم امام تنها بهانه بود برای برخی از این آقایان.
آقایی که در آن هیات (اشراقی، نیری و رئیسی و بعدها پورمحمدی) بود و من اسم
نمیبرم اصلا خط مشیشان همین بود که مخالف را باید حذف کرد. آن زمان با
همین خط مشی و تفکر عمل کرد و پس از آن هم در جاهای دیگر همین را پی گرفت. |
پیرامون قتل عام سیاسی سال 67 در زندانهای جمهوری اسلامی نکات و جزئیات بسیاری وجود دارد که اطلاع دقیقی درباره آنها در دست نیست. ارزیابی ها و واکنش های شتابزده نه تنها ما را به عمق دلیل و انگیزه این جنایت نمی برند، بلکه باعث گمراهی در درک اوضاع حاکمیت چه در آن سالها و چه سالهای بعد می شوند. با کوبیدن مهر "جنایتکار" بر پیشانی این و آن شاید بتوان خیال خود را آسوده ساخت و با تصور انجام وظیفه به کنجی خزید، اما مسئله فراتر از کوبیدن چنین مهرهائی بر پیشانی این و آن است. باید دید چرا چنان شد؟ چگونه سازمان داده شد؟ زمینه چگونه فراهم ساخته شد؟ دسته بندی ها از ابتدای انقلاب و سپس تاسیس جمهوری اسلامی در درون حاکمیت چگونه بود؟ چه جریاناتی از ابتدا بدنبال این جنایت بودند و چه اهدافی را دنبال می کردند؟ ما اعتقاد داریم که در یکسال پایانی عمر آیت الله خمینی، بسیاری از امور حکومتی که با حکم وی ابلاغ می شد، در حقیقت با خط و نقش احمد خمینی انجام شد و به همین دلیل باید دانست چه کسانی با او برای صدور این احکام همآهنگی می کردند؟ نظر ما در این مورد تائید نکاتی است که زنده یاد کیانوری در مقاله تحلیلی مشروح خود که با نام "سخنی با همه توده ایها" در راه توده منتشر شد مطرح کرد و به همین دلیل توصیه می کنیم حداقل این بخش ها را از آن مقاله با دقت بخوانید. این مقاله در آرشیوه راه توده هست و شما با نوشتن جمله "سخنی با همه توده ایها" روی بخش جستجوی راه توده مستقیما میتوانید به آن دسترسی پیدا کنید. در جریان انتشار نوار صوتی آیت الله منتظری در باره قتل عام 67 که در هفته های گذشته وسیعا مورد بحث بوده، متن سخنان میرحسین موسوی که در آن مقطع زمانی نخست وزیر بود، شاید مستند ترین سند رسمی باشد که تاکنون در دست است و ما توصیه می کنیم این سخنان را نیز با دقت بخوانید. میرحسین موسوی در جلسه ای که با اعضای ستاد تبلیغات انتخاباتی خود برای انتخابات 88 داشت، در همین ارتباط و اتهاماتی که به وی بعنوان نخست وزیر و آگاهی از قتل عام وارد می شد گفت:
«در شرایط حساس و تاریخیای که جنبش سبز مردم ایران در آن قرار دارد، پرداختن صریح من به این موضوع بیش از هر چیز تبلیغات سوء و تهمتها و دروغهای دستگاههای تبلیغاتی حاکمیت را از نو به سمت جنبش روانه میکند و در شرایطی که همه توان ما باید صرف آگاهسازی تودهها و اقشار مختلف مردم نسبت به وضعیت و سیاستهای نامناسب و خطرناک کنونی شود، باید برای خنثی کردن دروغهای جدید به کار رود و احساس میکنم که بحث درمورد هر کدام از وقایع گذشته ما را به سمت تونلی میبرد که انتهایی برای آن نمیتوان متصور بود و ما را از پرداختن و تشریح حوادث کنونی که نقش تاثیرگذارتری در زندگی آتی مردم دارد، غافل میکند و این بیشتر به نفع سیاست جریان حاکم است؛ بنابراین ترجیح دادهام در این موارد به صورت رسمی اظهارنظری نکنم و این را موکول کردهام به یک فضای آرام و بدون التهاب؛ با این حال در این جلسه به دلیل فضای صمیمی حاکم به طور خلاصه و برای رفع ابهام به آن میپردازم. هرچند برای درج خبری روی سایت این حرفها را نمیزنم ولی نقل سینه به سینه آن توسط جمع حاضر مانعی ندارد چون برخی در این باره دغدغه جدی دارند. ماجرا را در دو بخش توضیح میدهم: یکی شرایط حاکم بر زندانها پس از انقلاب و دیگری نقش من و دولت من در این موارد». در ابتدا و پیش از هر سخنی لازم است بر سر یک اصل توافق کنیم، اصلی که به نظر من مورد پذیرش هر انسانی است آن هم این که سیاه، سیاه است و سفید، سفید؛ جنایت را جنایت ببینیم و به دست هرکس که بود محکوم کنیم. موضعگیری ما در این مورد باید مبتنی بر همین اصل اساسی باشد. یک پیش فرض اشتباه در این سوال و سوالاتی از این دست که در جلسههای مختلف و فضای مجازی مطرح میشود و باید به آن اشاره کنم لفظ «اعدامهای دهه ۶۰» است. حقیقت این است که طی دهه شصت چیزی به نام اعدامهای دستهجمعی جز در دو مقطع وجود نداشت؛ یکی در سالهای ابتدایی پیروزی (۵۷-۵۸) که مربوط است به اعدام وابستگان و ساواکیها و کسانی که در رژیم پیشین علیه مردم دست به جنایت زده بودند یا فاسد بودند، که البته در همان زمان هم بسیاری از دلسوزان انقلاب به نحوه برگزاری دادگاهها و نوع اجرای احکام اعتراض داشتند چون بعضا حداقل استانداردها و قوانین هم رعایت نمیشد؛ خب در آن زمان همه ما گرفتار یک سری افراطها یا به اصطلاح رفتارهای انقلابی بودیم که اگر این دید امروز را داشتیم شاید به گونهای دیگر رفتار میکردیم. و دیگری همین ماجرای سال ۶۷ و اعدام زندانیان است. صحبت در این باره بدون آشنایی با وضع زندانها در آن دوران ممکن نیست. پس از انقلاب وضع زندانها بسیار نامناسب بود و این وضع تا ابتدای دهه ۶۰ ادامه داشت. بنده خاطرم هست که یکی از دلمشغولیها و دغدغههای اصلی شهید رجایی در دورانی که بنده هم عهدهدار وزارت خارجه بودم، وضع زندانها بود. ایشان چندباری هم شخصا به زندانها سرکشی کردند و با بررسی وضعیت دستورهایی برای پیگیری میدادند که البته به دلیل اختلافات موجود بین نخستوزیر و رئیسجمهور وقت (بنی صدر) مجال چندانی برای رسیدگی قاطع فراهم نشد و به مدت کوتاهی پس از ریاستجمهوری شهید رجایی هم که فاجعه انفجار نخستوزیری روی داد. به هر حال، در ابتدای مسئولیت بنده بعنوان نخستوزیر، گزارشات روزافزونی از بدرفتاریها و قانونشکنیها در زندانها به دست ما میرسید که منجر به تعیین هیاتی از سوی من به سرپرستی آقای جواد اژهای، داماد شهید دکتر بهشتی شد که نسبتی هم با آقای محسنی اژهای ندارند برای پیگیری وضع زندانها و زندانیان. همان زمان فشارها و کارشکنیهای زیادی برای توقف فعالیت هیات از درون زندانها و مسئولین آن صورت گرفت و میگفتند به شما و دولت ارتباطی ندارد و ما زیر نظر قوه قضاییه هستیم و مسائلی از این دست، اما بنده مصر بودم که این قضیه پیگیری شود، که در نهایت پنج، شش کارتن گزارش درباره شکایات برای من آوردند. این ادامه یافت تا در جلسهای که بنده همراه بیست، بیست و پنج نفر از مسئولین خدمت حضرت امام بودم این را با امام مطرح کردم. خاطرم هست که حضرت امام وقتی این مسائل را شنیدند با لحن و نوع گفتاری که تاکنون از ایشان ندیده و نشنیده بودیم با عصبانیت و تغیر خاص دستور برکناری مسئولین خاطی را در همانجا صادر کردند و به بنده تاکید و سفارش موکد کردند که قاطعانه و با جدیت این ماجرا را پیگیری کنم. این چیزی نیست که کسی بخواهد انکار کند چون حداقل بیست نفر در این ماجرا شاهدند و میتوانند صحت این را تایید کنند. نتیجه این شد که مسئول وقت زندان اوین (اسدالله لاجوردی) برکنار شد، البته بعدا اتفاقاتی افتاد که بنده از آن خبری ندارم و در نهایت مانع از عزل وی شد تا بعد نتیجهاش آن اتفاقات باشد. بنده اعتقاد دارم اگر همان زمان دستور امام با مصلحتاندیشیهای بیمورد زمین گذاشته نمیشد شاهد مسائل بعدی نبودیم. با این حال، به پیشنهاد ما آقای سرحدیزاده که در رژیم پهلوی سابقه ۱۵ سال زندان را داشت رییس شورای سرپرستی زندانها شد چون فکر میکردیم به خاطر این که سابقه زندان دارند شرایط زندان و زندانی را درک میکنند و میتوانند در جهت اصلاح شرایط موثر باشند. و واقعیت هم این است که شرایط تا حد زیادی بهبود پیدا کرد. این را در نظر داشته باشید تا به وقایع سال ۶۷ برسیم. بد نیست یک خاطره دیگری را هم ذکر کنم. این را به این جهت میگویم تا وضع آن زمان را بتوانیم درک کنیم چون خیلی از مسائل آن دوران را به دولت نسبت میدهند در حالی که تداخل دستگاهها و سازمانها و حرکات موازی در خیلی جاها دولت را بیتاثیر کرده بود. برای نمونه، یک زمانی فردی پیش من آمد و گفت در فرودگاه هنگام پیاده شدن از هواپیما عدهای هستند که دهان مسافران را بو میکنند. من شعر شاملو را خوانده بودم که میگفت دهانت را میبویند، در این جا هم بو میکردند که مثلا کسی مشروبات داخل هواپیما مصرف نکرده باشد. خب، در ابتدای قضیه من باورم نشد. یکی را برای تحقیق فرستادم و با کمال تعجب دیدم صحت دارد. بعد که مفصل تحقیق کردیم متوجه شدیم بیش از ده، دوزاده دستگاه و سازمان آنجا به صورت موازی فعالیت میکنند و ناهمآهنگی هم فراوان پیش آمده است. میخواهم این را بگویم که در خیلی جاهای دیگر هم این مسئله بود و اینگونه نبود که دولت مسئول همه کارهای انجام گرفته در آن دوره باشد. سال ۶۷ پس از قبول قطعنامه توسط مرحوم امام، منافقان عملیاتی از غرب کشور انجام دادند که خودشان به آن فروغ جاویدان گفتند ولی به نام عملیات مرصاد معروف شد. برنامهشان هم این بود که پس از هجوم از غرب و گرفتن کرمانشاه به سمت تهران بیایند و جماران، نخستوزیری، ریاستجمهوری، صداوسیما و ... را بگیرند. بعدا از اسنادی که به دست آمد معلوم شد که ابتدا طبق برنامه هم پیش رفتند، یعنی ساعت ۴:۳۰ از اردوگاه خود حرکت کردند ۵:۳۰ به مرز رسیده بودند و ۹:۳۰ یا ۱۰ شب هم به نزدیکیهای کرمانشاه و گردنه چهارزبر که الان مرصاد نام دارد رسیدند و اگر مقاومت مردم خود منطقه نبود ممکن بود به اهداف شوم خود هم برسند. من در همان زمان که خبر این حمله را شنیدم از طریق تلفنهای خط قرمز با مناطق مرزی تماس گرفتم چون خاطرم هست آقای هاشمی آن زمان در آن نواحی بودند و جالب این که منافقان در چند کیلومتری مقر ایشان بودند ولی هنوز خبری به ایشان در این باره نرسیده بود. منظور این که حرکت آنها غافلگیرکننده بود و ابتکار عمل را از ما گرفته بود و مقاومت قاطعانه و غیرتمند مردم منطقه بود که مانع پیشروی آنها شد و اگر این مقاومت نبود، ارتش،سپاه و بسیج نمیتوانستند آن عملیات و پیروزی را بهدست بیاورند. این پیروزی در حقیقت بیش از هر چیز نتیجه حمایت و استواری خود مردم بود. به هر حال، همان وقت خبر دادند که گویا قرار بوده همزمان با آغاز یورش منافقان به مرزها، در داخل زندانها شورشی از جانب زندانیان حامی منافقان صورت بگیرد و پس از فتح زندان به خیابانهای تهران بیایند و با پیشروی دشمن آنها دست به اشغال مراکز مهم دولتی بزنند. در هر صورت، این حرکت و اقدامات شکست خورد و آن حکم حضرت امام صادر شد. بنده چند وقت پیش در جلسهای از آقای موسوی بجنوردی در این باره سوال کردم. ایشان ضمن تایید حکم امام، اشاره داشتند که امام حکم قتلعام زندانیان را نداده بودند و تنها هیاتی تعیین کرده بودند تا به این مساله رسیدگی کنند و در صورت اثبات دست داشتن در توطئه شورش زندان، در مورد مجرمان حکم لازم اجرا شود. این که افرادی را امام به صورت سازماندهی شده تعیین کرده باشند که اعدام شوند، آقای بجنوردی این مسئله را کاملا رد کردند و تاکید داشتند که آنچه به این صورت رخ داد مدنظر امام چنین چیزی نبوده و هیات سه نفره دچار خطا و سوءعمل شده است. هیات مزبور(۱) براساس این نامه، شروع به یک سری اقدامات کرد و مثلا زندانیان را به صورت گروهی پیش هم مینشاندند و سوالاتی درباره عقایدشان یا این که حاضرند اعتراف کنند و ... میکردند. حقیقت این است که بسیاری از کسانی که اعدام شدند، مجرم نبودند و اگر هم کاری کرده بودند پیش از این حکمشان صادر شده بود و در حال طی کردن محکومیت بودند. برخیها را ما حتی میشناختیم، از پیش از انقلاب و پس از انقلاب، کسانی بودند که تنها کار فرهنگی میکردند، کتاب مینوشتند، شاعر بودند، نویسنده بودند. حالا مخالف هم اگر بودند نهایت فعالیتشان، فعالیت قلمی و فرهنگی بود، اقدام مسلحانه نکرده بودند. اصلا در قالب سازمان منافقین قرار نمیگرفتند. یکی از آنها از بستگان محبوبه متحدین بود که مرحوم شریعتی پیش از انقلاب متنی را درباره آنها نوشت که به "محبوبه و حسن" معروف بود. یا همین آقای احسان نراقی جزو کسانی بود که در لیست اعدامها بود و ما پس از اطلاع تلاشهای زیادی کردیم که مانع شویم و درمورد خیلیهای دیگر هم پیگیر بودیم که البته متاسفانه کار از کار گذشته بود. آنها حکم امام را دستآویز قرار دادند و به جای مجازات مجرمان واقعی دست به یک تسویه حساب گسترده زدند که بسیاری از آنها مشمول حکم امام نمیشدند. بنده میخوام بگویم حکم امام تنها بهانه بود برای برخی از این آقایان. آقایی که در آن هیات (اشراقی، نیری و رئیسی) بود و من اسم نمیبرم اصلا خط مشیشان همین بود که مخالف را باید حذف کرد. آن زمان با همین خط مشی و تفکر عمل کرد و پس از آن هم در جاهای دیگر همین را پی گرفت. تفکر آنها بر حذف مخالف است(۲). به هر صورت اینها با فردی که در آن زمان مسول زندان اوین بود(لاجوردی)، شروع به تسویه حساب و اعدامهایی کردند که اصلا در جهت منافع نظام نبود و وقتی مسولان باخبر شدند سریع جلوی آن را گرفتند. اینجا باید نکتهای را اشاره کنم که مربوط به نقش بنده است. حقیقت این است که نه بنده نه هیچکدام از سران وقت قوا از این ماجرا خبر نداشتند. در جلسهای که با سران سه قوه در همان زمان داشتم، کسی نبود در آن جلسه که با این کار موافق باشد. خاطرم هست حتی آقای خامنهای در همان جلسه ابراز کردند که «این اعدامها مثل قیری است که بر سر نظام میریزد و همه را سیاه میکند». این موضع ایشان بود. حالا درست است که الان ایشان مخالف بنده هستند و در دو موضع متفاوت قرار داریم ولی دلیل نمیشود که بخواهم دروغ بگویم و حقیقت تاریخی را برای استفاه و نفع شخصی وارونه کنم تا چهره مخالف خود را سیاه جلوه بدهم. واقعیت این است که ایشان هم مخالف بود. اگر این جلسه نبود شاید ابعاد واقعه از این هم وحشتناکتر میشد. مرحوم آیتالله منتظری هم بعدا از این امر مطلع شدند و آن نامههای اعتراضی را پس از اطلاع نوشتند که البته تا حدی جریان دیگر تمام شده بود و این که عزل ایشان را منتسب به این قضیه کنند، تا جایی که من میدانم چندان درست نیست. البته این نامهها هم تاثیر داشت اما علت اصلی به دلیل ماجرای مهدی هاشمی بود. ماجرای عزل ایشان هم پیچیدگیهای زیادی دارد که جای طرح آن اینجا نیست و اگر وارد شوم تمام نمیشود. فقط اجمالا گفتم که ماجرای مهدی هاشمی نقش عمدهتری در عزل ایشان داشت. در مورد نقش بنده هم چنانچه گفتم به هیچ وجه نه نقشی داشتم نه اطلاعی. حتی با اینکه یکی از اعضای هیات سه نفره منصوب نماینده وزارت اطلاعات بود و قاعدتا وزیر اطلاعات میبایست من و دولت را در جریان میگذاشت، آقای ریشهری حتی کلمهای را هم راجع به این موضوع نگفت، نه در هیات دولت نه به طور خصوصی به شخص بنده و ما در بیاطلاعی محض بودیم و وقتی هم خبردار شدیم سعی در جلوگیری داشتیم. این که بنده نقش داشتم خلاف واقع است و اصلا به ما اجازه ورود به این موضوع را هم نمیدانند و همانطور که قبلا گفتم در ماجرای تحقیق از زندانها هم چه کردند، به طور اولی در این ماجرا ما را در بیخبری مطلق گذاشتند. با این حال، این جنایتی است که رخ داد و واقعیت این است که هنوز هیچ کس از ابعاد واقعی آن خبر ندارد و شاید در آینده بتوان بیشتر و جامعتر به این واقعه و ابعاد آن پرداخت.(حجت الاسلام پورمحمدی نیز اندک زمانی پس از سه حاکم شرع یاد شده، به این هیات پیوست که ظاهرا بعنوان نماینده وزارت اطلاعات) بنده در صحبت در اینباره و یا درباره مسائل جنگ تنها به دانستههای خودم بسنده نمیکنم و تحقیق و مطالعه هم داشتهام و تقریبا بیشتر تحلیلها و گزارشها و اخبار آن را پیگیری کردهام. یکی از بهترین منابعی که به این موضوع پرداخته کتاب «خاطرات عزتشاهی» است که به این موضوع به طور دقیقی پرداخته است. به هر حال ایشان انسان حر و آزادهایست و وقایع را تحریف نکرده است. به شما هم توصیه میکنم حتما آن را مطالعه کنید. (بخش های مورد اشاره موسوی در چند نوبت از کتاب عزت شاهی در راه توده منتشر شده که امیدواریم خوانندگان پیگیر راه توده آنها را خوانده باشند. دراین مورد نیز می توانید با مراجعه به بخش جستجوی راه توده و نوشتن نام عزت شاهی مستقیما به آنچه راه توده از کتاب خاطرات او منتشر کرده دست یابید.) البته این مساله را باید از زاویه دیگر هم نگاه کرد و آن پرداختن به جنایتها و کشتار مردم بیگناه توسط منافقین در اوایل انقلاب است. این ترورها موجب خسارتها و ضایعات فراوانی شد که هنوز هم به نظر بنده جبران نشده است. به هر حال، نکته مهم این است که علیرغم همه این مسائل، اعدامهای آن سال بیش از آنکه حالت سازماندهی شده و سازمانی داشته باشد، نتیجه یک سری کجسلیقگیها و سوءرفتارها و کژفهمیها بوده است. ولی متاسفانه ما امروز شاهد یکسری جنایتها و حقکشیها هستیم که به صورت سازماندهی شده، آگاهانه و با اهداف مشخص و امنیتی صورت میگیرد و این بسیار خطرناکتر و فاجعهآفرینتر از حادثه سال ۶۷ است!
تلگرام راه توده: https://telegram.me/rahetude
|
شماره 566 راه توده - 11 شهریور ماه 1395