مسئله ملی چه زمانی و چگونه می تواند حل شود؟ تهیه وتدوین: کيوان خسروی
|
مسئله ملی درماهيت خود و در خاستگاه تاريخی آن، لغو ستم ملی و نابرابری است. يعنی لغو مناسبات ناعادلانه بين ملتها. مارکسيسم – لنينسيم برای ماهيت ملت و مسئله ملی برآن تکيه میکند که « مسئله ملی پديدهای جهانی است» که « بايد بلحاظ تاريخی واقتصادی مطرح شود». اما جامعه شناختی بورژوايی مسئله ملی را بمثابه پديدهای ابدی و غيرقابل حل که توسط طبيعت ذاتی ناسيوناليسم انسانها توليده شده میداند. مناسبات ملی، بخش جدايی ناپذير مناسبات اجتماعی است. چرا که قانونمندیهای تکامل ملتها را تنها با توجه به تحليل قوانين تکامل جامعه میتوان درک کرد. ستم ملی محصول سرمايه داری است. تجربه تاريخی نشان ميدهد که درنظام سرمايه داری حل پيگيرانه مسئله ملی ممکن نيست. ستم ملی شکلی از ظلم و ستم اجتماعی است و میتواند بطور کامل تنها بر پايه نابودی مالکيت خصوصی و استثمار انسان از انسان از بين برود. به همين دليل حل واقعی مسئله ملی تنها با تحول بنيادی اجتماعی مرتبط است. با توجه به متدولوژی مارکسيستی – لنينيستی ميتوان مراحل زير را در تاريخ مسئله ملی تفکيک کرد. مرحله نخست: شکل گيری ملتها و تکامل جنبشهای ملی که مسئله ملی بطورکلی مسئله درون دولتی باقی می ماند. مرحله دوم: هنگاميکه سرمايه داری به امپرياليسم فرا می رويد، مسئله ملی بصورت يکی از مسائل حاد بين المللی درمی آید. در اين دوره تقسيم جهان بين قدرت های بزرگ امپرياليستی بپايان رسيد. تقسيم جهان به ملتهای ستمگر و تحت ستم ويژگی اساسی است. مرحله سوم: حل مسئله ملی با انقلاب سوسياليستی آغاز میشود. در این نظام نه تنها برابری سياسی همه خلقهای بزرگ و کوچک بلکه بتدريج در شرايط کمکهای متقابل برادرانه خلقها ايجاد توازن سطح اقتصادی و تکامل فرهنگی حاصل میشود.
ناسيوناليسم سياست بورژوازی و همواره بازتاب دهنده منافع آن است. بورژوازی اين سياست را نه تنها در دوران نخست ظهور سرمايه داری بلکه در دوران امپرياليسم فعال تر به اجرا در می آورد. ناسيوناليسم درگيری های قومی را تحريک میکند. سرمايه داران ناسيوناليسم را بعنوان دفاع از فرهنگ و هويت ملی به خدمت میگيرد. اما اين سياست هيچ وجه مشترکی با دفاع از فرهنگ ملی و حفظ هويت مردم و ملت ها ندارد. بار ايدئولوژيکی ناسيوناليستهای بورژوازی را ميتوان بطورکلی چنين توصيف کرد: صلح طبقاتی در درون ملت بخاطر« وحدت ملی»؛ گسترش قلمرو ملت خود از طريق تصرف سرزمين دیگران؛ بی اعتمادی نسبت به ملتهای بيگانه؛ سرکوب اقليتهای ملی؛ ايجاد جبههای متحد با امپرياليسم. حال ببينيم سياست ناسيوناليسم بورژوازی چه چيزی را به ارمغان مي آورد: - امنیتی کردن فعاليتهای اعتراضی مردم - ایجاد نفرت میان خلق ها و ملت ها - نفرت مردم ملت ستمگر به کارگران ملت تحت ستم امکان نمیدهد که آنها علیرغم منافع مشترکی که دارند عليه ظلم وستمگری متحد شوند. - کاهش حقوق کارگران ملت تحت ستم کاهش حقوق کارگران ملت ستمگر را به همراه دارد. - خشم توده های دارای احساسات و روحيه ناسيوناليستی نه تنها به کارگران ديگر مليت ها، بلکه به نمايندگان سوداگری اين مليتها متوجه میشود. درنتيجه آنها ناچار میشوند بازار محلی را ترک کنند و ضمن آزاد کردن آن برای نمايندگان سوداگری ملت ستمگر که خود ناچار خواهند بود از همان قوانين پيروی و با همان مقررات وقواعد زندگی کنند، چون آنها را سرمايه داری ديکته میکند.
جهانی شدن، همگرايی اقتصادی، مهاجرت نيروی کار و گسترش عمومی فضای اطلاعات ماهيت اقتصادی تضادها و اختلافات بين ملتها را دگرگون نمی کند، بلکه تازه مسائل جديدی را در اشکال نوين تشديد می کند. در اتحاد شوروی سابق مسئله ملی تا حدودی حل شده بود و یا رو به حل شدن می رفت اما با فروپاشی آن نظام مشکل و رقابت های ملی بصورت منازعات بين المللی و تضاد بين جمهوری های سابق شوروی و در درون جمهوریها مرتبط با مشکلات اقتصادی آغاز شد. طبیعی است که حل مسئله ملی روندی طولانی را طی می کند و به همین دلیل مسئله ملی در اتحاد شوروی نیز بصورت نهائی حل نشده بود اما در مسیر حرکت می کرد. متحد شدن ملتها در نظامی که نامش اتحاد جمهوری ها بود به هيچ وجه به آن معنی نبود که مسئله ملی بطور نهايی و برای هميشه حل شده است. برعکس تاريخ نشان میدهد که ظهور ناسيوناليسم در اوکرايين، درحوزه بالتيک، در یوگسلاوی سابق و در قفقاز چه ظرفیت خوفناکی برای جنگ و برادر کشی است. درعین حال که همه میدانیم گرايشات ناسيوناليستی و جدايی طلبانه در دوران سوسياليسم نتوانستند رشد کنند، چنان که پس از فروپاشی اتحاد شوروی رشد کردند. فروپاشی اتحاد جماهير شوروی نه تنها فقر همگانی توده های زحمتکش خلق ها را موجب شد، بلکه بی اعتمادی به نيروی خود را نيز ببار آورد.
به کانال تلگرام راه توده بپیوندید:
|
راه توده شماره 563 - 21 مرداد ماه 1395