راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خشونت و استبداد

رژیم ها را حفظ

می کند یا نابود؟

 

 

از آغاز جنبش سبز بحثی در محافل سیاسی ایران پدید آمد در مورد روش برخورد حکومت با این جنبش که هنوز هم درباره آن صحبت می شود. موافقان و مخالفان.

 بخشی از سران حکومت با اتکا به تجربه انقلاب 57 مدعی هستند که سرکوب نکردن مردم باعث سقوط شاه و پیروزی جنبش مردم شد و بنابراین حکومت اسلامی نباید "اشتباه" شاه را تکرار کند. این بحث البته ریشه قدیمی دارد و سلطنت طلب‌ها سال‌هاست که در اختلاف‌های درونی خود و در چنگ و دندانی که به ملت نشان می‌دهند مدعی هستند شاه به دلیل "دلرحمی" و "میهن دوستی" و "بیماری" از قدرت دست کشیده بود و دربرابر مردم قاطعیت نشان نداد و به سرکوب متوسل نشد. حتی دراین مورد استناد می کنند به قاطعیت "علم" وزیر دربار شاه.

علم و سرلشگر "اویسی" فرمانده گارد شاهنشاهی در جریان شورش 15 خرداد که متفقا توانستند مردم را سرکوب کنند و سلطنت را نجات دهند. علم خود نیز در کتاب خاطراتش همین را با افتخار می نویسد و اشاره می کند که شاه دو دل بود و من به ایشان توصیه کردم از قصر بیرون تشریف نیآوردند و بعد از ظهر که به قصر بازگشتم گزارش دادم "زدم، هتکشان را پاره کردم". اویسی بعدها شد "ارتشبد" و فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی. درجریان انقلاب 57 نیز فرماندار نظامی تهران شد، اما برخلاف تصور علم، جنبش انقلابی 57، شورش 15 خرداد نبود و مقابله با انقلاب نیز از توان اویسی و شاه خارج بود.

رسیدن جمهوری اسلامی به همان نقطه تاریخی، موجب تکرار این بحث در همان سطح، یعنی در رهبری کنونی جمهوری اسلامی شده و میراث سلطنت طلب‌ها مانند شیوه‌های حکومتی آنان اکنون و بتدریج به فرماندهان سپاهی و نظامی رسیده و به خیال خود می‌خواهند از اشتباهات شاه درس عبرت بگیرند. آیا واقعیت چنین است؟ آیا شاه سرکوب نکرد؟ به کشتار متوسل نشد و بدین دلیل سقوط کرد؟ یا برعکس بدلیل افراط در سرکوب و کشتار و استبداد و سانسور و گستردگی جنبش انقلابی بود که سقوط آن،چنان سرعت و شتابی گرفت؟

آن چیزی که درباره متوسل نشدن شاه به کشتار گفته می‌شود مربوط به اواخر ماه‌های آذر و دی 57 است که تازه در اینجا هم دقیق و درست نیست. این زمانی است که دستگاه کشتار از کار افتاده بود. یعنی حکومت نظامی و سپس دولت نظامی ناکارایی خود را نشان داده بود و ارتش و دستگاه امنیتی شاه پس از به کار گرفتن همه راه حل ها، عملا به آخر خط رسیده بودند. این زمانی بود که شاه از یکسو نیرویی نداشت که به اتکای آن کشتار کند و از سوی دیگر وحشت داشت که در صورت دست زدن به کشتار، قیام مردم جلو بیفتد و کورسوی امیدی که به بقای رژیم با مانورهايي از آن دست که با روی کار آوردن بختیار به آن متوسل شد نیز خاموش شود. این وحشت واقعی بود چنانکه در شب‌های 20 تا 22 بهمن، یعنی به فاصله‌ای کوتاه، زمانی که ارتش دست به کودتا زد و گارد شاهنشاهی به سمت مرکز شهر به راه افتاد و در زیر پل میدان امام حسین – فوزیه وقت- توسط مردم محاصره شد و از حرکت باز ماند معلوم شد که دیگر نه ارتش توان کشتار دارد و نه مردم می‌ایستند که ارتش دست به کشتار بزند.

وحشت شاه درست بود و کودتای نظامی های شاه سقوط سلطنت را جلو انداخت. بنابراین شاه در طول سال‌های 56 و 57 اشتباهات بزرگی مرتکب شد اما این اشتباه برخلاف نتیجه‌ای که طرفداران سلطنت و حکومت کنونی می‌خواهند بگیرد اصلا این نبود که سرکوب و کشتار نکرد، برعکس این بود که با دست زدن بی محابا به سرکوب و کشتار پایه‌های هژمونی رژیم را متزلزل کرد، امکان دادن چهره مافوق طبقاتی به رژیم و حفظ اکثریت مردم در زیر چتر حکومتی را از بین برد، توان بسیج و بهره گیری از نیروهای هوادار خود را از دست داد، پایه‌های خود را درون نیروهای مسلح - که ستون فقرات آن را سربازان، یعنی مردم عادی تشکیل می‌دادند- ویران کرد و بدینسان سقوط خود را گام به گام ناگزیر کرد و به جلو انداخت.

این نکته‌ایست که بسیاری از پژوهشگران داخلی و خارجی و حتی غربی و امریکایی نیز بر آن تاکید کرده‌اند.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 572  راه توده -  29 مهر ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت