راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

کوره راهها

به شاهراه

آشتی ملی

نمی رسد!

 

 

آقای خامنه‌ای هفته گذشته در چند پهلو به طرح "آشتی ملی" با عنوان این که "میان مردم ما قهری وجود ندارد که لازم به آشتی باشد" و "مردم ما با توهین کنندگان به عاشورا آشتی نمی‌کنند" پاسخ داد. پاسخ ایشان، همانطور که همه می‌دانند، خطاب به محمد خاتمی بود که پس از درگذشت هاشمی رفسنجانی و تظاهرات و شعارهای مردم در مراسم ختم ایشان ضرورت گفتگو و "آشتی ملی" در کشور را طرح کرده بود. بلافاصله پس از سخنان رهبر، چاپلوسان حکومتی، برخی فرماندهان نظامی، روزنامه‌های بدنام و بی‌اعتباری مانند رسالت و کیهان و وطن امروز که با کمک‌های حکومتی و تجار و سرمایه‌داران به حیات خود ادامه می‌دهند، امام جمعه‌هایی که در شهر و شهرستان خود نیز کمترین اعتباری بین مردم ندارند، همه آنها که نگران آینده و قدرت و ثروت خود هستند و … هر کدام بنام دفاع از رهبر وارد میدان شدند و به آشتی ملی حمله کردند.

مسئله "آشتی ملی" بارها در کشور ما مطرح شده ولی طرح این بار آن و بازتابی که یافت حکایت از شرایط جدیدی در کشور دارد، شرایطی که مهمترین ویژگی آن ناممکن شدن ادامه حصر در درازمدت و زیانمند شدن فزاینده آن برای حکومت است.

در جریان طرح این بار آشتی ملی چند نکته روشن شد. اولا وزن شخصیت‌های سیاسی آشکار شد. برخلاف این همه ریزه خواران حکومتی که آقای خامنه‌ای بر سر این مقام و آن مقام گماشته و شبانه روز در تلویزیون ظاهر می‌شوند و درباره هر مسئله مملکتی مربوط و نامربوط به خود سخن می‌گویند و هیچکس هم تره برای سخنان و نظرات آنها خرد نمی‌کند، معلوم شد که یک شخصیت ممنوع التصویر و بیان و قلم و خروج و غیره دارای آنچنان وزنی در کشور است که نه تنها یک دعوتش می‌تواند، آنطور که خود جناح راست حکومتی مدعی است، سرنوشت ریاست جمهوری و مجلس را تغییر دهد، بلکه می‌تواند کل کشور را تحت تاثیر قرار دهد تا جایی که نه تنها ارکان جناح راست، بلکه خود رهبر نیز باید وارد میدان شود تا بتواند دامنه این تاثیر را مهار کند یا به آن پاسخ دهد. این وزن از کجا آمده؟ مگر از وجود یک پایگاه اجتماعی نیرومند در جامعه که حکومت فاقد آن است و قابل حذف و انکار نیست. اگر کمترین عقل و درایتی در رهبری کشور وجود داشت، خود را پیش مردم مسخره ممنوع التصویر و بیان کردن امثال محمد خاتمی نمی‌کرد و می‌کوشید از این وزن و اعتبار برای ایجاد همبستگی ملی و پیشرفت کشور بهره گیرد که فعلا چنین درایتی دیده نمی‌شود.

نکته دیگر اینکه حکومت و مردم از طرح "آشتی ملی" پایان حصر موسوی و کروبی را می‌فهمند و پایان حصر هم برای آنان به معنای افزوده شدن وزنه‌ای دیگر بر وزنه محمد خاتمی است. حکومت با حصر موسوی و کروبی عملا بیش از 30 میلیون رای را حصر کرده‌ و ادامه چنین چیزی ممکن نیست. بازتابی که طرح آشتی ملی به خود گرفت در واقع بازتاب این چند ده میلیون رای است که در کشور و در جامعه ما همچنان وجود دارد. حکومت در حصر موسوی و کروبی زمانی موفق می‌شد که می‌توانست هدف اولیه خود از کودتای 88 را تحقق بخشد. یعنی بساط انتخابات را جمع کند یا با تکرار اصطلاح "فتنه" هواداران آنها را از عرصه انتخاباتی حذف و رد صلاحیت کند و قدرت مطلق را در کشور بدست گیرد. جنبش سبز مردم اجازه نداد این طرح به نتیجه برسد و حکومت از وحشت تکرار 88 ناگزیر شد به نتیجه انتخابات 92 تن دهد. امروز مجلس و دولت دست کسانی است که اکثریت آنها با ادامه حصر مخالفند. یعنی بالاخره آن پشتوانه دهها میلیونی خود را تحمیل کرده است. ادامه حصر در این شرایط به ضرر حکومت و جناح راست است چرا که موجب منفرد و منزوی و منفور شدن آنها در میان مردم و شکست آنها در هر انتخاباتی است. ولی آنها از ترس ضرر بزرگتر به این ضرر تن می‌دهند.

اما نکته آخر درباره محتوای سخنان آقای خامنه‌ای است. برخلاف تفسیرهایی که این سخنان را پایان و رد آشتی ملی از سوی آقای خامنه‌ای تلقی می‌کند، محتوای این سخنان نوعی دعوت به آشتی است ولی آشتی از موضع به اصطلاح "برد- برد". ایشان می خواهد حکومت به شکلی بازنده موسوی و کروبی را همچون قهرمان آزاد نکند، بلکه آنها هم حوادث عاشورای 88 را محکوم کنند که حکومت بتواند بر روی آن مانور بدهد و تبلیغات کند و شخصیت آنها را در حدی که می‌تواند و ناآگاهی‌ها به آن اجازه می‌دهد خدشه دار کند. این شرطی است که آقای خامنه‌ای پیشنهاد می‌کند و البته چون ایشان خود روحیه ثابت و پایداری ندارد و تابع نوسانات است به این سخنان و شرط های او هم کسی اطمینان ندارد و هر لحظه ممکن است زیر آن بزند.

اگر منافع مردم و آینده ایران در این باشد که در پاسخ به یک حکومت ضعیف و آشفته و برای جلوگیری از هم گسیختگی بیشتر شیرازه همه امور امثال آقایان موسوی و کروبی و خاتمی عاشورای 88 را محکوم کنند که قطعا شهامت این کار را دارند. همانند رایی که آقای خاتمی در انتخابات مجلس نهم به صندوق انداخت و در آن زمان مورد نقد بسیاری قرار گرفت ولی در درازمدت درستی آن اثبات شد. امروز هم همینگونه است. ولی مسئله اینجاست که عاشورای 88 فقط یک روی و یک جنبه نداشته است. اگر منظور محکوم کردن آن ماشین نیروی انتظامی است که از روی تظاهرکنندگان عبور کرد یا مردمی که از بالای پل به پایین پرتاب شدند یا با کلت و قمه و چاقو مورد هجوم قرار گرفتند، که طرفداران اصلاحات و تحولات و جنبش سبز همیشه این را محکوم کرده‌اند. اگر منظور محکوم کردن مردمی است که حکومت با کتک و چاقو و باتوم آنها را مورد هجوم قرار داد که هیچکس حاضر نیست چنین کند. خود آقای خامنه‌ای حاضر است رسما و علنا و در تلویزین حاضر شود و مردم قربانی خشونت حکومتی را محکوم کند؟ خشونت محکوم است ولی مردم که ابزار خشونت ندارند، ابزار خشونت دست حکومت است. بنابراین محکوم کردن خشونت‌های عاشورای 88 به خودی خود یعنی محکوم کردن حکومت. اگر منظور آقای خامنه‌ای از محکوم کردن حوادث عاشورای 88 محکوم کردن خشونت است که معلوم است موسوی و کروبی این خشونت‌ها را که حکومت بوجود آورد محکوم می‌کنند و در گذشته هم کرده‌اند. اگر منظور محکوم کردن مردم و قربانیان خشونت است که آقای خامنه‌ای خود بارها چنین کرده است. بنابراین، آقای خامنه ای از این کوره راه نیز به هیچ شاهراهی نخواهد رسید و در کوره راهها، راه اصلی که همانا آشتی با مردم است را گمُ می کند!

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 589  راه توده -  5 اسفند ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت