بازشناسی سیاست های فاشیستی در 20 سال گذشته
|
هفته گذشته شماری از احزاب اروپایی که رسانه ها به آنها "راست افراطی" می
گویند جلسه ای برگزار کردند. این احزاب دارای سوابق متفاوت و دیدگاه های
مختلف هستند. برخی از آنها را می توان به لحاظ گذشته یا امروز در چارچوب
"راست افراطی" طبقه بندی کرد. مثلا جبهه ملی فرانسه در زمان رهبری ژان ماری
لوپن، پدر مارین لوپن رهبر کنونی آن، یک حزب راست افراطی و نیمه فاشيست
بود. با اینحال از زمانی که مارین لوپن رهبری این حزب را برعهده گرفت و در
اختلاف و اخراج پدر خود از جبهه ملی به تدریج این جبهه تغییراتی را در خود
بوجود آورد. آنچه اصطلاح راست افراطی را درباره احزابی مانند جبهه ملی
فرانسه را تا حدودی بی معنا کرده عبارت از آن است که ماهیت سیاست های دولت
در این کشورها در طی به ویژه دهه اخیر اعم از اینکه سوسیالیست ها در قدرت
بوده اند یا راست ها عملا نوعی سیاست راست افراطی بوده است و معلوم نیست بر
چه اساس این احزاب راست افراطی تر محسوب می شوند.
مشابه این وضع را هم در امریکا می توانیم ببینیم. رسانه های امریکایی خیلی
مایلند که دونالد ترامپ را راست افراطی و حتی فاشيست معرفی کنند. گویی
سیاست امریکا قبلا در دوران بوش و کلینتون و اوباما سیاست های دمکراتیک
بوده است و اکنون ترامپ می خواهد آن را "فاشیستی" کند. در حالیکه سیاست
خارجی امریکا بیش از دو دهه است که دارای محتوای فاشیستی است. فاشیسم
درتعریف علمی و تاریخی خود چیزی نیست جز تلاش برای خروج از بحران
سرمایهداری از طریق دامن زدن به جنگ و نظامی گری. آیا سیاست خارجی ایالات
متحده در دو دهه اخیر را می توان غیر از این دانست؟ اشغال عراق و
افغانستان، سپس خروج از این کشورها با هدف ایجاد خلا قدرت، ویرانی لیبی،
ایجاد داعش و کمک های وسیع به آن در جهت نابودی سوریه و کل منطقه و در راس
همه اینها تلاش برای محاصره روسیه به قصد تبدیل کردن آن به یک کشور جهان
سومی و منبع غارت مواد خام و صادرات کالا و ... همه اینها چیزی جز اجزای یک
سیاست فاشیستی نیست که در امریکا و اروپا دنبال می شود؟ آن زمان که
افغانستان به دست طالبان افتاد یا اشغال شد یا لیبی ویران شد یا داعش سوریه
و عراق را به قتلگاه تبدیل کرد مگر احزاب راست افراطی بر سر کار بودند یا
ترامپ رئیس جمهور امریکا بود؟
از این نظر سیاست های دونالد ترامپ و برخی احزاب اروپایی را نمی توان
کورکورانه "راست افراطی" قلمداد کرد، برعکس باید آن را نوعی تلاش برای
برونرفت از بحران سرمایهداری از طریق "اقتصادی" و مهار نظامی گری دانست.
ترامپ و کسانی که وی را به قدرت رسانده اند یا هم نظر با او هستند به خوبی
دریافتند که سیاست ایجاد جنگ در همه جای جهان و محاصره روسیه سرانجام جهان
را در برابر خطر نابودی اتمی قرار خواهد داد. همه کوشش ترامپ در این جهت
است که این سمتگیری نظامی را کنار بگذارد و یک راه اقتصادی برای خروج از
بحران بیابد. نام این سیاست را نمی توان فاشیسم گذاشت.
حتی ادعای دیوارکشی میان مکزیک و امریکا یا خروج مهاجران غیرقانونی که
مخالفان ترامپ آن را نشانه فاشيست بودن وی معرفی می کنند در نهایت چیزی
نیست جز کوشش برای یافتن یک راه حل اقتصادی برای بحران بیکاری در امریکا.
این را فاشیستی معرفی کردن ولی سیاست خطرناک و نابخردانه محاصره روسیه یا
ایجاد داعش را نماد دموکراسی و حقوق بشر- آنطور که رسانه های غربی مدعی
هستند- دانستن جز کوته بینی و عدم درک آنچه در جهان می گذرد چیزی دیگر
نیست.
معنای این سخنان آن نیست که ترامپ هم در صورت لزوم به جنگ متوسل نخواهد شد
یا دنبال تقویت نظامی نخواهد رفت. مهم آن است که وی راه حل بحران
سرمایهداری را در نظامی گری و فرار به جلو در سمت جنگ جستجو نمی کند بلکه
برای یافتن یک راه حل "اقتصادی" برای بحران می کوشد. این کوشش به برنامه
ترامپ در مقایسه با پیشینیان وی محتوای مترقی می دهد. به ویژه که این تلاش
اگر به بهبود وضع کارگران و مردم امریکا منجر شود نه تنها تاثیری مثبت بر
همه جهان خواهد داشت، بلکه برعکس به اوجگیری و قدرت گیری دوباره نیروهای چپ
خواهد انجامید که دارای راه حلی دموکراتیک و مترقی برای پایان دادن به
بحران سرمایهداری در چارچوب منافع اجتماعی هستند.
به همین شکل احزاب موسوم به "راست افرطی" در اروپا را نیز باید به طور مشخص
و از طریق برنامه های آنها قضاوت کرد. سیاست ها و پیشنهادهای بسیاری از این
احزاب از برنامه هایی که هم اکنون در اروپا اجرا می شود ارتجاعی تر نیست.
به ویژه که اکثر آنها نیز با سیاست های نظامی گرایانه مخالفند و خارجی
ستیزی یا مخالفت بسیاری از آنها با اتحادیه اروپا نه مقدمه جنگ و نظامی گری
بلکه در همین چارچوب یافتن پاسخی به بحران بیکاری در کشورهای آنان است.
تغییر در ماهیت این احزاب از آنجا ممکن شده است که آنها طی دوران طولانی در
برابر سیاست های حاکمی قرار گرفته اند که خود ارتجاعی ترین و فاشیستی ترین
سیاست ها را در لوای حقوق بشر، دموکراسی، آزادی تجارت، دوستی میان ملت ها و
غیره پیگیری می کردند.
فاشیسم در امریکا و اروپا وجود دارد و باید آن را در همین هیئت های حاکمه
پیشین و کنونی این کشورها جستجو کرد. آنها بودند و هستند که جهان را در جنگ
های منطقه ای غرق کردند و به لبه پرتگاه جنگ جهانی سوم کشاندند. اگر دولت
ترامپ جنبه خطرناک و بی آینده این سیاست ها را درک کرده باشد و در جستجوی
راهی دیگر برای غلبه بر بحران باشد - که همه شواهد نشان می دهد چنین است-
می توان امیدوار بود که گامی مثبت بسود همه بشریت برداشته شده است.
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 585 راه توده - 7 بهمن ماه 1395