راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

چرا آمار واقعی

در ایران، به مردم

داده نمی شود؟

 

 یکی از بزرگترین مشکلات نظام برنامه ریزی اقتصادی در ایران نداشتن بیلان و ارزیابی از نتایج و پیامدهای طرح‌ها و برنامه‌های اقتصادی کشور است. مثلا اکنون نزدیک به سی سال است که اقتصاد ایران گرفتار معضل خصوصی سازی است ولی هیچ بیلان و ارزیابی درباره نتایج آن وجود ندارد. نمی‌دانیم این کارخانه‌هایی که خصوصی سازی شدند سرنوشتشان چه شد. چه تعداد از آنها تکه تکه شدند و زمین آنها فروخته شد؟ چه تعداد از کارگران خود را بیکار کردند که بیشتر سود کنند یا چه شمار کارگر جدید استخدام کردند یا اصلا کردند یا نکردند؟ به چه بهایی مالک این بنگاه‌ها شدند؟ اکنون چه بهایی دارد؟ چه مقدار به دولت مالیات داده‌اند و اصلا داده اند؟ اثر این خصوصی سازی‌ها بر اقتصاد ملی چه بود؟ بر نابودی تولید صنعتی چه بود؟ بر تسلط تجارت بر صنعت، بر ایجاد وضع کنونی، بر ناتوانی در ایجاد اشتغال، در گسترش فقر و فساد و حاشیه نشینی و اعتیاد در کشور چه بود؟ در همه این مسائل هیچ بیلان و هیچ ارزیابی نداریم که بخواهیم به آنها متکی شویم و تصمیم بگیریم که با این سیاست‌ها چه کنیم، آنها را ادامه دهیم، متوقف کنیم، اصلاح کنیم، تغییر دهیم، بخشی از آنها را پس بگیریم و دوباره ملی کنیم و ….

همین وضع است در مورد سیاست صادرات غیرنفتی که گسترش وحشتناک و خطرناک آن در سال‌های اخیر خود پیامد تحریم‌ها از یکسو و خالی شدن خزانه براثر یارانه نقدی از سوی دیگر بود. در این مورد هم فقط این را می‌دانیم که سال گذشته 40 میلیارد دلار صادرات غیرنفتی داشته‌ایم ولی این صادرات چه کمکی به اقتصاد ملی کرده یا چه زیانی به آن وارد آورده اطلاعی نداریم. هیچ بیلان و ارزیابی درباره پیامدهای صادرات غیرنفتی وجود ندارد. فقط این را می‌دانیم که این صادرات غیرنفتی عامل گرانی ارزاق در داخل کشور، وسیله خروج ارز و ابزار نابودی منابع ملی ایران و گسترش بیسابقه فساد و ریخت و پاش در یک قشر تازه به دوران رسیده در کشور شده است.

اگر نداشتن بیلان و امکان ارزیابی از اینگونه سیاست‌ها و تدابیر و سمتگیری‌ها ناشی از ضعف برنامه ریزی و نظام آمارگیری و بررسی‌های اقتصادی بود مسئله چندان خطرناک نمی‌نمود. ضعفی بود که می‌شد آن را برطرف کرد. مشکل در آنجاست که اصلا اعتقادی به ضرورت داشتن بیلان و ارزیابی این سیاست‌ها و پیامدهای آن وجود ندارد. اگر بیلانی نداریم ناشی از ضعف دستگاه‌های اقتصادی و نظارتی و آماری نیست، ناشی از عدم اعتقاد آنها به ضرورت داشتن بیلان و ارزیابی از سیاستهای اقتصادی ست. هرگونه داشتن بیلان از مثلا خصوصی سازی یا صادرات غیرنفتی به معنای آن است که ما می‌خواهیم این سیاست‌ها و پیامدهای آن بر اقتصاد ملی را مورد ارزیابی قرار دهیم. در حالیکه طرفداران این سیاست‌ها معتقدند که آنها قابل بحث و ارزیابی نیستند، یعنی اصولا موضوع علم نیستند. یک اقتصاد دانانی در غرب یا مثلا در بانک جهانی وجود دارند در حد پیامبر اسلام که کتاب‌های اقتصادی نوشته‌اند در حد قرآن که این سیاست‌ها در آنجا توصیه شده است. مگر کسی می‌تواند در سخنان پیامبر یا نوشته‌های قرآن تردید کند یا از احکام آن مثلا نماز و روزه افراد بیلان بگیرد که بتوانیم در این کتاب‌ها تردید کنیم یا از خصوصی سازی و صادرات غیرنفتی بخواهیم بیلان بگیریم؟

مشکل بزرگ در اینجاست. در این نگاه غیرعلمی و ضدعلمی به اقتصاد است. اقتصاد را از یک دانش، از مجموع یک سلسله تدابیر، وابسته به زمان و مکان، برای پاسخ به پرسش‌های مشخص، دادن راه حل مشخص برای دشواری‌ها و نابسامانی‌های مشخص، به موضوع ایمان مذهبی، پاسخ‌هایی فرای زمان و مکان تبدیل کردن است. سیاست‌هایی از قبیل خصوصی سازی یا صادرات غیرنفتی راه حل مشخص برای یک نابسامانی مشخص نیست که آن را ارزیابی کنیم و ببینیم که آیا نابسامانی را حل کرد یا آن را بدتر کرد، پاسخی اعتقادی و دینی، به شرایطی فرای زمان و مکان، یعنی در واقع برای همه شرایط است!

یکی از دلایل موفقیت چینی‌ها مخالفتی بود که از روز نخست با این نوع نگاه به اقتصاد داشتند. آنها از روز اول انقلاب خود گفتند که ما هیچ راه حلی را از هیچ جا نمی‌پذیریم. حتی از تجربه اتحاد شوروی. چین با روسیه تفاوت دارد و بنابراین همه چیز را خودمان باید کشف، آزمایش و ارزیابی کنیم. شکست‌های سخت و سنگینی هم در آغاز خوردند ولی در نهایت راه را یافتند زیرا از روز نخست کوشش خود را برای یافتن راه حل مشخص برای معضلات مشخص کشور خود از طریق ارزیابی مداوم سیاست‌ها و برنامه‌ها و اصلاح و تغییر آنها قرار داده بودند. ما پس از سی سال دنبال کردن کورکورانه یک سلسه برنامه‌ها و سیاست‌ها هنوز اصلا نمی‌دانیم پیامدهای آنها بر اقتصاد کشورمان چه بوده و تا چه اندازه در بحران و فساد و انحطاط اقتصادی امروز کشورمان تاثیر داشته‌اند. فقط اقتصاددانان حکومتی ما این را فهمیده‌اند که از خودشان اندیشه نداشته باشند، از خودشان برنامه نداشته باشند، از خودشان راه حل نداشته باشند، اصلا درک از مشکل نداشته باشند. سیاست‌هایی را کورکورانه تقلید کنند، به پیامدهای آن نه بیاندیشند و نه آنها را موضوع ارزیابی و ارائه بیلان بدانند. در واقع نیز باقی ماندن آنها بر سر کارها و پست‌ها و مقام‌ها و گرفتن نشان و تندیس از اتاق بازرگانی تنها در صورتی ممکن شده که از پیامدهای سیاست‌هایی که آنها تقلید و توصیه کردند ارزیابی و بیلانی در اختیار نداشته باشیم.

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 586  راه توده -  14 بهمن ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت