تجارت آزاد کمر مردم و انقلاب ایران را خم کرده است!
|
35 سال پیش، حزب
توده ایران با پیش بینی فاجعه ناشی از حاکمیت سرمایه داری تجاری بر ایران و
انقلاب، هشدارهائی داد که در روزنامه ارگان مرکزی حزب "نامه مردم" منتشر
شد. این هشدار و پیش بینی نتیجه فاجعه بار آن که امروز در غارت و اختلاس و
ثروت و تاریخی ترین اختلاف طبقاتی شاهدش هستیم، در آن زمان از سوی آنها که
سرمست رسیدن به حاکمیت بودند و متکی به نفوذ کلام آیت الله خمینی نه درک شد
و نه جدی گرفته شد. امروز باید آن هشدارها مرور شود، خوانده شود و دوباره
منتشر شود تا هم غفلت های دیروز آشکارتر شود و هم هشدارهای امروز جدی تر
گرفته شود. این مقاله در شمارۀ
۴۰۱،
دوشنبه ۱
دی
۱۳۵۹ "نامه
مردم" منتشر شده بود:
«سرمايه بزرگ
تجاری عمدهترين نقش را در مخالفت با انقلاب 57 به عهده گرفته است. تثبيت
انقلاب، بدون خلع يد از سرمايه بزرگ تجاری ممکن نيست. اصل ملی کردن
بازرگانی خارجی و ذخاير عمده کالايی، گسترش شبکه توزيع دولتی و تعاونیها
با جيرهبندی، اهرمهای اساسی خلع يد سرمايه بزرگ تجاری در بازرگانی خارجی
و پايان دادن به گرانی، احتکار و سودجويی آزمندانه در بازرگانی داخلی
است. انجام سريع اين اقدامات از نظر رفع نارضايتیهای ناشی از گرانی و
اختلال در معيشت عمومی، که نه تنها زحمتکشان، بلکه اقشار متوسط جامعه را
هم به ستوه آورده، امری بینهايت ضروری است.
نگرش کوتاه
تاريخی بر نقش سرمايه بزرگ تجاری
سرمايه بزرگ
تجاری در اواسط قرن گذشته ميلادی میتوانست نقش مترقی در اعتلای اقتصاد
ايران از مرحله توليد دستی پيشهوری به توليد بزرگ ماشينی داشته باشد. اين
سرمايه میتوانست از کوششهای اميرکبير برای ايجاد کارخانههای
جديدالتاسيس ماشينی در فاصله سالهای ١٨۶۰-
۱٨۵۰
استقبال
به عمل آورد. ليکن از آنجا که سرمايهگذاری در صنعت شامل چنان منفعتی نبود
که سرمايه تجاری از راه مبادله کالا به دست میآورد، تجار بزرگ آن زمان نه
فقط از کوششهای اميرکبير استقبال نکردند، بلکه به عزل او و عقيم گذاشتن
اولين تلاشها در راه ايجاد صنايع ماشينی در ايران نايل آمدند.
در نيمه دوم قرن
نوزدهم، موازی با تشديد نفوذ کالای خارجی در بازار ايران، سرمايه بزرگ
تجاری به خدمت استعمار و سپس امپرياليسم درآمد. سرمايه بزرگ تجاری با
اقدام به وارد کردن کالای صنعتی از خارج، نه فقط خود ابتکار ايجاد صنايع
ماشينی را به عهده نگرفت، بلکه باعث شد که توليدات وسيع پيشهوری صنعتی در
ايران به کلی از هم متلاشی گردد. همزمان با کسب منفعت از راه فروش کالای
خارجی در بازار ايران، سرمايه بزرگ تجاری دست به خريد املاک و اراضی زراعی
زد و کشاورزی ايران را نيز در جهت تبعيت از بازار امپرياليستی کشانيد.
بدينسان، سرمايه بزرگ تجاری به صورت کمپرادوری، يعنی سرمايه ذينفع در
توسعه نفوذ کالای بيگانه و وابستگی ايران به بازار امپرياليستی، تبديل
کشور ما به زائدۀ توليد مواد خام کشاورزی برای بازار جهانی و ذينفع در حفظ
نظام عقبمانده و وابسته ارباب- رعيتی شکل کامل به خود گرفت.
در انقلاب
مشروطه کوششهايی برای ايجاد صنايع ماشينی در ايران به عمل آمد. ليکن اين
بار نيز سرمايه بزرگ تجاری اين کوششها را عقيم گذاشت. نه تنها در زمينه
صنعتی کردن، بلکه در زمينه اجتماعی و سياسی نيز سرمايه بزرگ تجاری و
نمايندگان آن در کنار فئودالها و ملاکين بزرگ قرار گرفتند و از تعميق
انقلاب مشروطه به سود تأمين استقلال و آزادی و ترقی ايران جلوگيری کردند.
سرمايه بزرگ تجاری و محافل ليبرالی حافظ منافع آن، در خط وابستگی ايران به
امپرياليسم و قبول سلطه ارتجاع داخلی فئودال- ملاک باقی ماندند.
در کوششها و
جوششهای انقلابی که پس از پيروزی انقلاب کبير سوسياليستی اکتبر در پرتو
اين انقلاب و تأثير آن در ايران به صورت قيامهای ملی و خلقی در
آذربايجان، گيلان و خراسان بروز کرد، سرمايۀ بزرگ تجاری در مواضع قبلی خود
باقی ماند. محافل حافظ منافع اين نوع سرمايه حاضر نشدند از ايفای نقش
واسطه و دلال کالای خارجی در بازار ايران، که منافع زيادتر و بی دردسرتری
نصيب آنان میکرد، صرفنظر نمايند و به «خطر» به کار انداختن سرمايههای
خود در توليد و ايجاد صنايع ماشينی، که به سود کشور بود، تن در دهند.
رضا خان، با
ديکتاتوری سبعانۀ خود و ايجاد ماشين جهنمی استثمار تودههای زحمتکش، شرايط
نسبتاً مساعدی برای فعاليت سرمايۀ صنعتی در داخل فراهم آورده بود. معذالک
سرمايۀ بزرگ تجاری حتا در اين دوران نيز تن به رها کردن رشتۀ کمخطر و
پردرآمد بازرگانی خارجی و کسب درآمدهای عظيم و سهلالوصول از راه مبادله و
فروش کالا نداد، به همين جهت تلاش برای صنعتی کردن در اين دوران نيز
نتيجهای به بار نياورد. سرمايه بزرگ وابستۀ تجاری، با باقی ماندن در
مواضع غارتگرانه و حمايت از ديکتاتوری رضا خان، ايران را در عقبماندگی و
اسارت نگاه داشت.
تلاشهای
نيروهای مترقی جامعۀ ايران در چهل سال گذشته، يعنی از طرد ديکتاتوری رضا
خان تا پايان سلطۀ ديکتاتوری محمدرضا، در جهت نقل و انتقال سرمايهها به
سوی توليد و ايجاد صنايع ماشينی معاصر بوده است، که میتوانست پايههای
مناسبی برای استقلال واقعی اقتصادی ايران به وجود آورد. اما اين تلاشها
نيز به علت مقاومت سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری- که حتا موجب شد که رشد ناگزير
صنعتی شدن کشور نيز در جادۀ وابستگی سير داده شود- به نتيجهای نرسيد.
سرمايۀ بزرگ
تجاری توانست در همکاری با امپرياليسم و دربار، در کودتای ٢٨ مرداد
۱۳۳۲،
ضربات سنگينی به نهضت ملی شدن نفت وارد آورد. در اين دوران بار ديگر محافل
ليبرالی وابسته به اين سرمايه ثابت کردند که با آرمان تأمين استقلال
اقتصادی ايران سر سازگاری ندارند. سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری توانست در
دوران پس از کودتا امتيازات زيادی به سود حفظ و تقويت مواضع خود کسب کند.
چنانکه میدانيم، انحصار دولتی بازرگانی خارجی ايران، پس از تسلط رژيم
کودتا، به کلی نقض گرديد. پس از کودتا، سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری گذشته از
بازرگانی خارجی و داخلی، نفوذ خود را به رشتههای ديگر اقتصاد: صنايع،
حملونقل، بانک و کشاورزی بسط داد و در تحول اين سرمايهها به سوی وابستگی
نقش فعالی به عهده گرفت.
اول، استقرار
سلطۀ امپرياليسم و نواستعمار به سرکردگی امپرياليسم آمريکا، که هدف عمدۀ
خود را تبديل ايران به جامعۀ مصرفی وابسته قرار داده بود.
دوم، افزايش
درآمد نفت، که بالمال امکانات مالی بيشتری را برای خريد کالاهای خارجی و
فروش آنها در اختيار بازرگانان عمده و وابسته قرار میداد.
سوم، استقرار و
تثبيت حاکميت ديکتاتوری و پليسی خانوادۀ پهلوی، که حافظ منافع غارتگران و
طفيلیترين سرمايههای وابسته، منجمله و به ويژه سرمايۀ بزرگ وابسته تجاری
بود.
مجموعۀ اين
عوامل سبب شد که سرمايۀ بزرگ تجاری در ربع قرن اخير، يعنی از کودتای 28
مرداد ١۳۳٢
به بعد، مواضع مالی و اقتصادی عمدهتری را دارا شود. حال آنکه از نظر رشد
تاريخی، سرمايۀ بزرگ تجاری میبايست جای خود را به سرمايههای صنعتی بدهد.
اما چنانکه شاهد بوديم، نه فقط چنين انتقال تاريخی صورت نگرفت، بلکه
سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری حتا توانست رشد سرمايه صنعتی و اصولاً کليۀ
سرمايههای شاغل در توليد را، به تبع از منافع آزمندانۀ خود و امپرياليسم
و انحصارات آن، تغيير جهت دهد. بسياری از رشتههای توليد صنعتی و صاحبان
صنايع، تا سالهای
۱۳۴۰
در ايران مستقل
باقی ماندند. اما رفتهرفته حتا اين رشتهها نيز به صورت صنايع مونتاژ
درآمدند و به وابستگی به سرمايههای امپرياليستی، کشانيده شدند. در اين
وابستگی، سياست امپرياليستها و رژيم حاکم نقشی سياسی، و سرمايۀ تجاری
وابسته، عملاً نقش اقتصادی را ايفا کردند.
همه سرمايههای
بزرگ در دوران رژيم شاه در جهت وابستگی ايران به امپرياليسم و بازار
سرمايهداری جهانی عمل میکردند، اما در اين ميان سرمايۀ بزرگ وابستۀ
تجاری اساسیترين نقش را ايفا میکرد. اين واقعيتی است که اکنون همه
نيروهای انقلابی بايد بدان واقف باشند و مکانيسم عقبماندگی کشور خود را
به خوبی بشناسند. اگر بگوييم که در مکانيسم
عقب ماندگی ايران از دو قرن به اين طرف، سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری نقش
عمده و اساسی را ايفا کرده است، سخنی مبالغهآميز نگفته ايم. اين
عين واقعيت است.
با تحليل کوتاهی
که از نقش سرمايۀ بزرگ تجاری از اواسط قرن گذشته تا به حال داديم، طبيعی
است که هر خوانندهای متوجه میشود که يکی از اساسیترين وظايف انقلاب
حاضر بايد خلع يد از اين سرمايه باشد. اين امر کاملاً درست است و انقلاب
ايران، اگر به خلع يد سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری از مواضع خود نايل نگردد،
مطمئناً نخواهد توانست به رشد آتی خود ادامه دهد، در اين حالت، حتا تثبيت
پيروزیهای به دست آمده نيز برای انقلاب دشوار و حتا غيرممکن خواهد بود.
اينک ببينيم
انقلاب پس از پيروزی، در ارتباط با ضرورت خلع يد از سرمايۀ بزرگ وابستۀ
تجاری چه کرده است؟
واقعيت اينست،
که مواضع اين سرمايه نه فقط دچار آسيب نشده، بلکه عملاً، تا همين امروز، به
قوت سابق خود باقی مانده است!
پس از پيروزی
انقلاب، به ديگر انواع سرمايههای بزرگ، مثلاً سرمايههای بزرگ صنعتی،
بانکی، حملونقل و حتا کشاورزی ضربات نسبتاً قابل ملاحظهای وارد آمده
است. سرمايههای بانکی ملی شده، قسمت مهمی از سرمايههای بزرگ صنعتی و
کارخانهها مصادره گرديده، کار حملونقل تا حدودی ملی شده، و از
سرمايههای بزرگ در کشاورزی خلع يد به عمل آمده است.
اما در زمينۀ
سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری، که چنانکه قبلاً گفته شد، نقش مادر را در ايجاد
کليۀ سرمايههای وابسته در کشور ما داشته، جز تصويب اصل مهم ملی کردن
بازرگانی خارجی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران، عملاً هيچ گونه اقدام
جدی به عمل نيامده است.
پس از پيروزی
انقلاب، نه فقط هيچ گونه تعرض انقلابی به مواضع سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری
به عمل نيامده، نه فقط ذخاير عظيم کالايی متعلق به اين سرمايه دست نخورده
باقی مانده، بلکه دست سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری، هم در بازرگانی خارجی و
هم در بازرگانی داخلی، تمام و کمال باز گذاشته شده است. در دوران پس از
پيروزی انقلاب، ضربات جدی بر مواضع سرمايههای ديگر وارد آمده، و سهم دولت
در بازرگانی خارجی بسيار کاهش يافته و سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری حتا
توانسته است به مواضع مالی و سرمايهای به مراتب قویتری نايل آيد.
میتوان گفت که هماکنون در اقتصاد جمهوری اسلامی ايران عمدهترين مواضع
اقتصادی و مالی و فعالترين آن در تصرف سرمايۀ بزرگ وابسته تجاری است. جالب
اينکه هيچ نوع نظارتی، نه دولتی و نه اجتماعی بر فعاليت اين سرمايه وجود
ندارد.
درست در شرايط
زمان جنگ، که توزيع همگانی و سراسری کالاهای ضروری از واجبات است و
جيرهبندی و پخش کالا از طريق کوپن برای حفظ انقلاب امری حياتی است،
سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری با تمام قوا در اين کار اخلال میکند، آن هم
اخلال مؤثر. سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری از طريق نفوذی که در اقشار وسيع
پيشهوران و اصناف دارد، آنها را از انقلاب میترساند، نسبت به شبکۀ
توزيع دولتی و تعاونی، که به سود اين اقشار نيز هست، بدبين میکند، در امر
توزيع کالاهای جيرهبندی شده کارشکنی مینمايد، تا عدم رضايت عمومی را
برانگيزد و بدين وسيله مواضع غارتگرانه و عميقاً ضدانقلابی خود را حفظ
کند.
سرمايۀ بزرگ
تجاری از نظر قدمتی که در تاريخ فعاليت خود در اقتصاد ايران دارد، از جهت
موضع دست نخوردهای که در بازرگانی خارجی دارد، از راه شبکۀ وسيعی از
عمدهفروشان و دلالان و واسطهها، که به دور خود گرد آورده است، از نظر
نفوذ دست نخوردهای که در قشر عظيم بيش از ٨۰۰هزار
واحد صنفی- که از جهت توزيع کالا چشم به دست آن دوخته اند- به هم زده است،
مواضع عظيمی را در اقتصاد ايران در اختيار دارد.
در تحليل بخش
اول اين نوشته ديديم که سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری، که از اواسط قرن گذشته،
نقش ترمز کننده و ارتجاعی در پيشرفت اقتصادی ايران ايفا میکند، قادر بوده
است در هر چرخش تاريخی، با ايفای نقش مزورانه، خود را مصون نگاه دارد و
همچنان به موجوديت خود تا به حال ادامه دهد. اين توفيق به طور عمده از آن
جهت نصيب سرمايۀ بزرگ و وابسته تجاری گرديده، که اولاً در انقلابات و
چرخشهای قبلی تاريخی در کشور ما، تا حدی زمينۀ عينی طرد سرمايۀ بزرگ
وابسته تجاری وجود نداشت، (تسلط مطلق و نسبی امپرياليسم بر جهان و سطح
نازل رشد اقتصادی- اجتماعی کشور)، مهمتر اينکه، عنصر ذهنی انقلاب، در
مورد ضرورت و تحقق اين کار، از آگاهی لازم برخوردار نبود.
در کنار تمام
مسايل ديگری که انقلاب ما بايد به حل آنها در کشور ما قادر گردد، مسألۀ
مرکزی، اولويت بخشيدن به امر توليد اجتماعی در زمينههای گوناگون صنعتی و
کشاورزی است.
سرمايۀ تجاری از
تخت فرماندهی بر کليۀ امور اقتصادی و اجتماعی- چنانکه در گذشته بوده و
اکنون هست- بايد به زير کشيده شود. حيطه فعاليت سرمايۀ تجاری به ايفای نقش
برتر بخش دولتی و تعاونی- چنانکه قانون اساسی جمهوری اسلامی مقرر داشته-
بايد محدود گردد. تنها در چنين حالتی است که میتوان زيربنای اقتصادی
جامعۀ نوين انقلابی را ساخت و به استقلال واقعی اقتصادی و رفاه اجتماعی
طبقات زحمتکش و مولد ثروت نايل آمد.
سرمايۀ بزرگ
وابستۀ تجاری در مرحلۀ کنونی عمدهترين نقش را در مخالفت با انقلاب به عهده
گرفته است. تثبيت پيروزیهایی که انقلاب تاکنون به دست آورده، همچنين
هموار ساختن راه رشد آتی آن و رهايی کامل از سلطه امپرياليسم و سرمايۀ
خارجی، بدون خلع يد از سرمايه بزرگ وابستۀ تجاری ممکن نيست. اصل ملی کردن
بازرگانی خارجی و ذخاير عمده کالايی، گسترش شبکۀ توزيع دولتی، تعاونیها با
جيرهبندی، اهرمهای اساسی خلع يد سرمايۀ بزرگ وابستۀ تجاری در بازرگانی
خارجی و پايان دادن به گرانی، احتکار و سودجويی آزمندانه در بازرگانی
داخلی است!
انجام سريع
اقدامات اخير، از نظر رفع نارضايتیهای ناشی از گرانی و احتکار و اختلال در
معيشت عمومی، که نه تنها زحمتکشان، بلکه حتا اقشار متوسط جامعه را به ستوه
آورده، امری است بینهايت عاجل و ضرور.
نامه مردم،
دوره
هفتم، سال دوم، شمارۀ
۴۰۱،
دوشنبه ۱
دی
۱۳۵۹
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 586 راه توده - 14 بهمن ماه 1395