نقش احزاب
در جامعه طبقاتی
تهيه و تنظيم: کيوان خسروی |
پيدايش و تکامل
احزاب سياسی با تقسيم جامعه به طبقات، با تکامل و با مبارزه اجتماعی، پيش
از هرچيز برای کسب قدرت سياسی مرتبط است. کارکرد احزاب به صف آرايی نيروهای
طبقاتی اصلی جامعه مفروض مشروط است.
سياستمداران و
جامعه شناسان بورژوازی مسئله را آنچنان جلوه میدهند که گویا احزاب سياسی
بيانگران اراده همه ملت و حلقه رابط جامعه مدنی و دولت هستند و چند حزبی
بودن «اصل بنيادی دمکراسی» است. آیا تنها حضور چند حزب در جامعه نشانه
دمکراسی است؟ این نوع دمکراسی مردم را از حکومت طبقات ستمگر نجات می دهد؟
واقعیت اینست که
در جامعه تقسيم شده به طبقات آشتی ناپذير، احزاب تابع حاکمیت سرمايه هستند
و حکومت ها با ايجاد احزاب سياسی متعدد اما دارای یک هدف واحد، یعنی حفظ
نظام حاکم چنین تبلیغ می کنند که حضور این احزاب متعدد یعنی دمکراسی.
تعيين خصلت و
کاراکتر احزاب سياسی، نوع آنها تا حدودی به شرايط تاريخی، اجتماعی- سياسی،
ويژگیهای ملی، تاثير متقابل عوامل عينی و ذهنی وابسته است. احزاب معمولا به
احزاب چپ (هوادار و مدافع دکترينهای مترقی) و احزاب راست (ارتجاعی) تقسيم
میشوند. احزابی که موقعيت بينابينی را اتخاذ میکنند آنها را ميانه
مینامند. درعلوم سياسی احزاب را همچنين به احزاب تودهای و احزاب محافل
حاکم تقسيم میکنند. احزاب توده ای معمولا بخوبی سازمان يافتهاند و براساس
جهان بينی معين تشکيل میشوند و به گروههای بزرگ اجتماعی و سيستم
ايدئولوژيکی روی می آورند، بيانگر منافع کل جامعه هستند و مواضع فعال و
راديکالی را اتخاذ میکنند. موجوديت اين احزاب معمولا از محل حق عضويت
اعضاء و ديگر منافع داخلی خود هستند. احزاب محافل حاکم احزاب بيان کننده
قاعدتا منافع محافل حاکم هستند و بر نهادهای اجتماعی- سياسی دولت موجود
تکيه میکنند، فعاليت آنها اصولا به مبارزه برای حمايت از رای دهندگان در
انتخابات محدود میشوند. درآنها معمولا عضويت ثابت، ساختار دقيق و مشخص،
انضباط جدی وجود ندارد. احزاب را همچنين به «ايدئولوژيکی» و احزاب« منافع
اقتصادی و بازرگانی»،« نمايندگی انفرادی»،« انتگراسيون اجتماعی»؛ محافظه
کار(هوادار دولت) و راديکال(اپوزيسيون، انقلابی) تقسيم میکنند.
همه چيز بستگی
به اين دارد که احزاب منافع چه کسانی را بيان میکنند و به چه اهدافی
میخواهند دست يابند. اهميت تعيين کننده در اين مورد از آنِ عامل طبقاتی
است: منافع کدام طبقه (طبقات) را حزب بيان میکند. بورژوازی از ايجاد احزاب
– دوقلوهای جداگانه حمايت میکند. درعين حال يک حزب میتواند منافع چند
گروه اجتماعی مشابه را بيان کند.
به موازات احزاب
«کلاسيک»، انجمنها واتحاديههای سياسی بوجود می آيند و بيشتر از همه بر
پايه جنبشهای اجتماعی- ضد جنگ، ضد استعماری، زيست محيطی، جنبش زنان، ملی-
مذهبی و غيره هستند.
لنين به «مطالعه
تاريخ واقعی احزاب، به مطالعه نه آن که احزاب در مورد خود چه میگويند،
بلکه آنچه که آنها انجام میدهند، درحل مسائل مختلف سياسی چگونه عمل
میکنند و در امر برخورد به منافع حياتی طبقات مختلف جامعه، زمينداران،
سرمايه داران، کارگران وغيره» چگونه هستند را توصيه میکرد.
حزب کمونيست سازمان سياسی طبقه کارگر، حزب مبارزه قاطع طبقاتی برای پيروزی
سوسياليسم و کمونيسم است. رسالت حزب کمونيست را مارکس و انگلس در آن
میديدند «که بصورت انقلابی علیه وضع موجود به مردم یاری کند».
لنين نیز مانند
مارکس حزب کمونیست را سازمان انقلابيون میشمرد نه سازمان خيالبافان در
باره آينده.
حزب طبقه کارگر يک سازمان سياسی است و نه انجمن آموزشی و روشنفکری.
هنر رهبری حزب
مارکسيستی – لنينيستی مهارت آن در کاربرد اصول عام مارکسيستی در شرايط مشخص
هر کشور است. سياست حزب انقلابی نمی تواند سياستی نا استوارو سست باشد که
با هر چرخش وقايع عوض شود. حزب نمی بايد کرخت، بی جان و متحجر، بدون واکنش
به تغييرات اوضاع باشد. سياست انقلابی اصوليت و مبانی خلاقيت را در خود جمع
دارد. در برابر حزب انقلابی در هر مرحله معين وظيفه يافتن شرايط مشخص –
تاريخی متناسب با عمل عينی برای اهداف و ابزار مبارزه قرار دارد. نقض اين
عمل خزيدن به مواضع اپورتونيستی راست يا آنارشيستی را بهمراه دارد.
انقلاب اجتماعی بر
پايه شرايط داخلی هر کشور بوجود آمده و آغاز ميشود. بنابراین صدور انقلاب
معنا ندارد. تلاش
برای «خوشبخت کردن» خلقها از راه دخالت از خارج در امور داخلی آنان نه تنها
با اصول دمکراتيک مناسبات بين المللی، بلکه با قانون تکامل انقلاب مغايرت
دارد. تاکتيک ترور برای صدور انقلاب که چپ های افراطی حاضر هستند به آن
متوسل شوند به اهداف مبارزه طبقاتی پرولتاريا پاسخ نمیدهد. خصلت بشر
دوستانه، انسانی واخلاقی انقلابیون ابزارهای مبارزه برای تحقق آنها را
مشروط میکنند.
در پايان سده
نوزدهم مرکز جنبش انقلابی جهان آنطور که مارکس و انگلس پيش بينی کردند، به
روسيه انتقال يافت. لنين از عهده اين وظيفه برآمد. يکی از بزرگترين خدمات
او، تکامل بعدی آموزش مارکس و انگلس درباره حزب انقلابی، ايجاد آن در
روسيه، سهم ارزنده در تقويت جنبش کمونيستی و کارگری جهانی و جنبش آزاديبخش
– ملی در عصر امپرياليسم بود.
مهم ترين ويژگی حزب
طراز نوين در فرمول لنينی« حزب توده ها بودن است». لنين حزب را بمثابه
پيشاهنگ طبقه کارگر و همه زحمتکشان بررسی کرد؛ وظايف آنرا- روشنگری، متحد
کردن و بسيج مبارزه با استثمار گران می دانست.
در شرايط
اجتماعی- سياسی نوين هنگاميکه عملکردها و اولويت های سياسی بطوراساسی تغيير
میکنند، وظايف عملی احزاب مارکسيستی- لينيستی ايجاب ميکنند که روشها و
اشکال فعاليت بطور شايسته تکميل یابد!
تلگرام راه توده:
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 589 راه توده - 19 اسفند ماه 1395