راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نقش شیطانی

رسانه های

دروغگو

در فریب مردم

روسیه امروز – ترجمه رضا نافعی

 

 

وقتی تظاهر کنندگان به خشم آمده یا مفسران برآشفته، رسانه های مسلط را "رسانه های دروغگو" خطاب می کنند، همیشه کسانی که مورد خطاب قرار گرفته اند بشدت خشمگین می شوند.

"جان پیلگر"صفت دروغگو را که امروز حتی به زبان روزمره امریکائی ها نیز راه یافته خود هیچگاه بکار نمی برد، اما به منبع این صفت خطاب به رسانه های مسلط لیبرال اشاره می کند و میگوید:

 

اکثرا از "ادوارد برنایز"  Edward Bernays روزنامه نگار امریکائی بعنوان کسی یاد می شود که کاشف شیوه جدید تبلیغات است. برنایز که خواهر زاده فروید، راهگشای روانکاوی است کسی است که اولین بار اصطلاح "روابط عمومی" را بعنوان لفظی مطبوع و خوش آیند برای تلاش در جهت نفوذ به نظرات دیگران و فریب دادن آنها ابداع کرد.

او در سال 1929 فمینیست ها را متقاعد ساخت که دست به ترویج سیگار در میان زنان بزنند، به این صورت که در رژه عید پاک در نیویورک سیگار بکشند- کاری که در آن زمان شرم آور تلقی می شد. خانمی فمینیست بنام "روت بوث" در این رابطه گفت: "زنان! مشعل  آزادی را برافروزید! با تابو های جنسی مبارزه کنید!"

دامنه نفوذ برنایز از عرصه تبلیغات بسیار فراتر رفت. متقاعد  کردن افکار عمومی امریکا برای شرکت در کشت و کشتار جنگ جهانی اول بزرگترین موفقیت تبلیغاتی او بود.  

او می گفت رمز کار بدست آوردن موافقت مردم برای آنست که ما به میل خود آنها را کنترل و برآنها حکومت کنیم و آنها اصلا متوجه آن نشوند. (1)

او این عمل را قدرت مسلط واقعی در جامعه ما توصیف کرد و آن را "دولت نامرئی نام گذارد". امروز این دولت نامرئی نیرومند تر از هر زمان دیگر و ناشناخته تر از همیشه است.

من در زندگی حرفه ای خود بعنوان روزنامه نگار  و فیلمساز تا کنون هیچوقت ندیده ام که  تبلیغات (پروپاگاندا)  مثل امروزتا این حد در زندگی ما تنیده باشد  و این قدر آسان پذیرفته شود.

دو شهر را در نظر بگیرید که هر دو درمحاصره نیروهای دولتی دو کشورهستند. هر دو شهر در تصرف نیروهای متعصبی هستند که دست  به اعمال شنیعی مانند بریدن سر انسان ها می زنند. ولی یک تفاوت اساسی میان آنها هست و آن تفاوت این است که: خبرنگاران غربی که به آنجا اعزام شده اند  سربازان دولتی را که شهر را محاصره کرده اند  نیروهای آزادی بخش توصیف می کنند که با شور و اشتیاق از زد و خوردهای خود و از بمباران های خود سخن می گویند. عکس های این سربازان قهرمان که دوانگشت خود  را به نشان پیروزی بلند کرده اند در صفحه اول روزنامه ها و پشت جلد مجلات  چاپ می شود. ولی کلامی در باره قربانیان غیر نظامی عملیات آنها نوشته نمی شود.

درشهر دوم  - در کشور همسایه – تقریبا عین همان جریانات رخ می دهد. یعنی نیروهای دولتی شهری را محاصره می کنند که در تصرف متعصبانی از همان نوع است.

 آنها حتی یک مرکز رسانه ای هم دارند که هزینه آن را امریکا و انگلیس می پردازند. یک تفاوت دیگر میان آنها این است که آن سربازان دولتی که این شهر دوم را محاصره کرده اند جنایتکارانی هستند که برای  حملات خود به شهر و بمباران آن محکوم می شوند، برای عملیاتی که عینا مانند  همان   بمباران شهر اول و حملاتی است که توسط سربازان "خوب" صورت گرفته بود. گیج کننده است؟ در واقع نه. این همان استاندارد دوگانه ای است که ماهیت تبلیغات غرب را روشن میکند.

 

مرور کنیم محاصره شهر موصل توسط نیروهای دولتی عراق را که مورد حمایت ایالات متحده امریکا و انگلستان قرار دارد و محاصره شهر حلب را که توسط نیروهای دولتی سوریه که مورد حمایت روسیه است. یک محاصره خوب است یک محاصره پلید است. چرا؟

چیزی که در باره آن صحبت نمی شود این است که این دوشهر نه به تسخیر نیروهای متعصب در می آمدند و نه ویران می شدند اگر در سال 2003 انگلیس و امریکا به عراق هجوم نمی آوردند. آن عملیات تبهکارانه بطور کامل بر دروغ بنا شده بود و تدارک قبلی فضا برای انجام آن کاملا مشابه همین تبلیغاتی است که امروزذهن ما را در مورد جنگ داخلی سوریه مشوش می سازد. 

بدون این "خبر" های جعلی همراه با طبل  تبلیغات  نه هیولای داعش، القاعده یا النصرت و بقیه باند های جهادی بوجود می آمدند و نه مردم سوریه مجبور بودند برای نجات جان خود بجنگند.

شاید هنوز کسانی بیاد داشته باشند آن سری از خبرنگاران بی بی سی را که در برابر دوربین برای آنچه بعدا معلوم شد جنایت قرن بوده است از تونی بلر "دفاع می کردند". فرستنده های تلویزیونی امریکا نیز با همین شیوه جورج دبلیو بوش را توجیه می کردند. "فاکس نیوز"  "هنری کیسینجر" را جلوی دوبین آورد که برای جعلیات وزیر دفاع وقت امریکا "کالین  پاول" (مثلا  دروغ گاز سمی او) تبلیغ کند.

من در همان سال، اندکی پس از اشغال عراق، با "چارلز لِویس" روزنامه نگار حقیقت جو و سرشناس امریکائی در واشنگتن مصاحبه کردم. از او پرسیدم چه می شد اگر رسانه های آزاد جهان در صحت  آنچه که بعدا تبلیغات بی اعتبار شناخته شد از آغاز شک می کردند؟ او گفت  اگر روزنامه نگاران کار خود را انجام می دادند. می توانست یک شانس واقعی بوجود آید که ما به جنگ با عراق مجبور نشویم.

این سخن تکان دهنده ای بود، سخنی که روزنامه نگاران معروف دیگر هم آن را تایید کردند وقتی من  این پرسش را با آنها در میان گذاشتم- Dan Rather از سی بی اس، David Rose از"آبزرور" و روزنامه نگاران و تولیدکنندگان بی بی سی که می خواستند ناشناس بمانند.

 به بیانی دیگر، معنی آن چنین می شود: اگر روزنامه نگاران کار خود را انجام می دادند، اگربجای تقویت  تبلیغات در باره  آن تحقیق می کردند وخود آن  را مورد سوال قرار می دادند امروز صدها هزار مرد، زن و کودک هنوز زندگی می کردند و نه از داعش خبری بود و نه شهرهای حلب و موصل در محاصره بودند و روز 7 ژوئیه 2005 هم آن عملیات شنیع در قطار زیرزمینی لندن رخ نمی داد. میلیونها انسان مجبور به فرار نمی شدند و این اردوگاههای هراس برانگیز پناهندگان بوجود نمی آمد.

در نوامبر سال گذشته پس از آن عملیات شنیع تروریستی (کشتار اعضای تحریریه یک مجله طنر در فرانسه) که در پاریس رخ داد پرزیدنت اولاند فورا به سوریه هواپیما فرستاد تا سوریه را بمباران کنند که حاصل آن افزایش تروریسم بود، اولاند گفت: فرانسه در حال جنگ است و کوچکترین ترحمی صورت نخواهد گرفت. در حقیقت خشونت دولتی  و جهادگرایی یکدیگر را تغذیه می کنند ولی هیچ رئیس دولتی جرئت بیان آن را ندارد.

"وقتی سکوت جای حقیقت را می گیرد، بتدریج این سکوت تبدیل به دروغ می شود" این سخنی است که " یِوتو چنکو" دگراندیش شوروی زمانی بر زبان آورد.

حمله به عراق، لیبی و سوریه به این دلیل صورت گرفت که رهبران این کشورها عروسک دست غرب نبودند. مسئله این نبود که  صدام حسین یا قذافی  حقوق بشر را رعایت نمی کردند. مسئله این بود که آنها گوش به فرمان غرب نمی دادند و کنترل کشور خود را بدست غرب نمی سپردند.

اسلوبودان میلوسِویچ نیز در جنگ یوگسلاوی به همان سرنوشت دچار گشت زیرا حاضر نشد "قرارداد"ی را امضاء کند که بمعنی اشغال صربستان و تبدیل اقتصاد آن به اقتصاد بازار بود. مردم کشور او را بمباران  و خودش را در لاهه محاکمه کردند. غرب استقلالی از این دست را تحمل نخواهد کرد. 

طبق کشفیات ویکی لیکس  حمله به  پرزیدنت اسد از سال 2009 آغاز شد . از زمانی  که او  با  ایجاد خط لوله نفت  از  قطر به اروپا  از طریق سوریه  مخالفت کرد. از این لحظه بود که سیا نقشه ای طرح کرد که با کمک متعصبان جهاد گرا سوریه را ویران کند. بدست همان متعصبانی که بعدها مردم را در موصل و حلب به گروگان گرفتند.

چرا این خبرها را در برنامه اخبار پخش نمی کنند؟ "کارنه راس" دیپلمات پیشین انگلیسی  که از مسئولان بکار گرفتن تحریم علیه عراق بود، به من گفت: ما روزنامه نگاران را با اطلاعات نیمه درست  یا خوش ظاهر تغذیه می کنیم  یا آنها را کنار می گذاریم. شیوه کار این بود.

حکومت قرون وسطائی عربستان سعودی که غرب از آن حمایت می کند و امریکا و انگلیس میلیاردها  دلار اسلحه به آن می فروشند، در حال حاضر در کار ویران کردن یمن است.

اگرنگاهی به "یو تیوب" بیاندازید می بینید که سعودی ها با بمب های "ما" چگونه دهکده های فقر زده، عروسی ها و مراسم تشییع جنازه آنها را بمباران می کنند. انفجار ها شبیه انفجار های اتمی کوچک است. خلبان های بمب افکن  در عربستان با افسران انگلیسی همکاری تنگاتنگ دارند. این واقعیت  نیز در اخبار شبانه تلویزیون نشان داده نمی شوند.

اثر بخش ترین تبلیغ که مورد تایید ما قرار می گیرد ساخته و پرداخته فارغ التحصیلان عالی ترین موسسات آموزشی مانند  آکسفورد، کمبریج، هاروارد یا کلمبیا هستند. یا کسانی که مشاغلی در بی بی سی، گاردین، نیویورک تایمز، یا واشنگتن پست داشته اند. این رسانه ها معروفند به رسانه های لیبرال. آنها خود را بعنوان تریبون های روشن اندیش، پیشرو و روح اخلاقی زمانه معرفی می کنند. آنها ضد نژاد پرستی، هوادار حقوق زنان و همجنس گرایان و عاشق جنگ هستند!

در همان حال که سخن از حقوق زنان می گویند، از غارتگرانه ترین جنگ ها حمایت می کنند، حقوق زنانی بیشمار از جمله حق حیات آنها را نفی می کنند. در سال 2011 در آن زمان  که لیبی کشوری مدرن بود به این بهانه  ویران شد که قذافی قصد داشت دست به کشتار مردم کشور خود بزند. این خبری بود که بدون انقطاع پخش می شد و مدرکی هم برای اثبات آن وجود نداشت. دروغ بود.

حقیقت این بود که انگلستان، اروپا و امریکا می خواستند در بزرگترین کشور تولید کننده نفت در افریقا   نقشه ای را پیاده کنند  که آن را " تغییر رژیم" می نامند. نفوذ قذافی در قاره افریقا و بویژه استقلال او قابل تحمل نبود.

او با خنجری از پشت بدست متعصبانی که مورد حمایت امریکا، انگلستان و فرانسه بودند، بقتل رسید. هیلاری کلینتون با ابراز شادمانی از مرگ فجیع قذافی در برابر دوربین گفت: "ما آمدیم، ما دیدیم، او مرُد!" ( ها ها ها)

ویرانی لیبی یک پیروزی رسانه ای بود. وقتی طبل جنگ به صدا در آمد "یوناتان فریدلاند" در گاردین نوشت: گرچه خطرات واقعی هستند، اما دلائل خوبی برای مداخله وجود دارد.

مداخله – واژۀ منتخب گاردین  واژه ای بود مودبانه و بی خطر ولی معنای واقعی آن برای لیبی عبارت بود از مرگ و ویرانی. بنا بر برخی اطلاعات ناتو 9700 حمله هوائی به لیبی کرد که بیش از یک سوم آنها حمله به اهداف غیر نظامی بود. راکت هائی مجهز به کلاهک اورانیومی نیز جزو آنها بود. کافیست نگاهی به عکس هائی از ویرانه های مصراط و سرط بیفکنید و به گورهای دسته جمعی که توسط صلیب سرخ کشف شده است بنگرید. گزارش اونیسف در باره کودکانی که کشته شده اند حکایت از آن دارد که اکثر آن کودکان کمتر از 10 سال داشتند. نتیجه مستقیم آن این بود که سرت پایتخت داعش در لیبی شد.

اوکرائین  نمونه دیگری از موفقیت رسانه ایست. روزنامه های لیبرال و وزینی چون نیویورک تایمز، واشنگتن پست، گاردین و تلویزیون های وزینی چون  CBS و BBC,NBC,  و CNN  برای آن که تماشاگران آنها یک جنگ  سرد جدید و خطرناک را بپذیرند نقش تعیین کننده ای ایفا کردند.

همه این ها رویدادهای اوکرائین را نادرست، یکجانبه و بعنوان یک عمل خبیثانه روسیه معرفی کردند، در حالی که کودتای اوکرائین در سال 2014 در واقع ساخته و پرداخته امریکا، با حمایت آلمان و ناتو بود.

این وارونه کردن واقعیت چنان آشکار است که  ارعاب نظامی روسیه توسط امریکا حتی ارزش گفتن هم ندارد.

اکونومیست می نویسد روس ها دومرتبه می آیند تا ما را ببرند، رهبرشان یک استالین دیگر است، و او را درشکل و شمایل شیطان تصویر می کند. سرکوب حقیقت در باره اوکرائین یکی از جامع ترین سانسورهائی است که می توانم بیاد آورم. فاشیست هائی که طرح کودتای کیف را ریختند از همان دست آدم هائی هستند که در سال 1941 از حمله نازی ها به اتحاد شوروی حمایت کردند. برغم وحشتی که از رشد یهودی ستیزی فاشیستی در اروپا وجود دارد ولی هیچیک از رهبران کشورهای اروپائی نامی از فاشیست های اوکرائین نمی برند - جز  ولادیمیر پوتین، ولی او که به حساب نمی آید.

افزون بر این کسان فراوانی در رسانه های غربی کلی کار کرده اند تا بخشی از مردم اوکرائین را که زبانشان روسی است بعنوان گروهی در  حاشیه  جامعه اوکرائین معرفی کنند که در واقع نه شهروند اوکرائین  بلکه جاسوس مسکو  هستند که  برای  ایجاد فدراسیونی در درون اوکرائین تلاش می ورزند،  گروهی که در برابر  کودتایی که  بیگانگان علیه دولت منتخب آنها بر پا کردند، مقاومت می کنند.

رضایت خاطر نویسندگان دبیرخانه "واشنگتن پست" ازوضعیت کنونی به شادی دیدار دوباره همکلاسی های سابق شبیه است. آنها ها که  امروز در "واشنگتن پست" علیه روسیه  بر طبل جنگ می کوبند، همان نویسندگان دروغپردازی هستند که به دروغ ادعا کردند صدام حسین سلاح های کشتار انبوه در اختیار دارد.

برای اغلب ما کمپین انتخابات ریاست جمهوری در امریکا یک نمایش محیرالعقول رسانه ای بود که در آن دونالد ترامپ دشمن بزرگ بود. ولی دلیل نفرت قدرتمندان امریکائی از ترامپ رفتار و نظرات سرکشانه او نیست، بلکه دلائل دیگری دارد. رفتار غیر قابل پیش بینی ترامپ مانع  از آنست که  دولت نامرئی در واشنگتن بتواند به طراحی کارهای خود در قرن بیست و یکم بپردازد. صحبت بر سر حفظ  برتری امریکا  و در این رابطه بزانو در آوردن روسیه و در صورت امکان چین است.

مشکل اصلی که میلیتاریست ها ی واشنگتن با ترامپ دارند این است که در لحظاتی  چنین بنظر میرسد که او نمی خواهد با روسیه بجنگد.

او می گوید نمیخواهد با روسیه بجنگد، می خواهد با روس ها صحبت کند. او می گوید می خواهد با رئیس جمهور چین گفتگو کند.

ترامپ در نخستین بحث خود با هیلاری کلینتون قول داد که اگر چالشی پیش آید او ضربه اول اتمی را نخواهد زد. او گفت : "من قطعا فرمان وارد آوردن نخستین ضربه اتمی را نخواهم داد. بمحض آن که پاسخ اتمی بیاید کار تمام است." این سخن او در اخبار نیامد.

آیا این نظر واقعی او بود؟ کسی چه می داند؟ بسیار پیش می آمد که اوحرف خود را هم نقض می کرد. آنچه روشن است این است که ترامپ تهدیدی جدی برای وضع موجود محسوب می گردد. حافظ وضع موجود تشکیلات بزرگ امنیت ملی امریکاست، صرفنظر از آن که رئیس جمهور امریکا کیست، بحث اصلی اینست که آن تشکیلاتی که بر ایالات متحده امریکا مسلط کیست. سیا خواستار شکست ترامپ بود. پنتاگون خواستار شکست او بود. رسانه ها خواستار شکست او هستند. حتی حزب خودش خواستار شکست اوست. او تهدیدی است برای فرمانروایان جهان – بر خلاف کلینتون که در کارزار انتخاباتی خود جای هیچ شک وشبهه ای باقی نگذاشت که او حاضر است علیه دو  قدرت اتمی روسیه و چین دست به جنگ بزند. این کار از او بر می آمد. او بارها توانائی خود را در این زمینه ستود. کارنامه او واقعا قابل توجه است. وقتی که سناتور بود از حمام خون در عراق حمایت کرد. وقتی که در انتخابات ریاست جمهوری در سال 2008 علیه  اوباما  وارد میدان شد، تهدید کرد که ایران را "بکلی از بین خواهد برد". بعنوان وزیر خارجه به ویران کردن لیبی و هندوراس رای موافق داد و تحریکات تبلیغاتی علیه چین را آغاز کرد.

سپس روی به سوریه آورد و در سوریه از ایجاد منطقه ممنوع برای پرواز حمایت کرد، که به معنی تحریک مستقیم برای جنگ با روسیه بود. کلینتون می توانست خطرناک ترین رئیس جمهور امریکا گردد که من در زندگی خود دیده ام.

کلینتون بدون داشتن کوچکترین مدرک روسیه را متهم کرد به حمایت از ترامپ و این که  نامه های الکترونیک او را هک کرده است. ایمیل هائی که ویکی لیکس منتشر کرد به ما نشان می دهد که چه تفاوت بزرگی هست میان آنچه او در محافل ثروتمندان و قدرتمندان برزبان می آورد و آنچه  در برابر افکار عمومی می گوید.

به همین دلیل تهدید یولیان آسانژ و ساکت کردن او حائز اهمیت جدی است. آسانژ که ناشر ویکی لیکس است حقیقت را می داند. بگذارید به شما  و همه کسانی که نگران حال او هستند اطمینان بدهم که حال او خوبست و کار ویکی لیکس عالی است.

امروز بزرگترین مارش نیروهای نظامی امریکا پس از جنگ جهانی دوم، در قفقاز و اروپای شرقی در مرزهای روسیه، در آسیا  و در اقیانوس آرام در جریان است که هدف آن چین است.

یادتان باشد روز 8 نوامبر که سیرک انتخاباتی به پایان رسید، اگر برنده کلینتون بود انبوهی از مفسران بی خبر موفقیت او را بعنوان پیشرفتی بزرگ برای زنان جشن می گرفتند ولی کسی از قربانیان کلینتون یاد نمی کرد: از زنان سوریه، زنان عراق و زنان لیبی. هیچکس از تمرین های دفاع غیر نظامی در روسیه یاد نمی کرد. هیچکس بیاد "مشعل آزادی " ادوارد برنایز نمی افتاد.

سخنگوی مطبوعاتی جورج بوش زمانی رسانه ها  را "تدارک گران سهیم در گناه" نامید. کسی که به این شناخت دست یافت یکی از مقامات ارشد دولتی است که دروغ های درد آفرین آن تازه از طریق رسانه ها  آشکار شده است.

در سال 1946دادستان دادگاه نورنبرگ (که برای محاکمه سران رژیم نازی بر پا شده بود.م) اظهار داشت: شما قبل از هر تهاجم  بزرگ یک کمپین مطبوعاتی براه می انداختید که می بایست  قربانیان شما را تضعیف و مردم آلمان را از لحاظ روانی برای حمله آماده سازد. در سیستم تبلیغاتی شما روزنامه ها و رادیو مهم ترین سلاح بودند!

 

Die geheime Regierung: John Pilger über Wesen und Funktion der "Lügenpresse"

 

1- در حاشیه،  برای روشن تر شدن مطلب در تئوری و در عمل این چند سطر روشنگر  را از ویکی پدیای آلمانی ترجمه کردم: این سخن ادوارد برنایز است: "اگر ما مکانیسم و انگیزه فکر جمعی را بشناسیم این امکان هست که توده مردم را بدون آن که متوجه شوند، آنطور که می خواهیم  کنترل و هدایت کنیم ".

مشکل اساسی  صنایع در سالهای پس از جنگ رکود تقاضا بود. مردم فقط چیزی را می خریدند که به آن نیاز داشتند: اساس تبلیغ برای کالاها معیار های عقلانی بودند مانند مفید بودن کالا و کیفیت آن. بازار اشباع و خرید و فروش راکد بود. استراتژی برنایز این شد که: "باید ذهنیت خریداران بالقوه را دگرگون کرد". آنچه که مصرف کننده برنایز می خرد باید معرف شخص و شخصیت او باشد، بیانگر من کیستم باشد: "خود را بیان کن" باید معیار تصمیم گیری برای خرید میشد. تبلیغات پیامی بود خطاب به امیال و آرزوهای غیر عقلانی خریداران"!

 

https://de.wikipedia.org/wiki/Edward_Bernays

 

تلگرام توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 589  راه توده -  19 اسفند ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت