راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سیر رویدادها

در روسیه، تا

رسیدن انقلاب اکتبر

یونگه ولت – ترجمه رضا نفعی

 

در میانه قرن نوزدهم امپراتوری تزار روس قدرتمند ترین کشور اروپای قاره ای (منهای جزایر اروپا) بود. شکست انقلاب بورژوائی  1849-  1848 در اروپای مرکزی بالاخص نتیجه حمایت سیاسی و نظامی روسیه از حکومت های سلطنتی پروس و اتریش بود. بدلیل  همین حمایت ها روسیه ملقب به "ژاندارم اروپا" و "دژ ضد انقلاب" شد.

اما چندسال پس از شکست انقلاب بورژوائی در اروپای مرکزی روسیه در صدد برآمد با تکیه بر موضع قدرتی که داشت امتیازاتی بدست آورد. اینجا بود که مرزهای قدرت روسیه آشکار شد. روسیه بر آن شد تا با استفاده از ضعف ترکیه کنترل تنگه دریای سیاه را تحت تسلط خود در آورد. این تلاش با مقاومت سخت انگلستان و فرانسه که در آن زمان دو قدرت بزرگ در راس کشورهای سرمایه داری بودند، روبروشد. این دوکشور در جنگ (1853-1856 ) در پرتو برتری تکنولوژی نظامی و حمل و نقل توسعه یافته تر خود شکست شرم آوری به روسیه وارد آوردند.

در درجه اول این واقعیت که رهبری بی کفایت ارتش روسیه حتی از عهده دفاع از دژ سِواستوپل نیز بر نیامد، دیوانسالاری پترزبورگ را به اندیشه واداشت. نه دولت از عهده پرداخت هزینۀ افزودن نفرات و تجهیزات ارتش بر می آمد و نه اقتصاد کشور تاب تحمل این بار سنگین را داشت. زیرا طبق سنت سالیانه  پنج درصد از فرزندان ذکور سروها (دهقانهائی که همراه با زمین خرید و فروش می شدند) متولد در هر سال موظف به 25 سال خدمت در ارتش می شد، از نیروی کار دهقانی "کاسته" می شد. بالا بردن این سهمیه برای نظام سرفی که بر کار اجباری و بدون مزد دهقانان استوار بود قابل تحمل نبود. کوتاه کردن مدت خدمت در ارتش و بازگرداندن دوباره این سربازان به دهات نیز از لحاظ سیاسی عملی نبود. در همین حالت هم نظام سرفی مدام با شورش های  بزرگ یا کوچک دهقانی روبروبود. افزودن براین توان بالقوه شورش آن هم با سربازان آموزش دیده و مجهز به سلاح را دولت صلاح نمیدانست و نمی خواست تن به این خطر دهد.

بدهی  بجای کار بی مزد

بنظر می رسید اصلاح ارتش به شیوه پروسی (آلمانی) می تواند حلال مشکلات باشد. دولت پروس در زمان "جنگهای آزادیبخش" علیه ناپلئون، نظام اجباری را مقرر ساخت. این نظام متکی بود بر یک ارتش دائمی نسبتا کوچک و نیروی ذخیره گسترده و آموزش دیده که بسرعت قابل تجهیز و بسیج بود. مقامات بالای دستگاه تزار می دانستند که در "پروس" نیز لغو سرواژ شرط عملی و سیاسی برای اصلاحات بود. از این رو این فکر گسترش می یافت که در روسیه هم همین گام برداشته شود. تزار آلکساندر دوم که در سال 1855 به سلطنت رسید، برخلاف آلکساندر اول، پدر مرتجع خود، برای انجام این اصلاح آماده بود. در ماه مارس 1856، همان روزی که دیپلمات های روسیه قرار داد صلح برای پایان دادن جنگ کریمه را امضاء کردند، آلکساندر دوم طی نطقی در برابر نمایندگان نجبای مسکو گفت  اصلاح کنترل شده از بالا بهتر است تا اصلاح تحمیل شده از پائین.

پنج سال گذشت تا در سال 1861 رسما آزادی دهقانان اعلام شد. مقرراتی که برای اجرای این اصلاح در نظر گفته شده بود سبب شد که سود بران اصلی اصلاحات  صاحبان املاک باشند. همراه با دادن آزادی قانونی به دهقانان مقداری زمین هم به آنها داده شد. مقدار زمینی که به آنها داده میشد، طبق تخمین رسمی آنقدر بود که آنها برای امرارمعاش به آن نیاز داشتند: بطور متوسط 4،5هکتار برای هر نیروی کار مردانه، که درمنطقه کم حاصل شمال روسیه بیشتر و در منطقه حاصلخیز جنوب کمتر میشد. اما واقعیت این بود که دهقانان با باری سنگین از بدهی آزاد شده بودند. زیرا مجبور بودند پول زمین را بپردازند. البته نه فوری چون دهقانان چنین پول نقدی نداشتند. از این رو دولت بهای زمین را به مالکان میپرداخت و دهقانان  طی 49 سال به اقساط، و با 6 درصد سود پول را به دولت پس می دادند. اما از آنجا که از همان وقت پیش بینی می شد که عده کثیری با ورشکستگی شخصی روبروخواهند شد، خزانه داری برای آن که با دست خالی دهقانان تهیدست روبرونشود، شرطی برای آزادی دهقنان قائل شده بود و آن این بود که همه ساکنان روستا مسؤل   پرداخت بدهی به دولت بودند.

نتیجه "آزادی  دهقانان" این شد که:

- دهقانان برای پرداخت بهای زمینی که برای امرار معاش آنها در نظر گرفته شده بود ناچار بودند با فشار به خانواده از مصرف خود بکاهند و برای پرداخت بدهی خود به  دولت  محصولشان  را در بازار بفروشند.

- علاوه بر این دهقانان مجبور بودند در این مدت طولانی گذار مردها 40 روز و زنها 30 روز در زمین های مالکان کار رایگان کنند که این خود برابر بود با تقریبا 20 درصد از وقت کاری یک خانواده روستائی که با درنظر گرفتن زمستان طولانی روسیه بخش عمده این کار درتابستان صورت می گرفت، در نتیجه آنها برای کار در زمین خود با کمبود وقت روبرو می شدند.

- تامین سرمایه برای طبقه ملاک و مجهز ساختن آن برای ورود به عرصه اقتصاد کشاورزی سرمایه داری.

-  راه اندازی یک مهاجرت داخلی، مهاجرت دهقانانی که شرائط تولید دهکده را پشت سر می نهادند، روستائی که ادامه حیات در آن پیوسته دشوار تر میشد، و روی به شهرها می آوردند مکان هائی که در آنها اندک اندک صنعت ایجاد می شد و نیاز به نیروی کار داشتند. همان که کارل مارکس دراثر خود "سرمایه" با عنوان "انباشت اولیه" با ارائه نمونه انگلیسی آن توصیف می کند.

در واقع کار اشکال مختلط داشت مانند کاری که دهقانان در خانه می کردند یا متناسب با تغییر فصل زمستان در کارخانه و تابستان با بازگشت به ده در روستا کار می کردند، زیرا شورای روستا از دهقانان خواستار کار کشاورزی بود، درغیر این صورت بیم آن می رفت که درتوزیع مجدد زمین که بطور منظم صورت می گرفت از دریافت زمین محروم شوند.

خصلت کاملا طبقاتی این "آزاد سازی دهقانان" که دعوی انساندوستی آنان را به نمایشی مضحک تبدیل می کرد، سبب پیدایش دشمنانی از قشر تازه برای رژیم تزاری نیز میشد. برخلاف گذشته این قشر از میان اشراف روشن بینِ نسلِ آلکساندر هرتسن یا پتر پروپوتکین برنمی خاست – بلکه بگونه ای روز افزون از میان قشرآموزش دیده ای بر می خاست که خود دولت برای حرفه ای کردن اداره امور داخلی خود به آنها آموزش داده بود: روشنفکران "بی طبقه". این قشر عاملی نبود که بتوان آن را دست کم گرفت. نه فقط به این دلیل که تحصیل کرده و زبان آور بود بلکه از جمله به این دلیل که در سرشماری سال 1894معلوم شد 2،7 در صد از اهالی کشور به این قشر تعلق دارند که بوضوح ازتعداد پرولتاریا صنعتی که 1،7 درصد شماره شده بود بیشتر بود.

این روشنفکران اغلب متمرکز در زِمستوا( Zemstwa)  بودند، در "مناطقی" که به هر صورت طبق مقررات جاری و چند مرحله ای انتخاب شده و واحدهای خودگردان بودند. دولت مرکزی اکثر جنبه های قدرت دولتی را به آنها تفویض کرده بود، جنبه هائی که بیشتر اجرائی بودند تا حکومتی.، مثلا "زمستوا" ها خیابان کشی می کردند یا بیمارستان و مدرسه می ساختند و اداره می کردند. میتوان آنها را هسته مرکزی نوسازی خودجوش بورژوائی در امپراتوری تزار دانست. لیبرالیسم روسی از میان آنها برخاست و بورژوازی روسیه کیفیت سیاسی یافت.

افزون بر این بویژه در دانشگاههای روسیه منتقدان تندرو از نظام استبدادی انتقاد می کردند. نخستین نسل آنها خواستار آزادسازی دهقانان بود که از لحاظ تعداد نیرومند ترین طبقه در جامعه آن روز بودند. "نارودنیک" ها در عین حال بر این تصور بودند که  میتوان عناصری از اقتصاد اشتراکی و اجتماعی را در جامعه روستائی روسیه بطور مستقیم - یعنی بدون عبور از جامعه سرمایه داری - نیز به اجرا در آورد و نوعی ازسوسیالیسم را که سوسیالیسم روسی است متحقق ساخت. آنها با از خود گذشتگی شخصی و سیاسی بعنوان پزشک و آموزگار به روستا ها می رفتند. اما تلاش آنها برای برانگیختن دهقانان علیه تزاریسم با شکست مواجه شد. گرچه دهقانان گهگاه حاضر به شورش علیه ملاکان میشدند ولی حاضر به دست شستن از افسانه "تزار خوب" که دور از آنها در پترزبورگ بود، نبودند. بلکه برعکس همین مبلغان سیاسی شهری را به پلیس لو می دادند. نتیجه این  شکست ها آن شد که بخشی از "نارودنیک"ها روی به ترورهای فردی آوردند. بزرگترین "موفقیت" این تاکتیک دوسویه، که شمشیری دو دم بود روز 13 مارس 1881 عیان شد. در آن روزتزار الکساندر دوم، که خواستار مدرن سازی جامعه بود ترور شد.

ترور آلکساندر دوم تاثیری دوگانه داشت زیرا جانشینان او آلکساندر سوم(1881-18949) و نیکلای دوم(1894-1917) ترور آلکساندر دوم را نتیجه نحوه حکومت خود او دانستند و آن را به حساب "لیبرالیسم بیش از حد" او گذاشتند و برای فرمانروائی خود  به شیوه های استبدادی پیشین که حتی برای آن زمان عقب مانده و ارتجاعی بود بازگشتند و سلطنت را عطیه الهی خواندند. بازگشت به شیوه استبدادی پیشین سبب شد که روند حرکت بسوی نوگرائی سیاسی متوقف گردد، روندی که اگر ادامه می یافت احتمالا می توانست به تحکیم نظام بیانجامد.

 

فقرانفجاری

قانون تغییرات کشاورزی بدون تغییرحفظ شد، اما امرار معاش برای کشاورزان پیوسته دشوار تر می شد. بازده زمینی که در سال 1861 در اختیار آنها نهاده شده بود پیوسته رو به کاهش می رفت. زیرا جمعیت بخش کشاورزی روسیه ازسال 1861 تا 1900از 50 میلیون، به 86 میلیون نفر فزونی یافته بود، به همین نسبت سهمیه زمین نیز با 40 در صد کاهش به 2،8 هکتار برای هر مرد کشاورز تقلیل یافته بود. با "اصلاحات استولیپین" در پایان 1906 بود که اعتبار حقوقی روستا فزونی یافت. شورش های سخت دهقانان در پائیز 1905 نخست وزیر روسیه را در آن زمان متوجه ساخت که فقر حاکم بر روستا به چنان مرحله انفجاری رسیده که ادامه حیات نظام را با خطر روبروساخته است. هدف "استولیپین" ایجاد تفرقه در میان روستائیان بود: گروهی که زمین نداشتند می توانستند بدون مانع به شهر ها روی آورند و پنج در صد باقی مانده که سهمی از زمین داشتند برای بازار تولید می کردند. آنچه که در سال 1861 مغفول مانده بود اینک جبران می شد: به روستائیانی که می خواستند از مجمع روستا خارج شوند و امکانات تولیدی خود را مدرن سازند یا با خرید زمین بیشتر بر وسعت آن بیافزایند با بهره کم وام داده می شد و همچنین به سه میلیون دهقانی که  به زمین های دولتی در سیبری کوچ داده می شدند. کارل مارکس در "هجدهم برومر" در توصیف خورده مالکان می گوید که آنها محافظه کارترین طبقه در جامعه بورژوائی هستند. دولت روسیه در پی آن بود که از این خصلت به سود خود استفاده کند. پاسخ به این پرسش که چرا درست یکی از اعضای حزب "اس ار" ها که خواستار انقلاب از روستا بود، در سال 1911 در کیف دست به قتل استولیپین زد، این بود که اصلاحات استولیپین بالقوه می توانست پایه اجتماعی انقلاب کشاورزی را از میان بردارد. ولی  فرصت کوتاهی که تا 1914باقی مانده بود برای ایجاد نفاق و انشقاق طبقاتی میان دهقانان آنقدر نبود که این نقشه را به ثمر برساند، چون کار مقدماتی برای انجام آن  یعنی تفکیک زمین ها و بعد تقسیم دوباره آنها کاری نبود که بتوان بسرعت انجام داد بخصوص با توجه به این مشکل که بخشی از اشراف در برابر اصلاحات مقاومت می کردند. زمانی که خود استولیپین  برای تحقق اصلاحات ارضی در نظر  گرفته بود 20 سال "در آرامش درونی و بیرونی" بود. عطش تسکین نیافته دهقانان برای دست یافتن به زمین بقدری بود که در سال 1917 سبب از هم پاشیدگی ارتش رژیم تزاری شد.

سهم پرولتاریای صنعتی در اضمحلال  رژیم تزاری باید با دقت بیشتری مورد بررسی قرار گیرد. صنایع روسیه تازه در حال پیدایش بود. لنین در یکی از نوشته های اولیه خود "تکامل سرمایه داری در روسیه" از سال 1898، در جدل با "ناردونیک ها" از طبقه ای در حال پیدایش سخن می گوید که   پایگاه و حامی جنبش انقلابی خواهد بود. این درست است که : روند صنعتی شدن از سالهای اولیه دهه 1890 آغاز شده و با حمایت  دولتی بسرعت در حال پیشروی بود، سیل اعتبارات  خارجی بسوی روسیه روان بود، سفارشات دولتی برای تسلیحات و احداث راه آهن ترانس سیبری از سال 1891 اهرمی قدرتمند برای گرم کردن بازار کالاهای صنعتی بود. افزایش تقاضا برای منسوجات روسی سبب پیدایش تغییراتی در تولیدات کشاورزی  و کشت و کار  تخم پنبه  شد که در پی آن جزیره هائی از رفاه نسبی روستائی پدید آمد.

تقاضا برای منسوجات روسی و روی آوردن بخشی از کشاورزی به تولید کتان سبب پیدایش جزیره هائی از رفاه نسبی روستائی شد.

معهذا تا ژانویه 1905شکل مبارزات پرولتاریای روسیه از اعتصاب برای افزایش مزد فراتر نرفت.

لنین در اثر خود بنام "چه باید کرد" به این پدیده توجه کرد و نوشت که  آگاهی پرولتاریا با اتکاء به توان خود فراتر از اتحادیه کارگری نخواهد رفت. البته لنین سیاستمدارانقلابی بود ونه پژوهشگر علوم اجتماعی و این اظهار نظر او نیز در متنی جدلی ارائه شده که پاسخی است برای این پرسش که انقلابیون با توجه به چنین پس زمینه ای چگونه باید خود را سازمان بدهند. اما در همان  نخستین گام بسوی انقلاب 1905/1906 صحت تحلیل لنین را از وضعیت به اثبات رسانید. زیرا آنها که در 22 ژانویه 1905 در برابر کاخ زمستانی پطرزبورگ به خاک و خون کشیده شدند رعیت هائی بودند که فقط قصد تسلیم عریضه ای خاکسارانه به تزار را داشتند. آنهائی که بخاک و خون افکندند انقلابی نبودند، رعیت هائی بودند که کماکان به این تصور دل بسته بودند که تزار خوب است. البته آنها پس از آنچه مشاهده کردند بسرعت به اشتباه خود پی بردند.  

  

دفاع ناپذیر

تزار نیکلای دوم کوشید تا با شیوه ای که در درسنامه ها می نویسند از فشار فزاینده سیاسی و اجتماعی بکاهد، یعنی: با تبلیغات ناسیونالیستی همراه با توسعه طلبی امپریالیستی.

ازسالهای دهه 1890 در خاور دور تضاد منافعی میان روسیه و ژاپن شکل می گرفت؛ هر دو می خواستند شبه جزیره کره و منچوری را که به چین تعلق داشت بعنوان   مستعمره یا تحت الحمایه بخود منضم  سازند.

جنگ روسیه- ژاپن در سالهای 1904/ 1905 بوضوح تمام عیان کرد که پایه های نظامی   تبلیغات استعماری روسیه  سست است.

روسیه در هیچیک از زد و خورد های زمینی یا دریائی این جنگ پیروز نشد. پس از انهدام ناوگان اقیانوس آرام روسیه در همان آغاز جنگ، ناوگان بالتیک را از هر گوشه و کنار جهان به حرکت در آوردند تا جایگزین آن گردد، دریاسالار ناوگان بالتیک در در یای بالتیک ادعا کرد که قایق های اژدر افکن ژاپن را حتی در مِه نیز باز می شناسد فرمان حمله به چندین و چند کرجی ماهیگیری انگلیسی را داد.

حاصل ندانم کاری های دریائی دریاسالاران روسیه غرق شدن تمام ناوگان کوچک روسیه در زد و خورد Tsushima در ماه مه 1905 بود.

جنگ خالی از موفقیت روسیه علیه ژاپن برای بورژوازی روسیه که خواه ناخواه  بدلیل ممنوع شدن هرنوع فعالیتش در زمستوا، از تزار نومید شده بود، انگیزه ای بود برای سلب مشروعیت از او. خشم طبقه کارگر پس از کشتار پترزبورگ طی چند روز به اعتصاب های گسترده  در مراکز صنعتی روسیه انجامید.

در سنت پترزبورگ نخستین شورای تاریخ تشکیل شد، در مناطق صنعتی بخشی از لهستان که آن روز به روسیه تعلق داشت، تلاش برای کسب استقلال بر دیگر رویداد ها افزوده شد.

پس از آن که در پائیز 1905 – پس از جمع آوری محصول- دهقانان روس به راه افتادند و در مراکز استانها و در سواحل رود ولگا صدها خانه اربابی را غارت کرده به آتش کشیدند، بنظر می رسید که سرنوشت تزاریسم به یک موبند است.

ولی یک بار دیگر تزار موفق شد میان مخالفان خود تفرقه اندازد. او بورژوازی و نمایندگان لیبرال آن را با دادن اجازه تشکیل پارلمان با حقوق محدود ونیز اعلام یک قانون اساسی که پرفسور"ماکس وبر" آن را بدرستی  "مشروطه صوری" نامیده، آرام کرد.

 بفرمان تزار برخورد نظامیان با دهقانان شورشی و در دسامبر 1905با کارگران مسکو با چنان خشونتی همراه بود که  وابستگان به نظام آن را "خشونت نفرت انگیز" توصیف می کردند. با آرام شدن اوضاع نیکلای دوم امتیازاتی را که داده بود گام بگام پس گرفت.  

هروقت که پارلمان ( دوما) نافرمان می شد، آن را منحل می کرد و تجدید انتخابات را به تعویق می انداخت تا در این مدت مستبدانه حکومت کند. با این همه: تزار جرئت نمی کرد که پارلمان را بکلی براندازد.

جنبش انقلابی در روسیه پس از سرکوبی های بعد از 1905 چند سالی عملا  فلج شد. در سال 1912 پس از آن که نیروهای دولتی چند صد تن از کارگران معادن طلا در سیبری را بقتل رساندند، جنبش دوباره زنده شد و در سال های باقی مانده تا جنگ اول جهانی تعداد اعتصاب ها پیوسته فزونی می یافت. اما حالا، برخلاف سالهای پیش از 1905، هواداران بلشویک ها در میان کارگران صاحب نفوذ بودند.

اما با آغاز جنگ گروههای انقلابی نه تنها قانونا ممنوع شدند بلکه در عمل نیز تحت فشار و تعقیب  قرار می گرفتند و پرولتاریا در اکثریت خود آن را پذیرفته بود.

   کارگران روس را بقدرکارگران آلمانی، انگلیسی یا فرانسوی به کارهای نظامی نمی گماشتند: وجود آنها برای سرپا نگهداشتن تولید تسلیحات و حمل ونقل ضروری بود. این خود نشان می دهد که کارگران یک اقلیت اجتماعی بودند که بدشواری جایگزینی برای آنها پیدا میشد.

بورژوازی روسیه همانطور که انتظار می رفت پول و دانش خود را برای سازماندهی تلاش های جنگجویانه بکار می گرفت؛ در واقع "زمستوا"ی مورد حمایت بورژوازی بود که بهینه سازی تولید،  تدارکات ارتش و تامین نیاز های مردم  را سامان می داد.

گناه این که روند جنگ، از چند موفقیت آغازین که بگذریم، بسود روسیه نبود و تلفات سنگینی ببار آورد، به گردن بورژوازی نبود، مسئولیت آن با رهبران نظامی بود که کماکان از میان اشراف انتخاب می شدند.

" زمستوا" در تلاشهای جنگی روسیه نقش داشت ولی تزار تقاضاهای بورژوازی را پیوسته پس می زد. درهم شکستن سیستم حمل و نقل سبب شد که در سال 1916 ارتش عملا نیاز های غذائی خود را از مناطق  نزدیک به جبهه تامین کند. اما پایتخت ها و مراکز صنعتی نیز در همین مناطق بودند.

دوران سلطنت بسر رسید

در فوریه  1917نخست در سنت پترزبورگ و اندک زمانی  بعد در مسکو شورش های ناشی از قحطی آغاز و اعتصاب ها همه جا گیر شد، رهبران احزاب حاضر در پارلمان  به خانواده سلطنتی تفهیم کردند که  دوران آنها بسر رسیده است.  

پارلمان فرمان 27 فوریه تزار را مبنی بر انحلال پارلمان نادیده گرفت. بخش بزرگی از ارتش - برخلاف سال 1905- به اعتصابیون و تظاهر  کنندگان  پیوستند و فرماندهان خود را خلع سلاح کردند.

در کارخانه ها شوراهای کارگری برپا شد، در سربازخانه ها و در جبهه شوراهای سربازان یک هفته پس از آغاز شورش در سنت پترزبورگ رهبری ارتش به نیکلای دوم خبر داد که او نمی تواند در انتظار سرکوب مسلحانه انقلاب باشد. استعفای نیکلای دوم بسود برادرش واقعه ای بود در حاشیه. سلطنت خانواده رومانوف بی سر و صدا خاموش شد، زیرا حتی نظامیان خودشان نیز نه حاضر  و نه قادر به دفاع از آنان بودند.

همزمانی شوراها که متکی بر شورش خودجوش کارگران و سربازان بود و دولت موقت که خود را متکی بر اتوریته پارلمان می دانست دوران حکومت دوگانه در روسیه را  رقم زد  که نمودار وضعیت سیاسی روسیه در سال 1917 است . 

برجستگی تزهای آوریل لنین در شناخت موقعیت و در دسترس دیدن انقلاب سوسیالیستی بود.

در آغاز حتی بسیاری از بلشویک ها در درستی این چشم انداز تردید داشتند. اینک که از فاصله تاریخی به رویداد می نگریم می بینیم که با بازگشت لنین در آوریل 1917 مسابقه ای برای نوسازی روسیه در گرفته است.

نیروی محرکه این نوسازی که خواهد بود: پارلامنت یا شوراها؟ دولت موقت، بی میل به انجام اصلاحات ارضی و آماده برای ادامه جنگ، وقت را به بحث می گذراند. بلشویک ها با پیشدستی بر مجلس موسسان واقعیت ایجاد کردند. شعار آنها "زمین و صلح" همان بود که مردم آرزو می کردند. این شعار تا اکتبر برد داشت پس از آن باید به تضاد هائی می پرداخت  که آن را پوشش می دادند!

 

http://www.jungewelt.de/artikel/306767.plötzlich-und-erwartet.html

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 592 راه توده -  26 اسفند ماه 1395

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت