راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"فساد" همزاد

هر حکومت

مستبدی است!

 

 

 

سال دوم کودتای 28 مرداد، و در واقع یکسال پس از کودتای 28 مرداد، سال خیانت به منافع ملی و ریختن خون افسران توده ایست و صدور پیاپی اطلاعیه های فرمانداری نظامی است. ماشین کودتا همچنان به سرعت پیش می رود و هر کس را که سر راهش است زیر می گیرد. هیات های نفتی امریکا و انگلیس که از شر دولت ملی مصدق خلاص شده اند یکی پس از دیگری راهی ایران می شوند و سرانجام کنسرسیوم نفت امضاء می شود. آنچه را مصدق و جنبش ملی با خون دل بدست آورده بودند شاه و دولت کودتا برباد می دهد. نخست وزیر انگلستان و رئیس جمهور امریکا این خیانت دربار شاه و دولت کودتا را به شاه تبریک می گویند. البته نام آن را "حل مسئله نفت" می گذارند!

 

دولت کودتا هنوز از تظاهرات و اعتصابات وحشت دارد و به همین دلیل در شهرهای خوزستان و سپس اصفهان و تهران و بخش هائی از شهرهای مازندران که کارخانه های صنعت ریسندگی در آنها دایر است حکومت نظامی را حفظ می کند. حتی برای راه آهن سراسری فرماندار نظامی تعیین کرده و راه آهن را مشمول حکومت نظامی اعلام می کند. یورش به سازمان های حزب توده ایران بی وقفه و پیش از فرصت یافتن حزب برای بازسازی خود مورد یورش قرار می گیرد و هر بار فرمانداری نظامی این یورش ها را کشفیات خود اعلام می کند. چاپخانه حزب "لُو" می رود، جوانان عضو حزب توده ایران را دستگیر می کنند و آن را کشف شبکه جوانان حزب اعلام می کنند. سرانجام، درست یکسال پس از کودتا نخستین ضربه به سازمان نظامی حزب وارد می شود. دفترچه رمز این سازمان بدست فرمانداری نظامی می افتد و دستگیری نظامی های توده ای آغاز می شود. بلافاصله پس از دستگیری این نظامی ها، محاکمه آنها در دادگاه نظامی آغاز می شود و احکام اعدام صادر و گروه گروه به میدان تیرباران برده می شوند. از میان یاران دکتر مصدق، تنها دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه او سرنوشت افسران توده ای را پیدا می کند و تیرباران می شود. در این میان و در گروه اول افسران توده ای که تیرباران شدند جنایت دیگری را شاه مرتکب می شود که هنوز داغ آن بر دل همه روشنفکران ایران اعم از توده ای، غیر توده ای، سیاسی و غیر سیاسی باقی است و آن تیرباران "مرتضی کیوان" شاعر و منتقد ادبی ایران است.

امثال مظفربقائی رهبر حزب زحمتکشان که از مصدق جدا شده و درکنار آیت الله کاشانی علیه او وارد عمل شده و سر از همکاری با کودتاچی ها در آورده بود، پس از کودتا اولین پس گردنی را از کودتاچی ها می خورند و همه رویاهای آنها برای در دست گرفتن دولت برباد می رود. مظفربقائی فکرکرده بود بعد از مصدق نخست وزیر خواهد شد و آیت الله کاشانی هم تصور کرده بود همه طرفداران مصدق دور او جمع شده و مردم او را رهبر جانشین مصدق خواهند شناخت. غافل از آن که دزد سوم می زند و می برد و جاده صاف کن ها را زیر چرخ دنده های خود له می کند. چنان که بقائی و کاشانی و حتی حسین مکی له شدند.

در این میان سرنوشت برخی ژنرال های دوران کودتا و عاملین کودتا نیز خواندنی است. از جمله عبدالله هدایت که در جریان کودتای 28 مرداد در کنار سپهبد زاهدی قرار گرفته بود و شاه از او لولوئی برای زاهدی ساخته بود، پس از آن که زاهدی را از خدمت مرخص کرد به هیچیک از آنها که خیال جانشینی زاهدی را داشتند اعتماد نکرد. بویژه نظامی ها. در نتیجه امثال دکتر اقبال و علم و شریف امامی و ... را به نوبت جلو کشید و فرمان نخست وزیری برایشان صادر کرد. سرلشکر هدایت که نسبت فامیلی با صادق هدایت هم داشت حتی به درجه ارتشبدی نیز رسید و در حقیقت اولین ارتشبد ارتش شاه شد اما بعدها سر از زندان شاه در آورد. او را در دانش نظامی و سیاسی و پاکدستی با سپهبد رزم آراء مقایسه می کنند.

پس از اعدام ها و خونریزی ها و سرکوب ها و سانسور و اختناقی که به مطبوعات تحمیل شد، دربار شاهنشاهی و دولت کودتا – نظامی و غیر نظامی- در فساد مالی و اخلاقی غیر قابل کنترلی غرق شدند. (وقایع این سال را در "مرور رویدادهای ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 در همین شماره راه توده بخوانید.)

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 672  راه توده -  22 آذرماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت