راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مارکسیسم و شرق 8

پیوستن سر زمین ها

به شط تاریخ تمدن ها

 

 

در بخش‌های پیشین به تبیین تاریخی نیکلای کنراد تاریخنگار شوروی اشاره کردیم و گفتیم که براساس آن، آغاز کتابت و تشکیل دولت و زندگی تاریخی از حدود 4000 سال پیش از میلاد در بخشی از مصر و میان دو رود باستان آغاز شد و از آنجا بسوی قلمروها و سرزمین‌های اطراف گسترش یافت که در هزاره‌های بعدی با پیدایش کانون‌های تازه ای در چین و هند و اروپا این روند جنبه گسترده تری بخود گرفت. از این نظر، گسترش زندگی تاریخی حاصل نوعی ارتباط در مفهوم وسیع آن، میان "تمدن"‌های شکل گرفته و قبایل "بربر" شد یعنی تمدن‌هایی که زودتر توانستند برای خود دولت و مراکز زندگی تاریخی تشکیل دهند با قبایلی که هنوز نتوانسته یا نتوانسته بودند به مرحله تشکیل دولت وارد شوند.

بعبارت دیگر روند تاریخ عبارتست از پیوستن تدریجی و فزاینده سرزمین های تازه به زندگی تاریخی، روند پیدایش و گسترش تمدن‌ها، خلق‌ها و ملت‌ها و دولت‌ها در سرزمین‌ها که چندین هزار سال بطول انجامیده و خود حاصل تحول درونی جوامع از یکسو و ارتباط میان قلمروها از سوی دیگرست. ارتباطی که می تواند شکل جنگ، تجارت، مهاجرت، یا ساخت کلنی‌ها و مستعمره نشین‌ها را با پیامدهایی بسیار متفاوت به خود بگیرد. در جریان این ارتباط‌ها تمدن‌هایی شکل می گیرند، یا توسط تمدن‌های دیگر نابود می شوند، یا در آنها هضم می شوند، یا جای خود را به تمدنی دیگر می دهند یا قبایل بربر را زیر نفوذ خود در می آورند، یا آنها را متحد می کنند، یا در نهایت توسط آن قبایل تهدید یا حتی ویران می شوند. "جهان باستان" نخستین مرحله پیدایش تمدن‌ها و گسترش زندگی تاریخی به سرزمین‌ها و قلمروهای تازه است به شکلی که به‌ تدریج بخش وسیعی از جهان وارد عرصه تاریخ می شود.

آنچه جهان باستان را از سده‌های میانه و بعدها از عصر جدید متمایز می کند در اینجاست که جهان باستان جهانی است که تمدن‌ها بر آن مسلط هستند و این تمدن‌ها بنوعی روی دوش قبایل بربر قرار دارند. تضاد و ارتباط و تمایز و وحدت میان تمدن ها و قبایل بربر در مرکز تحول تاریخی جهان باستان قرار دارد. از این جهت، مضمون و محتوای اجتماعی و اقتصادی جهان باستان نظم "برده داری" است در این معنا که جهانی است که تقسیم بندی اساسی آن تقسیم مردمان به متمدن و بربر، آزاد و غیرآزاد است. اینکه این غیرآزادها اکثریت هستند یا نه، در کار تولید هستند یا نه، شیوه تولید مسلط را تشکیل می دهند یا نمی دهند مسئله اصلی نیست. مسئله اصلی آن است که اساس این جهان بر تمایز حقوقی میان انسان‌های آزاد و غیرآزاد است و منبع تامین این انسان‌های غیرآزاد عمدتا یا منحصرا قبایل بربر و اسیران جنگی هستند. آزاد و غیرآزاد یک مفهوم حقوقی است و معنایش این نیست که حتما آزاد‌ها وضع زندگی بهتری از غیرآزاد‌ها دارند. آزاد یعنی کسی که برده یا بنده دیگری نیست، همین! در جهانی که اساس آن بر تمایز حقوقی برده و آزاد قرار دارد، موقعیت واقعی آزادهای تهیدست نیز به سطح برده‌ها پایین کشیده می شد. آن نیروی کاری که اهرام مصر یا تخت جمشید با آن ساخته شد، حاصل این واقعیت، یعنی جهانی بود که از یکسو مبتنی بر دولت‌های متمدن و قبایل بربر بود و از سوی دیگر حاصل تمایز میان انسان‌های آزاد و غیرآزاد و این، دو روی یک سکه بود. و این صرفنظر از آن بود که سازندگان تخت جمشید یا اهرام به عنوان انسان آزاد دستمزد و جیره می گرفتند یا به عنوان برده. جهان باستان از این نظر و در این معنا جهانی مبتنی بر برده داری بود.

به‌ تدریج و با تحول جوامع هر دو این تمایزها از بین رفت یا جنبه عمده خود را از دست داد. قبایل بربر تحت تاثیر ارتباط با تمدن‌ها رشد کردند و چیزهای تازه آموختند، در زیر نفوذ آنها متحد شدند یا تمدن‌های قدیمی را زیر فشار قرار دادند، بعضا آنها را نابود کردند. بسیاری از آنها به خلق‌های جدید تبدیل شدند و خود وارد زندگی تاریخی شدند و قلمروها و دولت‌های مستقل خود را بوجود آوردند. با این تحول منبع عمده تامین برده و انسان‌های آزاد و غیرآزادی که می شد با آن بناهای عظیم ساخت و تمدن‌های شکوهمند بوجود آورد نیز از دست رفت یا کاهش یافت و پایه جهان باستان فرو ریخت و دوران تاریخی آغاز شد که بدان "سده‌های میانه" می گویند. "فئودالیسم" پایه اقتصادی و اجتماعی نظم تازه شد. نظمی که از یکطرف در آن دیگر تمدن‌های بزرگ در مفهوم سابق آن وجود ندارند بلکه مبتنی بر دولت‌های کوچک و مستقل است. از سوی دیگر تمایز انسان آزاد و غیرآزاد دیگر تمایز عمده آن نیست بلکه تمایز، درون خود آزادها، میان آزادهای خراجگزار و ارباب‌های خراجگیر است. آزادها و غیرآزادها در هم ادغام و به دهقان خراجگزار تبدیل شدند که در مقابل آنان ارباب خراجگیر قرار داشت که می توانست مالک خصوصی زمین یا خان محلی یا دولت باشد. 

"عصر جدید"، عصر شکل گیری دولت‌های ملی از درون این قلمروها و واحدهای محلی است که همراه است با پایان تمایز آزادها و ارباب‌ها و جانشین شدن آن با فروشندگان نیروی کار و خریداران آن یعنی عصری که محتوای اقتصادی و اجتماعی آن سرمایه‌داری است.

این خلاصه ایست بسیار کلی و ساده شده از یک روند طولانی چند هزار ساله و بسیار پیچیده و پرفراز و نشیب و دارای مراحل واسطه ای و بینابینی در انواع شکل‌ها و با انبوه پرش‌ها و جهش‌ها و پیشرفت‌ها و پسرفت‌ها و دور زدن‌ها و از نو آغاز کردن‌ها و منهدم شدن ها و دوباره به ماقبل تاریخ پرتاب شدن‌ها و غیره که می توان آن را به لحاظ جامعه شناسی به شکل توالی و جابجایی فرماسیون‌های اجتماعی و اقتصادی نیز بیان کرد یعنی گذار تاریخی از جهان باستان به سده‌های میانه و از آنجا به عصر جدید را می توان به شکل گذار اجتماعی و اقتصادی از نظم برده داری به فئودالی و از آنجا به سرمایه‌داری نیز دید. با اینحال کنراد تاکید می کند: "تز جانشینی فرماسیون‌های اجتماعی- اقتصادی  یک قانون تاریخ نیست، بلکه یک پیش فرض علمی است." سخنی به ظاهر عجیب از جانب کسی که نظریه پرداز ماركسيست نگاه "تک خطی" به تاریخ شناخته می شود؛ در حالیکه هیچ چیز عجیبی در آن وجود ندارد. وقتی از گذار از جامعه اشتراکی نخستین به برده داری و از آنجا به فئودالیسم و سرمایه‌داری به عنوان مراحل تحول جهانی سخن می گوییم آن مفهوم وسیع از برده داری و فئودالیسم و آن نقش و شرایط تاریخی را در نظر داریم که به آن اشاره کردیم. اینکه برده داری یا فئودالیسم به عنوان یک شیوه تولید یا فرماسیون در غرب یا شرق چه ویژگی‌ها و خصوصیات و تمایزاتی داشته اند در اینجا اصلا مد نظر نیست. وحدت روند تاریخی در ارتباط میان تمدن‌ها و قلمروها و وامگیری‌ها و شباهت‌های ناشی از آنهاست، نه در تمایزهای آنها. زمانی به این تمایزها توجه می کنیم که می خواهیم یک قلمرو خاص را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم نه روند کلی تاریخ را. در روند تحول در یک قلمرو خاص ممکن است تحت تاثیر ارتباط میان قلمروها و سرزمین‌ها گذار مثلا به برده داری یا فئودالیسم اصلا مشاهده نشود چنانکه در مورد ژاپن و امریکا به آن اشاره کردیم. بنابراین در حالیکه تاریخ جهانی، روند پیدایش جامعه برده داری و گذار آن به فئودالیسم و سرمایه‌داری است، قانونی در تاریخ وجود ندارد که براساس آن در یک قلمرو و سرزمین معین از جامعه اشتراکی به برده داری یا از آن به فئودالیسم یا سرمایه‌داری باید گذار شود.

 

لینک های شماره های گذشته:

 

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/657/bazgardim.html

 

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/659/marksism.html

 

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/661/marks.htm

 

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/662/marks4.html

 

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/october/664/marksism.html

 

6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/october/666/marks.html

 

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/novamber/668/marksism7.html

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 672  راه توده -  22 آذرماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت