مارکسیسم و شرق - 17 نقش "تمدن" ها در تحولات تاریخی کیوان ثابت |
بحث اساسی ما در این مقالات (که شانزدهمین بخش آن در راه توده شماره 693 پیش از آغاز تابستان 98 منتشر شد) مارکسیسم در ارتباط با شرق بوده است. این ارتباط جنبههای مختلف و متنوعی دارد. از آنچه برخی آن را بهنادرست "اروپامحوری" مارکسیسم می دانند، تا توضیح مارکسیسم یا دقیقتر بگوییم مارکس و مارکسیستها درباره دلایل عقب ماندگی شرق یا ناتوانی آن در گذار به سرمایه داری. پیشتر گفتیم آنچه "عقب ماندگی ایران" از اروپا و غرب نامیده می شود بنظر ما در واقع جلوهای از قانون "رشد ناموزون" و ناموزونی رشد یا به تعبیر تاریخنگاران تمدنی "صعود و سقوط" تمدنهاست. به عبارت دیگر اساسا چیزی بنام "عقب ماندگی" که ویژه و مختص جامعه ایرانی و فقط جامعه ایرانی باشد و دلایل آن را باید در عوامل و سازههای درونی کشور ما جستجو کرد وجود ندارد. عقب ماندن و عقب افتادن جزیی است از سرشت ناموزون تحول جوامع. سازوکار رشد و ناموزونی آن به شکلی است که در سیر تاریخ، تمدنهایی که در یک مرحله پیشرفته تر بودهاند در مرحله بعدی عقب می مانند و تمدنها و قلمروهای عقبمانده جای آنها را می گیرند و از آنها بیشتر می تازند تا تعادلی جهانی در سطحی نوین برقرار شود. گذار از جهان باستان به سدههای میانه و از آنجا به عصر جدید در واقع نمادهای این چرخشها و ایجاد تعادلها و عدم تعادلهای تازه است. براساس این نگرش، مسئله بیش از آنکه یافتن دلایل عقب ماندگی این یا آن کشور باشد، یافتن چرایی این ناموزونی رشد است. برای بررسی این موضوع و یافتن دلایل ناموزونی رشد به مسئله نقش تمدنها و درآمیزی میان تمدنها اشاره کردیم و گفتیم که دو درک و کاربست عمده از مفهوم تمدن وجود دارد: نخست. درکی که تمدن را با یک قلمرو در یک دوران معین یا در طول تاریخ پیوند می دهد. مانند تمدن ایران، تمدن یونان، تمدن اروپا و غیره. دوم. درکی که تمدن را با یک شیوه تولید معین در ارتباط می بیند و در عین حال بر "منطق" و "هدف" و "روبنای" فرهنگی آن نیز توجه ویژه دارد. مثلا تمدن برده داری، تمدن فئودالی، تمدن سرمایه داری. تاریخ رشد ناموزون در واقع تاریخ درآمیزی تمدنها- هم تمدن در مفهوم سرزمینی و هم تمدن در مفهوم نظام اجتماعی- بوده است. در نتیجهی این درآمیزیها، خلقها و سرزمینهایی در طول تاریخ عقب می افتند یا محو می شوند و سرزمینها و خلقهایی جهش می کنند. مثلا جنگ که یک شکل عمده درآمیزی تمدنهاست می تواند به نابودی یک خلق و به جهش خلقی دیگر منجر شود. به همین دلیل هرچند مبنای عمیق دگرگونیهای تاریخی رشد نیروهای مولد و مناسبات تولید است ولی تاریخ را تنها بر این مبنا نمی توان نوشت و فهمید. یک جنگ می تواند نتیجه چند صد یا حتی چند هزار سال رشد نیروهای مولده و پیشرفت در مناسبات تولید را در یک قلمرو به باد دهد، یا دستاوردهای آن را به قومی دیگر و سرزمینی دیگر، به مراتب عقب مانده تر، منتقل کند. اگر جهان را همچون مجموعهای از قلمروهای در ارتباط با هم در نظر بگیریم، در هیچ لحظه ای از تاریخ، نه همه این قلمروها در سطح برابر رشد قرار داشتهاند و نه رشد آنها موزون بوده است. همواره قلمروهایی پیشرفته تر و قلمروهایی عقب مانده تر بوده اند و همواره تناسب قوای داخلی یا جهانی به دلایل مختلف به سود یا به زیان این یا آن قلمرو بر هم خورده است که این خود یکی از دلایل اصلی جنگها در طول تاریخ بوده است. به تعبیری دیگر در زنجیره قلمروهای در ارتباط با هم، همواره در تمام تاریخ تا به امروز، حلقه های ضعیف تر یعنی عقب مانده تر و حلقه های قویتر یعنی پیشرفته تر وجود داشته اند. مکانیسم و سازوکار رشد نیروهای مولد و تحول در مناسبات تولید در شرایط ارتباط و درآمیزی تمدن ها، به شکلی است که پیشرفت در حلقههای پیشروتر زنجیر شرایط را برای گسستهای نوبتی در حلقههای عقب مانده تر فراهم می کند؛ گسست هایی که حلقههای پیشرو ناتوان از آن هستند. این گسست ها به تسریع و شتاب بی سابقه تحولات کمی و کیفی در مسیری تازه می انجامد و تناسب قوا میان حلقه های زنجیر را بر هم می زند. حلقه های ضعیف تر و پیرامونی به حلقه های قویتر تبدیل می شود و حلقه های قویتر بنوبه خود پیرامونی می شوند. تمدن و فرماسیون این پرسش مطرح می شود که چرا بجای آنکه برای بررسی ناموزونی رشد از مقولههای مارکسیستی نظیر شیوه تولید یا فرماسیونهای اقتصادی و اجتماعی بهره بگیریم، از مقوله "تمدن" بهره گرفتیم؟ عینیت این مفهوم در کجاست که بدون آن نمی توان ناموزونی رشد را توضیح داد؟ فعلا و بطور خلاصه توضیح می دهیم که وقتی از ناموزونی رشد سخن می گوییم نه از یک پدیده داخلی مربوط به این یا آن کشور، که در واقع از یک پدیده و حادثه "جهانی" سخن می گوییم. قلمروها و سرزمینهایی که در کنار هم و در ارتباط با هم قرار داشتهاند که بر اثر ناموزونی رشد برخی از آنها عقب افتاده و برخی دیگر پیشرفت کردهاند. بنابراین ناموزونی رشد حاصل ارتباط جهانی میان قلمروها، حاصل درآمیزی تمدنها، حاصل آمیزش و اختلاط قلمروها و سرزمینها در دورانهای مختلف؛ در سطوح مختلف رشد اقتصادی و اجتماعی؛ به شکلهای مختلف از جمله جنگ، وام گیری فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، مستعمره سازی، مهاجرت، تجارت و غیره است که در نهایت موجد تکامل تاریخی به شکلی ناموزن شده است. این ارتباط میان قلمروها در مقوله "فرماسیون" یا شکلبندیهای اقتصادی و اجتماعی جای نمی گیرد و اصلا موضوع آن نیست. موضوع و هدف مقوله "فرماسیون" یا شکل بندی اقتصادی و اجتماعی اصلا ناموزونی رشد، سطوح مختلف رشد نیست. برعکس می کوشد یک نظام اقتصادی و اجتماعی را در خالص ترین و نمونه وارترین شکل آن بررسی کند و قوانین تحول آن را بیابد. مفهوم فرماسیون در واقع پایه اقتصادی و اجتماعی جامعه و روبنای متناسب با آن را همچون یک امر داخلی، در یک قلمرو معین بررسی می کند و هدف آن روشن کردن ساختار یک جامعه است، نه تفاوت میان سطوح مختلف رشد، یا دلایل عقب افتادن یا پیشی گرفتن یک جامعه و یک سرزمین نسبت به سرزمین دیگر. وقتی مثلا از فرماسیون برده داری یا سرمایه داری سخن می گوییم منظورمان شناخت نحوه کارکرد آن از روی خالص ترین نمونه آن است، فهمیدن آن است که این فرماسیون و جوامعی که در چارچوب آن قرار دارند بر روی چه پایهای قرار دارند و چه قوانینی بر تحول انها حاکم است. در حالیکه تمدن مفهومی است که جهان را در همه سطوح اقتصادی و اجتماعی مختلف آن در نظر دارد. وقتی از تمدن سرمایه داری سخن می گوییم از جیبوتی تا ایالات متحده آمریکا در آن قرار دارند، در حالی که هنوز مثلا در بین اقتصاددانان ایرانی بر سر اینکه ایران در فرماسیون سرمایه داری قرار دارد یا نه بحث و اختلاف نظر وجود دارد. به همانگونه که در مورد اینکه هند، چین، ویتنام، روسیه، پرو، ونزوئلا، سومالی، اتیوپی، عربستان را در فرماسیون سرمایه داری قرار دهیم یا نه مورد اختلاف است. دلیل آن است که فرماسیون سرمایه داری از روی نمونه انگلستان یعنی در خالص ترین شکل سرمایه داری ساخته و کارکرد آن تعیین شده و تقریبا غیر از اروپا و آمریکا هیچ کشوری در جهان در چارچوب خالص آن ساختاری که فرماسیون سرمایه داری را با آن تعریف کرده ایم قرار ندارد. حتی خود اروپا و آمریکای امروز هم با آن معیارها دچار مشکل هستند بنحوی که عده ای با ایجاد آشفتگی آنها را کشورهای "پساسرمایه داری" معرفی می کنند. منظور البته به هیچوجه این نیست که مقوله فرماسیون یا فرماسیون سرمایه داری، مقوله ای است نادرست و بی اعتبار. هنوز بهترین توضیح برای ساختار کشورها و اقتصاد جهانی همین مقوله بر مبنای کشفیات مارکس است. منظور ناتوانی آن در موضوع بحث ما یعنی تبیین رشد ناموزون و ناموزونی رشد است. تمدن سرمایه داری تمدنی است که حداقل از سده چهاردهم در جهان (و در شرق زودتر از آن) آغاز شده، در حالیکه شکل گیری فرماسیون سرمایه داری مربوط به پس از انقلاب صنعتی در انگلستان در اواخر سده هیجدهم یا پس از انقلاب فرانسه است. یعنی بین آغاز تمدن سرمایه داری و استقرار فرماسیون سرمایه داری چند سده فاصله است. آنچه در این جهان در این چند سده و پیش از آن وجود داشت مجموعهای از قلمروها در شرایط مختلف رشد بود. بودند و هستند کسانی که بدون توجه به جهان سده های میانه و آغاز عصر جدید، بدون توجه به اهمیت وجود قلمروهایی در سطوح مختلف رشد، بدون توجه به نقش درآمیزی تمدن ها، به خطا گمان می کردند ریشه انقلاب صنعتی و گسست از فئودالیسم در انگلستان را باید مستقیما مثلا در ویژگیهای زمین سالاری و دگردیسی اشکال مالکیت زمین در انگلستان یا شرایط مبارزه طبقاتی در آن جستجو کرد. ولی همه کوشش هایی از این دست با ناکامی و بن بست مواجه شد. برای ممکن شدن گسست از زمین سالاری در انگلستان، یک جهان در مراحل مختلف رشد لازم بود. لازم بود که آسیا و شرقی وجود داشته باشد که قبلا سرمایه داری تجاری را بوجود آورده و رشد داده و بازار جهانی ایجاد کرده باشد. باید چین همچون بزرگترین تولید کننده جهان وجود می داشت، باید ایتالیا می توانست نخستین مانوفاکتورها را ایجاد کند و بعد خود عقب بیفتد؛ باید شرایط فراهم کردن بخشی از مردم آفریقا همچون برده فراهم می بود؛ باید امکان سازماندهی اقتصاد اروپای شرقی بر مبنای کشاورزی و تولید گندم و مواد خوراکی مهیا می بود؛ باید می شد طلا و نقره قاره آمریکا را غارت کرد و ... یک جهان در مراحل مختلف رشد، در اشکال مختلف تولیدی باید وجود می داشت تا امکان گسست کامل از فئودالیسم در یک نقطه یعنی در انگلستان فراهم می شد. تحول در مبارزه طبقاتی یا تغییر اشکال مالکیت در انگلستان نتیجه تاثیر همه این جهان در مراحل مختلف رشد، بر روی توسعه مثلا انگلستان بود و نه برعکس. گذار از فئودالیسم به سرمایه داری یک گذار طولانی تمدنی بود و نه یک گذار فرماسیونی؛ گذار از تمدنی مبتنی بر تولید برای مازاد، به تمدنی مبتنی بر تولید برای سود. نتیجه نهایی این گذار طولانی جهانی و تاریخی تمدنی، جایگزین شدن فرماسیون سرمایه داری به جای فرماسیون فئودالی بود. بنابراین وقتی از "تمدن سرمایه داری" سخن می گوییم نه تنها یک دوران طولانی تاریخی، بسیار طولانی تر از زمان ورود انگلستان به فرماسیون سرمایه داری را در نظر داریم، بلکه جهانی بسیار وسیعتر از انگلستان، جهانی در مراحل مختلف رشد را در نظر داریم که با ورود انگلستان به سرمایه داری وارد مرحله جدیدی از رشد ناموزون می شود. رشد ناموزونی اکنون در قالب تمدن چیره سرمایه داری با تغییر تدریجی تناسب قوا میان حلقه های مختلف زنجیر و شکلگیری جهانی تازه. مفهوم فرماسیون نه تنها این دوران تاریخی را نمی تواند در خود جای دهد و اصلا وظیفه اش این نیست، بلکه مراحل صدها و گاه هزاران ساله مختلف رشد را هم نمی تواند نشان دهد. با معیار فرماسیون سرمایه داری ما هنوز هم نمی دانیم کشوری سرمایه داری هستیم یا نه ولی با معیار "تمدن سرمایه داری"، یعنی تمدنی که بر روی هدف تولید "سود" بنا شده است؛ می دانیم که نه تنها اقتصاد ایران جزیی از اقتصاد و تمدن سرمایه داری جهانی است بلکه حتی می توان گفت که ایران و بطور کلی آسیا و شرق زودتر از اروپا وارد این تمدن شد. دلیل انحطاط آنها هم همین پیشروتر بودن، همین شکل طبیعی و خودبخودی پیدایش تجارت، شکلگیری زودتر سرمایه داری تجاری و جوش خوردن زودتر آن با طبقه حاکمه زمین داران و دولت بود که بصورت بزرگترین مانع دربرابر رشد پیشه وری و بعدها صنعتی شدن کشور ما در آمد و به عامل اصلی "عقب ماندگی" آن در مرحله بعدی و کنونی تبدیل شد. برخلاف اروپا که تجارت و سرمایه داری تجاری بعدها و به شکل وارداتی به آن ورود کرد و به همین دلیل روبنای سیاسی و ایدئولوژیک آن نتوانست بقول مارکس دربرابر "اثر تجزیه کننده تجارت بر روی نظام های اجتماعی موجود" مقاومت کند و فروپاشید. بدینسان تمدن سرمایه داری هم به لحاظ زمانی بسیار زودتر از فرماسیون سرمایه داری شکل گرفت و هم به لحاظ مکانی همهی جهان در سطوح مختلف و ناموزون رشد سرمایه داری در آن جای گرفتهاند. اگر ما امروز از مفهوم "تمدن" بهره می گیریم امری خودسرانه نیست، بلکه از آنروست که این مفهوم بهتر می تواند این جهان سرمایه داری در مراحل مختلف رشد را که همه درچارچوب یک هدف در آن گرد آمدهاند یعنی هدف "سودآوری" در خود جای دهد. گذار و عبور و پشت سرگذاشتن سرمایه داری در این مرحله نیز نه به معنای گذار از یک فرماسیون خالص به فرماسیون خالص دیگر که بیش از سرمایه داری تولید می کند، بلکه گذاری تمدنی به تمدنی دیگر است که هدفی دیگر در برابر خود قرار داده است: هدف رفع نیازهای اجتماعی انسانها. به عبارت دیگر وظیفه ای که در برابر بشریت قرار دارد جایگزین سیستم کنونی مبتنی بر الویت تولید "ارزش مبادله" به سیستمی مبتنی بر تولید "ارزش مصرف" است. آن انقلاب تمدنی سوسیالیستی که امروز به یک ضرورت جهانی تبدیل شده همین گذار از تمدنی است که هدف آن تولید کالاهایی است که از طریق مبادله آنها سود بدست آید، به تمدنی است که هدف آن تولید کالاهایی است که نیازهای انسانها را برطرف کند. سرنوشت طبیعت، انسان و آینده بشریت در گرو این انقلاب است. ----- شماره های گذشته را از روی لینکهای زیر می توانید دنبال کنید: 1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/657/bazgardim.html 2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/659/marksism.html 3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/661/marks.htm 4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/662/marks4.html 5- http://www.rahetudeh.com/rahetude/indexfolder/2018/octobr/index664.html 6- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/october/666/marks.html 7- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/novamber/668/marksism7.html 8- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/desamber/672/marksism.html 9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janweh/675/marksism.html 10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/janvie/678/marksism.html 11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/febri/681/marksism.html 12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/merts/684/marksism.html 13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/april/687/marksism.html 14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/689/marksism.html 15 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/691/marksism.html 16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/693/marksism.html
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 709 - 11 مهر ماه 1398