راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

شاه هم نامه های هشدار آمیز را جدی نگرفت

نامه ای واقع بینانه

 خطاب به رهبر ج. اسلامی

   

نامه سرگشاده آقای خوئینی ها به رهبر جمهوری اسلامی با تاکید بر ضرورت تحولات و تغییر سیاست هائی که ناکارآمدی آنها به بحران کنونی در کشور انجامیده، در این هفته از مهم ترین رویدادهای سیاسی بود. محتوای نامه ایشان برخاسته از احساس نگرانی از سرانجام نظامی است که بنام انقلاب 57 سکان هدایت کشور را در دست دارد اما آنچه را شاهدیم با آرمان های انقلاب 57 فاصله ای نجومی دارد.

هشدارهائی که آقای خوئینی ها نسبت به آینده ایران و نظام حاکم داده شباهت انکار ناپذیری به نامه های هشدارگونه ای دارد که در سال 56 امثال علی اصغر حاج سید جوادی و سپس برخی بازماندگان جبهه ملی و نهضت آزادی به شمول برخی روحانیون ملی ایران مانند آقایان "برفعی" و "زنجانی" برای شاه نوشتند و از او خواستند اجازه بدهد در ساختار نظام تحولاتی ایجاد شود و در راس این تحولات بازگشت شاه به قانون اساسی و قبول سلطنت و نه حکومت مطرح شد. پیشنهادی محدود تر از پیشنهادی که مصدق پیش از کودتای 28 مرداد به شاه کرده و علاوه بر پیشنهاد سلطنت و نه حکومت به وی، عدم دخالت خانواده سلطنتی در امور کشورداری را مطرح و خواهان خروج خواهر مداخله جو و توطئه گر وی "اشرف" از ایران را کرده بود که شاه به ظاهر و بصورت موقت و مشروط پذیرفت اما توطئه های پنهانی برای کشیدن آجر از زیر پای دولت مصدق را آغاز کرد.

همه آنها که در سال 56 به شاه نامه نوشتند نیز محترمانه از او خواستند مانع تحولی که ضرورت آن گریز ناپذیر است نشود تا کار به سرنگونی سلطنت نیانجامد! شاه که متکی به ارتش، دستگاه امنیتی خود و حمایت انگلستان و امریکا زیر پای خود را مستحکم می دیدید نه تنها به این نامه ها پاسخ مثبت نداد، بلکه ماموران اطلاعات و امنیت و برخی نویسندگان در خدمت دربار را مامور پاسخ دادن به نویسندگان این نامه ها کرد و برای زهر چشم گرفتن از برخی روحانیونی که از این نامه ها حمایت علنی و یا مخفی کرده بودند، دستور تهیه و انتشار آن نامه معروف با امضای جعلی "رشیدی مطلق" علیه آیت الله خمینی را داد. نامه ای که مدعی بود خمینی اصلا ایرانی نیست بلکه "هندی" است!

 پاسخ به این نامه ها ابتدا با انتشار مقالاتی توهین آمیز و زیر و رو کردن زندگی شخصی نویسندگان آنها و طرح اتهاماتی مانند "خود رهبر بینی"، "جاه طلبی"، "توطئه خارجی" و....آغاز شد و سپس کار به بازداشت آنها نیز انجامید که با آغاز خیزهای خیابانی انقلاب این بازداشت ها به دراز نکشید. این درحالی بود که اگر شاه دوراندیشی داشت و واقعیات جاری در کشور و منطق نهفته دراین نامه ها را درک کرده ومی پذیرفت، در همان ابتدای سال 56 بجای این نوع واکنش ها بلافاصله می توانست همه آنها را به یک جلسه مشورتی فرا بخواند و از درون همین جلسه مشورتی با قبول عدم دخالت در امور حکومتی و دولتی، تشکیل یک دولت مستقل و ملی با اعلام برنامه مدون اقتصادی و سیاسی برای برون رفت کشور از بحران  را قبول می کرد. یعنی به قول قوام السلطنه "کشتی بان را سیاستی دگر" آغاز می شد.

نامه آقای خوئینی ها به رهبر جمهوری اسلامی تداعی کننده آن نامه نگاری ها و توصیه ها به شاه برای قبول تحول در ساختار و سیاست های نظام حاکم است. آینده ای که پشت سر مانده، به شاه نشان داد که حق با نویسندگان آن نامه ها و هشدارهای نهفته در آنها بود و همه شواهد نشان میدهد که اینبار نیز حق با آقای خوئینی هاست و نه بادمجان دورقاب چینان اطراف و داخل بیت رهبری که حفظ موقعیت خود را مهم تر از آینده نظام میدانند و به همین دلیل، شتابزده و شاید به امید حمایت رهبر جمهوری اسلامی علیه ایشان به میدان در آمده اند. از آغاز سال 56 و نخستین نامه ای که علی اصغر حاج سید جوادی ابتدا به رئیس دفتر شاه و سپس خود شاه نوشت تا انقلاب و سقوط سلطنت کمی بیش از یکسال و نیم بیشتر طول نکشید و حوادث سالهای 56 و 57 نشان داد که حق با نویسندگان آن نامه ها بود. نویسندگانی که در آخرین ماههای رژیم خودکامه شاه، وی که از نخست وزیری شریف امامی و ژنرال ازهاری طرفی نبسته و از جانب آنها نیز افاقه ای صورت نگرفت، دست به دامن آنها شد تا تشکیل دولت بدهد اما دیگر بازگرداندن آب رفته از جوی ناممکن بود. حتی علی امینی، سیاستمدار کهنه کار نیز با آگاهی از همین عبور آب از سر، پیشنهاد شاه برای تشکیل دولت را نپذیرفت. یگانه فردی که از میان ملیون شانس خود را آزمایش کرد شاپور بختیار بود که با یک محاسبه سیاسی قبول نخست وزیری کرد به این شرط که شاه از ایران خارج شود و ارتش تابع دولت باشد. این دو شرط را شاه پذیرفت و از ایران خارج شد.

بختیار بر این تصور بود که با رفتن شاه و داشتن ارتش در پشت سر خود می تواند با آیت الله خمینی وارد مذاکره شده و از او بخواهد که به ایران بازگردد. او براین تصور بود که خمینی پس از بازگشت به ایران به قم خواهد رفت و حداکثر نقشی که خواهد داشت نقش انتقادی خواهد بود و پیشنهادهائی نیز خواهد داشت که دولت خواهد پذیرفت. او از شاه بعنوان "لولو" که هر لحظه ممکن است به ایران بازگردد، برای تحمیل احتیاط به آیت الله خمینی و روحانیون می خواست استفاده کند و با بازگشت مردم از خیابانها به خانه هایشان و دادن تنفس به ارتش و تصفیه فرماندهان آن، ارتشی بدون وابستگی به شاه را سازمان بدهد. در این فاصله حادثه ای روی داد که نه شاه و نه بختیار و نه خمینی انتظار آن را نداشتند و غافلگیر شدند. یعنی اعلام بی طرفی ارتش (به توصیه ژنرال امریکائی و اعزامی "هایزر" به ایران) که این بی طرف معنای دیگری نداشت جز متلاشی شدن ارتش، سرگردانی سربازان در خیابانها و خالی شدن پشت بختیار و نقش بر آب شدن همه محاسباتی که کرده بود.

وقتی فرصت تحولات از کف حکومت ها می رود، یک حادثه می تواند به بزرگترین رویداد بیانجامد. چنان که در انقلاب 57 با فروپاشی ارتش چنین شد، بویژه که بخش هائی از همین ارتش به انقلاب پیوستند و یا با آیت الله خمینی بیعت کردند!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 


 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 744 - 12 تیرماه  1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت