چرا باید از پزشکیان حمایت کرد! |
می پرسند چرا راه توده از پزشکیان حمایت می کند و مثلا از جلیلی حمایت نمی کند؟ کسانی که این پرسشها را مطرح میکنند و بسیاری از آنان حسن نیت نیز دارند، تصورشان از سیاست انقلابی، تصور دقیقی نیست. امروز، هدف گسترش آگاهیها وعقب راندن واپسگرایی هاست و برای آنکه ببینیم آیا هدف درست است یا نه، ابتدا باید دید که آیا مثلا پزشکیان تاکنون در کانون مرکزی قدرت بوده و یا برعکس او هم زیر فشار کانون های ارتجاعی است و پشتیبانی از وی به عقب راندن آن کانون خواهد انجامید؟ آیا پشتیبانی از او به معنای ایستادگی و نقد مراکز اصلی قدرت واپسگرا در ایران نیست؟ نگاه کنید به مناظره های انتخاباتی 5 نامزد دیگر انتخاباتی که عملا پاسخ به هیچیک از مطالبات عمومی در آنها دیده نشد. هدف آنها فریب مردم و فتح کاخ ریاست جمهوری است نه نجات کشور از بحران. دراینصورت بهتر نیست که این سئوال از ما را از خود بپرسید که اگر قصد تحریم انتخابات را ندارید، چرا از آن نامزدی حمایت نمی کنید که حداقل در یک زمینه با او نظر واحدی داریم و آن مقابله با ارتجاع مذهبی است. البته این حمایت به معنای آن نیست که سیاست های دولت احتمالی پزشکیان را نقد نکنیم و یا ترکیب کابینه او را زیر ذره بین قرار ندهیم. باید ببینیم سیاست ها و کابینه احتمالی او چه ترکیب و ماهیت طبقاتی دارد. باید بدانیم در پشت صحنه مافیاهای قدرت چه نقشی دارند و از هم اکنون خود را برای مقابله با آنها آماده کنیم. زنده یاد نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ایران در تعریف اتحاد و انتقاد و جبهه ها همیشه میگفت: «سیاست عبارتست از پشتیبانی از یک نیرو در برابر دیگری برای برداشتن یک گام به جلو.». منظور وی محتوای عینی سیاست بود، صرفنظر از اینکه یک جریان سیاسی بدان آگاه باشد یا نباشد. هر سیاستی یعنی پشتیبانی از یکی در برابر دیگری و تضعیف دیگری در برابر آن. آن نیروی سیاسی که به این واقعیت و این مضمون عینی سیاست آگاه است این پشتیبانی و یا تضعیف را آگاهانه انجام میدهد و آنکس که آگاه نیست به او تحمیل میشود و بازیچه قرار میگیرد. سیاست عرصه حضور و رقابت قدرتها و نیروهاست. هر نیرویی که تقویت شود به معنای آن است که در جهت تضعیف یک نیرو و قدرت دیگر عمل می شود. عرصه سیاسی عرصه توازن نیروها مانند کفههای ترازوست. نمیتوان گفت که من میخواهم و اراده میکنم که روی یک کفه وزنه بگذارم اما کفه دیگر بالا نیاید. چنین چیزی محال است و به معنای خود را به ندیدن و ندانستن زدن یا در ندیدن و ندانستن ذینفع بودن است. ندیدن همین واقعیت و همین نکته است که کسانی سیاست دیروز حزب توده ایران در پشتیبانی از انقلاب یا خط رهبری آن را متوجه نشدند، یا دلایل پشتیبانی امروز راه توده از سیاست راهبردی نگاه به شرق در سیاست خارجی و مقابله با ارتجاع مذهبی و کلان سرمایه داران غارتگر را بعنوان دو روی یک سکه متوجه نمی شوند. بودند چپ روهایی که در آغاز انقلاب متوجه نبودند که سیاست افراطیگری و برخورد و رویارویی آنان هرچند درظاهرانقلابی است ولی در واقع ارتجاع مذهبی و قدرتهای خارجی مخالف انقلاب را تقویت میکند. آنان تصور میکردند سیاست عرصه اراده آنان است و تصمیم گرفته اند خمینی را تضعیف کنند، درعین حال که نه ارتجاع مذهبی، نه صدام حسین، نه امریکا هیچکدام تقویت نشوند! ولی چنین چیزی ناممکن بود. دو اشتباه بزرگ اول - عرصه سیاسی را تنها و عمدتا عرصه برخورد اندیشهها و عقاید دانستن و نه نیروهای طبقاتی. این درک موجب میشود که عقاید و اندیشهها را عمده کنیم. مثلا از نیروها و کسانی که از مذهبیها دورتر و به لاییکها نزدیک ترند حمایت کنیم و یا برعکس. در حالیکه موضع حزب سیاسی نسبت به یک نیرو براساس سمت گیری عینی و عمومی حرکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن نیرو در قیاس با بقیه نیروها تعیین میشود. نه آنکه او خود را چگونه و در کجا تعریف میکند، یا درباره دیگران چه میاندیشد. دوم. اشتباه نخست با یک اشتباه بزرگ دیگر کامل میشود و آن این که درک درستی از نیروی خود و تناسب نیروهای واقعی موجود در جامعه نداشته باشیم. در اینصورت همیشه نیروی خود را بزرگتر از واقع و نیروی طرفهای مقابل خود را کمتر از آنچه هست ارزیابی میکنیم. مثلا در دوران پس از انقلاب بسیاری درک نمیکردند که نبرد اصلی میان مسلمانان مترقی در برابر مسلمانان قشری است. برخی از چپها در خیالات خود تا آنجا پیش رفته بودند که تصور میکردند اگر مثلا آقای خمینی یا خط امام را تضعیف کنند خود آنان به قدرت خواهند رسید. برخی حتی مدعی بودند خطر بیشتر از جانب اینان است و نه ارتجاع مذهبی، زیرا ظرفیت بیشتری برای جذب توده مردم و روشنفکران دارد. واقعیت ترازوی سیاسی آن دوران آن نبود که در یک طرف آقای خمینی ایستاده است و در کفه دیگر نیروهای مترقی لائیک. واقعیت آن بود که در یک طرف اقای خمینی ایستاده بود و در طرف دیگر ارتجاع مذهبی. از تضعیف آقای خمینی اینان به قدرت نمیرسیدند بلکه ارتجاع مذهبی به قدرت میرسید چنان که رسید. چنانچه میوه چین تضعیف محمد خاتمی، نه اپوزیسیون خارج کشور که احمدی نژاد و دار و دسته او و راستهای افراطی شدند و همین حادثه در پایان دوره ریاست جمهوری حسن روحانی نیز تکرار شد. تلگرام راه توده: |