دو جلسه دیدار و پرسش و پاسخ
محمد علی عموئی در اجلاس دفتر "ادوار تحکیم وحدت"
آگاهی نسل جوان کشور
از حزب توده ایران
1- فرقه دمكرات آذربايجان در 21 آذر سال 1324 با وجود تمام تلاشهاي قبلي كه پيشه وري و يارانش انجام داده بودند براي كسب يك سلسله حقوق، تأسيس شد. اتهامات جداسازی و سیاست تجزیه طلبی بی معناست. درباره حزب توده ایران نیز شما مي توانيد انتقادات جدي نسبت به حزبي كه من عمرم را در آنجا گذاشتم داشته باشيد. این حق شماست كه انتقاد داشته باشيد، اما من هم حقم است كه تا آنجايي كه برحق مي دانم، پاسخ انتقاد شما را بدهم. در بخش اعظم سالهاي پس از انقلاب به من و امثال من فرصتی داده نشد تا درباره این مسائل صحبت کنیم. با كمال تأسف در اين دوره جديد بعد از انقلاب كاري كردند كه چهره سياه ساواک شاه، سفيد شد!
2- نگرش بسيار خطرناكي بين جوانان مي بينم. يعني از قبيل آن نوع نگرشي كه وقتي آمريكاييها به عراق حمله كردند، آرزوي آمدن آمريكاييها به ايران از زبان بسياري شنيده می شد. صرف اينكه كساني با حاكميت امروز جمهوري اسلامي مخالف هستند، پناه بردن به دامن آمريكا حلال مشكلات نیست. در مورد واژههايي مانند امپرياليزم، استقلال و غيره بخشي از اينها به بركت جمهوري اسلامي به ابتذال كشيده شده است. بله؛ به اقتضاي شرايط جديد بايد تعاريف جديدي عرضه كرد ولي اين تعاريف جديد در چهارچوب همين تعريفهاي علمي گذشته است، با ملحوظ داشتن مسائلي كه امروز مطرح است، قرار مي گيرد. آنها اگرچه امپرياليست هستند، اگر چه خونخوار و خون ريز هستند، ولي خيلي زرنگاند، خيلي توانايي دارند مثلاً همين خانم كونداليزا رايس از آن چهرههاي بسيار زرنگ و هشيار جهان است. من تصورم اين است و تحليل من اين چنين است....
3- با كمال تأسف، تنظيم كنندگان خاطرات اسكندري مدعي هستند كه نوارهايي از اسكندري داشتهاند و اين خاطرات را براساس آن ها تنظيم كردهاند. يعني در حيات اسكندري چنين خاطراتي منتشر نشد. آقاياني كه انشعاب كردند از حزب توده ايران و رفتند و اصولاً ماركسيسم، لنينيسم را هم رها كردند و يك چيز ديگري شدهاند، يعني آقاي آذرنور و بابك اميرخسروي، اينها مدعي هستند كه ما يك چنين سلسله چيزهايي را تنظيم كردهايم. بنابراين من نسبت به تماميت گفتار كتابهايي كه تحت عنوان خاطرات ايرج اسكندري منتشر شده ترديد دارم.
4- حزب ما، پیوسته با انواع توطئه ها روبرو بوده است. شما امروز بیشتر می توانید این را درک کنید. مثلا مگر دفتر تحكيم وحدت چه ايدئولوژي دارد؟ چه كار مي خواهد بكند؟ برنامهاش چيست؟ چرا اينقدر كارشكني مي شود كه طيف نمي دانم شيراز، طيف علامه، بسيج دانشجويي و غيره و غيره به وجود مي آيد؟ مگر دانشگاه چقدر دانشجو دارد و دانشجوها خواستشان چيست؟
5- حسن آيت كه در واقع نوچه دوران قبل از انقلاب دکتر بقايي بود و نقش بقايي را در حزب جمهوري اسلامي ایفاء می کرد، توانست پيشنهاد معيني را مطرح كند(ولایت فقیه) و در قانون اساسي منعكس سازد که دشواري هاي كنوني قانونی عمدتاً به خاطر همين مسائل است.
6- آنچه که درباره اصلاح طلبان می توانم بگویم، اینست: مردم پراكنده نيرو نيستند، آنان در موقع انداختن رأي در صندوق حضور دارند و با كمال تأسف، اصلاح طلبان ما كه اين قدر دم از مردم و مردمي بودن زدند، مردم را فقط در پاي صندوق رأي به رسميت شناختند. شما به خاطر داريد كه يك بار آقايان دستشان را به طرف مردم دراز کرده باشند؟ اين همه مصوبات مترقي در مجلس، در مجلسي كه اكثريت بزرگش متعلق به اين آقايان بود، تصويب كردند، دادند شوراي نگهبان وتو شد، رد شد. يك دفعه مثل مصدق به طرف مردم روی آوردند كه بگويند: آقا! رأي دهندگان ما اينها هستند، اينها كه ما را انتخاب كردهاند. بگوييد مردم بياييد جلوي مجلس و بگوييد چي را قبول داريد؟ آيا مصوبات مجلس را قبول داريد، يا وتو شدنش را، رد شدنش را؟
7- مسئله "استالین" و دوران او که دراینجا هم مطرح شد را حتما در شرایط زمانی خودش بررسی کنید. مثلا شما نگاه کنید! تاجگذاري در انگلستان بود. هيأتي را از اتحاد شوروي دعوت مي كنند، در رأس اين هيأت مارشال توخاچوفسكي مهم ترين فرمانده نظامي ارتش سرخ همراه هيأت مي رود. سرانجام گزارشي توسط دستگاه جاسوسي انگلستان به بنش رئيس جمهور چكسلواكي داده مي شود. رئيس جمهور چكسلواكي يك فرد ملي بود وهيچ ارتباط و زدوبندي هم با كشورهاي سرمايه داري نداشت، اما از كانال معيني يك اطلاع به بنش داده مي شود كه توخاچوفسكي در انگليس خريداري شده و قرار است پس از بازگشت به شوروي طي كودتايي، حزب كمونيست را سركوب كند و چنين و چنان كند. بنش از طرق معيني اين خبر را صرفاً به شخص استالين مي رساند و استالين بدبين نسبت به هر حركتي كه مقداري تفاوت داشته باشد با سياستهايش، اقدام به از بين بردن تعداد كثيري از فرماندهان نظامي كه واقعاً خدمتگزار نظام انقلابي بودند مي كند. (نگاه کنید به تکرار همین توطئه در انقلاب ایران و تهیه گزارشی امنیتی در انگلستان و رساندن او به حبیب الله عسگراولادی و از این طریق به آیت الله خمینی و فراهم ساختن زمینه یورش خونین به حزب توده ایران و اعدام و نابودی صادق ترین نیروهای طرفدار انقلاب و تحولات در ایران- راه توده)
توضیح به خواننده "راه توده"
دفتر ادوار تحکیم وحدت، در تاریخی که در زیر می خوانید، یک سلسله جلسات پرسش و پاسخ با عنوان "بررسی نقش و موقعیت احزاب سیاسی ایران" ترتیب داد. دو جلسه از این سلسله جلسات، که متاسفانه پس از پایان دوره ششم مجلس تشکیل شد و نه در سالهائی که این مجلس برقرار بود، اختصاص به حضور محمدعلی عموئی و طرح تجربیات و نکات تاریخی که خود شاهد آن بوده یافت. محمد علی عموئی که در سال 1361، پس از 25 سال زندان شاهنشاهی، یکبار دیگر راهی زندان جمهوری اسلامی شد و 13 سال را نیز در در زندان ها توحید و اوین گذراند، از اعضای سازمان نظامی حزب توده ایران درسالهای منجر به کودتای 28 مرداد است و هنگام دستگیری در جمهوری اسلامی، عضو هیات سیاسی و دبیرکمیته مرکزی حزب توده ایران بود. بسیاری از حوادث پیش از کودتای 28 مرداد را خود شاهد بوده و طی 25 سال زندان شاهنشاهی نیز آن رویداد تاریخی و شرایطی که منجر به آن شد را همراه با دیگر اعضای زندانی حزب، و بعدها، در دیدار با برخی ملیون که به زندان شاه رفتند و یا روحانیونی نظیر آیت الله طالقانی که در ادوار مختلف سر از زندان شاه در آوردند مرور و بررسی کرده است. اخیرا، در آخرین یادداشت های زنده یاد نورالدین کیانوری دبیراول حزب توده ایران که مربوط به سال آخر حیات اوست و بدست ما رسیده، مشخص شد که هیات سیاسی حزب توده ایران پیش از یورش اول به حزب، ضمن پیش بینی این حمله و تصویب طرح خروج بخشی از رهبری حزب از کشور، مقرر می دارد که پس از خروج بخش عمده رهبری از کشور که کیانوری نیز قرار بود از جمله آنها باشد، رهبری حزب در داخل کشور برعهده عموئی گذاشته شود. کیانوری می نویسد که بخشی از فشار و شکنجه مضاعفی که به عموئی در زندان تحمیل شد، ناشی از همین تصمیم رهبری حزب بود.
سخنرانی و پرسش و پاسخ عموئی در دفتر ادوار تحکیم وحدت، برای نخستین بار، پس از دو یورش اواخر سال 61 و آغاز سال 62 فضائی را امکان پذیر ساخت تا هم میزان آگاهی نسل جدید دانشجویان و فعالان سیاسی ایران از تاریخ پس از انقلاب و حزب توده ایران دانسته شود و هم فرصتی بود تا برخی واقعیات از زبان شخصیتی مانند عموئی و در داخل کشور مستقیم و رو در رو طرح شود. گرچه با گریزی گزیرناپذیر از آنچه که نمی توان در داخل کشور و در یک جمع علنی گفت!
ابتدای جلسه اول این پرسش و پاسخ همراه است با اعتراض تعدادی از حاضران در جلسه نسبت به اظهارنظرهای تحریک آمیز گرداننده جلسه که می خوانید. جلسه دوم از این خصومت و نقص فاصله دارد و به همین دلیل نیز مستمعین تشکر می کنند. ظاهرا گرداننده جلسه اول تمایل داشته بخشی از تبلیغات خصمانه دستگاه های تبلیغاتی وابسته به جناح راست جمهوی اسلامی را به سبک گردانندگان شوهای رسوا شده تلویزیونی- امنیتی تکرار کند که با اعتراض روبرو می شود.
نکته بسیار مهم دیگری که در این دیدار مهم است و قطعا باید، نه تنها بدان اندیشید بلکه فرصت و چاره ای یافت برای جبران آن، اطلاعات ناقص و تحریف شده ایست که حکومت علیه حزب توده ایران در جامعه پخش کرده و به نسل جوان کشور فرصت نداده تا دقیقا بدانند در سالهای پس از پیروزی مرحله سیاسی انقلاب 57 در ایران چه گذشت و حزبی مانند حزب توده ایران کدام نقش را در دفاع از انقلاب و نه آن جمهوری اسلامی که بعدها جا افتاد و اکنون چهره زشت آن دربرابر مردم است ایفاء کرد. درباره این واقعیت باید بسیار سخن گفت که حزب توده ایران، علیرغم برخی تندروی ها و یکسویه نگری های سالهای اول انقلاب که بخشی از آن ناشی از بغرنجی اوضاع و بخش دیگری نیز ناشی از نزدیک به سه دهه دوری رهبری حزب از جامعه ایران بود، با تمام وجود کوشید کار انقلاب 57 به جمهوری اسلامی کنونی کشیده نشود. نبردی نابرابر، که بسیاری از قربانیان مذهبی دهه دوم جمهوری اسلامی، در آن سال ها نتوانستند آن را عمیقا درک کرده و بدان بپیوندند. از دولت بازرگان تا دولت میرحسین موسوی.
از جمله تلاش های راه توده برای بازانتشار اسناد و اطلاعیه ها و موضع گیری های حزب توده ایران در سالهای اول پیروزی انقلاب روی سایت راه توده، با در نظرداشت همین کمبود اطلاعات و آگاهی نسل جدیدی است که ارتش آینده چپ ایران نیز خواه ناخواه باید از درون آن بیرون بیآید و شکل بگیرد.
درک و اندیشه نسبت به فضای این سخنرانی و پرسش و پاسخ و آرامش توام با درنگ بر دانسته های تبلیغ شده ای که در پایان دومین جلسه آن بر سالن اجلاس حاکم می شود، نوید بخش این امید است که می توان با نسل امروز ایران پل پیوند برقرار کرد، ما بدان شرط که زبان آنها دانسته شود، رویدادها در پیوند با هم و نه مجرد و منزوی طرح شوند و به دور از ستایش از خویش و تشویق به سجده در برابر قهرمانان خویش، تاریخ تحلیل این دوران گفته شود. گفته شود، اما با مستندات.
درباره این پرسش و پاسخ، این توضیح را به خوانندگان راه توده و ارسال کنندگان آن برای این نشریه جهت انتشار نیز لازم می دانیم:
1- این مطلب در حدود یکماه پیش، همراه با متن نامه ای اعتراضی خطاب به دبیرخانه حزب توده ایران(درخارج از کشور) که این جلسه را طی اطلاعیه ای تقریبا محکوم کرده و بصورت غیر مستقیم علیه علی عموئی موضع گرفته بود برای ما ارسال شد. ارسال کنندگان نیز جمعی بودند که در آن جلسه حضور داشتند و یا نوار ضبط شده آن جلسه را توانسته بودند بدست آورند. راه توده با انتشار نامه اعتراضیه همراه با این مطلب خود داری ورزید، زیرا سیاست ما- بویژه در چند سال اخیر- فاصله گیری از جر و بحث با نامه مردم است، ضمن آنکه متن آن اعتراض را نیز تند ارزیابی کرده بود، چنان که از منطق آن می کاست.
2- سرانجام، هفته گذشته، توسط پیاده کنندگان نوار آن جلسه، یکبار دیگر گزارش برای ما ارسال شد و انتشار یا عدم انتشار نامه اعتراض به دبیرخانه حزب در خارج از کشور و نامه مردم نیز برعهده ما نهاده شد. بدنبال این اطلاع و براساس قرار "به روزشدن" راه توده در روزهای دوشنبه هر هفته، شورای سردبیری و سیاستگذاری راه توده تصمیم گرفت متن این گزارش، پس از بازخوانی، اندکی ویرایش و انتخاب عناوین و این مقدمه در اولین شماره "به روزشده" راه توده منتشر شود.
متن سخنرانی و پرسش و پاسخ
متن سخنراني آقاي محمدعلي عمويي در تاريخ 18/6/83 و 25/6/83 در جلسات تشكيل شده توسط سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي «ادوار تحكيم وحدت» در دفتر آن سازمان با هدف بررسي و نقد تاريخ و عملكرد احزاب و سازمانهاي مختلف ايران از بدو پيدايش اين سازمانها، به منظور تجربه آموزي و بهره گيري احزاب و سازمانهاي موجود (اكنون).
اين جلسه با توضيحات كوتاه آقاي موسوي خوئيني نماينده مجلس ششم و عضو مركزي ادوار تحكيم وحدت، شروع و با سخنراني آقاي عمويي ادامه پيدا كرد:
موسوي خوئيني: اين اولين جلسه ما است و از دوستان مي خواهيم كه نظريات خود را در مورد چگونگي برگزاري جلسات عنوان كنند. در اين جلسه در خدمت آقاي محمدعلي عمويي عضو رهبري مركزي حزب توده ايران تا پيش از حوادث سال 62 - 61 هستيم. نمي دانم ايشان براي طرح مباحث شان به چه اندازه زمان نياز دارند، البته طول جلسات به دست خودمان است. ولي بايد اين را هم در نظر گرفت كه طولاني بودن جلسات موجب خستگي سخنران و حاضران در جلسه نشود. ضمناً خواهش ما اين است كه بخشي از زمان جلسات به دوستان شركت كننده و پرسشهاي آن ها اختصاص داده شود.
آقاي عمويي: به نظر من خيلي خوب است. دو ساعت زمان جلسه را مي شود به يك ساعت و نيم صحبتهاي من و نيم ساعت آخر را هم به سؤالات دوستان اختصاص داد.
البته گمان نمي كنم كه اگر بنا، بر اين باشد كه درباره تاريخچه فعاليت حزب توده ايران و لاجرم پيشينه تأسيس حزب توده ايران كه بالمال سازماندهي حزب مطرح مي شود، صحبت كنيم، اساساً 2، 3 و يا 4 ساعت و حتي بيشتر جوابگو باشد. من حتيالمقدور سعي مي كنم كه ايجاز و اختصار را در توضيحاتم به كار ببرم اما بنا ندارم بر اينكه مطلب ناقصي تحويل عزيزانم در اين جا بدهم.
موسوي خوئيني: خيلي متشكرم! حتماً مستحضر هستيد كه راجع به احزاب به خصوص احزابي مثل حزب توده كه از پيشينه و سابقه طولاني برخوردارند، چه از طرف خود بنيانگذاران و مؤسسين و اعضاي حزب و چه منتقدين و ديگران، ريفرنسها، مقالات، سخنرانيها و كتابهاي زيادي منتشر شده است. بنابراين قصد اين نيست كه كل مسائل را در اينجا تكرار كنيم، چون شايد براي خود شما هم اين تكرار خسته كننده باشد. در اينجا عمدتاً به اين ريفرنسها ارجاع داده مي شود. ما هم تلاش مي كنيم كه در فاصله اين جلسه تا جلسه بعدي، دوستان كميته سياسي، اين ريفرنسها را حداقل از هر كدام يك نمونه در اختيار اين دفتر قرار بدهند، تا دوستان بتوانند از اين ريفرنسها استفاده بكنند.
ما سعي مي كنيم در وقت صرفهجويي كنيم، تا فرصت به احزاب ديگر هم داده شود. احزابي مثل مشاركت، كارگزاران، مؤتلفه و غيره.
انشاءالله حداكثر در دو جلسه بتوانيم اجمالاً بحث مورد نظر درباره حزب توده را كامل كنيم.
آقاي عمويي: ببينيد شما در صحبت خود اشاره بسيار به جايي كرديد كه صرفاً معطوف به تاريخ حزب در سال هاي دور نمي شود. به گمان من خيلي خوب و عمده است كه به سرنوشت احزاب بعد از انقلاب بپردازيم. اين بيشتر مسئله روز عزيزان است كه در اينجا حضور دارند.
بله! پيشينه احزاب در سالهاي قبل از انقلاب از نقطه نظر تاريخي اهميت دارد. وقوف بر اينكه چه فعاليتها و چه كارهايي انجام گرفته، خيلي مفيد است. اما مفيدتر از آن، چيزي است كه پس از انقلاب رخ داد. چرا كه بسياري از دستاندركاران سياستهاي اعمال شده بعد از انقلاب در حال حاضر هم حضور دارند و اين خيلي اهميت دارد براي بينش و نگرشي كه اصولاً نسبت به امر تحزب مي خواهد مورد توجه قرار بگيرد... .
موسوي خوئيني: درسته. نكته ديگري كه مي خواهم اشاره بكنم و بحثم را ختم كنم اين است كه در حال حاضر، يعني بعد از انقلاب احزاب تشكلها و سازمانهايي در ايران شكل گرفتهاند و دارند مي گيرند، اين انتظار وجود دارد احزابي كه سابقه تاريخي ديرينه دارند و از گذشته مشخصي برخوردارند، چنانچه مؤسسين و اعضايشان مي توانند به تشكلهاي موجود كمك بكنند كوتاهي نكنند. اين كمكها مي تواند در عرصههاي مختلف تشكيلاتي، سازماندهي و غيره باشد. همين طور احزاب با سابقه ديرينه مي توانند تجربيات مبارزاتي ارزشمند خود را در اختيار احزاب و سازمانهاي اكنون بگذارند.
خواهش ما اين است كه شما در سخنانتان بخشي هم به اين مباحث بپردازيد. با تشكر جلسه را آقاي حبيبي ادامه مي دهند.
گرداننده 2:
بسماللهالرحمنالرحيم. سلام عرض مي كنم خدمت دوستان عزيزي كه دعوت سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي... ادوار دفتر تحكيم وحدت را پذيرفتهاند و در اين جلسه حضور دارند. همچنين لازم ميدانم تشكر كنم از جناب آقاي عمويي كه دعوت سازمان را پذيرفتند. سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي، يعني ادوار تحكيم وحدت تصميم گرفت سلسله جلساتي را با عنوان بررسي سير تاريخي احزاب در ايران شروع كند و به احزابي كه چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب در عرصه سياسي كشور فعاليت داشتند بپردازد. احزابي كه به نوعي، منشأ تأثير بودند، اثر گذاشتند و در حوزه سياسي ايران كلاً اقداماتي را انجام دادند و با توجه به مشكل ما و عدم امكان شكل گيري و عدم تحزب در جامعه ما، انشاءالله اين سلسله جلسات بتواند يك بحث مفيد و تحليل درستي را از احزاب، چه به لحاظ تاريخي و چه به لحاظ تشكيلاتي به ما ارائه كند. يكي از احزابي كه تصميم گرفته شده در اين جلسه به آن پرداخته شود، حزب توده است كه در اين مقطع تاريخي دهه 20 و 30 شايد بشود گفت كه منسجم ترين حزب در عرصه سياسي ايران بوده است كه از كادر تشكيلاتي و گروههاي منسجم تشكيلاتي در جاهاي مختلف بهره مند بوده، چه در داخل و چه در خارج و مي شود گفت كه تأثيرات شگرف و فراواني بر جامعه امروز ايران و بر جامعه آن روز ايران گذاشته است و البته اين به اين معنا نيست كه هيچ نقد و مشكلي هم در كار اين حزب نبوده. به طور حتم انتقادات جدي هم مي تواند به عملكرد اين حزب در سال هاي فعاليتش وارد باشد. چه در عرصه تحليلهايش، به عنوان مثال قبل از كودتاي 28 مرداد، و چه در عرصه عملكردش بعد از دهه 30 و تحليلهايش در دهه 50. اينها مي تواند وارد بشود و انشاءالله همان طور كه عرض كردم مبناي تحليلي براي جامعه امروز ايران ما باشد. بنابراين دعوت مي كنم از آقاي عمويي كه در صحبتهايش حداقل آن چارت تشكيلاتي يا مشكلاتي را به خصوص انشعابهاي مختلفي را كه در حزب توده اتفاق افتاد و جناح بنديهايي را كه در اين حزب وجود داشت و دلايل آن را بفرمايند و در مقاطعي - حتي- منافع، اتحاد جماهير شوروي آن روز، مثلاً مي بينيد بر منافع ملت ايران ترجيح داده مي شود، و همان منجر به عملكرد متناقض اين حزب در جريان كودتاي 28 مرداد مي شود...
از میان حضار: جلسه محاكمه است، يا قرار است آقاي عمويي حرف بزنند...
گرداننده 2: آقاي عمويي هم صحبت خواهند كرد، يك مقدار انتقادپذير باشيد...
... بحث محاكمه نيست، بحث تاريخ است، دوست داريم در اين جلسات، انتقاداتي كه هست پاسخ داده شود، آقاي عمويي هم به اندازه كافي، انشاءالله فرصت خواهند داشت براي صحبتهايشان... .
آقاي عمويي: با سلام خدمت حاضران عزيز و سپاس از سازمان دانشآموختگان كه چنين فرصتي را براي من فراهم كردند. فرصتي كه هرگز در بخش اعظم سالهاي پس از انقلاب به من و امثال من داده نشده. هيچ اشكالي نمي بينم كسي كه انتقاد دارد نسبت به عملكرد حزب توده ايران مطرح كند. اما نقدش بايد در چارچوب برنامهاي كه تنظيم مي شود بيان شود. ظاهراً اين برنامه براي اين است كه من در زمينه تاريخچه حزب توده ايران صحبت بكنم و دوست عزيزمان هم اداره كننده جلسهاي قرار است باشد كه در آن جلسه من صحبتهايم را به عرض حضار محترم برسانم. بنابراين ضمن اينكه من شخصاً نقد پذيرم و صحبتهاي دوست عزيزمان را در زمينه وجود خطاها و اشتباهاتي كه طبعاً بايستي مورد نقد قرار بگيرد، تأييد مي كنم. در طول تاريخ حيات حزب توده ايران هم بارها از جانب خود حزب اشتباهاتش مورد انتقاد قرار گرفته است، كتابها هم درباره اين حزب نوشته شده، ناسزاهاي فراوان گفته شده، حتي اين حزب چوب فراوانش را هم در رژيم گذشته، هم در شرايط بعد از انقلاب و در دوره جمهوري اسلامي، جانانه چشيده است، بايد بگويم كه دوست عزيزمان ادارهكننده جلسه هستند. همگان اگر مختصر اطلاعي درباره تاريخچه حزب توده ايران داشته باشند مي دانند كه پس از شهريور 1320 و پايان دوران 20 ساله اختناق رضاشاهي شرايطي فراهم آمد كساني كه علاقمند به ارائه نظراتشان و علاقمند به ارائه برنامهاي براي اصلاح شرايط اجتماعي مملكت بودند، گرد هم بيايند و حزبي تشكيل بدهند و فعاليت سياسي بكنند. كاري كه در دوره بيست ساله رضاخان امكانپذير نبود. يكي از احزاب و در واقع مي شود گفت اولين حزب سياسي كه پس از شهريور 20 در ايران شكل گرفت، سازمان يافت و فعاليت سياسي، انتشاراتي، مطبوعاتي خودش را آغاز كرد، حزب توده ايران بود. مؤسسان اين حزب از بخشهاي متفاوتي تشكيل مي شدند. برخي آزادشدگان از زندان بودند كه جزو گروه 53 نفر همراه با دكتر اراني چند سالي در زندان رضاخان بودند، دكتر اراني در زندان شهيد شد و پارهاي از اينها ادامه دهنده افكار و انديشههاي او بودند. برخي ديگر كساني بودند كه در جريان سركوب حزب كمونيست در فاصله 1308 و 1310 دستگير شدند و به مدت 10 تا 12 سال در زندان رضاخان بودند. بخش ديگر كساني بودند كه در زندان نبودند اما خارج از زندان بازماندههاي حزب كمونيست ايران بودند و به اين ترتيب پايه گذار حزب توده ايران شدند. كساني هم عضو حزب سوسياليستي بودند كه پيش از محكم شدن پايه هاي سلطنت رضاشاه حزب عاميون و اجتماعيون را تشكيل داده بودند كه همان سوسيال دمكراتهايي است كه بعداً چنين اسمي به خودش گرفت و در رأس آن سليمان محسن اسكندري بود و همراه با او عدهاي هم آگاهانه بدون اينكه اعتقادي به مبارزه براي خدمت به خلق ايران داشته باشند حزب توده را جاي مناسبي ديدند براي اينكه سدكننده حركت حزب بشوند و همچنين برخي هم آمدند كه از به اصطلاح نمد حزب كلاهي براي خود بسازند، اما بعد از مدت كوتاهي كه ديدند نه خير در اينجا چيزي نصيب كسي نمي شود، راهشان را عوض كردند و پيوستند به كساني كه احزاب گوناگون تشكيل دادند، مانند حزب دمكرات قوامالسطنه، حزب عدالت دشتي و حزب اراده ملي سيدضياءالدينطباطبايي. اينها احزابي بودند كه در واقع نامي داشتند و فقط پشتوانه قدرت حاكم برايشان موجوديتي را به عنوان حزب تأمين مي كرد. به نظر من اين نكته مهمي است در تاريخ كشور ما، همچنان كه در دهههاي بعد هم احزاب دولتي توسط شاه به وجود آمد و تعداد كثيري هم در آن شركت كردند اما هرگز اينها تبديل به حزب به معناي واقعي كلمه نشدند و اين تاريخ مي تواند عبرتانگيز باشد براي عزيزاني كه امروز در ايران خواهان تشكيل حزب هستند. اين خيلي اهميت دارد به نظر من. خوب، حزب توده ايران با چنين مؤسساني كه اشاره كردم يك پيشينه تاريخي چپ داشت كه از دوران سوسيال دمكراسي و تلاشهايي كه در آستانه انقلاب مشروطه آغاز شده بود و فعاليتهايي كه حزب سوسيال دمكرات در قفقاز به وسيله ايرانيان مقيم آنجا انجام داده بود شروع و بعد تبديل شد به حزب كمونيست ايران كه اولين كنگرهاش را در سال 1299 در انزلي برگزار كرد، ادامه فعاليت داد و با وجود دشواري ها و گرفتاري هايي كه برايش پيش آمد، مشكلاتي كه براي حيدرخان عمواوغلي و براي احسانالله خان پيش آمد و اشتباهات تندروهايي كه در جريان كار احسانالله خان انجام داد و درگيري هايي كه با ميرزاكوچك خان پيدا كرد، اينها همه به جنبش انقلابي ايران در آن دوران لطمه زد و بالاخره در تداوم فعاليت حزب كمونيست و تشكيل كنگره دومش در 1306 در اروميه با قلع و قمع همه جانبهاي كه از طرف دستگاه سلطنت رضاشاه كه ديگر رفته، رفته پايگاه قدرت خود را به اندازه كافي محكم كرده بود، به عمل آمد، سرانجام حزب كمونيست به كلي سركوب شد. تعداد زيادي دستگير شدند و با وجود اينكه در سال 1313 توسط دكتر اراني، كامبخش و سيامك مجدداً تجديد سازمان پيدا كرد و با كمينترن ارتباط پيدا كردند، معهذا ديگر سلطه دستگاه امنيتي رضاشاه آنچنان بود كه هرگونه فعاليت سياسي نه فقط توسط چپ، بلكه حتي توسط نيروهاي مذهبي مترقي مثل مدرس، مثل مخالفاني كه در بختیاري، مثل پسيان و جاهاي ديگر بودند همه و همه سركوب شدند. حتي رقباي داخلي خودش، تيپهايي مثل تيمورتاش و امثال آن هم ديگر نمي توانستند براي دستگاه انحصارطلب و قدرتمند و قلدر رضاخاني قابل تحمل باشند. به خصوص اينكه گرايشات فاشيستي و گرايشات آلمانوفيلي هم در اطراف رضاخان خيلي پا گرفته بود. بعد هم حزب كبود به وجود آمد و گرايشاتي در بين يك سري از جوانان ايران با فتوحاتي كه آلمان هيتلري و ارتش نازي در جبهههاي مختلف شرق و غرب نصيبش شده بود پديد آمده بود. اما به هر حال پايان اين مسائل شهريور 20 بود و فضاي بازي كه در ايران پديد آمد و موجب تشكيل احزاب گوناگون شد، ديگر ميدان را براي ترك تازي جريانات فاشيستي خيلي تنگ كرد، به خصوص اينكه وقتي پيروزي نبرد استالينگراد پيش آمد گرايش عجيبي نسبت به چپ در بين مردم ايران پديد آمد. در واقع حزب توده ايران در فاصله تأسيسش و مسئله نبرد استالينگراد تعداد اندكي را جذب كرده بود. واقعيتش اين هست كه آگاهي سياسي و فرهنگ اجتماعي در ايران خيلي سطح نازلي داشت. من فراموش نمي كنم و در كتاب «درد زمانه ام» هم اشاره كردهام به آن ايامي كه ما دانشآموز بوديم در دبيرستان شاهپور كرمانشاه موردي پيش آمد كه ذكر آن حد فرهنگ سياسي جوانان آن زمان را به دست مي دهد. آن را مقايسه كنيد با آنچه كه امروز در بين جوانان ما هست. برعكس آن كساني كه آنقدر مي گويند جوانان ما فاسد شدهاند، جوانان ما بد شدهاند و نمي دانم فلان شدهاند، به عكس، من معتقدم نسل جوان ما دوران اعتلا را دارد طي مي كند. اگر بروز قابل توجهي مشاهده نمي شود، براي آن است كه سركوبش مي كنند، براي اينكه احضارش مي كنند، نمي گذارند سرش را بلند كند، مگر دفتر تحكيم وحدت چه ايدئولوژي دارد؟ چه كار مي خواهد بكند؟ برنامهاش چيست؟ چرا اينقدر كارشكني مي شود كه طيف نمي دانم شيراز، طيف علامه، بسيج دانشجويي و غيره و غيره به وجود مي آيد؟ مگر دانشگاه چقدر دانشجو دارد و دانشجوها خواستشان چيست؟
خيلي بايد هشيار بود. اين آگاهي شما مي تواند پاسخگوي تفرقهافكنيهايي بشود كه از كانالهاي گوناگون شما را به جان همديگر مي اندازند. حواستان جمع باشد.
در گذشته، رئيس فرهنگ كرمانشاه آمد سركلاس درس عربي ما، دانشآموزي بلند شد و شروع كرد به خواندن. مثل بلبل عربي را خواند و چقدر قشنگ هم ترجمه كرد. احسني قلدر دوره رضاخاني كه رئيس فرهنگ ما بود در آنجا معروف بود به فردي مستبد، شروع كرد به به به و چه چه. در حين اينكه حركت مي كرد سركي كشيد روي كتاب او و ديد همه معناي عربيها را او زير جمله ها نوشته و هنوز اين تجليل و تعريفش تمام نشده بود كه يكهو شروع كرد به گفتن انواع ناسزاها! او در جواب گفت آقاي احسني شما خيال كرديد كه من بايد همه اينها را با اين مقدار عربي كه در كلاس به من درس مي دهند بتوانم جواب بدهم؟ اين فرهنگ، فرهنگ استعماري است.
شما ببينيد لفظ «فرهنگ استعماري» كه امروز براي شما مفهوم بسيار رايجي است، به قدري غريب بود به گوش اين آقاي رئيس فرهنگ كه بلافاصله دستور داد آن دانشآموز از دبيرستان اخراج بشود.
دومي كه اعتراض كرد آقا چرا؟ بلافاصله دومي را هم و سومين معترض را هم دستور اخراج داد. اما به محض اينكه احسني گفت اخراج، تمام كلاس او را هو كردند. صداي هو بلند شد. احسني رو كرد به رئيس دبيرستان و گفت امسال ما كلاس پنجم متوسطه نداريم، همه اخراج! ما هم همه پا شديم كتابمان را زديم زير بغل و رفتيم. براي اولين بار معني اعتصاب را فهميديم، ما واقعاً تا آن موقع نمي دانستيم مي شود درباره احقاق حقوق مان اعتراضي داشته باشيم و مسالمتآميزترين و مدني ترين شكلش اعتصاب كردن است. در آن زمان هيچ يك از ما در دبيرستان روزنامه نمي خوانديم، يك روزنامه در آن زمان منتشر مي شد به نام روزنامه بيستون، روزنامه ديگري هم بود به نام كاويان. كاويان راستش بود، بيستون چپش بود. حزب توده ايران شعبهاش در كرمانشاه به وجود آمده بود اما ما اصلاً خبر نداشتيم كه چنين چيزي وجود خارجي دارد، يعني در بخش فرهنگي محيط كرمانشاه كه ما دانشآموزهايش بوديم اصلاً نمي دانستيم چه خبر است. دبير فيزيكي داشتيم به نام آقاي محسن علوي- زنده ياد- كه در شرايط سال 61 متأسفانه در كميته مشترك درگذشت، و ما بعداًَ فهميديم مسؤول شعبه ايالتي حزب توده ايران در كرمانشاه بود، او ما را هدايت كرد به اينكه شما حق اعتراض داريد، شما مي توانيد از وزارت فرهنگ بخواهيد كه از احسني توضيح بخواهد كه چرا اين طور رفتار كرده و ياد بگيريد كه براي رفع توهين از شما، آقاي احسني بايد از شما عذرخواهي بكند تا شما برگرديد به دبيرستان، در حالي كه ما فكر مي كرديم كه ديگر اخراج شدهايم برويم فلان جا واليبال بازي كنيم، برويم فلان جا فوتبال بازي كنيم. اصلاً نمي دانستيم كه چه بايد بكنيم. براي اولين بار در كلوپ حزب توده ايران كرمانشاه، بله، در آنجا فهميديم چه حقوقي داريم و از چه ابزاري منجمله اعتصاب، ميتينگ، منجمله حضور در دبيرستان برخلاف ميل اداره فرهنگ از ايجاد اجتماع در دبيرستانها و سخنراني درباره احقاق حقوقمان مي توانيم استفاده كنيم. خوب طبعاً آنها بلافاصله پليس را خبر مي كردند، اما ما در فاصلهاي كه زنگ مي زديم و بچههاي دبيرستان همه جمع مي شدند در محوطه، يك نفر مي رفت روي چهارپايه و صحبتهايش را مي كرد و تا پليس پيدايش شود، مي زديم مي رفتيم بيرون، مي رفتيم دبيرستاني ديگر، پشت سر هم و تمام دبيرستانهاي كرمانشاه را به اعتصاب كشانديم. تنها دبيرستان دخترانه كرمانشاه دبيرستان شاهدخت را ما نرفتيم، به علت اينكه خوب، جامعه سنتي كرمانشاه پذيراي اين نبود كه پسرها بروند در دبيرستان دخترانه و صحبت كنند. اما توسط خواهرهاي خودمان، توسط دخترخانمهايي كه از فاميلهاي ما بودند، پيغام داديم شما هم اگر مي خواهيد با ما همدردي داشته باشيد، كلاسهايتان را ترك كنيد، برويد به خانههايتان، خانوادههايتان ببينند كه شماها اعتراض كرديد آمديد به خانههايتان. اين بسيار سياست مؤثري بود كه بعدش هم حزب ترتيب ميتينگي را داد به نفع دانشآموزان و محكوميت رئيس فرهنگ، اعتصاب موفق شد، رئيس فرهنگ عوض شد و خيلي جريانات ديگر. من فقط اينجا خواستم اين اشاره را كنم دوستان عزيز ما اطلاع داشته باشند كه سطح فرهنگ، آگاهي سياسي دانشجويان خيلي، خيلي بالاتر از آن سال هايي است كه ما در سن و سال همين دانشآموزان و دانشجويان امروزي بوديم. اما فضا نسبتاً باز بود و هنوز رژيم محمدرضا پهلوي پايههاي ديكتاتوريش محكم نشده بود، يعني از معجزات فضاي باز اين است كه امكان مي دهد به افراد، اعتراضشان را آن طور كه مي فهمند، آن طور كه مي توانند بيان كنند و به همين علت بود كه حزب توده ايران در فاصله كوتاه مهر 1320 تا 15 بهمن 1327 كه فعاليت علني داشت، با وجود فراز و فرودهاي گوناگوني كه بر سر راهش بود، توانست اين همه گسترش پيدا كند. اين فراز و فرودها چي بود؟ اقداماتي كه قوامالسلطنه در دوره اول نخست وزيريش كرده بود، شرايط آذرماه را به وجود آورده بود كه قلع و قمع كلوپها و غيره بود، بعدش حوادث آذربايجان و كردستان پيش آمد كه به علت اينكه حزب توده ايران همراهي كرد با آنها درگير شد و بعد هم جبهه مؤتلفي از حزب دمكرات قوامالسلطنه، حزب توده ايران، حزب ايران، حزب دمكرات كردستان، فرقه دمكرات آذربايجان به وجود آمد و حتي تعدادي از رهبران حزبي در كابينه قوامالسطنه شركت كردند و اين يكي از اشتباهات حزب توده ايران بود، زيرا باوجود اينكه قوامالسلطنه را مي شناخت و سوابق آمريكايياش كاملاً آشكار بود، معهذا در يك بازي سياسي نه فقط حزب توده ايران حتي اتحاد شوروي هم فريبشان را خورد. يك بازي نفتي بود كه در آن قرارداد سادچيكوف- قوام منعكس شد و عملاً بعد از سقوط قوام در مجلس اين قرارداد منتفي شد و مسائل ديگري مطرح شد. با وجود اين گرفتاري ها، انشعابي هم در حزب توده ايران در سال 1326 به وجود آمد و گروه خليل ملكي، انور خامهاي و بقيه از حزب جدا شدند، بگذريم از اينكه اين گروه نفوذ قابل توجهي در ميان روشنفكران حزب داشت و واقعاً رقم قابل توجهي از روشنفكران حزب همراه انشعاب خليل ملكي رفتند و اين حزب را واقعاً تكان داد. من دقيقاً به ياد دارم، آن ايام خودم نماينده حوزههاي جنوب شرق تهران در سازمان جوانان بودم و در كنفرانسهاي ملي شركت مي كردم و مي ديدم كه چه تشنجي به وجود آمده. بعد از حوادث آذربايجان، 21 آذر 25، گروه خليل ملكي در درون حزب چه آتشي روشن كردند، انتقادات و حرفها و داستانها و غيره. اما انشعاب را خليل ملكي ابتدا با چه محملي آغاز كرد و تعداد قابل توجهي از روشنفكران حزب را جذب كرد؟ خليل ملكي با نام «حزب سوسياليست تودهاي ايران» اعلاميهاي منتشر كرد و اتحاد شوروي را تأييد كرد اما ضمناً به حزب انتقاد كرد و همه ايرادشان به حزب اين بود كه حزب توده از سياستهاي شوروي خيلي دنباله روي ميكند. بعد از اينكه راديو مسكو اين انشعاب را محكوم كرد، شروع كردند به جمعآوري اعلاميهها. غافل از اينكه به هر حال سخني است كه از دهان بيرون آمده و ديگر اعلاميهها پخش شده و در نشريات منعكس شده بود و نمي شد آن را برگرداند. خوب اينها حرفشان را عوض كردند و چيز ديگري را تحت عنوان «حزب زحمتكشان» همراه با بقايي بنا نهادند. بقايي رسوايي كه با كمال تأسف بايد بگويم بعد از انقلاب هم نقش مخرب خود را در حزب جمهوري اسلامي ايفا كرد. آيت و او كه در واقع نوچه دوران قبل از انقلاب بقايي بود، نقش بقايي را ايفا مي كرد در حزب جمهوري اسلامي. آيت پيشنهادات معيني را مطرح كرد(ولایت فقیه) كه در قانون اساسي منعكس شد و دشواري هاي كنوني عمدتاً به خاطر همين مسائل است. به هر حال بقايي آن رسالت خرابكارانه خودش را چه در آن ايام و چه در طول سالهاي بعد از 28 مرداد و چه بعد از انقلاب تا زماني كه به هر حال چهره واقعيش نمايان شد، انجام داد. رسالتش پايان گرفت و بالاخره در كميته مشترك، همجوار من در سلول كنار من بود. خيلي جالب است! واقعاً تاريخ چقدر عبرتآموز است!
به هر جهت به اين ترتيب بود كه حزب توده ايران تأسيس و فعاليتهايش آغاز شد. اشارهاي كردم به فراز و فرودهايي كه در مورد وقايع آذربايجان رخ داد، مسائلي كه در جريان انشعاب پيش آمد و سرانجام با وجود لطماتي كه از اين بابت نصيب حزب شد، اما بسياري از روشنفكراني كه همراه انشعاب رفته بودند، بعد از اينكه مواضع انشعاب مشخص شد، يعني انشعاب آن شعارهاي اوليه را كه در اعلاميه اولش عنوان كرده بود، پس گرفت خيلي از آنها مجدداً به حزب برگشتند، خيليها به حزب برنگشتند اما با انشعاب هم نرفتند.
پيش از 15 بهمن 1327 كه يكي از مقاطع حساس تاريخي جنبش چپ ايران است، زمزمههايي از طرف دربار و هژير، نماينده رسمي دربار، عنوان شد كه بساط حزب توده را برچينند. حتي در يكي از جلسات مجلس آقاي جمال امامي گفت: «پس چه شد آن پيشنهاد هژير؟» يعني مي خواهم بگويم كه حادثه 15 بهمن 1327 و تيراندازي به شاه، بهانهاي بود براي اجراي طرحي كه از مدتها قبل فراهم شده بود كه به قول جمال امامي بساط حزب توده را برچينند. جريان از اين قرار بود كه شاه معمولاً 15 بهمن هر سال به دانشگاه مي آمد و فردي كه به طرف شاه تيراندازي كرد، ضمن اينكه با كارت خبرنگاري روزنامه پرچم اسلام آمد به داخل دانشگاه كه پارابلومش را هم در جعبه عكاسي دوربينش پنهان كرده بود، بعد از اينكه تيراندازي ناموفقي كرد و زخم مختصري به چهره شاه وارد شد به ضرب گلوله همراهان شاه بلافاصله كشته شد - نبايد زنده بماند كه معلوم شود چه دستهايي او را براي انجام اين كار مأمور كرده بود- بعد در جيبش يك كارت عضويت حزب توده ايران هم پيدا شد! يعني واقعاً يك عضو حزب توده ايران كه از طرف رهبري حزب مثلاً مأموريت پيدا كرده شاه را ترور كند. كارت عضويت خود را در جيبش ميگذارد و ميرود آنجا؟! خوب دشمنان حزب- يك وقتي آقايان گاهي به نقل از يكي از روايات امام جعفر صادق مثل اينكه، سپاس ميگويند خدا را كه دشمنان ما را احمق آفريدي- واقعاً و در هرعرصه ديگري كساني كه برخلاف حق مي خواهند عمل كنند، هر قدر هم هوشيارتر باشند لاجرم احمقانه عمل مي كنند. حق را با هيچ حقه و تزويري نمي شود پايمال كرد و از بين برد. مي شود ضربه به آن زد، مي شود سركوبش كرد، پيروزيش را به تأخير انداخت، اما ناحق را نمي شود به بارنشاند و توجيه كرد، با هيچ دليلي و مردم آگاه سرانجام مي فهمند گوشههاي تزوير و ريا و دروغ را. حزب توده ايران بنا بود كه به هر حال بساطش برچيده شود و شد. تعدادي از رهبران حزب دستگير شدند، به كلوپ حزب توده ايران كه در خيابان فردوسي بود حمله شد و شاهداني كه در آن روز به طور اتفاقي آنجا بودند، ديدند كه پردهها را آتش زدند، شيشهها را شكستند، كتابها را آتش زدند، اصلاً غارت عجيبي بود و... شايد شما مطالبي درباره خرابكاري در تظاهرات و ميتينگهاي حزب توده ايران در آن ايام در پارهاي از مطبوعات خوانده يا شنيده باشيد، اما حزب فقط مشكلش پليس و نيروي انتظامي و ارتش نبود كه گلوله باران مي كردند، سركوبش مي كردند، منجمله در وقايع 21 آذر 25 و سالهاي بعدش در همين 15 بهمن. ما همچنين مواجه بوديم با يك سري گروههاي فاشيستي كه از همين فضاي نسبتاً باز، حداكثر بهره برداري را براي تخريب و جلوگيري از پيشرفت جنبش داشتند، حزبي به نام سومكا به وجود آمده بود. اينها به تقليد سياه پوشان موسيليني، دفتري توي ميدان بهارستان داشتند يك نگهبان آنجا با لباس مشكي گذاشته بودند، يك ساطور هم در دستش داشت و همه افراد اين حزب سومكا (دوستان، آقاي موسوي يك اشاره كردند به احزابي كه مي خواهند شكل بگيرند حالا به هر حال درست يا غلط چيزهايي به نام حزب الان وجود دارد اين حرفها، خيلي خيلي حواسمان جمع باشد، فقط لفظ حزب، حزب خلق نمي كند، عملكردش، برنامهاش، اين خيلي اهميت دارد. يك گروهي كه ادعاي حزب بودن مي كند برنامهاش چيست؟ پيشينه مؤسسانش چيست؟ طي اين دهه هاي گذشته چه كار كردند؟ شركت در چه كارهايي داشتند؟ اينها اهميت دارد) در آن زمان كارشان فقط و فقط حمله به ميتينگهاي حزب توده ايران بود، هيچ كار ديگري نداشتند و شما نمي دانيد با چه بيرحمي چاقو مي زدند، پنجه بكس داشتند، با ساطور مي آمدند، پان ايرانيستها تحت عنوان پانايرانيست، ناسيوناليسم ايران، ايران برتر از هر چيز و تكيه روي ايران باستان در واقع شونيست بودند.
ما هم وطن دوست هستيم، ما هم سرزمينمان، اين سرزميني كه پدران ما، مادران ما، اجداد ما در اينجا پرورش پيدا كردند، سنتهايمان همه چيزهايمان را ما هم دوست داريم. ناسيوناليسم اين نيست كه بچسبي به خشايارشاه و داريوش و كورش. خيلي خوب، در تاريخ مي شود رسيدگي كرد به اين امر، اما بايد ديد كه در حال حاضر چه مسائلي، مسائل روز ما، مسائل جامعه ما و گرفتاريهاي ماست؟ پانايرانيستها و حزب آريا- آقاي سپهر- عيناً نظير سومكايي ها كه در آن ها انشعاب شد و اينها هم درست عملكردشان مثل هم و مثل سومكاييها بود، حزب زحمتكشان آقاي بقايي كه حالا آقاي خليل ملكي هم به آن پيوسته بود را درست كردند. كار تئوريك و فرهنگي حزب زحمتكشان را خليل ملكي و گروهش انجام مي دادند و آن چاقوكشيها و بسيج اوباش را آقاي دكتر بقايي. تقسيم كاري كه بين اين آقايان انجام گرفته بود، آيا امروز هم شاهد چيزي مشابه آن نيستيم؟ تاريخ درسهاي بزرگي به ما مي دهد! خوب اينها هم پايدار نماندند. چون به هر حال حتي نظام سلطنتي هم وقتي كه مي خواهد حكومت بكند شعبان جعفري معروف به شعبان بي مخ را (كه در مقابل فرمانداري نظامي، موقعي كه دكتر فاطمي را مي خواستند بياورند، با آن تن بيمار و رنجورش، با وجود بودن تعداد زيادي نيروي نظامي در آنجا، امكان پيدا مي كند اين صف را باز كند جلو بيايد و با كارد حمله كند به اين مرد بيمار اسير در دست اينها) كه مي آورند، سعي مي كنند موجهش بكنند، از آن حالت خارجش كنند، يعني آقاي شعبان جعفري مسؤول باشگاه ورزشي، كه چه تزئيني كردند و چه جور آن باشگاه را ساختند به طوري كه هر يك از نمايندگان خارجي كه به ايران مي آمدند يكي از برنامههايشان رفتن به باشگاه آقاي شعبان جعفري بود.
رشد و گسترش تشكيلات حزب و اقبال عمومي مردم بهانهاي شد كه ريختند و دفتر حزب و كلوپ حزب را غارت كردند؟ آن هم نه فقط در تهران بلكه در تمام شهرستانها. همان طور كه دوستان عزيز اطلاع دارند، حزب توده ايران يك حزب سراسري بود. در تمام استانها و در همه شهرستانها شعبه ايالتي، شعبه شهري و شعبه محلي داشت. در اين فاصله زماني طبعاً حزب مرتكب اشتباهاتي هم شده بود و چوبش را هم خورد. در نقدهايي هم كه خود حزب ارائه داد پذيراي اين مشكل بود. اما در عين حال يكي از علل اين اشتباهات اين بود كه در رهبري حزب توده ايران هميشه دو جريان وجود داشت و با كمال تأسف در بسياري از مواقع جريان اكثريت بودند كه با مواضع نادرستي موجب اين اشتباهات مي شدند.
من هماكنون دستاندركار ترجمه كتابي هستم كه عنوانش «خيانت به سوسياليسم» است. اين كتاب را يكي از اعضاي كميته مركزي حزب كمونيست آمريكا نوشته و اخيراً خودش با پشت نويسي براي من فرستاده است و در اينجا هم علل اساسي فروپاشي اتحاد شوروي به نحو عجيبي ارزيابي شده. مفاسد درون حزب كمونيست اتحاد شوروي و مفاسد گستردهاي كه در جامعه شوروي رسوخ پيدا كرده بود، خيلي قابل توجه است و به گمان من يكي از آثار بسيار ارزندهاي است كه درسهاي خوبي مي دهد به همه، نه فقط به كمونيستهاي جهان، نه فقط به تودههاي ايران، نه فقط به جريان چپ جامعه ما، اعم از تودهاي يا غيرتودهاي، بلكه به همه كساني كه مي خواهند خدمتي به مملكتشان بكنند. به همه كساني كه اين برنامههاي اقتصادي، اين بورژوازي بوروكراتيكي كه در دستگاه دولتي شكل مي گيرد و ريشههاي استفاده مادي وحشتناكي در اقتصاد جامعه پيدا مي كند و درنتيجه مافياي وحشتناكي را به وجود مي آورد و هرجا كه شما براي يك كار مثبت قدم برمي داريد بلافاصله چماق مافيا روي سرتان پيدا مي شود. ممكن است يك وقتي جنبش دانشجويي ما اصلاً براي ابتدايي ترين مطالبات صنفي خودش بيايد به ميدان، اما ناگهان سرو كله لباس شخصيها پيدا مي شود. تو چه كارهاي اينجا؟ تو چه نفعي و يا چه ضرري از اينكه مثلاً سلف سرويس دانشگاه تهران بهتر شود، مثلاً شهريه دانشجويان زياد نشود، يا دانشجويان بتوانند نشريه داخلي خودشان را داشته باشند، داري؟ اما مي بينيد اين مغاير با مصالح و منافع نيروي مستقري است كه ديگر توان قدرت ماليش به جايي رسيده است كه تعيين كننده سياست مملكت شده. اين نيست كه آن فقط به منافع اقتصادي اكتفا بكند. وقتي منافع اقتصادي به مرحله معيني رسيد، آن وقت بايد قدرت سياسي قبضه شود.
به هر جهت حزب مجبور شد فعاليت غيرعلني را شروع كند. از آنجا كه قبل از 15 بهمن 27 زمزمه برچيدن بساط حزب توده عنوان شده بود و در مجلس هم در اين زمينه صحبتي شده بود 1000 نفري، چيزي كمتر يا بيشتر شايد در حدود 1200 نفر از حزب منفك شدند. هيأتي هم تعیين شد زير نظر دكتر فروتن و يكي دو نفر ديگر، امانالله قريشي و محمدحسين تمدن و غيره. (اسامي اينها ممكن است زياد براي شما جالب نباشد كه مي گذرم) اينها از همان موقع تدارك فعاليت غيرعلني را در صورتي كه مشكلي براي حزب پيش آمد مي دهند و به همين علت بعد از اينكه 15 بهمن 1327 پيش آمد كه تعدادي از رهبران حزب دستگير و تعدادي مخفي شدند، اين شبكه كوچكي كه در حول آن چند و چندين هزار نفر عضو حزب كه در سراسر ايران فعاليت علني مي كردند، در ميتينگها شناخته شده بودند، خانههايشان همه معلوم بود و طبعاً زير ضربه قرار گرفتند، اين حدود هزار نفر يك شبكه فعاليت مخفي را آغاز كردند و فعاليتها ادامه پيدا كرد. رهبران حزب به محاكمه كشيده شدند. تعدادي از وكلاي مدافع، به ويژه كساني مثل دكتر شايگان و پارهاي از حقوقدانان ملي آن زمان، مدافعات اينها را به عهده گرفتند و دفاعيات معتبري در دادگاه ارائه دادند. اين رهبران محكوم شدند و بعد از مدتي تبعيد شدند به زندانهاي يزد، زاهدان، بندرعباس و غيره و بعد در دوره رزمآرا زنداني در زندان قصر ساخته شد كه بعدها ما رفتيم داخل آن، به نام زندان شماره 2 قصر. در بين واحدهايي كه در زندان قصر بود اين زندان ساخته همين پايان دهه 20 بعد از شهريور 20 بود. قسمتهاي ديگرش همه ساختمانهاي دوره قاجار بود و رضاشاه هم از همان ساختمانها استفاده مي كرد براي زنداني كردن مخالفان خودش. سال 29 در سازمان نظامي حزب توده ايران طرحي تنظيم شد و برآورد شد كه سازمان با امكاناتي كه در زندان قصر دارد توانايي فراري دادن رهبران حزب را دارد. من پيش از اينكه به اين مطلب بپردازم اشاره بكنم به شاخه نظامي حزب توده ايران در طول دهه 20. وقتي كه كلوپ حزب توده ايران در خيابان فردوسي تشکيل شد و مراجعات گوناگون توسط علاقه مندان انجام مي گرفت گاهي افراد نظامي هم آنجا مراجعه مي كردند. ببينيد واقعاً انديشه، هيچ ديواري را به رسميت نمي شناسد هر قدر هم جلوي شما ديوار به وجود بياورند امكان ندارد كه انديشه عبور نكند كه حتي ديوارهاي پادگانها هم نمي تواند جلوي گسترش انديشه را بگيرد. غالباً در شعارها گفته مي شود آزادي انديشه، آزادي بيان. انديشه هميشه آزاد است، هيچ وقت و با هيچ چيزي نمي شود جلوي انديشه شما را بگيرند. مهم بيان اين انديشه است. آزادي بيان و مهم آزادي بعد از آزادي بيان است. ما امروز شاهد يك چنين وضعي هستيم. در يك موقعيتي، بياني تحت عنوان آزادي بيان گفته مي شود، اما آيا يك هفته بعد كسي كه از آزادي بيان استفاده كرد هزينهاي نبايد بپردازد؟ خوب كسي كه آمادگي اين را دارد كه هزينهاش را بپردازد، از آزادي بيان هم استفاده مي كند. اگرچه بعدش اين آزادي وجود نداشته باشد.
ببينيد عزيزان من! خدمت به مردم ارزان تمام نمي شود. كوشش در راه رهايي مردم هزينهاش سنگين است. هركس واقعاً مشتاق اين خدمت است، بايد پيشاپيش صابونش را به جامهاش بزند. من نمي خواهم كساني كه در گذشته هزينههايي پرداختهاند را براي شما ليست بكنم. خيليها، جانشان را دادند، عمرشان را در بيقولهها گذراندند. حتي آن كساني كه چند روز در زندان تحمل شرايط دشوار را كردند همه اينها، آن بذرهايي بودند كه امروز من و شما داريم ثمرهاش را مي بريم، اما در عين حال آماده پرداخت هزينهاش هم بايد باشيم!
بعد از اينكه كامبخش از مسافرت خارج برگشت، بنا، براين شد كه حزب اجازه ندهد كه نظاميها به داخل كلوپ حزب بيايند و كسي در آنجا جلوي دفتر ميايستاد و هر نظامي كه مراجعه مي كرد و ميخواست برود داخل، او را هدايت مي كرد به خانهاي در آن نزديكي و به اين ترتيب هستههاي اوليه شاخه نظامي حزب توده ايران شكل گرفت و سرانجام در حوالي سال 1323 يعني نزديكيهاي برگزاري كنگره اول حزب، ديگر سازمان نظامي حزب توده ايران با مركزيت سرهنگ سيامك، روزبه و سرهنگ عبدالرضا آذر شكل گرفت، البته به زودي بسياري از افسران ديگر مثل مبشري، وكيلي و ديگران به سازمان پيوستند. خوب، خدمات ارزندهاي سازمان نظامي به حزب مي كرد، به لحاظ اينكه در مراكز مهمي در ارتش حضور داشت. آن زمان عليه فعاليتهاي سياسي در واقع عمدتاً ركن دو ستاد ارتش بود كه كار مي كرد و خوب رفقاي سازمان نظامي ما درآنجا حضور داشتند و پوشش خوبي بودند، چشم خوبي و كمك خوبي بودند. بعد از وقايع آذربايجان كه بسياري از رفقاي اين سازمان به دمكراتهاي آذربايجان پيوستند تعدادي از آنها در آنجا شهيد شدند، تعدادي از آنها دستگير شدند و در محاكمات صحرايي تيرباران شدند و تعدادي هم از مرز گذشتند و ساليان دراز در مهاجرت بودند كه به يمن انقلاب سال 57 موفق شدند برگردند و با كمال تأسف در همين شرايط و در سال 67 اعدام شدند به سازمان نظامي آن زمان بعد از وقايع آذربايجان لطمه بزرگي وارد شد. يك هيأت اجراييه موقت بعد از خروج تعدادي از اعضاي رهبري حزب شكل گرفت كه در اين هيأت اجراييه موقت، خليل ملكي كه تا آن زمان دركميسيون تفتيش حزب بود (من در پرانتز اشاره كنم كه در رهبري حزب دو ارگان وجود داشت يكي كميته مركزي، يكي كميسيون تفتيش. در واقع مسئوليت اساسي سياستگذاريها متعلق به كميته مركزي بود. كميسيون تفتيش، همانطور كه از اسمش پيداست، چگونگي اجراي تصميمات كميته مركزي را نظارت مي كرد، كنترل مي كرد و تذكر مي داد. خليل ملكي، كيانوري، جودت، اينها در كميسيون تفتيش بودند) هم شركت داشت. اين هيأت اجراييه موقتي عمدتاً تشكيل مي شد از تعدادي از باقي ماندگان رهبري و تعدادي از اعضاي كميسيون تفتيش و به اين ترتيب خليل ملكي هم در رهبري حزب قرار گرفت. جزو اولين پيشنهاداتي كه خليل ملكي داد انحلال سازمان نظامي بود و معتقد بود كه با بودن سازمان نظامي به خصوص اينكه در جريان وجود فرقه، تعدادي از افسران رفته بودند و علني شده بود كه حزب در ارتش شبكهاي دارد. آنها مي دانند كه حتماً بقيه اين نظاميان ماندهاند و به اين ترتيب استدلالش اين بود كه حزب مي تواند زير ضربه قرار بگيرد، پس سازمان نظامي را منحل بكنيم. هيأت اجراييه اين را تصويب كرد و به سازمان نظامي براي انحلالش ابلاغ شد. روزبه به شدت با اين ابلاغيه مخالفت كرد و وقتي كه در هيأت دبيران سازمان نظامي مطرح شد به اتفاق آرا اين تصميم در داخل سازمان نظامي حزب وتو شد. اما بالاخره آنكتهاي حزبي كه اينها تقاضاي عضويت كرده بودند و در بايگاني حزب محفوظ بود به همه اعضاي نظامي ارائه شد. به اين ترتيب سازمان نظامي منحل شد. اما تعدادي از افسران كه دور روزبه بودند، گفتند: «ما با حزب كاري نداريم اما خودمان را حفظ مي كنيم و همچنان ادامه مي دهيم به كارمان.» به اين ترتيب يك گروه از نظاميها با وجود انحلال سازمان توسط حزب، باقي ماندند و همينها بودند كه بعداً، مجدداً از طرف رهبري حزب به آنها مراجعه شد و خواهان اين شدند كه بياييد و دوباره به حزب بپيوندند. اين بار بعد از مذاكرات زيادي كه انجام گرفت و ابتدا اينها مخالفت مي كردند، سرانجام به شرط اينكه سازمان نظامي از لحاظ تشكيلاتي مستقل باشند اما از لحاظ رهبري سياسي زير رهبري كميته مركزي باشند، پذيرفته شد به اين ترتيب بود كه ما اين سالها را از آغاز دهه 20 تا سال 29 پشت سر گذاشتيم.
در سازمان نظامي طرح فرار رهبري حزب مطرح شد. خوب با امكاناتي كه سازمان نظامي، هم در دادرسي ارتش و هم در ستاد ارتش در قسمت دژباني داشت، اين طرح عملي شد. طرح به اين ترتيب بود كه گروهي با لباس نظامي با نامهاي به عنوان احضاريه از طرف دادرسي ارتش كه اين آقايان 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و فلان را براي اقدامات خاص قضايي و اين حرفها، توسط يك واحد دژبان كه يك فرمانده جزء دارد، بقيه هم گروهبان هستند كه پشت كاميون نشستهاند احضار مي كند. ماشينهاي دژبان آن موقع چادري داشتند كه پشت كاميون را كاملاً پوشش مي داد. اينها همه سلاحهاي قلابي در كمر داشتند و هيچ سلاح واقعي نداشتند. چيزهايي با چوب فراهم شده بود و توي جلد پارابلوم به كمر آنها بود. ما در زندان قصر دو افسر شهرباني داشتيم، واحدهاي موجود در زندان، زندان شماره 1، شماره 2، شماره 3، شماره 4 بودند كه هر كدام از اينها يك افسر نگهبان دارد. ما دو افسر آنجا داشتيم، يكي قبادي كه در مدخل زندان قصر، در ابتدا بود، يكي هم ستوان محمدزاده كه در زندان شماره 2 قصر بود و اين براي ما كافي بود. ماشين ما بايد از در وارد بشود، برود جلوي زندان شماره 2 بايستد، نامه را در اختيار افسر نگهبان بگذارد، افسر نگهبان دستور بدهد، اين افراد را احضار بكنند، تحويل اين فرمانده دژبان بدهند و ماشين دژبان از قصر برود بيرون و به محض اينكه رفت، اينها در مخفيگاهها پنهان بشوند. خوب اين كار به درستي انجام گرفت. علاوه بر رهبري حزب، روزبه هم كه به هر حال يكي از اعضاي رهبري سازمان نظامي بود جزء اين كساني بود كه از زندان خارج شدند و آن موقع فعاليت پنهاني مجدداً آغاز شد. در اين سال 29 وقايع مهمي در جامعه ايران در شرف تكوين بود و آن بالا گرفتن و اوج جنبش ملي ايران بود. من ضرورتي نمي بينم درباره چگونگي شكلگيري جبهه ملي، تحصني كه در جلوي سر در سنگي كاخ شاه انجام گرفت، مسائلي كه در زمينه كنترل انتخابات و درستي انتخابات انجام شد، 19 نفري كه مصدق را به عنوان رهبر خودشان در جبهه ملي پذيرا شدند. 19 نفري كه به خاطر داشته باشيم در 28 مرداد، شش يا هفت نفرشان با مصدق همراه بودند، كه بقيه آنها همه در مقابل مصدق قرار گرفته بودند توضيح بدهم. به خاطر داشته باشيم كه فقط شكل گيري يكباره جمعي با همديگر كافي نيست بايد ديد كه انگيزهها چيست؟ چرا حالا با هم همكاري مي كنند؟ و غيره. اشاره كردم كه پيشينههاي سياسي اين افراد، وابستگيهاي معين آنها، علائق و انگيزههايي كه اينها را هدايت مي كند و به طرف يك جريان سياسي و ارائه شعارهاي معين مي برد، واجد اهميت اساسي است.
روزي BBC با من مصاحبهاي مي كرد در حدود شايد 3 يا 4 سال پيش. مصاحبه كننده اشاره كرد كه فلان كس، به نظر مي رسد كه جريان اصلاحات كند شده. گفتم به نظر من متوقف شده. گفت: چرا؟ گفتم: به علت اينكه تمام قدرتهاي اجرايي، قضايي و نظارتي در دست مخالفان اصلاحات است. اصلاحات فقط يك پايگاه قدرت دارد، اگر اسمش را بگذاريم ابزار قدرت، و آن آرا مردم است. گفت: خوب چرا از اين آرا، از اين مردم استفاده نميكنند؟ گفتم: مردم پراكنده كه نيرو نيستند، آنان در موقع انداختن رأي در صندوق حضور دارند و با كمال تأسف، اصلاح طلبان ما كه اين قدر دم از مردم و مردمي بودن زدند، مردم را فقط در پاي صندوق رأي به رسميت شناختند. آيا شما به خاطر داريد كه يك بار اين آقايان دستشان را به طرف مردم دراز بكنند؟ اين همه مصوبات مترقي در مجلس، در مجلسي كه اكثريت بزرگش متعلق به اين آقايان بود، تصويب كردند، دادند شوراي نگهبان وتو شد، رد شد. يك دفعه مثل مصدق به طرف مردم رو آوردند كه بگويند: آقا! رأي دهندگان ما اينها هستند، اينها كه ما را انتخاب كردهاند. بگوييد مردم بياييد جلوي مجلس و بگوييد چي را قبول داريد؟ آيا مصوبات مجلس را قبول داريد، يا وتو شدنش را، رد شدنش را؟ نه اعلام خشونت، نه كار مسلحانه، نه تخريب و خرابكاري و اين حرفها. نه ابداً. يك كار كاملاً مسالمتآميز و كاملاً برحق. مصاحبهگر BBC گفت كه خوب چرا اينطور شده؟ گفتم: من دقيقاً نمي دانم چرا اينطور شده. اما همان طور كه متأسفانه در آغاز دهه 30، جبهه ملي كه آن همه هوادار مصدق را داشت اما آنها را متشكل نكرد و آن فاجعه به وجود آمد، اين دارندگان آراء 20 و 22 ميليوني هم هرگز هوادارانشان را متشكل نكردند. در حالي كه تنها راه استفاده كردن از نيروي هوادار، تشكل آنهاست. مصاحبهگر گفت من همين سؤال را از يكي از روشنفكران حزب مشاركت كردم و ايشان پاسخ داد ما بنا نداريم حزب تودهاي (منظور حزب توده ايران نيستها! حزب توده مردم) داشته باشيم، ما بنا داريم حزب نخبهگرا داشته باشيم. برادران عزيز من! صرفاً با نخبهها نمي شود به جايي رسيد. نخبهها انديشههاي خوبي دارند، رهنمودهاي خوبي مي دهند، اما اين توده مردم هستند كه جريان ساز هستند، تاريخ ساز هستند. هر انقلابي را در تاريخ كه شما بررسي كنيد، منجمله انقلاب بهمن 57 را، حضور تودههاي مردم بود كه توانست دستگاه فرعوني شاهنشاهي را زير و رو و سرنگون بكند. به من تذكر داده شده كه محدوديت وقت هست و فكر مي كنم بايد اينجا به سخنانم پايان بدهم. متشكرم از شما.
مجري: تشكر مي كنيم از جناب آقاي عمويي به خاطر صحبتهاي شيوايشان، بحثي كه من در ابتداي جلسه داشتم راجع به... شايد خود آقاي عمويي هم منكر اشتباهات چه در تحليل و چه در عمل حزب توده نشدند، من نمي دانم حالا چرا اين همه عكسالعمل، دوستان نشان دادند...
يكي از حاضران: شما از جايگاهتان استفاده درستي نكرديد، جايگاه شما گرداندن جلسه است نه اظهارنظر.
مجري: حالا اگر اين اجازه را مي داديد... من واقعاً... كه جلسه را به صورت انتقادي اداره كنيم، اگر نه كه بدهيم شما كه مثلاً...
آقاي عمويي: عذر مي خواهم، ببينيد، تذكر ايشان به نظر من درباره وظائف كسي است كه اداره كننده جلسه است. دوستاني كه اينجا هستند ضمن مطرح كردن پرسش خود مي توانند انتقاداتشان را خيلي تندتر از شما بيان بكنند و من پذيرايش هستم. اما شما در جايگاه مجري برنامه فقط برنامه را ارائه مي دهيد. وقت مرا تعيين مي كنيد و اگر من منحرف شدم از برنامهاي كه تعيين شده به من يادآوري مي كنيد كه در اين چارچوب بايد صحبت بكنم.
مجري برنامه: خوب اگر سئوالي هم براي خودمان پيش آمد كه قطعاً اين اجازه را داريم سؤال كنيم؟
يكي از حضار: خوب شما مي توانيد سؤال كنيد.
مجري برنامه: نه ترجيح مي دهيم دوستاني كه سؤال دارند، سؤالات خود را به صورت شفاهي با توجه به اينكه امكان سؤال كتبي بعيد مي دانم وجود داشته باشد و با توجه به اينكه بايد سؤال و جوابها ضبط شود، اگر دوستان سؤال دارند بايد طوري طرح كنند كه صدا برسد. دوستاني كه سؤال دارند بفرماييد.
- با سلام و درود خدمت رفيق كبير، قديمي ترين زنداني سياسي ايران جناب محمدعلي عمويي و خوشحالي از اينكه در محضرشان هستم. در مطبوعات و در كتابها و در مقالاتي اشاره شد كه فرار رهبران حزب توده ايران در سال 1329 از زندان قصر، طرح و نقشه رزمآرا بوده و به نوعي خدشهاي بر عدم وابستگي حزب به رزمآرا زده مي شود. اين را خواستم شما توضيح بدهيد.
آقاي عمويي: در دوران نخستوزيري رزمآرا و حتي دوره رياست ستادش، حادثهاي اين چنيني، آنچنان لطمهاي به حيثيت نخست وزير يا رئيس ستاد ارتش مي زند كه امكان ندارد يك نظامي كه اينقدر از اقتدار خودش در ارتش صحبت مي كند و به خودش مي بالد، دست به چنين كاري بزند. دوم اينكه روزبه در بازجوييهايش خيلي مطلب را باز كرده، چگونگي انجام اين برنامه را عنوان كرده، مجريان اين برنامه هم بعد از لو رفتن سازمان نظامي در سال 33 همين دوستان ما يعني محقق زاده كه عضو هيأت دبيران سازمان نظامي بود، منوچهر مختاري و مرزبان، همه اينها مجدداً احضار شدند، به بازجويي و دقيقاً چگونگي طرح اين مطلب را در جلسه محرمانه بازگو كردند. تا به حال سندي پيدا شده كه اينها با رزمآرا ارتباط داشتهاند؟ بعد از اين همه اسنادي كه ريخته بيرون؟ حتي بعد از انقلاب هم كه تمام اسناد ساواك بيرون آمد، يكبار ساواك اشاره به چنين چيزي نكرده، حتي فردوست كه اين تاريخ را نوشته و اينقدر مطالب را زير و بالا كرده، يك چنين اتهامي به حزب نزده. يعني اگر واقعاً كمترين ارتباط اين چنيني وجود داشت آن وقت اين موضوع تابلو مي شد و جنجال بزرگي روي اين مسئله ميشد. آقا روي هيچ چيز در طول تاريخ ببينيد چقدر كتاب عليه حزب نوشتهاند، هيچ سندي تا حالا ارائه نشده در اين زمينه. من تصور مي كنم كه اگر سندي وجود داشت نظير كتابهايي كه هماكنون سازمان اسناد ملي تحت عنوان «چپ از ديدگاه ساواك» منتشر كرده و تعدادش هم خيلي زياد است، درباره حزب توده ايران چهار، پنج جلد، درباره چريكهاي فدايي چندين جلد و همين طور فراوان. خوب در اينجا كه اينها كوششي را آغاز كردند براي استفاده كردن از اسناد ساواك، ساواك كه طرفدار حزب توده ايران نبود كه اين همه سركوب كرد، لااقل اين وصله را به هر قيمتي بود سنجاق مي كرد به حزب.
يكي از حاضران: ببخشيد، مي خواستم بدانم كه آيا سؤالاتي كه در اين جلسه مطرح مي شود بايد مربوط به همين دوره تاريخي باشد كه الان صحبت شد، يا اينكه اگر راجع به بعد هم باشد، اشكالي ندارد؟
مجري: نه محدوديتي ندارد، حالا از نظر آقاي عمويي من نمي دانم.
آقاي عمويي: من هيچ ايرادي نمي بينم كه پرسشهايي كه مربوط به حزب توده ايران هست در هر عرصهاي مطرح شود، منتها سؤال درباره آن دوراني كه من هنوز چيزي دربارهاش نگفتهام، ممكن است مقداري اغتشاش ايجاد بكند با اين همه اگر شما ضروري مي دانيد مطرح كنيد...
سؤال: خوب من آن سؤالاتي كه راجع به اين دوره نيست نمي پرسم. همانطور كه شما ميدانيد بعد از مرگ لنين توي حزب كمونيست شوروي در واقع كشمكشي به وجود مي آيد كه به اخراج و تصفيههاي معروف دوره استالين معروف است. خواستم بدانم كه اعضاي حزب توده ايران با توجه به اينكه دورهاي هم كه شما توضيح داديد، مربوط به زماني مي شود كه به هر صورت اين اتفاقات افتاده بود، آن موقع چه نظري داشتند در مورد اين تصفيهها، در مورد شخصيتهاي معروفي مثل تروتسكي كه خارج از شوروي بودند و تاريخ هم نشان مي دهد كه اينها توسط دستگاه حاكم حزب كمونيست شوروي كشته شدند و چون من فكر مي كنم كه اين واقعيت تاريخي است كه اتحاد جماهير شوروي در احزاب كمونيست كشورهاي ديگر نفوذ داشته و اين يكي از نقاط تاريك و منفي حكومت دوره استالين است كه باعث شده جنبش چپ در جهان به يك انفعالي دچار بشود و امروز يك نقدي هست كه خيليها نوشتهاند و من فكر مي كنم حزب كمونيست ايران از احزاب كمونيست اروپاي غربي بعد از جنگ جهاني دوم نمي توانسته قوي تر باشد از اين نظر كه مستقل عمل كند، از اين چنين نفوذي كه اتحاد جماهير شوروي داشته و من فكر مي كنم كه خيلي از اشتباهات حزب توده هم در زمينههايي كه به آن مثلاً اين اتهامات وارد مي شود، يك اتهاماتي است كه به همه احزاب كمونيست در كل دنيا در آن زمان مي توانسته وارد شود. اما خواستم بدانم كه نظر خود اعضاي حزب توده در مورد اين وضعيت، در مورد شخصيت استالين، در مورد تصفيهها، در مورد كساني كه مثل تروتسكي از حزب اخراج شده بودند، خواستم بدانم نظرشان چه بوده؟
آقاي عمويي: در مقدمه اشاره كنم كه سند قابل قبولي در اين باره كه تروتسكي توسط مأموران استالين كشته شد در دست نيست. اما به لحاظ اختلافات بسيار جدي كه در دهه 20 (1920) بين استالين و تروتسكي وجود داشت، انتساب اين عمل به مأموران استالين خيلي شيوع پيدا كرده، خيلي كتابها هم دربارهاش نوشته شده به هر حال به طور قطع نمي شود چنين اظهارنظري كرد. احتمالش هم وجود دارد اما نكتهاي كه درباره تأثير سياستهاي حزب كمونيست اتحاد شوروي در سياستگذاريهاي حزب توده ايران و به طور اعم در مجموعه جنبش كمونيستي جهاني بود. اين واقعيتي است، نه فقط ما در حزب توده ايران، همه سياستهاي اتحاد شوروي را تأييد مي كرديم بلكه تمامي احزاب كمونيست دنيا چنين موضع و چنين دركي داشتند. از طرفي بسياري از مسائل كه بعدها آشكار شد، يعني بعد از دهه30 كه در اتحاد شوروي چه تصفيهاي انجام گرفته، چه مخالفاني از بين برده شدهاند،آن اعدامهايي كه انجام گرفته، آن هم در حق كساني كه واقعاً طرفدار سوسياليسم بودند و حتي موقعي كه داشتند اعدام مي شدند، شعار مي دادند زنده باد سوسياليسم. اينها واقعيتهايي است كه در تاريخ حزب كمونيست اتحاد شوروي وجود دارد. اما بسياري از اين اطلاعات بعد از اين حوادث آشكار شد. اگر نظر امروز يك عضو حزب توده ايران منجمله من را مي پرسيد، خوب طبيعي است كه اين گونه اقدامات محكوم است. اگر نظر تودهاي هاي آن دوره تاريخي يعني دهه 20 و بعد از شهريور را بپرسيد، بايد بگويم كه ما در حقيقت شيفته و طرفدار اتحاد شوروي بوديم، طرفدار سياستهايش بوديم يعني شيفته و طرفدار واقعيتهايي كه در حزب كمونيست اتحاد شوروي وجود داشت. رخدادهايي كه بعد از انقلاب اكتبر در چنين كشور پهناوري پيش آمده بود، خيلي ساده از روي آن نگذريد. شما ببينيد كوچك ترين اختلاف در نازلترين سطح چه مسائلي را در كشور خودمان به وجود مي آورد، حالا در يك كشور پهناور و عظيمي مثل روسيه تزاري، يك انقلاب بزرگي مثل انقلاب اكتبر كه در تاريخ بي نظير است، يك حادثه تاريخي است كه جان ريد درباره انقلاب اكتبر مي گويد: «10 روزي كه دنيا را به لرزه درآورد» و واقعاً هم به لرزه درآورد. همچنان كه فروپاشياش هم دنيا را به لرزه درآورد. انگشت گذاشتن روي اين خطا و آن خطا كار آساني است. اما پيش آمدنش هم گريزناپذير است. امروزه استالين را به خاطر سياستهاي تندي كه در دهه 30 نسبت به مخالفانش اعمال كرد، تصفيههایي كه به هيچ وجه عادلانه نبود اعمال كرد، ما راحت ميتوانيم محكوم بكنيم، اما خودمان را بگذاريم در آن عرصه انقلابي در كشوري كه موژيكها هنوز رشد نكردهاند و بخش معيني از نيروها، انقلاب را انجام دادهاند، اختلافات گارد سفيد و گارد سرخ، جنگ داخلي، مداخله 18 كشور امپرياليستي در داخل اتحاد شوروي همه و همه موجب ميشود كه رهبري حزب به همه چيز و به هر حركتي مظنون بشود و اينجاست كه تميز سره از ناسره مشكل مي شود. كسي مي تواند نظر ديگري داشته باشد، عضو حزب كمونيست باشد اما نظر ديگري داشته باشد مي تواند آدم سالمي هم باشد، مخالف سوسياليسم هم نباشد اما نظر ديگري داشته باشد. اما توطئههاي عجيبي طبعاً در جريان است، شما ببينيد تاجگذاري در انگلستان بود هيأتي را از اتحاد شوروي دعوت مي كنند، در رأس اين هيأت مارشال توخاچوفسكي مهمترين فرمانده نظامي ارتش سرخ همراه هيأت مي رود، سرانجام گزارشي توسط دستگاه جاسوسي انگلستان به بنش رئيس جمهور چكسلواكي داده مي شود، رئيس جمهور چكسلواكي يك فرد ملي بودهيچ ارتباط و زدوبندي هم با كشورهاي سرمايهداري نداشت اما از كانال معيني يك اطلاع به بنش داده مي شود كه توخاچوفسكي در انگليس خريداري شده و قرار است پس از بازگشت به شوروي طي كودتايي، حزب كمونيست را سركوب كند و چنين و چنان كند. بنش از طرق معيني اين خبر را صرفاً به شخص استالين مي رساند و استالين بدبين نسبت به هر حركتي كه مقداري تفاوت داشته باشد با سياستهايش، اقدام به از بين بردن تعداد كثيري از فرماندهان نظامي كه واقعاً خدمتگزار نظام انقلابي بودند مي كند. يا مثلاًُ اختلافات تروتسكي در درون حزب كمونيست با استالين خيلي جدي بود. سابقه تروتسكي هم سابقه درخشاني در حزب كمونيست اتحاد شوروي نبود. اصلاًَ در نزديكيهاي انقلاب بود كه تروتسكي پيوست به بلشويكها. اسنادي از لنين باقي مانده كه در درباره تروتسكي زياد داوري جالبي نكرده است. البته تروتسكي روشنفكر برجستهاي بود، فرد بسيار توانايي در فرماندهي نظامي. اين تواناييهاي تروتسكي اصلاً قابل انكار نيست. اما همين آقا در سال 1907 وقتي كه بعد از آن شكست سال 1905 و آن مشكلاتي كه براي سازمان سوسيال دمكراتها به وجود مي آيد، اصلاً پيشنهاد مي دهد كه آقا انحلال! رها كنيد، دست برداريد از اين مسئله و بعد هم آن تئوري انقلاب (انقلاب پي در پي) را مطرح كرد. آخر كشورهايي كه اصلاً آمادگي ندارند، چگونه انقلاب پرمنانت انجام مي دهند؟ آلمان حتي تجليات انقلاب هم از خودش نشان داد بعد از جنگ اول جهاني و يا مجارستاني حتي يك قيام هم انجام داد براي عملي كردن انقلابش، اما سركوب شد. يعني در هيچ كشور ديگري شرايط عيني اجراي انقلاب وجود نداشت اما آقاي تروتسكي همچنان پايش را در يك كفش كرده انقلاب پرمنانت، مي خواست و تنها اين نبود مسائل ديگري هم بود. ضمناً در درون حزب كمونيست به صورت يك فراكسيون شروع كرده بود به عمل و مي دانيد كه فراكسيونيسم تشكيلاتي مثل وباست براي يك سازمان سياسي متشكل و متمركزي كه معتقد به سانتراليسم دمكراتيك است. امروزه احزاب كمونيست به وجود فراكسيونيسم نظري باور دارند، يعني در درون يك حزب كمونيست نظرات اكثريت كه متبلور مي شود در تصميمات رهبري حزب، موضع اصلي حزب ايجاد مي شود. اما همواره اقليتي هم وجود دارد، حقوق اين اقليت چه ميشود؟ در اين سانتراليسم دمكراتيك، اگر حقوق اقليت رعايت نشود، اين سانتراليسم بوروكراتيك مي شود. سال هاي سال متأسفانه اين چنين عمل شده و لطمات جبران ناپذيري هم از اين بابت به احزاب وارد شده است، چه در اتحاد شوروي چه در مجموعه جنبش كمونيستي و ضمناً در حزب توده ايران. اما امروزه اومانيته (ارگان حزب كمونيست فرانسه) يك ستون براي اقليت در اين روزنامه قرار داده، يعني آنهايي كه نظرات ديگري دارند حق دارند در اين ستون نظراتشان را بيان كنند، ضمن اينكه عضو حزب كمونيست هم هستند. با اين استدلال كه با انتشار نظريات اقليت چه بسا اينها در انتخابات بعدي بشوند اكثريت، اينها كي حق دارند بر اساس نظرات خودشان تبديل به اكثريت بشوند؟ زماني كه بتوانند نظرياتشان را به نظر همه اعضا برسانند و اگر امكاني براي طرح نظريات اقليت نباشد، آن وقت ارتباطات درون حزب به باند بازي تبديل مي شود، باند بازي محكوم است در درون يك حزب. اما ارائه نظر مخالف آزاد است، حتي انعكاسش در روزنامه ارگان. به گمان من اين حركت دمكراتيكي كه امروزدر پارهاي از احزاب كمونيست، منجمله حزب كمونيستي فرانسه اعمال مي شود يكي از تحولات مثبتي است كه در جنبش كمونيستي جهان پديد آمده است.
يكي از حاضران: ضمن تشكر از آقاي عمويي كه دعوت سازمان را پذيرفتند و تشريف آوردند در اين جلسه و تشكر از دوستاني كه تشريف آوردند براي اين جلسات. با اميد به اينكه اين جلسات ادامه داشته باشد و بررسي دقيق تري صورت بگيرد. به هر حال من فكر مي كنم كه فراي عقايد و ديدگاههايي كه هر گروه سازماني دارد و قطعاً براي خودش محترم است و قابل اعتنا، يك بحث خيلي مهمي كه در تاريخ احزاب ايران مطرح است و متأسفانه به خوبي نتوانسته احزاب، سازمانها و گروههاي متشكل و قوي شكل بگيرد و چه بسا در شرايط حاضر براي ما خيلي هم نياز است، شرايطي كه به هر حال فشار حاكميت از يكسو و به اصطلاح سياستگريزي مردم از سوي ديگر به جامعه امروز ايران يعني جامعه خسته تحميل ميشود، براي اينكه مقداري از تحزب از به اصطلاح تشكيلاتي شدن كار سياسي طفره بروند و فعاليتهايشان را در اين قالب انجام ندهند و اگر هم فعاليتهاي سياسي هست، مي بينيم كه به صورت خيلي پراكنده و متفرق است و در اين بين ما تجربه خيلي خوبي را فكر مي كنم از لحاظ سازماندهي تشكيلاتي در حزب توده داشتيم، شما زحمت كشيديد و بخشي از تاريخچهاي را فرموديد كه گرانقدر بود، منتها حالا شخصاً خيلي برايم جالب و جذاب است، فكر مي كنم شرايط شايد آن روز ايران هم در دهه 20 و هم دهه 30 خيلي مهم است. دلم مي خواهد كه اگر امكان داشته باشد روي روشها، تاكتيكها و به اصطلاح تا حدي كه حالا وقت فرصت ميدهد در مورد آنها صحبت شود؛ اين يك بحث. بحث ديگر هم به هر حال براي من جالب است كه از جانب شما به عنوان يك نيروي چپ، يك فرد از حزب توده بدانم كه خودتان تحليلتان از علت افول به اصطلاح ديدگاههاي به طور كلي چپ و ديدگاههاي كمونيستي در سالهاي اخير، علت عمدهاش چيست؟ علاوه بر آن فشاري كه بالاخره از جانب آمريكا وارد مي شده براي شكست كمونيستها، يعي مي خواهم دلايل دروني اين افول و انتقادهاي شما را از درون يا به نحوي انتقاد از خود كمونيستها بدانم.
ضمناً اگر صلاح مي دانيد يادي هم از اعدامهاي سال 67 بفرماييد. ضمناً تحليلي هم از وضع موجود كشور كه چطور شد كه جمهوري اسلامي كه با شعارهايي به اصطلاح چپ و يا مردمي آمد چطور شد كه فشارهاي فعلي به وجود آمد؟
آقاي عمويي: خوب، ببينيد، من ابتداي صحبتم اشاره كردم كه ما درباره تاريخي صحبت مي كنيم كه بيش از نيم قرن از تاريخ ايران را در خودش متبلور كرده است. تذكر دوست عزيزمان هم خيلي به جاست كه بايد به اختصار مطالب بيان شود، اما هرقدر هم شما مختصر بكنيد، باز نمي شود. ببينيد من مرتب از اين سال به آن سال مي روم تا بتوانم يك واقعه را بگويم و مي بينم چقدر مطالب ديگر آن پشت باقي مانده كه بايد گذرا اشارهاي به آنها بكنم، اين اختصار خيلي دشوار است. واقعاً اگر بنا، براين است كه اين تاريخ بررسي شود و تحليل شود و علل را بيان بكنيم، هيچ چارهاي نيست جز اينكه گفتني ها گفته شود. خوب من خيلي كلي، اخيراً در مصاحبهاي كه با سايت شهروند داشتم، نمي دانم دوستاني كه بعضي وقتها مي روند در اينترنت و اين سايت را مي بينند، آن مصاحبه را خواندهاند يا نه؟ به هر حال بحثي پيش آمد به من اشاره شد كه تو دو دوره زنداني كشيدي، آن دوره و اين دوره. اين زندان ها را مقايسه كنيد با همديگر و اضافه كرد زندان آن دوره كه از مهندس سحابي هم سؤال شد، ايشان گفتند كه «خوب مردم ميگن كه گلي به جمال قبلي» گفتم كه والا آقاي مهندس سحابي اصلاً با اين كلام تلطيف كرده اصل قضيه را. حالا البته توي آن سايت به اشتباه نوشته بود لطف كرده در حالي كه من گفتم تلطيف كرده مسئله را. اصلاً زندان آن دوره و اين دوره قابل قياس نيست. من همواره گفتهام كه چهره رژيم گذشته همواره سياه بوده. نه فقط چپ بلكه هر نيروي مخالفي را سركوب و نابود كرد و از بين برد. اما با كمال تأسف در اين دوره جديد بعد از انقلاب كاري كردند كه اين چهره سياه، سفيد شد! اين جمله من به هيچ وجه به اين معنا نيست كه من آرزوي برگشت به نظام گذشته را دارم، من بيش از همه كساني كه در اين ايام سختي كشيدهاند از دوره رژيم گذشته سختي كشيدهام، 25 سال از بهترين سال هاي زندگي و جواني من در آن زندان هاي سياه گذشت. 26 ساله بودم به زندان رفتم و 51 ساله كه بودم از زندان بيرون آمدم و فقط 4 سال هواخوري داشتم كه دوباره رفتم توي زندان.
در بهمن 61 باز هم رفتم زندان و پاييز 73 به عنوان يك ماه مرخصي من را آوردند بيرون. ببينيد دوستان عزيز من، "راجركي ران" عضو كميته مركزي حزب كمونيست آمريكا اخيراً كتابي براي من فرستاده و پشت نويسي كرده كه واقعاً وقتي نگاهش كردم اشك در چشمم جمع شد، به حامل اين كتاب گفته بود كه: «به دوستان ايراني ما بگوييد كه شما كم از ماندلا نداريد» من واقعا ًاشك آمد در چشمم كه من اصلاً مستحق چين تجليلي نيستم. اين جوانان ما كه در يك تظاهرات ساده مي آيند و بعد احضار مي شوند، بعد مي ريزند كوي دانشگاه و آن كشتار... با اين همه حضور دارند. مشكلات زياد است. واقعيتش اين است كه وقتي من به خبرنگاري كه براي مصاحبه آمده بود، آن موقع صبح امروز منتشر مي شد، پيغامي به دستاندركاران آن روزنامه دادم كه آقايان بدون متشكل كردن هوادارانتان كاري از دست شما ساخته نيست، راهي كه در پيش گرفتهايد خيلي خوب است. شعارهايي كه مي دهيد، مسائلي كه مطرح مي كنيد، خيلي خوب است. مي خواهيد حزب تشكيل بدهيد اما حزب به اين صورت تشكيل نمي شود، اين ستادهاي انتخاباتي كه قاعدتاً فعال ترين افرادتان در آنجا دارند كار مي كنند را بعد از انتخابات به عنوان هستههاي اوليه حزب حفظشان كنيد. اينها به لحاظ همان كوششهاي اوليهاي كه براي جلب آراي مردم و شناخت كساني كه مراجعه مي كنند و رأي بدهند يا كوششهاي تبليغاتي كه براي كانديداي معين توسط اين ستادهاي انتخاباتي انجام مي گيرد قاعدتاً افراد بهتري هستند نسبت به يك رأي دهنده ساده. اينها را به عنوان هسته اوليه يك سازمان نگه داريد، بعد يك سري آموزشهاي تشكيلاتي به اينها بدهيد چگونگي ايجاد شبكه، چگونگي برقراري ارتباطات، چگونگي برنامههايي كه بايد نقش ترويجي داشته باشد، چون برنامههاي ترويجي شما با برنامههاي تبليغاتي شما كه غالباً جنبه شعاري دارد بايد فرق داشته باشد. خوب اينها مباني اوليه تشكيل يك حزب است. من غالباً شنيدهام كه امر تحزب در ايران اصلاً طرفدار ندارد. اشارهاي هم شما كرديد. اين روحيه تحزب ناپذيري كه الان به وجود آمده اشاره به يأس بعد از شكست اصلاحات نكنيد! اين فضا، فضاي اينجاست، اين همان فضايي است كه پيش از آن 22 ميليون آمدند به آقاي خاتمي رأي دادند، اين همان فضايي است كه اكثريت عظيم مجلس ششم را آقايان اصلاح طلبان پر كردند، احزاب ما با سركوب هميشه از عرصه فعاليت خارج شدهاند و هر دوراني كه مقداري فضا باز بوده به سرعت امر تحزب رونق گرفته. شما نگاه كنيد تنها دهه 20 نبود، درست سالهاي اوليه دهه 40 باز دوباره ديديم كه جبهه ملي پيدا شد و در درون آن نيروهاي چپ هم زير پوشش همين جبهه ملي، گروه جزني شكل گرفت. سازمان مجاهدين خلق با توجه به نگرش انتقادي كه نسبت به نهضت آزادي داشت رفت به طرف شكلگيري، پاگيري. اول انقلاب، سال اول و دوم 58 و 59 را به خاطر بسپاريد، چه دوران شكوفا، زنده و فعالي بود، احزاب مختلف پديد شدند. حالا بگذريم بعضيهايشان گروههاي كوچكي بودند كه اداي احزاب را درمي آوردند و در سياستگذاري هايشان چه كارهاي غلطي كردند كه موجب گرفتاري هاي ديگران شد، در واقع بهانه ساز شدند براي كساني كه از همان اول شمشيرشان را از رو بسته بودند، اما عميقاً اعتقاد دارم كه تحزب در ايران كاملاً زمينه دارد. روزي يك مصاحبه گر ايتاليايي از من پرسيد آيا شما فكر مي كنيد كه در ايران يك حزب گستردهاي كه طرفدار سوسياليسم باشد، وجود دارد؟ گفتم والا سؤال عجيبي مي كنيد اگر هم وجود داشته باشد كه خوب طبعاً من به شما نمي گويم چون اين درست مثل سؤالي است كه بازجو از آدم مي كند. اما تا آنجا كه مي دانم نه، وجود ندارد. اما به شما بگويم، اگر يك روزي به موجب همين قانون اساسي بسيار بسيار محدودكننده، آزادي اجتماعات، بيان و آزادي احزاب وجود داشته باشد، حزب طرفدار سوسياليسم، انسجام و تشكلش به صورت مهم ترين حزب سياسي اين مملكت خواهد بود. شما اطمينان داشته باشيد. من اعتقادم اين است و در ديدارها، در صحبتها، در تمايلات و اظهار عقيدههايي كه افراد گوناگون مي كنند، چه در تهران و چه در شهرستانها، واقعاً شاهد گرايشات نظري- حالا ممكن است از لحاظ ايدئولوژيك نظرات معيني داشته باشند، مثلاً افراد معتقد به اسلام- و نگرش هايي بودم در زمينه اداره جامعه، در زمينه اجراي برنامههاي اقتصادي- سياسي معيني كه اصلاً دور نيست از نظرات نيروهاي چپ.
صحبت در زمينه چگونگي سازماندهي، اصلاً در چارچوب يك چنين برنامه هايي نمي گنجد و يك جنبه تخصصي و فني دارد، بيش از اينكه جنبه تئوريك داشته باشد.
سؤال: با عرض سلام خدمت دوستان و تشكر از جناب آقاي عمويي كه صحبتهاي خوبي ارائه دادند. البته اينكه حالا ما جريان زندان آقاي عمويي را قبلاً مي دانستيم واقعاً قابل تقدير است، هر فردي به خاطر عقيده و انديشهاش مدت زمان زيادي را تحمل كند در زندان. منتها مسئلهاي كه هست اين است كه در قالب حزب، موقعي كه يك فرد فعاليت مي كند مسلماً كاركرد و آن خط مشي كه اين حزب دارد متوجه اشخاص هم مي شود. با وجود احترامي كه براي جناب آقاي عمويي و ساير كساني كه به خاطر انديشه شان در زندان به سر بردند قائل هستيم، ما انتقادات خيلي مشخصي نسبت به حزب توده در تاريخ معاصر ايران از لحاظ تشكيلاتي داريم، خوب حزب توده يكي از ديرپاترين احزاب كشور است و واقعاً به خاطر تجربهاي كه كسب كرده مي تواند از لحاظ تشكيلاتي به عنوان يك الگو، يك سرمشق باشد براي ساير احزاب، منتها از لحاظ خط مشي و آن راهبردهايي كه حزب توده اتخاذ كرده به نظر من اين سؤال، سؤالي است كه در دورههاي مختلف بايد اينها نقد و بررسي شود، اما حالا كه قرار است خلاصه كنيم من مي خواستم نسبت حزب توده و ناسيوناليسم و آن استقلال طلبي ايران، ملي گرايي ايران در دورههاي مختلف مشخص شود. از نظر ما مثلاً در بسياري از بزنگاههاي تاريخي كه حزب توده مي توانسته در پيشبرد اين روند دموكراسي خواهي كه در طول تاريخ معاصر جريان داشته كمك كند به نوعي، با آن عدم استقلال طلبي و يا ساير مسائل اين روند متوقف شده است. براي مثال، خوب خيلي واضح بوده موقعي كه نفت ما قرار بود ملي بشود، حزب توده اصلاً بحثش اين نبوده كه شركت هايي كه در جنوب فعاليت مي كنند همه ملي بشوند، بحث حزب توده اين بوده كه مثلاً چرا انگليس در جنوب فعاليت مي كند اما مثلاً اتحاد جماهير شوروي نمي تواند نفت ما را استخراج كند، تصفيه كند، حالا مسائل ديگر. به نظر من اين يك رويهاي بوده كه يك نوع ناسيوناليسم كاذب روسي شوروي در درون افراد توده جريان داشته، كه اين ناسيوناليسم باعث شده كه منافع ملي ما توسط افراد حزب توده در بسياري از جاها مورد خطر قرار بگيرد و يك ايراد ديگر كه حالا ما مي توانيم به حزب توده وارد بكنيم، آن ساختار بسته ايدئولوژيكي بوده كه حزب توده مانند ساير احزاب كمونيست كه در جهان وجود داشتهاند، داشتند. براي مثال، مثلاً در دوران دولت مصدق به خاطر استقلال طلبي كه مصدق داشت به نوعي با پشتوانه مردمي كه خودتان هم اشاره كرديد در مقابل شرق و غرب ايستاده بود، در آن موقع بحث نياز به استقلال و نياز به استقلال ملي به عنوان يك نيازي بود كه ملت ايران احساس مي كرد. احزاب توده در يك ساختار ايدئولوژيك آمدند گفتند: «حالا اين حكومتي كه مصدق رهبري مي كند يك حكومت بورژوازي است و ما بايد با بورژوازي بجنگيم و بعد به آن مراحل برسيم.» و بعد مسائل ديگر. من احساس مي كنم كه اين دو نقد اساسي وجود دارد. اينكه ساختار بسته حزب توده اساساً باعث عدم شكوفايي جريانهاي فكري كه درون خود حزب توده هم وجود داشته، شده است و يكي هم كه مسئله مهم تر است كه حالا مي خواهم در اين مورد هم بيشتر توضيح دهيد، همان بحث ناسيوناليسم و ملي گرايي است كه مطرح كرديد. جنابعالي در صحبتهايتان گفتيد كه «پانايرانيستها به ما حمله مي كردند مگر ما، ملت ما، به آبا و اجداد ما، به سنن ما، سنني كه تاريخ ما را شكل دادهاند، اعتقاد نداريم و احترام نمي گذاريم» من احساس م يكنم حزب توده به خاطر اين خط مشي كه اتخاذ مي كند، يعني حمايت بدون تأمل و بدون تفكر از احزابي مثل احزاب كمونيست و به خصوص در دوره استالينيسم، باعث شده كه آن روح ملي گرايي را در درون اعضاي خودش بكشد و اين امر باعث شد كه متأسفانه نتوانستيم در دوران معاصر از طرف حزب توده يك روند رو به رشد دمكراسي خواهي را شاهد باشيم. يك نكته ديگري هم در مورد زماني و مكاني كه شما اشاره كرديد، اين زمان و مكان را من قبول دارم بالاخره هر انديشهاي در ظرف مكاني خاص خودش قابل نقد است، خيلي از متفكران ما بودند كه يكسري صحبتهايي ارائه كردند اما الان ما آنها را نقد مي كنيم. نمي شود بيرحمانه به سمت آنها حمله كنند اما به نظر من اين دليل كافي نيست، مثلاً حال جنايت استالين درآن زمان براي ما خيلي عادي بوده. يعني يك مسئلهاي به نظر من به ساختار بسته حزب توده برمي گردد كه باعث مي شده از آن زمان و مكان خاص خودشان اطلاع پيدا نكنند و... .
يكي از حضار: تمام احزاب كمونيستي دنيا همان طور كه آقاي عمويي گفتند زيرمجموعه اتحاد شوروي از لحاظ ايدئولوژيكي بودند. اولاً اصلاً نفس به وجود آمدن اسم حزب توده چه بوده؟ استالين آمده گفته آقا حزب توده، چون كمونيست نمي تواند در يك كشور مسلمان پا بگيرد. شما وقتي كه به اين فلسفه توجه كنيد كه اسم حزب را حزب توده مي گذارند، اين يعني يك امر ناصواب است كه يعني حالا حالاها نمي توانسته پيش بيايد. حالا بحث ناسيوناليسم دوره مصدق، ببينيد يك توضيح، خيلي جالب است اين مسئله، سخنراني آقاي آغداشلو مي روم، مي گويد كه در شوروي فلان كار را مي كردند، مراد فرهادپور مي گويد كه «فلان رئيس يكي از سران حزب توده زنش را مي زده» حالا توجه داشته باشيد كه سازمان زنان را حزب توده درست كرده است. مقاله آقاي سپانلو را مي خوانم ايشان را كه ديگر ما جزو جامعه روشنفكران مي دانيم، چه مي گويند؟ مي گويند: «من نميدانم چرا اين تودهاي ها برگشتند به كانون نويسندگان؟» كارت پرچم اسلام هم كه ايشان فرمودند در لباس ميرفخرايي بود، اشتباه تاريخي خود مصدق بود كه من برايش خيلي احترام قائلم. خوب اما اشتباهي كه دكتر مصدق مي كرد اين بود كه ميترسيد از اينكه الان اگر به حزب توده آزادي بدهيم مي رويم زير لواي حزب كمونيست. اين ناسيوناليستي كه شما مي گوييد زير سؤال رفته كي كرد آقا؟ ما اگر تاريخ را نخواهيم تحريف شده بدانيم، شما مي توانيد برويد كتاب آقاي آبراهاميان را كه تحليل آماري دارد، نه تحليلي كه من دوست دارم، بخوانيد مثلاً من الان طرفدار حزب توده هستم، من الان هرچه دلم بخواهد بگويم، اما نه وقتي كه ما برويم قشنگ تاريخ را بخوانيم، قيام 30 تير را كي انجام داد؟ كيها بودند؟ خود آقاي كيانوري در آن كتابي كه حالا ما برايمان خيلي جاي سؤال دارد...
آقاي عمويي: به نظر من مسئله مهمي را اين دوست عزيزمان مطرح كردند به ويژه بخش دومش، اين بخش دوم را من به تفصيل به عنوان بحث اساسيامان كه در آن زمينه صحبت مفصل تري انجام بدهيم، مي گذارم براي جلسه ديگر، الان خيلي وقت كم است، يكي دو دقيقه بيشتر به 5/8 نمانده، اگر بخواهم وارد بحثش شوم، به نظر من ناقص مي ماند و يا اينكه وقت اضافي را مي گيرد، اجازه بدهيد بحث را در همين جا خاتمه بدهيم، جلسه آينده اگر عمري باقي بود و ما توانستيم اينجا در خدمت شما باشيم...
لطفا کلیک کنید: جلسه دوم