راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

خيانت به سوسياليسم

فروپاشي شوروی

15 ميليون کامسامول

شد ارتش خصوصي سازی

60 درصد تعاوني ها افتاد دست جنايتکاران

 و 15 حجم کالاها رفت به بازار سياه

ترجمه محمد علي عمويي

 

در91- 1989 اپوزيسيون ضد کمونيست، به همان تندی که ح.ک.ا.ش در سراشيب افول افتاده بود سر برداشت. بسياری رهبران اصلاح طلب ح.ک.ا.ش. خوش دلانه انديشه نظام چند حزبي را پذيرفتند. اما، ضد کمونيست ها هنوز جاه طلبي های ناشي از هواداری از سرمايه داری خود را پنهان مي کردند. در حالي که آن ها در فکر ترتيبات سياسي تازه بودند، رهبران کمونيست به نحو حيرت انگيزی نسبت به مسئله قدرت دولتي- اين که يک جنبش يا حزب جديد خصلت طبقاتي دولت و نقش رهبری حزب کمونيست را پذيرفته است يا نه- اهميت چنداني نمي دادند.

اپوزيسيون « دموکرات» که پس از1985 سربرداشت، پيشگامان خود را از سال هاي «ذوب يخ» خروشچف از1953 تا 1964 دراختيار داشت. خروشچف روشنفکران ليبرال را تحمل کرده بود. پس از1964، آن گاه که برژنف کم تحمل ترشد، بخشي از روشنفکران به ايجاد جنبش ناراضيان دست زدند. اين ناراضيان وارثان سنت بوخارين و خروشچف بودند. آن ها بر گورباچف تاثيرگذاردند و عناصرکليدي برنامه «دموکرات» را نيزعرضه کردند. ازهمان اوايل مه 1970 سه تن از ناراضيان معروف، فيزيک دان ها آندره ساخاروف و والری تورچين، و روی مدودف نويسنده، با پيش گويي شعارها و برنامه های پرسترويکا، يک نامه سرگشاده غيرمعمول را خطاب به برژنف و ديگر رهبران شوروی امضا کردند.

اين نامه موضوع هايي را در باره وضع جاری کشور اتحاد شوروی عنوان و پانزده تقاضا را مطرح کرده بود. نويسندگان نامه مدعي بودند که از سوی روشنفکران و «بخش پيشرفته طبقه کارگر» سخن مي گويند. نامه اعلام مي داشت که مشکلات ا.ج.ش.س. نه از سوسياليسم، که ريشه در «سنت ها و معيارهای ضد دموکراتيک زندگي عمومي مستقر در عصر استالين» دارد. درخواست عمده نويسندگان نامه «دموکراتيزاسيون» بود، واژه اي که بارها تکرارشده بود. نامه همچنين واژه «رکود»، مقوله عمده عصر پرسترويکا را مطرح کرد. نويسندگان نامه همچنين بازگرداني حقوق مليت هايي که به وسيله استالين کوچانده شده بودند، پيشرفت به سوی دستگاه قضايي مستقل تر، پژوهش در زمينه افکارعمومي، انتشار گسترده تر پژوهش های علوم اجتماعي، انتخابات چند نامزدی، خودگرداني صنعتي، بودجه بيشتر براي آموزش مقدماتي و متوسط، عفو زندانيان سياسي، بهبود در تربيت کادر و مديريت و لغو درج هويت ملي دراسناد فردي را طلب مي کردند. اين برنامه آرزو مي کرد سوسياليسم کامل شود، اما هيچ انتقادي ازغرب کاپيتاليست در آن نبود.

 

اپوريسيون به ظاهر «دموکرات» پيش ازآن که در 89- 1988 به عنوان احزاب قانوني وضد سوسياليستي، خواهان مقام انتخابي، و حتي قدرت دولتي شود، از مراحل بسياری گذشت. نخست، در1987 به اصطلاح «غير رسمي ها» )سازمان های غيررسمي( ظاهر شدند، که برخي ازآن ها در حد کلوپ های بحث و گفتگو، گروه های همسايه، و حلقه هاي مطالعاتي بودند. گورباچف غيررسمي ها را سپاس گفت و به انديشه هاي نظريه پرداز کمونيست ايتاليايي، آنتونيو گرامشي درباره اهميت «جامعه مدني»، به عنوان ساختار ايدئولوژيک مطلوب سوسيال دموکرات ها متوسل شد. گورباچف و ياکولف آرزو مي کردند جنبش هاي اجتماعي غيرحزبي را پرورش دهند تا از سياست هاي آنان پشتيباني کنند و «بوروکراسي محافظه کار» ح.ک.ا.ش. را دور بزنند. غيررسمي ها به سرعت رشد کردند و به همان سرعت نيز از نظر خصوصيات تغيير يافتند. آن ها درجمهوري هاي غيرروس به صورت «جبهه هاي ملي» درآمدند و جدايي طلبي را رواج دادند و در روسيه «جبهه هاي مردمي» شدند و از خط «دموکرات» جانبداري کردند. تا نيمه 1988 يک دموکرات به معناي پشتيبان گورباچف و ضد ليگاچف بود. پس ازنيمه 1988 بخشي از روشنفکران گورباچف را به سبب آن که «دموکرات» تمام عيارنيست به باد انتقاد گرفتند. درمه 1988 در مسکو، يک گروه ناراضي بازمانده از دهه هاي 1960 و 1970 اتحاديه دموکراتيک، نخستين حزب سياسي ضد حزب کمونيست را تشکيل داد.

 

در مه- ژوئن 1989 کنگره نمايندگان خلق ارتقاي عظيمي نصيب «دموکرات ها» کرد. تلويزيون شوروي روشنفکران مسکو را که درمخالفت با گورباچف درحال بحث درباره «دموکراسي» بودند به نمايش گذارد. در ژوئيه 1989 برخي نمايندگان به )رهبري آندره ساخاروف و بوريس يلتسين، که هنوز عضو ح.ک.ا.ش. بود( گروه بين المللي را تشکيل دادند. اين فراکسيون پارلماني «دموکرات» 380 تن از2250 عضو کنگره نمايندگان خلق را در برگرفت. فراکسيون خواستار «گذارازتوتاليتاريانيسم به دموکراسي» و «تمرکززدايي راديکال در مالکيت دولتي» و«استقلال اقتصادي جمهوري ها و نواحي شد» شد. اين کار به اين معنا بود که يک اپوزيسيون پارلماني ضد کمونيست به رهبري چهره هاي مشهورآشکارا در دستگاه هاي جدد دولتي گورباچف دست اند کارند.

 

در ژانويه 1990 پلاتفرم دموکراتيک با هيئت نمايندگاني از سوی 55000 کمونيست در درون ح.ک.ا.ش. شکل گرفت. اين گروه از تغيير ح.ک.ا.ش. به يک حزب سوسيال دموکراتيک درکنگره بيست و هشتم حزب که درپيش بود، جانبداري مي کرد. همچنين درژانويه 1990، روسيه دموکراتيک، يک پروژه بسيار جاه طلب تشکيل شد. آن ها از «انديشه هاي آندره ساخاروف» که در دسامبر1989 درگذشته بود، طرفداري مي کردند. اردوي «دموکرات» فورا ساخاروف را به عنوان قديس «دموکرات» غسل تعميد داد. روسيه دموکراتيک که از درون گروه بين المللي سر برآورد و داراي رنگ ناسيوناليستي روسي بود، کنگره را به تصويب قانون اساسي نو براي جمهوري شوروي فدراتيو سوسياليستي روسيه، حذف ماده شش از قانون اساسي شوروي، بازگرداندن کليسا ها به مومنين، قراردادن KGB زير کنترل پارلمان، اعلام حاکميت جمهوری روسيه، و ايجاد يک اقتصاد بازارسامان يافته فرا خواند. خواست هاي روسيه دموکراتيک به مراتب فراتر از هر گروه موجود به سوی جانبداری از بازگشت سرمايه داری و تجزيه اتحاد شوروی رفت. روسيه دموکراتيک پايگاه اصلي بوريس يلتسين در آينده شد.

 

در مارس 1990، درانتخابات فدراسيون روسيه، «دموکرات ها» کنترل سياسي مسکو و لنينگراد را با اکثريت بزرگي از آن خود کردند، نتيجه اي گيج کننده! درمه 1990 «دموکرات ها» مدعي 25 درصد کنگره فدراسيون روسيه بودند. همچون 1917، دوگانگي قدرت در روسيه بوجود آمد، اين بار «دموکرات ها» و ح.ک.ا.ش.

اپوزيسيون «دموکرات» رهبر روسيه را در وجود بوريس يلتسين يافت. سابقه حزبي يلتسين در1985 بالا گرفته بود، زماني که، به نحو طنزآميزي، به توصيه ليگاچف به مسکو انتقال داده شد. يلتسين، با تحصيلات مهندسي، مديرساختمان در اورال بود. مردی بود جاه طلب، عملگرا، و معتاد به الکل. در بيست و هفتمين کنگره حزب کمونيست در1986، گورباچف او را به عنوان نامزد عضويت به دفتر سياسي برد. يلتسين، گرچه مقام رسمي ح.ک.ا.ش بود، به انتقاد عوامانه و دمدمي از حزب روی آورد. در بيست و هفتمين کنگره بر سر امتيازات حزبي به جنگ ليگاچف رفت. در1987 انتقاد او از گورباچف به اخراجش از دفتر سياسي و برکناري از دبير اولي حزب در مسکو منجر شد. يلتسين، پس از بازگشت به شهر بومي اش سوردلوسک از اواخر 1987 تا اوايل 1989 در برهوت سياسي سرگردان بود. ايجاد نهادهای دولتي جديد بوسيله گورباچف بازگشت را ممکن ساخت. در مارس 1989 سوردلوسک او را به نمايندگي کنگره خلق USSR انتخاب کرد. در مارس 1990 روس ها يلتسين را به نمايندگي کنگره نمايندگان خلق ) RSFSRفدراسيون روسيه شوروی( انتخاب کردند. و در مه 1990 يلتسين دربيست وهشتمين کنگره، ح.ک.ا.ش. را ترک گفت. در ژوئن 1991 به رياست RSFSR انتخاب شد، مقام جديدي که درآوريل 1991 درنتيجه معامله ای با گورباچف به وجود آمد و در آن معامله يلتسين ملزم به حمايت از پيمان اتحاد گورباچف شد. يلتسين با 57 درصد آراء پنج رقيب را شکست داد و از آن پس قيموميت انتخابي ثابت شده اي را حفظ کرد که گورباچف فاقد آن بود، امتيازمهمي درجنگ بر سر تسلط و برتري. زماني در 1989 خط سير جديد يلتسين آشکارشده بود. او براي کسب بالاترين قدرت و بازگرداندن سرمايه داري «بازي با کارت روسيه» را طراحي کرده بود.

چرا يلتسين موفق شد رهبرضد انقلاب شود؟ دراعتصاب ژوئيه 1989 معدنچيان، يلتسين اتحادي را با قدرتمندترين و خشمگين ترين بخش طبقه کارگر جعل کرد. در90- 1989 او پشتيباني روشنفکراني را که از احتياط گورباچف خشمگين بودند به دست آورد. او پرچم پرسترويکاي «راديکال» طرفداري آشکار از سرمايه را به چنگ آورد. او در بين جدايي خواهان جمهوري هاي غيرروس، که با آن ها هم ساز شده بود، شهرت زيادي يافت. او باورمندان مذهبي را پرورش داد، ازحاکميت روس ها دفاع کرد و مظهر ناسيوناليسم روسي شد. برتر از همه، او از اقتصاد بازار به مراتب قطعي تراز گورباچف طرفداري کرد و درنتيجه عناصر طرفدارسرمايه داري دراقتصاد ثانوي رشد يابنده را مجذوب کرد. همچنين پشتيباني شکوفايي که يلتسين از کسب و کارغرب، راديو آزادي، و ديگربرنامه هاي راديويي غربي دريافت مي کرد بسيارمهم بود.

اشتياق يلتسين به دست يابي روسيه به «رفورم راديکال»- بازگرداند کاپيتاليسم- حتي در صورت لزوم به بهاي قرباني کردن ا.ج.ش.س. او را رهبر محبوب طرفداران ضد انقلاب در داخل و خارج کرد. مادام که گورباچف مجموعه نهادهاي اتحاد شوروي را در کنترل داشت، نوسان هاي مکرر او مانع از بازگشت کامل سرمايه داري مي شد. از اوت 1991 تا دسامبر1991، رخدادها در مسيرهاي پيش بيني نشده و تاسف آوري پيش رفتند، يلتسين فرصت يافت قدرت را به چنگ آورد و ا.ج.ش.س. را متلاشي کند. پس ازآن، در ژانويه 1992 شوک درماني را، که گورباچف همواره از آن طفره مي رفت، آغازکرد. يک سال و نيم بعد، دراکتبر1993، با مشاهده مقاومت قوه قانون گذاری در برابر سياست هايش، اين رهبر «دموکرات ها» دستور گلوله باران پارلمان روسيه را به توپخانه صادر کرد؛ صدها نفر از نمايندگان مجلس و شهروندان را کشت و بازداشت کرد.

 

تعميق آشفتگي اقتصادی و بحران ها فقط تا حدودي در منازعه هاي ديوانه وار و زيگزاگ هاي وحشي ريشه داشت و اين در نتيجه نقشه هاي گورباچف براي گذار به اقتصاد بازار به وقوع پيوست. سرنگوني سوسياليسم در اروپاي شرقي نيز به اقتصاد شوروي آسيب رساند. جدايي خواهي حلقه هاي اتصال اقتصادي بين جمهوري ها را گسست و به زيان توليد تمام شد. گسترش اقتصاد ثانوي به وسيله گورباچف و حمله اش به بخش دولتي برخورداراز برنامه ريزي مرکزي نيزبحران را شدت بخشيد. بوريس کارگارليتسکي ازطعنه و تمسخر هاي بي شمار نسبت به منازعه نيرومند برای حمايت از خصوصي سازي ياد مي کند که در تلويزيون، مطبوعات و مجلاتي که در بسياري موارد هنوز زير کنترل حزب کمونيست بودند جريان يافته بود. «هرکس که به دستورالعمل معجزه ترديد مي کرد اجازه نمي يافت صدايش شنيده شود.» اکنون انحصار رسانه هاي شوروي کاپيتاليستي بود.

مارسال گلدين، شوروي شناس دانشگاه کلمبيا به اين نتيجه رسيده است که سير نزولي اقتصاد شوروي درعمل پيش از1989 آغازشد: «ديگر، درميانه 1987 آسيب وارد شده بود. پس ازيک يا دوسال نتايج ضعيف، او [ گورباچف] بيشتراعتبارش را، دست کم در موضوعات اقتصادي، ازدست داده بود.» ازآن پس، بحران وخيم ترشد. درنيمه 1988، وخامت شدت يافت و «موسسات مهم اقتصادی شروع به متلاشي شدن کردند.»

 

يک تصميم شوروي که کشورهای سابقا سوسياليستي را به تغييرجهت تجاري به سوي بازارهاي غربي راند ، اثرات فروپاشي سياسي اروپاي شرقي را بزرگ و برجسته کرد. اتحاد شوروي در مدت ده ها سال نفت، وگاز، و مواد اوليه را به بهاي پايين براي اروپاي شرقي، دربرابر کالاهاي صنعتي فراهم کرده بود. به نظرجري هوگ، تصميم ناگهاني شوروي براي پايان دادن به آن يارانه، درکشورهاي اروپاي شرقي درحکم شوک درماني بود. اروپاي شرقي ناچاربود هر چه سريع تر به سوی بازارهای غربي حرکت کند. ازاين رو، در 1990 و1991 ازدست رفتن تجارت اروپاي شرقي مشکلات اقتصادي و اجتماعي شوروي را نيزبدترکرد. به طورنمونه، ازدست دادن ناگهاني واردات دارو از اروپاي شرقي عامل عمده ای در نزول سريع نظام سلامتي عمومي شوروي بود.

پس از آن چه که ليگاچف «خطای سرنوشت ساز» اش ناميد، کاهش پر شتاب و جدي در سفارشات دولتي در1987، کمبودها- صف هاي معنادار، سهميه بندي، قفسه هاي تهي وتوسل به بازارسياه-  براخباربد اقتصادي در1988و 1989 حکمفرما شد. توليد اکثر کالاهاي مصرفي در سال هاي 1988 و1989 افت نکرد، «اما بالا رفتن دستمزدها و ناکامي در کنترل سوبسيد مواد خوراکي به اين معنا بود که مردم به نحو فزاينده اي مبالغ بيشتري پول در اختيار داشتند. در اثر نقدينگي بالا و کمبود کالا، تورم آغازشد. در1988، سير نزولي توليد مواد خوراکي وکاهش آن مواد وافزايش قيمت ها منجرشد. با ضعيف شدن اقتدار اقتصادی مرکزي، اعتماد به ثبات عرضه نقصان يافت. احتکارخصوصي ازسوي مصرف کنندگان و مهم تر، احتکارعمومي بوسيله جمهوری ها و شهرها نخست در مورد مواد خوراکي، سپس ديگر کالاهاي مصرفي به نحو تاثرآوري فرا گير شد. قفسه های تهي از مواد خوراکي، به عنوان چشمگيرترين و نفرت انگيزترين کمبود، خشم شديد مردم را بر انگيخت و نتايج اقتصادي، روان شناختي و سياسي گسترده اي پديد آورد. حالت روانشناسي کمبود و احتکار سراسراقتصاد را فراگرفت. به اين ترتيب، حتي پيش ازکاهش توليد، فقدان اعتماد به ثبات اقتصاد کمبودها را ايجاد مي کرد. افزون براين، همين که زوال اعتماد فراگير شد و صنايع سبک نتوانستند مواد ورودي مقرر را ازعرضه کنندگان آن ها دريافت کنند، خروجي کالاهاي مصرفي بيشتر افت کرد، و کمبودها شدت يافت. در واقع يک دور باطل به وجود آمده بود.

 

بيش از هر عامل ديگر، عقب نشاندن حزب از اداره اقتصاد سبب وخيم شدن سختي ها از1989 شد. در1990 توليد تنزل يافت. «توليد اقتصادي در هشت ماه نخست 1990 دو درصد کاهش يافت و تورم به سرعت بالا گرفت.» در واقع اقتصاد به پايين ترين حد خود سقوط کرد. دراوايل 1990 گورباچف دراشترن، مجله خبري پرتيراژ آلمان، از آلمان تقاضاي کمک کرد: 000/500 تن گوشت؛ 000/500 تن روغن نباتي؛ 000/100 تن ماکاروني. از آن به بعد تورم به ميزان 80 درصد در سال رسيد. درنيمه 1991 تحليل گران سخن از «رکود» شوروی به ميان آوردند. در ژوئيه 1991 گورباچف با تقاضای عضويت شوروی در صندوق بين المللي پول جهان را تکان داد. يک ابر قدرت با زانوان خميده در برابر ديگری سر فرود آورد.

 

در91- 1990 يک گردش به راست بزرگي در بحث سياست اقتصادی صورت گرفت. توجه و تمرکز رهبري شوروي بر اقتصاد در 1988 و نيمه نخست 1989 کاهش يافت. درآن فاصله، گورباچف توجه خود را معطوف به اصلاح سياسي کرده بود. بحث اقتصادي بارديگردراواخر1989 درمرکز امورسياسي قرارگرفت. اين زمان کل ويژگي وخصلت بحث دگرگون شد. تفاوت اساسي دو کتاب آبل آگانبگيان، مغزمتفکراقتصادی عمده و معتمد گورباچف در روزهای نخستين پرسترويکا چالش اقتصادي پرسترويکا 1988 و درون پرسترويکا 1989 اين دگرگوني را منعکس کرد. برخلاف کتاب نخستين، دومين کتاب از بازار تنظيم نشده طرفداری مي کرد.

 

عوامل بسيارسبب چرخش به راست بحث اقتصادی در اتحاد شوروی شد، اما دو عامل برجسته بود: رنج احتضار ح.ک.ا.ش. و رشد اقتصادي ثانوي. در جدول زير، دواقتصاد دان ايالات متحده ميشل آلکسيف و ويليام پايل سهم اقتصاد را درGDP )توليد ناخالص داخلي( اغلب جمهوری های شوروی در ميانه عصر گورباچف ارزيابي کرده، آن را با ارقام سه سال حکومت يلتسين مقايسه کرده اند. اين مقايسه شاخص تقريبي نرخ رشد اقتصاد ثانوي در91- 1989 و پس از آن را به دست مي دهد. در دهه 1990 اصطلاحات مرسوم مسئله ساز مي شوند. دانش پژوهان، در اساس، برچسب اقتصاد «ثانوني» را زماني برمي گزينند که به فرعي بودن و تبعيت اقتصاد خصوصي ازاقتصاد «نخستين»، يعني اقتصاد دولتي با برنامه ريزی مرکزی نظر دارند. با وجود اين، تا 1995، دست کم در سه جمهوري، اقتصاد ثانوي، که درعصرگورباچف آماس کرده بود، «اقتصاد نخستين»، يعني اقتصاد مسلط شده بود. دربزرگترين جمهوري، روسيه، خروجي اقتصاد ثانوي نزديک به نيمي از توليد ناخالص داخلي (GDP) بود. در اوکراين و قفقاز اقتصاد ثانوي به واقع نخستين شده بود.

 

برآوردهايي از اقتصاد غيررسمي برحسب درصدی از GDP

 

1995              1989              نام جمهوری

 

9/69%           8/32%            آذربايجان

5/34               6/28              روسيه سفيد

9/21              1/22               استوني

4/71              8/32               گرجستان

8/49              8/32               قزاقستان

9/40              1/22               لتوني

6/30              1/22               ليتواني

8/47              6/28               مولداوي

6/45              0/18               روسيه

5/56              3/25               اوکراين

5/28%           8/32%           ازبکستان

 

در91- 1989 در بخش وسيعي از کشور کاپيتاليسم جنيني شوروی به سرعت درحال رشد بود. تعاوني هايي که بموجب قانون اجازه کاريافته بودند کسب و کار خصوصي به حساب مي آمدند. وزراي بلند مرتبه حکومت شوروي، از جمله نخست وزير نيکلاي ريژکف، دستور تشکيل برخي تعاوني ها را صادر کردند. روی مدودف مي نويسد که کاسب کارهای بخش خصوصي درست شانه به شانه موسسات و سازمان های حکومتي «ده ها هزار تعاوني» در بازرگاني، توليد و ساختمان تشکيل دادند. تعاوني ها «تبديل دارايي هاي غيرنقدي به ارزش ميلياردها روبل را به پول نقد» امکان پذير کردند. پايان يافتن انحصار حکومتي پيشين بر تجارت خارجي «چرخش معاملات بازرگاني در حجم بالا از طريق تعاوني ها» را ميسرساختند.

 

بعدها اليگارش هاي اقتصادي جديد روسي مدعي شدند که ثروت اندوزي در دوران گورباچف آسان تر از عهد يلتسين بوده است. صاحب منصبان اقتصادي گورباچف سازمان جوانان کمونيست کامسومول، با قدرت 15 ميليون را، به عرصه تربيت معامله گران جوان تبديل کردند. سرمايه داران جوان شوروي، با استفاده از منابع کامسومول، نخستين بانک هاي تجاري و بورس سهام کشور را ايجاد کردند. ميليونرهای بلند پرواز کامسومول از کارهاي جسورانه ای چون نمايش تجاري، کرايه دادن ويدئو، گردشگری، تجارت بين المللي، و قمارو شرط بندي نيزبه سود جويي پرداختند.

 

اقتصاد سايه، که به لطف گورباچف در روشنايي روز ظاهر شد، اجزاي جنايي عظيمي را شامل مي شد. به گفته استفن هندلمن، فردی صاحب نظر در مورد جنايت هاي سازمان يافته شوروی، درعصرگورباچف، «60  در صد تعاوني ها بوسيله جنايتکاران پيشين يا فعال اداره مي شدند.» دراواخر 1991، پس ازقانوني شدن بسياری ازبنگاه های خصوصي، هنوز بازار سياه «15 درصد از حجم کالا ها و خدمات را در اختيار داشت.»

 

  

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت