تجربه 28 مرداد ف. م. جوانشیر فصل اول تزلزل پایه های قرارداد 1933 |
2. ماده قانونی استیفای حقوق ملی ایران از نفت جنوب
گم شدن مساله نفت در محیط وحشت و ارعاب پس از شکت جنبش دموکراتیک مردم ایران جنبه کاملا" موقتی داشت. مردم ایران در سال های پس از شهریور 20 با غارت گری شرکت استعماری نفت انگلیس و به طورکلی با جنایت های استعمارانگلیس در میهن ما بیش از آن آشنا شده بودند که بتوانند این مسئله را فراموش کنند. به علاوه سلطه استعمارانگلیس و به طورمشخص سلطه شرکت استعماری نفت انگلیس بر میهن ما تداوم داشت. اثر شوم آن هر روز و هر لحظه احساس می شد. هیچ کس قادر نبود این مساله را از دستور روز خارج کند.
تحول بنیادی هم که در اوضاع جهان پدید آمده بود به زیان استعمار و به سود مبارزات ملی مردم ایران عمل می کرد. شکست و فروپاشی کامل فاشیسم هیتلری و متحدانش که ارتش سرخ در آن نقش اصلی بازی کرد، چنان اوضاع بین المللی را تغییر داده بود که هیچ یک از مناسبات پیش از جنگ نمی توانست تغییر ناپذیر بماند.
شکست نهضت دموکراتیک ایران در سال 1325، بلافاصله پس ازپایان جنگ دوم جهانی پیش آمد، یعنی زمانی که هنوز نتایج این واقعه بزرگ جهانی به درستی جمع بندی نشده بود. هر دو گروه محافل ارتجاعی امپریالیستی که این جنگ را آغاز کردند امیدوار بودند که در این جنگ اتحاد شوروی نابود شود و یا تا آن حد ضعیف گردد که آنان بتوانند با خیال راحت یک صلح امپریالیستی را به جهان تحمیل کنند. اما نتایج واقعی جنگ دوم جهانی درست عکس این آرزو از آب در آمد. سوسیالیسم از مرزهای شوروی فراتر رفت. انقلاب های ضد فاشیستی و دموکراتیک توده ای در کشورهای شرق اروپا به پیروزی رسید و این کشورها را از جهان سرمایه جدا کرد. زمینه برای تشکیل ارودگاه سوسیالیسم فراهم آمد.
جنبش کارگری و کمونیستی و هم جنبش دموکراتیک در زمان جنگ و بلافاصله پس از آن در مقیاس جهانی اوج گرفت و به یکی از عوامل های تعیین کننده سیاست بدل گشت. شکست موقت جنبش در کشوری مانند ایران تنها یک حادثه زودگذر در این حرکت قانونمند جهانی بود.
جنبش های ملی و رهایی بخش که طی دوران جنگ جان گرفته بود پس از جنگ سازمان یافته تر و آگاه تر از همیشه وارد عرصه نبرد شد. درست در همین سال ها بود که این جنبش ها جهش عظیم به جلو، به سوی محو کامل سیستم مستعمراتی امپریالیسم و تشکیل دولت های مستقل و ملی و هم چنین سمت گیری سوسیالیستی را تدارک دید.
سرمایه داری به عنوان یک نظام اجتماعی، در جنگ دوم جهانی بسیار تضعیف شد. نه فقط دولت های سرمایه داری امپریالیستی بخشی از قدرت خود را از دست دادند، بلکه به ویژه به اعتبار و حیثیت سرمایه داری ضرباتی جبران ناپذیر وارد آمد. مردم جهان این مسئله را به طور مشخص برای خود مطرح کردند که آیا نظام سرمایه داری می تواند خوشبختی دلخواه انسان را تامین کند؟
در نیمه دوم 1325، زمانی که امپریالیسم جهانی و ارتجاع داخلی ایران هجوم علیه جنبش دموکراتیک مردم ایران را آغاز می کردند، هنوز گمان می کردند که می توانند آب رفته را به جوی بازگردانند. ولی فقط مدت کوتاهی لازم بود تا معلوم شود که تناسب قوای طبقاتی چه در مقیاس جهانی و چه در درون ایران به مراتب بیش از آن تغییر کرده است که بتوان وضع قبل از جنگ و از جمله قرارداد استعماری 1933 را دست نخورده حفظ کرد.
یکی از مهمترین نتایج جنگ دوم جهانی، تغییر تناسب نیروها میان خود کشورهای امپریالیستی بود. در این جنگ گروهی از کشورهای امپریالیستی: آلمان، ایتالیا و ژاپن شکست خورده برای مدتی از جرگه خارج شدند. در درون گروه پیروزمند نیز تغییرات عمیقی حاصل شد. امپریالیسم آمریکا در طی جنگ برقدرت خود افزود و در عوض امپریالیست های انگلیسی و فرانسوی مواضع مهمی را از دست دادند.
در سال های شکست نهضت دموکراتیک ایران (1325) و بلافاصله پس از آن هنوز امپریالیست های انگلیسی و آمریکایی نتایج جنگ را در معامله میان خود جمع بندی نکرده و حساب خود را تسویه نکرده بودند. امپریالیست های انگلیسی امیدوار بودند که بتوانند مواضع خود را در ایران هم در مقابل جنبش ملی و دموکراتیک، هم در برابر فشار امپریالیسم آمریکا حفظ کنند، ولی امپریالیست های آمریکایی با قدرتی که به هم زده بودند اصرار داشتند که بخشی از مواضع انگلستان را در ایران و خاورمیانه اشغال کنند.
این تضاد که آن زمان بسیار حاد بود، در مجموعه سیاست کشور و از جمله در مناسبات میان جناح های مختلف هیات حاکمه ایران منعکس می شد.
امپریالیسم آمریکا قبل از جنگ دوم جهانی نفوذ چندانی در ایران نداشت. رضاخان مدت قریب چهارسال از 1935 تا 1939 (1314- 1318) روابط با آمریکا را قطع کرد. در این زمان نفوذ آلمان هیتلری در ایران به سرعت افزایش می یافت. پس از سوم شهریور، وقتی حکومت رضاخانی یک شبه فرو ریخت بخشی از گردانندگان دربار پهلوی که امید فراوانی به هیتلر داشتند مدتی با این امید مجهول می زیستند که پیروزی از آن هیتلر خواهد بود. اما جریان جنگ در جبهه شوروی و بویژه شکست ارتش آلمان در استالینگراد ضربت روحی سنگینی به آنان وارد آورد که حاصل آن دوگانه بود:
1. وحشت
2. نیاز به تکیه گاه جدید.
آنان این تکیه گاه را در وجود امپریالیسم تازه نفس و درنده آمریکا پیدا کردند. در مدت کوتاهی قراردادهای اقتصادی ـ نظامی بین ایران و آمریکا منعقد شد و ارتش و شهربانی و ژاندارمری و امور مالی و اقتصادی ایران زیر سلطه مستشاران آمریکایی درآمد. از این زمان بود که شوارتسکف ها در ایران لانه کردند و بعدها توانستند کودتای 28 مرداد را تدارک و رهبری کنند.
علاوه بر بخشی از محافل درباری و فئودال های ایران، بخش قابل ملاحظه ای از محافل بورژوایی و روشنفکران بورژوا نیز به سوی آمریکا کشیده شدند. این ها در گذشته نزدیک زیر نفوذ افکار فاشیستی بوده و شوونیسم نژاد پرستانه ضد کمونیستی را به جای ناسیونالیسم ضد امپریالیستی پذیرفته بودند و به این معنا عناصر ملی به حساب می آمدند. وقتی فاشیسم رسوا شد و هیتلر از تخت قدرت به زیر کشیده شد، برخی از محافل روشنفکری هوادار فاشیسم به واقعیت گردن نهادند، در عقاید خود به سود توده مردم تجدید نظر کرده و در سنگر نبرد ضدامپریالیستی قرار گرفتند و به معنای واقعی ملی شدند. ولی بسیاری از آنان در موضع طبقات بورژوایی ضدکمونیستی باقی ماندند و به جای آلمان، اینک به آمریکا دل بستند و هرچه جنبش انقلابی ملی و دمکراتیک ایران بیشتر اوج گرفت بیشتر به وحشت افتاده، بیشتر زیر دامن آمریکا پنهان شدند.
برجسته ترین نمایندگان این قشر از محافل روشنفکری و بورژوایی مظفربقایی، حسین مکی ، و سرلشکرزاهدی هستند که بعدها در جنبش ملی شدن نفت نقش خائنانه ای ایفا کردند.
سرلشکر زاهدی از کسانی بود که در زمان رضاشاه با جاسوسان هیتلری کار می کرد و زمان جنگ به جرم جاسوسی برای آلمانی ها دستگیر و مدتی توقیف شد اما بعدها به سازمان های جاسوسی آمریکا منتقل شده از زندان آزاد شد و در ارتش پست حساسی گرفت.
روشنفکران بورژوا که در نبرد طبقاتی علیه زحمتکشان و از ترس "کمونیسم" به دامن آمریکا خزیده بودند در آن زمان ها ضرورتی برای پنهان داشتن اندیشه خویش احساس نمی کردند. آن ها رسما" و علنا" تنها راه نجات ایران را توسل به امپریالیسم آمریکا می دانستند و از گسترش سلطه آمریکا در خاورمیانه با هلهله و شادی استقبال می کردند و در این باره مطالبی می گفتند که تا دنیا دنیاست عرق شرم آن از پیشانی حضرات پاک نخواهد شد.
حسین مکی که در زمان ملی شدن نفت دبیر جبهه ملی ایران شد گسترش سلطه خونبار امپریالیسم آمریکا را در خاورمیانه و ایران (و به طور کلی سرتاسر جهان) با این جملات بیان می کند:
"مشعل فرشته ای که در مدخل نیویورک ایستاده است !! از روزی که ویلسن طلسم مونرو را شکست و ... لشکرهای آمریکایی را به اروپا فرستاد عمل او روزنه امیدی به روی ملل ضعیف شرق گشود که ممکن است عهد عزلت و انزوای آمریکای بزرگ منتفی شده و عواطف بشردوستی و نوع پروری آمریکا ملل ضعیف شرق را زیر حمایت خود بپذیرد. پرتو ضعیف امید که از افق تازه جدید می درخشید ملیون ایران را آنقدر جرات و جسارت داد که به انتظار مساعدت آمریکا با بحران و احتضار مبارزه کنند و به نیروی امید مجهز شوند.
این فکر که آمریکای صلح جوی بشر دوست را به ایران علاقمند ساخت ... زمینه مساعدی در دماغ ملیون ایران یافت[1]."
اندیشه علاقمند ساختن آمریکای "بشردوست" به ایران به اندازه ای در محافل روشنفکری بورژوا رسوخ داشت که حتی حزب ایران که در سال 1325 در مجموع در موضع درستی قرارداشت ـ و با حزب توده ایران متحد شد ـ از حضور مستشاران آمریکایی در ایران حمایت می کرد.
وجود این نیروی احتیاط بسیار مهم که زیر ماسک ملی و برای "خدمت به میهن" دخالت امپریالیسم آمریکا را در امور ایران تجویز می کرد و از موضع سیاسی خود شرمی نداشته آن را تبلیغ می کرد، به امپریالیسم آمریکا امکان مانور وسیعی می داد.
در چنین محیط بین المللی و داخلی، سرکوب جنبش ملی و دموکراتیک ایران نتایج مطلوب امپریالیسم را به بار نیاورد. امپریالیسم و ارتجاع:
اولا"، به دلیل تضادهای درونی و با توجه به محیط بین المللی نتوانست دیکتاتوری یک دست پرقدرتی را برسرتاسر کشور مسلط کند. با وجود سرکوب خشن جنبش در آذربایجان، کردستان، خوزستان و سایر ایالات آزادی نسبی مطبوعات باقی ماند و حزب توده ایران ولو در چارچوب بسیارمحدود به فعالیت خود ادامه داد.
ثانیا"، سرکوب جنبش با گلوله و تازیانه، نتوانست افکار توده ها را تغییر دهد و مسائلی را که جنبش ملی و دموکراتیک مطرح ساخته است از دستور خارج کند. حزب توده ایران در مدت کوتاه فعالیت خود توانسته بود ضرورت تامین استقلال و دموکراسی، ضرورت انجام تحول بنیادی اجتماعی، سیاسی، ضرورت صنعتی شدن و رفع عقب ماندگی، ضرورت بهبود وسایل زندگی مردم، تامین نان، فرهنگ و بهداشت، برابری همه، ضرورت انجام اصلاحات ارضی بنیادی، ایجاد اقتصاد سالم طبق نقشه و نظایر این ها را به میان توده ها ببرد و به نیروی مادی بدل کند. هر کدام از شعارها را بگیرید، اگر پذیرفته می شد و اجرا می گردید خواه ناخواه با محو سلطه استعمار ملازمه می داشت و در شرایط مشخص آن روز پای شرکت نفت انگلیس را به میان می کشید.
هیات حاکمه ایران و به ویژه جناح آمریکایی آن پس از سرکوب جنبش، این اندیشه را مطرح کردند که باید به رفرم از بالا دست زد و برخی از خواست های مردم را پذیرفت تا زمینه انقلاب از میان برود. پیشبرد این اندیشه هم خواه ناخواه با منافع شرکت نفت انگلیس برخورد می کرد. زیرا هر اصلاحی نیازمند سرمایه است و ایران سرمایه ای جز نفت نداشت.
در آن سال ها امپریالیست های آمریکایی ظاهرا" آمادگی خود را برای واگذاری وام به مبلغ 250 میلیون دلار اعلام می کردند. اما در عمل از پرداخت آن امتناع ورزیده (و بالاخره هم ندادند) موضوع را به دریافت درآمد بیشتر از نفت و یا ضمانت پرداخت وام از درآمد نفت موکول می کردند.
به این ترتیب با وجود شکست جنبش ملی و دموکراتیک مسئله نفت جنوب لااقل به صورت دریافت درآمد بیشتر از آن در محافل مختلف ـ از نیروهای ملی گرفته تا بخشی از هیات حاکمه ـ هم چنان در دستور روز بود.
موضوع مهم دیگری که امکان نمی داد مسئله نفت جنوب مسکوت بماند قرارداد همکاری ایران و شوروی برای بهره برداری از نفت شمال بود. درباره نفت شمال محافل ضد کمونیستی بسیاری مطالب دور از واقع گفته اند و می گویند که بررسی آن ها خارج از بحث کنونی ماست و باید در فرصت دیگری به آن پرداخت. آنچه به خاطر ضرورت بحث باید یادآوری کرد این است که در سال 1325 بین ایران و شوروی یک موافقت نامه همکاری برای تشکیل شرکت مختلط بهره برداری از نفت شمال منعقد شد. این موافقت نامه اگر به تصویب می رسید و اجرا می شد تمام نظام غارت گرانه کارتل بین المللی نفت را در خلیج فارس به هم می ریخت. به این دلیل هیات حاکمه ایران که در زمان اوج جنبش ملی مجبور به امضای چنین موافقت نامه ای شده بود پس از شکست جنبش از تصویب آن امتناع ورزید. مجلس ایران در تاریخ 30 مهرماه 1326 این موافقت نامه را " کان لم یکن" دانست اما رد این موافقت نامه و دست نخورده گذاشتن مواضع شرکت استعماری انگلیسی در نفت جنوب به هیچ روی ممکن نبود. نمی شد چنین روشی را در افکار عمومی توجیه کرد. به علاوه تضادهای درون امپریالیست ها و هیات حاکمه نیز که از آن در بالا یاد کردیم کار خود را می کرد. نتیجه این که رد موافقت نامه ایران و شوروی الزاما" با ماده واحده ای به شرح زیر توام شد:
"دولت مکلف است در کلیه مواردی که حقوق ایران نسبت به منابع ثروت کشور اعم از منابع زیرزمینی و غیر آن مورد تضییع واقع شده است، به خصوص راجع به نفت جنوب به منظور استیفای حقوق ملی، مذاکرات و اقدامات لازم را به عمل آورد و مجلس شورای ملی را از نتیجه آن مطلع سازد.[2] "
ادامه دارد
ـ حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران. جلد دوم، مقدمات تغییر سلطنت، چاپ تهران، 1324،ص 75 تا 76.[1]
ـ روزنامه اطلاعات، 30 مهرماه 1326[2]
فرمات PDF : بازگشت