تجربه 28 مرداد ف. م. جوانشیر فصل اول تزلزل پایه های قرارداد 1933 |
3. تلاش امپریالسیم انگلیس برای مسکوت گذاشتن قانون
نخستین واکنش امپریالیسم انگلیس در برابر آنچه اتفاق افتاد، خوشدلانه بود. استعمارگران انگلیس مواضع خود را در ایران بسیارمحکم می دانستند و ضرورتی احساس نمی کردند که در مناسبات شرکت نفت با ایران تغییری به سود ایران وارد کنند. لذا وقتی این ماده قانونی تصویب شد آن را به مثابه پارسنگی در برابر رد موافقت نامه ایران و شوروی تلقی کردند که فقط جنبه تبلیغاتی داشته و اثر واقعی نخواهد داشت. زمانی هم که احساس نمودند نیروهایی وجود دارند که ممکن است این ماده قانونی را جدی بگیرند و طالب اجرای آن باشند به مقابله سریع دست زدند تا آن ها را تار و مار کرده و از سر راه خود بردارند.
الف ـ روی کارآوردن کابینه حکیمی
کابینه قوام نقش کثیف و فعالی در سرکوب جنبش ملی ایران ایفا کرده و شدیدا" به محافل آمریکایی وابسته بود. قوام مواضع مستشاران آمریکایی را در ارتش و ژاندارمری و سازمان برنامه تقویت می کرد. همین مستشاران اصرار می ورزیدند، برنامه هفت ساله ای که تدوین کرده اند اجرا شود و برای اجرای آن وام 250 میلیون دلاری از آمریکا دریافت و از پول نفت پرداخت شود. به علاوه تقویت نیروهای نظامی مورد علاقه خاص آنان بود که آن هم نیاز به پول داشت. تاکید می شد که باید از شرکت نفت انگلیس پول بیشتری گرفت. در پشت سر این توصیه و تاکید هدف واقعی امپریالیسم آمریکا خوابیده بود که می خواست سهم قابل ملاحظه ای از نفت ایران را به چنگ آورد.
به این دلایل بود که قوام ماده مربوط به استیفای حقوق ملی ایران از نفت جنوب را در چارچوب توصیه های مستشاران آمریکایی و منافع فئودال های ایران جدی گرفت و به اداره نفت و به وزارت دارایی ماموریت داد که طریقه استیفای حقوق ایران از نفت جنوب را بررسی کنند. پاسخی که اداره نفت در آذرماه 1326 به نخست وزیر قوام داده جالب است. در این پاسخ توجه داده شده است که کشورهای مختلف در مورد امتیازهای نفتی رفتارهای متفاوتی داشته اند:
"برخی از کشورها مانند مکزیک با تقدیم طرح قانونی صنعت نفت را ملی نموده بعدا" با شرکت های دارنده امتیاز قراردادهایی برای جبران خسارت از قبیل تحویل نفت منعقد ساخته اند. برخی دیگر به درآمدهای مالی اکتفا نموده اند. مثلا" در ونزوئلا طرح جدید مالیات بر درآمد به تصویب رسیده که مالیات بر درآمد شرکت های استخراج کننده را (قبل از پرداخت مالیات به دولت های انگلیس و آمریکا) 2/31 درصد تعیین نموده است. مبلغی که ونزوئلا از این بابت حصول می نماید علاوه بر مبلغ حق الامتیاز است[1]".
در این نامه از نخست وزیر خواسته شده است که با توجه به تنوع امکانات و اقدامات "هدف و نظر دولت" را از استیفای حقوق ملی تعیین کند تا بسته به این هدف مطالعاتی انجام گیرد.
این نامه که در آذرماه 1326 نوشته شده محرمانه و مستقیم خطاب به قوام است. و از متن نامه معلوم می شود که از اوایل آبان ماه، یعنی بلافاصله پس از تصویب ماده قانونی در مجلس، قوام برای اجرای آن در چارچوبی که خود می خواست اقدام کرده است.
چنین رفتاری نمی توانست مطلوب شرکت سابق نفت باشد. چنان که گفتیم امپریالیست های انگلیسی ممکن می شمردند و لازم می دانستند که قرارداد 1933 و به طور کلی مناسبات ایران و شرکت نفت انگلیس بدون تغییر بماند. از این جا بود که فکر ساقط کردن دولت قوام که ماموریت پلید خود را در سرکوب مردم به پایان رسانیده بود قوت گرفت.
تضادهای درونی هیات حاکمه از جمله اختلاف شاه و قوام نیز سبب ساز شد و در نتیجه 19 آذرماه 1326 کابینه قوام سقوط کرد. چند روزی صحبت از این بود که مجلس به نخست وزیری مصدق تمایل دارد ولی سرانجام اکثریت برای مصدق فراهم نشد و حکیم الملک (ابراهیم حکیمی) به جای قوام به نخست وزیری رسید. به طوری که بعدها معلوم شد، حکیمی پرونده نفت را عملا" بایگانی کرد و هیچ گونه اقدامی برای استیفای حقوق ملی ایران
در نفت ـ حتی در حدودی که طبقات حاکم بدان نیاز داشتند ـ به عمل نیاورد.
ب ـ توطئه انشعاب در حزب توده ایران
تغییر کابینه در آن زمان کار دشواری نبود. امپریالیسم انگلیس در مقامات حاکم ایران آنقدر نفوذ داشت که بتواند عناصر مورد اعتماد خود را در مقامات حساسی قرار دهد. برکناری قوام و برگماری حکیمی نیز آسان انجام گرفت. خطری که شرکت نفت را تهدید می کرد از سوی هیات حاکمه نبود. از سوی مردم بود. گردانندگان شرکت نفت انگلیس هنوز وحشت حاصل از اعتصاب تیرماه 1325 را برتن داشتند و احساس می کردند که اگر جنبش ملی دوباره پا بگیرد مقابله با آن آسان نخواهد بود.
امپریالیست های انگلیسی خطر عمده را در وجود حزب توده ایران می دیدند. این حزب با وجود شکست سنگین آذرماه 25 و خفقان بعد از آن توانست صفوف خود را از نو سازمان دهد و بر یاس روحی حاصل از شکست فائق آید. به علاوه این حزب، تنها حزب و سازمان سیاسی ایران بود که مسئله نبرد با امپریالیسم را به طور قاطع و سازش ناپذیر مطرح می ساخت. سازمان های سیاسی بورژوازی ایران بسیار پراکنده، لخت، دور از توده مردم و جبان بودند. بزرگترین سازمان سیاسی بورژوا ـ ملاک ایران حزب دموکرات قوام السلطنه بود که ترکیب بسیار ناهمگونی داشت، به زور و از بالا ساخته شده بود و پس از سقوط قوام قدرت خود را از دست داد. با چنین سازمانی شرکت نفت انگلیس می توانست کنار بیاید و نیازی به رویارویی نداشت.
حزب توده ایران با همه این گونه سازمان ها تفاوت ریشه ای داشت و با وجود نقاهت حاصل از شکست بالقوه قدرت بزرگی بود که نظر سازمان های اطلاعاتی امپریالیسم را به سوی خود جلب می کرد. آن ها اگر می توانستند این حزب را از درون پوسانده و از جوهر انقلابیش تهی سازند خطر بزرگی را خنثی می کردند.
نقشه این بود که حزب توده ایران را به یک حزب رفرمیست، حزب "واقع بین" بدل کنند. حزبی که در حد "ممکنات" باقی بماند، "منافع مشروع" امپریالیست ها را در کشور ما بپذیرد تا مانند بچه های خوب سر به راه در پی یافتن راه حل های "مناسب" برای اختلافات باشد. تجربه ای که انحصارات انگلیسی در خود انگلستان و در برخی از کشورهای مستعمره داشتند دل گرم کننده بود. اگر حزب توده ایران هم به جای این که جزء تفکیک ناپذیر اردوگاه لنینی زحمتکشان باشد از قماش احزاب وابسته به انترناسیونال سوسیالیست و شعبه ای از حزب کارگر انگلیس می بود خطر رفع می شد.
مامورین اطلاعاتی انگلیس به کار افتادند. مهره مناسب را هم پیدا کردند. خرابکاری سیستماتیک آغاز شد. مهره ای که نظر آنان را تامین می کرد خلیل ملکی تبریزی بود که از آغاز پیوستن به حزب توده ایران گرایش های انحرافی از خود نشان می داد و این مطلب از چشم هیات حاکمه ایران و به طریق اولی شرکت نفت انگلیس دور نمی ماند. خود خلیل ملکی در دادگاه عقیده ای را که عناصر فعال ارتجاع ایران نسبت به او داشتند به شرح زیر بیان کرد:
"روزی تیمسار ورهرام را در تبریز دیدم... طبعا" سخنانم تظاهر به خط مشی حزبی بود. ورهرام قدری با عصبانیت ]!![ به من گفت: آقای ملکی به من چه می گویی و تظاهر می کنی. من و ما خوب می دانیم که نه شما آن ها را می پسندید نه ان ها شما را قبول دارند... اما آنچه ما نمی فهمیم این است که شما منتظر چه هستید.[2] "
"من و ما" زمینه ای را که در خلیل ملکی وجود داشت خوب تشخیص می دادند. از این رو بود که او ابتدا به لندن دعوت شد و پس از چندی از طرف شرکت نفت انگلیس بود[3]. نتیجه ای که ملکی از این سفرها گرفت این بود که حزب توده ایران باید منافع مشروع انگلستان و شرکت نفت را در ایران بپذیرد و قبول کند که شرکت نفت انگلیس با دستگاه عظیم صنعت نفت در جنوب:
"مجبور است که برای خودش یک حکومت، یک دستگاه وسیع حکومتی به وجود آورد... فعلا" از شرکت نمی توان انتظارداشت که سرنوشت و مسایل نفتی عظیم خود را به دست پاسبانانی که احتیاج به معرفی ندارند واگذار نماید.[4] "
ملکی وجود موسسات پلیسی شرکت نفت را که تابع دولت ایران نبودند می پذیرفت و شرط استقرار حاکمیت ایران را در خوزستان موکول به جلب رضایت بریتانیای کبیر و حفظ "منافع قانونی" شرکت نفت می دانست و می نوشت:
"دولتی می تواند حاکمیت ایران را در خوزستان مستقرسازد که علاوه بر اصلاح طلبی و میهن پرستی ]!![ مورد سوء ظن بریتانیای کبیر نباشد و بتواند منافع قانونی شرکت را در حدود پیمان ها و قوانین حفظ نماید.[5]"
"در آبادان هر کار مثبتی بوده به دست مامورین شرکت و تمام حیف و میل ها به دست مامورین دولت می باشد.[6]"
"وقتی که دولت ایران نمی خواهد از حاکمیت خود استفاده نموده و ادارات دولتی منظم به وجود آورد و ضمنا" از عواید سرشار نفت صرف نظر می نماید ]!![ شرکت به عنوان موسسه اقتصادی، خواهی نخواهی خودش برای پیشرفت و استخراج نفت باید این موسسات ] منظور ادارت پلیسی شرکت نفت است ـ جوانشیر[ را به وجود آورد ]!![ [7]"
این ها جمله های جداگانه ای است که فقط گوشه هایی از طرز تفکر منظم و پی گیر خلیل ملکی را بیان می کند. این طرز تفکر چنان که می دانیم در نقطه مقابل تفکر انقلابی و عمیقا" سازشکارانه بود. ملکی با این شیوه تفکر، پس از شکست نهضت در آذربایجان و سرتاسر ایران، برشدت فعالیت خرابکارانه خود افزود به این امید که همه حزب را از راه به در کند و زمانی که با مقاومت توده حزبی روبرو شد دست به کار فراکسیونی زد تا شاید بخشی از حزب را با خود ببرد و در صف واحد طبقه کارگر شکاف اندازد.
همزمان با تلاش توطئه گرانه شرکت نفت انگلیس که می خواست هرگونه صدای مخالف را خفه کرده مواضع خود را تحکیم کند، تلاش خرابکارانه گروه ملکی نیز به اوج خود رسید. پائیز 1326 بخش بزرگی از انرژی و وقت حزب صرف مبارزه با آن خرابکاری شد و سرانجام در 14 دی ماه 1326 با تنی چند از یاران صفوف حزب را ترک گفت و ادعا کرد که می خواهد "حزب سوسیالیست توده" به وجود آورد که گویا بهتر از حزب توده ایران
خواهد بود. دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستی جنجال بزرگی، بر سر انشعابی که گویا در حزب توده ایران رخ داده، به راه انداختند. ملکی و یارانش از نفت و تاثیر آن در تصمیم شان
کمترین حرفی نمی زدند. اما سرا پای این "انشعاب" بوی نفت می داد.
حزب توده ایران محرکین اصلی و واقعی"انشعاب" را شناخت و افشا کرد. در قرار هیات اجرائیه موقت حزب توده ایران در این باره گفته شده است:
"این انشعاب مربوط به فعالیت مخفی و مرموز امپریالیسم در داخل حزب ما بوده که با کلیه وسایل مستقیم و غیرمستقیم خود ماهرانه عمل کرده است.[8] "
در سرمقاله نامه مردم که به عنوان سند آموزشی حوزه های حزبی تدوین شده گفته می شود:
"امپریالیسم انگلستان در سیاست ایران به هجوم عمومی پرداخته است... چنانچه جریان این به اصطلاح "انشعاب" که مسلما" محرک هرعلت اصلی آن در داخل حزب نبود در نظر گرفته شود مسلما" این موضوع نیز در نظم عمومی تهاجم اخیر امپریالیسم جای مخصوصی برای خود باز می کند... حزب توده ایران ... در مبارزه بر ضد امپریالیسم و ارتجاع با هرگونه اعمال نفوذ امپریالیسم اعم از آمریکا و انگستان آشتی ناپذیر است... امپریالیسم بریتانیا با استفاده از ستون پنجم های آگاه و ناآگاه خویش می خواهد، مهارت خود را در خرابکاری ثابت نماید.[9]"
رادیوی مسکو نیز در خبری که درباره "انشعاب" منتشر کرد رابطه آن را با تلاش های امپریالیسم انگلیس برملا ساخت و گفت:
"این عمل مسلما" تحت تاثیر تحریکات نفاق افکنانه امپریالیسم به وسیله دارودسته خلیل ملکی انجام شده است ... محافل صلاحیت دار معتقدند که خلیل ملکی با انگلیسی ها مربوط است و با اطلاع و رضایت آن ها اقدام کرده و می خواهد نهضت دموکراسی ایران را از هم بپاشد.[10]"
ادامه دارد
1ـ پیرنیا، ده سال کوشش در راه حفظ و بسط حقوق ایران در نفت، 31-1321، چاپ تهران، 1340 ص 71[1]
2ـ دفاعیات خلیل ملکی در دادگاه نظامی تهران، روزنامه کیهان، 15 اسفند ماه 1344.[2]
3 ـ بنا به نوشته خود ملکی: "درمسافرت به انگستان آقای لاکهارت از طرف وزارت اطلاعات مهماندار مهربان و با عطوفت ما بودند و درمسافرت به آبادان نیز آقای لاکهارت به عنوان رئیس اطلاعات شرکت نفت دعوت کننده و میزبان ما بودند."، نام مردم، 23 فروردین ماه 1326.
4 ـ نامه مردم، شماره 85، 27 اردیبهشت ماه 1326. [4]
5ـ همان جا.[5]
6 ـ نامه مردم، شماره 85، 27 اردیبهشت ماه 1326. گروهی از ضدکمونیست های حرفه ای در سال های اخیر ضمن این که با هواداران ملکی روابط بسیار نزدیک دارند و در فعالیت ضدتوده ای و ضدشوروی وسیعا" با آن ها همکاری می نمایند، این جمله ها ملکی را از روزنامه ها بیرون کشیده به حساب حزب ما می گذارند و مدعی اند که گویا حزب توده ایران منافع مشروع انگلیس را می پذیرفت و غیره... برای مثال مراجعه کنید به کارنامه مصدق و حزب توده، چاپ مزدک در خارج از کشور در ایران در سال 1357 زیرنام کارنامه مصدق نگارش پارسا، یمگانی از طرف انتشارات رواق تجدید چاپ شده است.
7ـ همان جا.[7]
8ـ نامه مردم، 24 دی ماه 1326 [8]
9ـ نامه مردم، 27 دی ماه 1326 [9]
10ـ نامه مردم، 28 دی ماه 1326.[10]
فرمات PDF : بازگشت