تجربه 28 مرداد ف. م. جوانشیر فصل اول تزلزل پایه های قرارداد 1933 |
4. تعبیر انگلیسی استیفای حقوق ایران از نفت
الف ـ تشدید تضادها
نخستین عکس العمل شرکت نفت انگلیس در جهت مخالفت جدی با مطالبه حقوق ایران از نفت بی تاثیر نبود ولی اثر موقت داشت. با روی کارآمدن حکیمی و تغییرات متناسب دیگری که از طرف دربار پهلوی در مقامات حساس دولتی و ارتشی داده شد، عمال انگلیسی جای خود را در حکومت کاملا" محکم کردند و چنان که گفتیم پرونده نفت را به طورکلی بایگانی کردند. "انشعاب" در حزب توده ایران هم اگر چه شکست خورد ولی به هر صورت چند ماهی وقت و انرژی حزب را به خود مشغول کرد تا صفوف حزب از نو تحکیم شده برای نبرد برون حزبی آماده شود. عکس العمل تند شرکت نفت و خرابکاری عمال آن در داخل حزب دموکرات قوام السلطنه و سایر سازمان های بورژوایی، سبب شد که این سازمان ها هم برای مدت قابل ملاحظه ای به خود مشغول باشند و با "انشعاب" و "انحلال" و قهر و آشتی سرکنند. نتیجه این که برای مدت کوتاهی پرونده نفت مسکوت ماند. اما این وضع نمی توانست دوام بیاورد.
موضوع نفت جنوب فقط یک ماده قانونی نبود که بتوان آن را بایگانی کرد. مردم ایران حق خود را از امپریالیسم انگلیس می خواستند ( ماده واحده فقط جزء کوچکی از خواست مردم را منعکس می کرد ) و با وجود این که از شکست نهضت زمان زیادی نمی گذشت احساس می شد که مردم ازنو به پا می خیزند و خود را برای مقابله جدی تر آماده می سازند.
آغاز قوس صعودی نهضت را در پیشرفت کار حزب توده ایران هم می شد دید. این حزب در مدت کوتاهی پس از انشعاب بر تمام عواقب آن پیروز شد، صفوف خود را مستحکم کرد تا جایی که توانست دومین کنگره حزبی را در بهار 1327 برگزار کند.
نظیر چنین وضعی کم و بیش در صفوف سایر نیروها هم احساس می شد. روزنامه های تهران در بهار و تابستان 1327 مساله نفت جنوب را به یکی از دفاع ترین مسایل روز بدل کرده بودند و درباره استیفای حقوق ایران از نفت ـ که شرکت نفت انگلیس قصد بایگانی کردن آن را داشت ـ مطالب فراوان می نوشتند.
اعمال فشار امپریالیسم آمریکا و علاقه هیات حاکمه ایران به افزایش درآمد نفت را هم نباید نادیده گرفت. مسکوت ماندن موضوع نفت جنوب نه مورد تمایل آمریکا بود و نه خواست باطنی هیات حاکمه ایران را تامین می کرد. هر یک از این دو از زاویه معینی خواستار طرح مساله بودند.
6 اکتبر 1947 (14 مهرماه 1326) دو هفته قبل از آن که موافقت نامه همکاری ایران و شوروی در مجلس رد شود، بین آمریکا و قوام قرارداد نظامی محرمانه ای به امضا رسید که به نام امضا کنندگانش به قرارداد جم ـ آلن معروف است. به موجب این قرارداد ارتش ایران به دست مستشاران نظامی آمریکایی سپرده می شد. این قرارداد با ماهیت آشکار استعماری و تجاوزکارانه همان قراردادی است که در 1343 زمان نخست وزیری حسنعلی منصور با واگذاری مصونیت سیاسی به مستشاران آمریکایی تکمیل گردد و آن موج عظیم اعتراض و نبرد معروف به 15 خرداد را بوجود آورد و تا قبل از انقلاب بهمن 1357 مناسبات ارتش ایران و آمریکا براساس آن تنظیم می شد.
به دنبال انعقاد این قرارداد اسارت بار نفوذ امپریالیسم آمریکا در ایران بسیار افزایش یافت و ... آمریکایی ها موضوع پیوستن رسمی ایران به اردوگاه امپریالیسم را مطرح ساختند و درست زمانی که می بایست کشور ما علیه استعمار به نبرد برخیزد این اندیشه را به وسعت تبلیغ کردند که گویا تنها با کمک آمریکا می توان زنده ماند. تهران مصور که پیوند نزدیکی با دربار داشت می نوشت:
"از طرفداران سیاست موازنه منفی کم کم کاسته می شود و کسانی که سیاست یک طرفه، قوی، قطعی (!) را به حال ایران مفید می دانند رو به تزاید است ... ایران باید به طور قطع وارد یکی از بلوک های سیاسی دنیا شود.[1]"
"تا وقتی ما جنگ می کردیم (!!) مملکتی زنده بودیم ... از وقتی خانه نشین شدیم آفتاب افتخار ما غروب کرد.[2] "
نظر واقعی تهران مصور روشن است. او بنام دفاع از افتخارات ایران هوادار نوکری آمریکاست. علاوه بر تهران مصور و امثال آن که نظر دربار را منعکس می کردند روزنامه هایی هم که منعکس کننده نظر جناح آمریکایی بورژوازی وابسته ایران بودند ـ و بعدها در جبهه ملی نقش مهمی ایفا کردند از وابستگی ایران به آمریکا صریحا" دفاع می کردند. مثلا" روزنامه آزاد می نوشت:
"در دنیای امروز بی طرفی و سیاست موازنه منفی دیگر معنا و مفهومی ندارد.[3]"
در همین زمان در مجلس شورا قرضه برای خرید تسلیحات از آمریکا به تصویب می رسید و ضمن آن صریحا" از ضرورت پیوستن ایران به بلوک آمریکا سخن می رفت. در همین زمان هم بود که برنامه هفت ساله به مجلس داده شد که یکی از شرایط اجرای آن وابستگی به آمریکا، دریافت وام از آن کشور و طبعا" دادن سهمی از نفت به انحصارات آمریکایی بود.
امپریالیسم انگلستان علی رغم این فشار مقاومت می کرد و خود را تا آن حد قوی می دانست که حتی به حمله متقابل دست بزند. اواخر پاییز 1326 انگلستان قرارداد جدید نظامی ـ سیاسی با عراق منعقد کرد که گفته می شد نخستین قرارداد از سلسله قراردادهایی است که انگلستان می خواهد با کورهای عربی منعقد کند.
سردمداران سیاست انگلیس گمان می کردند که نیازی به عقب نشینی در ایران ندارند. ایدن یکی از رهبران برجسته حزب محافظه کار انگلیس که در سال 1327 به ایران آمد از آبادان دیدن کرد و به این نتیجه رسید که ضرورتی برای تغییر وضع نیست.
ب ـ ضرورت تغییر در مناسبات ایران و انگلیس
تلاش امپریالیسم انگلیس برای حفظ و تحکیم مواضع خویش در ایران و خاورمیانه و عدم توجه به مخالفت مردم با شرکت غارت گر نفت، با تناسب قوای واقعی در عرصه جهان و ایران تطبیق نمی کرد.
در همان سال 1326 به روشنی احساس می شد که امپریالیسم انگلیس نمی تواند رهبری ارتجاع بین المللی را برعهده داشته باشد. این سال، سال بویژه دشواری بود. بسیاری از آرزوهای واهی استعمارگران انگلیس در این سال برباد رفت. وامی که انگلستان از آمریکا گرفته بود به جای پنج سال پیش بینی شده فقط در یکسال مصرف شد، توازن پرداخت های انگلیس به شدت منفی بود. هزینه سیاست خارجی امپریالیستی، آن چنان سنگین بود که اقتصاد ویران انگلیس از عهده آن برنمی آمد. جنبش های رهایی بخش نیز در سرتاسر مستعمرات انگلستان رشد می کرد. انگلستان مجبور شده بود در هندوستان، برمه و سیلان، در برابر این جنبش ها عقب بنشیند و مجبور شده بود "تعهدات" بین المللی خود را محدودتر سازد. زمستان سال 1325 انگلستان جای خود را در یونان به آمریکا داد و در سال 1327 مجبور شد طبق نقشه مارشال امتیازات مهمی به آمریکا واگذار کند و اجازه دهد که در خاک انگلستان پایگاه های هوایی آمریکایی ساخته شود.
در داخل ایران هم انگلستان با مقاومت روبه رو بود. هم از طرف توده مردم و هم از طرف بخش قابل ملاحظه هیات حاکمه.
هیات حاکمه ایران با احساس ضعف استعمارانگلیس بیشتر به سوی امپریالیسم تازه نفس آمریکا کشیده می شد. به ویژه در آن جناح از دربار که قبل از سوم شهریور زیر دامن هیتلر خزیده بودند، کشش به سوی آمریکا بسیار شدید بود. به علاوه پیشنهادهایی که امپریالیسم آمریکا در جهت نظامی گری و "مدرنیزاسیون" کشور ( نواستعمار ) می داد نظر بسیاری از محافل بالا را جلب می کرد و وسیله مناسبی برای مقابله با انقلاب از پایین تلقی می شد.
مقاومت در میان مردم ایران نیز بسیار شدید بود. اشکال نوینی از مبارزه پدید می آمد و مسایل نوینی مطرح می شد که سابقه نداشت. از جمله پیدایش حس همدردی با مردم فلسطین و مقابله با دولت صهیونیستی اسرائیل اهمیت فزاینده ای داشت. عده ای از روحانیون، ازجمله آیت الله کاشانی جنبش همدردی با فلسطین را سازمان داده و رهبری می کردند. همین سازمان ها، در سال های بعد نقش معینی در جنبش ملی شدن نفت ایفا نمودند.
بغرنجی اوضاع سیاسی و تشدید تضادها سبب شد که کابینه حکیمی بیش از چند ماه دوام نیاورد. این کابینه در اسفند ماه 26 ترمیم شد و در آخر خرداد 27 سقوط کرد و جای خود را به عبدالحسین هژیر داد. مسئله نفت و استیفای حقوق ایران از نفت جنوب الزاما" مطرح شد. هیچ کس نمی توانست ضرورت تغییر در مناسبات ایران و شرکت نفت انگلیس را انکار کند.
پ ـ غیرقانونی کردن حزب توده ایران
امپریالیسم انگلیس با احساس ضرورت تغییر به فکر افتاد که ابتکار را به دست خود بگیرد تا آن را در حد دلخواه خویش کنترل کند. بازی بسیار بغرنجی توام با تضادها، پیشرفت ها و عقب نشینی ها آغاز شد. می بایست چنان شیوه ای اتخاذ شود که لااقل پر نفوذترین محافل حاکمه را قانع کند. به عبارت دیگر می بایست به جای توجه به مسئله واحد نفت جنوب، مجموعه مسایل به هم پیوسته ای مطرح و حل شود تا بتوان یکی را به حساب دیگری معامله کرد. این طرح به صورت کلی زیر تدوین شد:
1. دیکتاتوری دربار تحکیم گردد و هر نوع آزادی سرکوب شود تا بدین وسیله:
اولا"، محافل قدرت طلب درباری قانع شده با انگلستان همکاری نزدیک تری داشته باشند،
ثانیا"، قدرت مقاومت و مقابله از توده مردم سلب شود.
2. در قرارداد 1933 تغییرات جزئی وارد آید که بر درآمد ایران شندرغازی بیفزاید و در ضمن پایه قرارداد را تحکیم کند.
اجرای این طرح به عهده عبدالحسین هژیر گذاشته شد که مورد اعتماد دو جانبه دربار و سفارت انگلیس بود. او ابتدا به عنوان وزیر مشاور در اسفند 1326 وارد کابینه شد و سه ماهه بهار 1327 را تدارک دید و سپس به مقام نخست وزیری گمارده شد تا نقشه را مستقیما" اجرا کند.
از همان فروردین 27 خبرهای مربوط به احتمال حمله به آزادی خواهان و در صف نخست حزب توده ایران در رادیوها و مطبوعات منتشر می شد خبرگزاری های آمریکایی و انگلیسی این خبرها را با لحن تاییدی منتشر می کردند و می گفتند:
" لندن، آسوشیتدپرس: در سه شهر مازندران حکومت نظامی برقرار گردیده و قریب سه هزار نفر توقیف شده اند که با حزب توده ایران ارتباط داشته اند.
یکی از سخنگویان ارتش خاطرنشان ساخته است که علاوه بر توقیف شدگان هر کس از این پس امنیت کشور را متزلزل کند توقیف خواهد شد. و حکومت نظامی هرجا که لازم باشد برقرار خواهد شد.
محافل دولتی تایید می کنند که در نظر است اقدامات شدیدی بر ضد کمونیست ها در سرتاسر کشور به عمل آید. یکی از منابع نزدیک به دولت به خبرنگار آسوشیتدپرس گفت که تقریبا" 900 تن از اشخاص مظنون منجمله چند تن استاد دانشگاه و عده زیادی از کارمندان دولت برای توقیف نام نویسی شده اند.[4] "
محافل وسیع اجتماعی احساس می کردند که حمله به حزب توده ایران مقدمه هجوم به همه آزادی هاست. یکی از رونامه ها می نوشت:
"همه می دانند که اگر امروز شمشیری برای زدن گردن فلان افراطی بالا می رود برای این است که دست جلاد ورزیده شود و فردا وقتی نوبت گردن زدن اصلاح طلبان معتدل و باقی طرفداران خرده بورژوازی رسید بهتر و زودتر بتواند کار خود را انجام دهد.[5] "
وحشت از دیکتاتوری دربار قشرهای وسیعی را فرا می گرفت. به علاوه در درون هیات حاکمه نیز یکپارچگی وجود نداشت. تضادهای شدید آمریکا و انگلستان، تضادهای جناح های
مختلف طبقات حاکم و حتی تضادهای فردی شخصیت های سیاسی دست به دست هم می داد و چنان محیطی ایجاد می کرد که مساعد برای استقرار دیکتاتوری یک جناح علیه جناح دیگر نبود.
اواخر فروردین ماه 1327 مطبوعات تهران از گروه های سیاسی بسیار متفاوت برای نخستین بار پس از شکست سال 25 دور هم جمع شدند تا مشترکا" علیه دیکتاتوری مبارزه کنند. نخستین جلسه 29 فروردین ماه تشکیل شد و از آن پس جلسات دیگری تشکیل یافت. جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری که به این ترتیب به وجود آمد طیف بسیار وسیعی از مخالفان دربار را در برمی گرفت. برخی از مطبوعات هوادار آمریکا که با انگلستان در تضاد بودند و حتی برخی از مطبوعات وابسته به فئودال های هوادار انگلیس که از تشدید دیکتاتوری شاه و بازگشت به دوره سیاه رضاخانی وحشت داشتند در این جبهه شرکت می کردند و لذا جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری اتحادی کاملا" موقت و محدود بود. اما همین اتحاد بسیار اهمیت داشت. جلو اجرای نقشه شرکت نفت انگلیس و مقامات قدرت طلب درباری را موقتا" سد می کرد.
امکان همکاری قشرهای وسیع مبارزین سیاسی را با حزب توده ایران نشان می داد و ثابت می کرد که با وجود ضربات سنگینی که به حزب توده ایران وارد آمده این حزب صفوف خود را چنان به سرعت سازمان داده که در این لحظه نیروی بسیارموثر سیاسی است و بدون شرکت آن نمی توان کار بزرگی از پیش برد.
مقابله مردم، تشکیل جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری که لبه تیز آن علیه دربار متوجه بود، به اضافه تضادهای شدید آمریکا و انگلیس موقتا" نقشه استقرار دیکتاتوری را به عقب انداخت ولی منتفی نکرد. برای اجرای پرقدرت تر و بی تزلزل تر این نقشه محافل درباری خود عبدالحسین هژیر را به نخست وزیری برگماشتند. او سفر "غیررسمی" شاه را به انگلستان تدارک دید. این سفر تابستان 1327 انجام پذیرفت و در جریان آن قرار و مدار کامل گذاشته شد که دو رکن اصلی آن عبارت بود از:
استقرار دیکتاتوری، تجدید نظر در قرارداد 1933.
هژیر هر دوجانب نقشه را با هم پیش می برد. او هشتم مهرماه 1327 مذاکرات پنهانی با شرکت نفت را آغاز کرد و هم زمان با آن هجوم به حزب توده ایران را تشدید کرد.
درباره این مذاکرات بعدها اطلاعات بیشتری منتشر شد و نشان داد که هژیر تنها در چارچوب قرارداد 1933 و اجرای هر چه دقیق تر آن و افزایش نسبی درآمد ایران مذاکره می کرده است. چیزی که خواست دربار بود و می توانست به طور کلی مورد توافق شرکت نفت قرار گیرد.
در مورد سرکوب حزب توده ایران، هر دو نیروی امپریالیستی انگلوآمریکن با وجود تضاد شدید در سایر عرصه ها توافق کامل داشتند و آن را به حق نخستین گام برای سرکوب مجموع جنبش ضد امپریالیستی مردم ایران می دانستند. از اینجا بود که کار هجوم به حزب توده ایران با سرعت بیشتری جلو می رفت.
در مدت کم تر از یک ماه روزنامه مردم توقیف شد، عده زیادی از دانشگاهیان و فرهنگیان روشنفکر و مبارز تبعید شدند، نقشه ترور رهبران حزبی کشیده شد و سازمان های تروریست پنهانی با شرکت گروهبانان درباری و اوباش به رهبری مستشاران آمریکایی پدید آمد، دانشجویان تحت فشارقرار گرفتند که در محیط دانشگاه در امور سیاسی دخالت نکنند و در این باره التزام بدهند. سرانجام در آبان ماه افشا شد که هژیر لایحه غیرقانونی کردن حزب توده ایران را تدوین کرده است. روزنامه زندگی نوشت:
"در کریدورهای مجلس مطالبی از طرف بعضی وزرای کابینه آقای هژیر و چندتن از نمایندگان مخصوص و شناخته شده عنوان شد که موجب حیرت و تعجب گردید. به قراری که می گویند دولت آقای هژیر در نظر دارد دو لایحه قانونی با قید دو فوریت به مجلس تقدیم کند: یکی قانون تحدید مطبوعات به چهار روزنامه در تهران و یک روزنامه در شهرستان. دوم لایحه غیرقانونی شمردن حزب توده ایران و اجازه گرفتن دولت برای بستن این حزب و تعقیب کلیه عناصر موثر آن.[6] "
ت ـ مرحله نهایی اجرای توطئه
هژیر نمی توانست نقشه انگلیسی ـ درباری را تا پایان پیش برد. او دشمنان سیاسی و شخصی فراوانی داشت. صداقت او در خدمت به دربار پهلوی و تسلیمش در برابر بانوان (اشرف خواهی شاه) فاسد درباری به حد گستاخی و وقاحت می رسید. نیروهای مترقی جامعه و جناح هایی از هیات حاکمه در برابر او صف بسته بودند. محافل روحانی نیز زیر رهبری آیت الله کاشانی به طور آشکار و قاطع با هژیر دشمنی می کردند. به این دلیل بود که اجرای نهایی عملیات به عهده ساعد گذاشته شد که لااقل در محافل حاکمه زمینه نفوذ گسترده تری داشت.
ساعد اجرای عملیات را با دقت و سرعت آغاز کرد. او سرکوب جنبش دموکراتیک و تحکیم دیکتاتوری دربار را جلو انداخت تا زمینه برای مذاکرات نفت و تجدید نظر در قرارداد، موافق تعبیر شرکت نفت از استیفای حقوق ایران، فراهم آید. "حسن" این کار در این بود که مرحله اول یعنی سرکوب نیروهای دموکراتیک را می شد با توافق امپریالیسم آمریکا پیش برد. طبیعی است که نظر آمریکا و انگلیس حتی در مورد چگونگی رژیم دیکتاتوری که باید روی کارآید یکی نبود. امپریالیست های آمریکایی می کوشیدند که دربار را به سوی خود جلب کنند و دیکتاتوری موافق میل خویش بر سر کار آورند اما اختلاف بر سر این مساله مانع از وحدت نظر امپریالیست ها در مبارزه با مردم ایران و قبل از همه حزب توده ایران نبود.
امپریالیست ها با این دستاویز، که گویا شوروی می خواهد در ایران "انقلاب" کند، هرنوع جنایت علیه حزب توده ایران و جنبش های ملی و آزادی خواهانه در میهن ما را قانونی می شمردند و مستشاران آمریکایی در ارتش و ژاندارمری و مشاورین پنهانی آمریکا در دربار، از هیچ نوع جنایتی علیه حزب توده ایران روگردان نبودند.
کابینه هژیر سقوط کرد. اما نقشه غیرقانونی کردن حزب توده ایران از دستور خارج نشد. نمایندگان وابسته به دربار و امپریالیسم آن را به شدت دنبال کردند. محمدعلی دهقان، یکی از فاسدترین چهره های سیاسی دهه 20، که از طرف دربار وکیل مجلس بود، با کابینه ساعد از این نظر مخالفت کرد که چرا غیرقانونی کردن و بستن حزب توده ایران را در برنامه خود قرار نداده است! او طی سخنرانی خود در مجلس ( 17 آذرماه 1327)، پس از دشنام های بسیار زشت به حزب توده ایران، پیشنهاد کرد که این حزب "بسته شود" و فعالیت آن "موقوف" گردد. او این مسئله را با مجموع سیاست کشور مربوط کرد و گفت که بی طرفی معنی ندارد و ایران باید رسما" و علنا" به بلوک غرب بپیوندد.
به این ترتیب نقشه درباری ـ آمریکایی ـ انگلیسی غیرقانونی کردن و یا بستن حزب توده ایران، به طور رسمی افشا شد و به مجلس شورا آمد. همزمان با آن، فشار به اعضای حزب توده ایران از حد گذشت. در کارخانه ها، مدارس، دانشگاه ها و وزارت خانه ها اعضای حزب را از کار اخراج و تبعید می کردند. در همه شهرها هجوم به اعضا و هواداران حزب، که فعالیت آن ها الزاما" نیمه علنی بود ـ به امر عادی بدل شده بود و هر چند روز سروکله یک مسئول حزبی را می شکستند. اسناد و مدارکی که در اختیار حزب بود، نشان می داد که همه این توطئه ها از یک مرکز: دربار، ارتش، و پشتیبانان آمریکایی ـ انگلیسی آن ها، رهبری می شود. 21 آذرماه 1327، دبیرکل کمیته مرکزی حزب، بسیاری از این اسناد را در یک مصاحبه مطبوعاتی رو کرد و نشان داد که از وزارت جنگ و ستاد ارتش، طی نامه های محرمانه ای به وزارت خانه ها و کارخانه ها و غیره، دستور اخراج و تبعید توده ای ها صادر می شود.
در آغاز
زمستان، محیط سیاسی کشور بغرنج تر و تضادها شدیدتر شد. احساس
می شد که لحظه قطعی فرا می رسد. در نیمه آذر 1327، جرج آلن معاون وزارت خارجه
آمریکا به ایران آمد و به طوری که روزنامه ها نوشتند، "برخلاف آداب و رسوم بین
المللی" مستقیما و محرمانه با شاه مخلوع ملاقات کرد. این ملاقات دو نفری بود. در آن
حتی وزرا شرکت داده نشدند.
بنا به نوشته روزنامه ها ـ از جمله روزنامه آتش ـ مسایل مورد بحث عبارت بود از "استقلال" ایران و "دموکراسی" ! به عبارت دیگر، هم سیاست داخلی و هم سیاست خارجی ایران مطرح شده بود. اگر سیاست عمومی امپریالیسم آمریکا و به ویژه هیستری شدید ضد کمونیستی و ضدشوروی آن را در آن سال ها در نظر بگیریم، می توانیم تصمیماتی را که در این جلسه محرمانه گرفته شده است، حدس بزنیم.
در آغاز دی ماه، تقریبا" آشکار بود که تصمیم دایر به غیرقانونی کردن حزب توده ایران و هجوم عمومی به دموکراسی در ایران قطعی شده و به اصطلاح شمارش معکوس آغاز شده است. عمال ارتجاع و امپریالیسم به این فکر بودند که حادثه ای بسازند و آن را به حساب حزب توده ایران بگذارند. 28 آذرماه، در جلو دانشگاه انفجارهایی رخ داد که براثر آن عده ای کشته شدند. این حادثه عجیب، توضیح ناپذیر بود. ستاد ارتش اعلامیه ای صادر کرد و ماجرا را این طور توضیح داد که گلوله ها از اسلحه ضد هوایی شلیک شده و قرار بود در آسمان منفجر شود، ولی " به دلایل نامعلوم" در ارتفاع لازم منفجر نشده و به سطح زمین نزدیک شده است! (مردم 6 دی ماه 1327) اما این " توضیح " ستاد ارتش کسی را قانع نکرد. گفته می شد که حوادثی در پس پرده می گذرد. روزنامه وظیفه، مورخ 5 دی ماه 1327 ، نوشت:
"تصمیم این بود که اغتشاش و تیراندازی و اخلال امنیت را به حزب توده منتسب ساخته و افکار را علیه آن برانگیزند... عده ای از نمایندگان مطبوعات را ترور کنند و لایحه غیرقانونی بودن حزب توده ایران را به قید دو فوریت به مجلس تقدیم نمایند."
روزنامه کیهان (15 دی ماه 1327) به استناد رادیوی مسکو نوشت:
"گلوله باران هایی که در تهران، در 28 آذرماه 1327، به وقوع پیوست، یک خیانت بزرگ بود... این جریانات برای خفه کردن مردم، از بین آزادی خواهان و تشکیل حکومت نظامی است."
این نقشه آن روز اجرا نشد، زیرا حادثه انفجار در دانشگاه خیلی ناشیانه بود. دشوار بود مردم باور کنند که حزب توده ایران توپ ضد هوایی و اسلحه و مهمات سنگین در اختیار دارد. احتمالا" حوادث دیگری هم پشت پرده می گذشت. از جمله این که هنوز دعوای آمریکا و انگلیس حتی در این مورد به پایان نرسیده بود. شاه همچنان به ملاقات های محرمانه ادامه می داد. به نوشته روزنامه ها:
"چند روز قبل در مبارک آباد بین اعلیحضرت همایونی و آقای تقی زاده و میس لمیتون ملاقات محرمانه ای دست داد. گویا نقشه زمامداری تقی زاده در میان است.[7] "
میس آ.ن. لمیتون، جاسوس سرشناس انگلیس و وابسته فرهنگی سفارت انگلیس درتهران بود، که سیاست ویژه استعمارانگلیس را در ایران رهبری می کرد. احتمالا" دراین ملاقات محرمانه، فقط زمامداری تقی زاده مطرح نبود، بلکه تقویت مواضع دربار، تغییرقانون اساسی، مساله نفت و تشدید ترور در داخل کشور نیز مطرح بوده است.
در این روزها محیط سیاسی کشور به شدت علیه استعمار و به ویژه علیه شرکت نفت انگلیس برانگیخته شده بود. حزب توده ایران متشکل ترین نیروی دموکراتیک و ضد استعماری بود، که به رغم توطئه گری های دربار و امپریالیست ها، به روشن گری و سازماندهی انقلابی می پرداخت و عمال امپریالیسم و ارتجاع را افشا می کرد. مطالب روزنامه مردم، در آن روزها، به طور عمده به نبرد ضدامپریالیستی و ضد درباری اختصاص داشت.
در آغاز بهمن ماه، هیجان افکار عمومی به اوج رسید. پنجم بهمن ماه، دولت ساعد در مورد مذاکرات پشت پرده نفت استیضاح شد و مذاکرات مجلس به وسعت در میان مردم انعکاس یافت. حزب توده ایران، در همکاری با حزب ایران، نخستین تظاهرات گسترده ضد شرکت سابق نفت را سازمان داد. راه پیمایی بزرگی جلو دانشگاه تهران آغاز شد و به میدان بهارستان خاتمه یافت. شعارهای این راه پیمایی بزرگ، قاطع و روشن علیه امپریالیسم انگلیس و آمریکا بود. حزب توده ایران نه تنها امپریالیسم انگلیس را، که می خواست جای خود را تحکیم کند، افشا می کرد، بلکه خطر امپریالیسم تازه نفس آمریکا را هم متذکر می شد. این راه پیمایی، که از هر نظر در زندگی سیاسی کشور بی سابقه بود، خبر از گسترش عظیم نفوذ و قدرت حزب توده ایران و تاثیر شعارهای ضد امپرپالیستی آن می داد.
زیر فشار افکارعمومی، روز نهم بهمن ماه، تقی زاده، عاقد قرارداد 1933، در پشت تریبون مجلس اعتراف کرد که این قرارداد در شرایط غیرعادی و ترور به ایران تحمیل شده است. تقی زاده خود را مامور مسلوب الاختیاری نامید که طبق دستور رضا شاه مجبور به امضای قرارداد شده است. او گفت که حوادثی در پشت پرده گذشته و خود رضا شاه هم، که گویا راضی به تمدید مدت قرارداد شرکت سابق نفت نبوده، در آخرین لحظه به دلایلی نظر خود را تغییر داده است.
این اعتراف نشان می دهد که آن روز چه محیط سیاسی ای در کشور ما حاکم بود. ضد امپریالیستی و ضد دربار پهلوی چگونه اوج می گرفت.
11 بهمن ماه 1327، امتیاز بانک شاهنشاهی (بانک استعماری انگلیس در ایران) پایان یافت. ولی دربار و دولت به فکر تمدید مدت آن بودند و حزب توده ایران طرد استعمار انگلیس را از همه عرصه ها طلب می کرد. همه سرمقاله های "مردم" در این روزها، ضد امپریالیسم و ضد دیکتاتوری دربار پهلوی بود.
14 بهمن ماه 1327، محمدعلی دهقان، نماینده درباری معلوم الحال مجلس، سوالی از دولت به رئیس مجلس داد و با تهدید به استیضاح، پرسید:
"طبق قوانین و مقرراتی که به قوت خود باقی است (!) اشاعه مرام کمونیسم ممنوع شده و مرتکبین مجرم و قابل تعقیب کیفری هستند. به چه مناسبت از تبلیغ این مرام جلوگیری نمی شود و احزابی نشریه های مخصوص... می دهند و مورد تعقیب قرار نمی گیرند؟[8] "
15 بهمن ماه 1327، روز جمعه، حزب توده ایران برای تحلیل از شهدا، میتینگی در این بابویه برسر مزار "ارانی" ترتیب داد. همه مبارزان توده ای و هواداران حزب و بسیاری از عناصر دموکرات در آن جا جمع بودند. هنگام بازگشت به شهر، خبر رسید که به شاه تیراندازی شده و پلیس و ارتش، به بهانه آن، به کلوب مرکزی حزب و همه سازمان های حزبی و اتحادیه ها هجوم آورده است.
16 بهمن ماه 1327، روزنامه های تهران خبر "تیراندازی" به شاه را منتشر کرده با تیترهای درشت نوشتند:
"هویت مرتکب کاملا" معلوم و انتساب به حزب توده مسجل است![9] "
روزنامه کیهان، به نقل از مقامات دولتی افزود که در جیب او "نامه هایی از طرف حزب توده و روزنامه مردم" ، "مقداری فرمول شیمیایی" و در زیر جورابش "یک دشنه زهرآلود" یافته اند!
همان شب 15 بهمن، بلافاصله پس از "تیراندازی" به شاه، دولت طی اعلامیه ای حکومت نظامی برقرار نمود و "فعالیت احزاب و اجتماعات را مطلقا" ممنوع" اعلام و انتشار مطبوعات را منع کرد.
16 بهمن ماه 1327، جلسه مجلس شورا تشکیل شد. دکتر منوچهر اقبال، وزیر کشور، دفترچه ای را، که آن را دفتر یادداشت و خاطرات ضارب (ناصرفخرآرایی) می نامید، از پشت تریبون مجلس خواند و ادعا کرد که فخرآرایی منتسب به حزب توده ایران است. محمدعلی دهقان و صفوی حزب توده ایران را خائن نامیدند. (سردار فاخر حکمت رئیس مجلس گفت: "این حرف ها مربوط به مجلس نیست. مطالبی است که سوء قصد کننده در دفتر
خاطرات خود نوشته است").
سرانجام دکتر اقبال متن اعلامیه دولت درباره حکومت نظامی و تصمیم فوق العاده شب 15 بهمن هیئت وزیران راجع به انحلال حزب توده ایران را قرائت کرد. او از جمله گفت:
"از چند سال پیش در داخل کشور عناصر مفسده جویی به نام حزب توده ایران دورهم جمع شده و یک عده مردمان ساده لوح را با کلمات فریبنده اغفال و هر روز ایجاد اغتشاش، هرج و مرج نموده و در صدد واژگون کردن بنیان و اساس کشور بودند. اینک صرف نظر از ترویج مرام اشتراکی... زمینه انقلاب در کشور را فراهم می سازند. بنابراین... حزب مزبور را منافی استقلال (!) کشور تشخیص و دستور می دهد سازمان حزب مزبور در تمام کشور منحل و افراد خائنی که مدارک لازم علیه آن ها موجود است طبق مقررات قوانین مربوطه تحت تعقیب قرار گرفته و مجازات شوند.[10] "
درهمان روزهای 15 و 16 بهمن، پلیس و ارتش تنی چند از محافل مذهبی از جمله آیت الله کاشانی و داماد وی فقیهی شیرازی را دستگیر و تبعید کردند و تعداد کثیری از رهبران و فعالین حزب توده ایران را دستگیر و به زندان انداختند.
اجامر و اوباش و پلیس و مامورین رکن 2، سازمان های حزب را درهم کوبیدند و تابلوهای کلوب ها را هرجا باقی مانده بود، پایین کشیدند. ضرب و شتم و دستگیری و تبعید و شکنجه اعضا و هواداران حزب در سراسر کشور" قانونی" شد.
19 بهمن ماه 1327، دولت لایحه قانونی " تحدید مطبوعات و مجازات مرتکبین جرایم مطبوعاتی" را به مجلس تقدیم کرد، که به موجب آن ، هر روزنامه یا نشریه ای " نسبت به پادشاه مملکت و خانواده سلطنتی و شعایر مقدس ملی!" توهین کند، از طرف شهربانی توقیف و مدیرمسئول و نویسنده بازداشت می شود – حکومت نظامی (سرلشکر خسروانی فرماندار نظامی تهران بود) علاوه بر اعضا و فعالین حزب، تعداد کثیری از روزنامه نگاران و رجال سیاسی غیرتوده ای را نیز دستگیر و بازداشت کرد.
امپریالیست های امریکایی و انگلیسی اقدامات آزادی کش دولت ایران را با هلهله تایید کردند. دولت آمریکا از طریق وزرات خارجه آن کشور اعلام کرد که از "تمامیت ارضی و
استقلال ایران ... دفاع" خواهد کرد! و ممکن است از پیمان آتلانتیک برای دفاع از ایران! استفاده شود. "بوین" وزیر خارجه انگلیس نیز اهمیت "جدی" ایران را برای منافع انگلیس تاکید کرد.
هفتم اسفند ماه 1327، شاه روی دیگر مدال را نشان داد و در ملاقاتی با عده ای از نمایندگان سرسپرده مجلس، درباره لزوم تشکیل فوری مجلس موسسان و "اصلاح" قانون اساسی صحبت کرد و دستور داد دولت اعلامیه تشکیل مجلس موسسان را صادر کند.
بلافاصله مجلس موسسان تشکیل شد. قانون اساسی را تغییر داد و بر اختیارات شاه افزود.
ث - لایحه الحاقی
دو روز پس از 15 بهمن و "غیرقانونی" شدن حزب توده ایران مذاکرات پنهانی نفت آغاز شد. از جانب دولت ایران گلشاییان (وزیر دارایی) و از طرف شرکت نفت گس ریاست هیات های نمایندگی دوطرف را به عهده داشتند. از آنجا که تصمیم گرفته شده بود هر طور شده مساله نفت پایان یابد این دوره از مذاکرات را مذاکرات نهایی نامیدند.
مذاکرات نهایی سه ماه طول کشید. در این مدت دشواری هایی در مذاکرات پدید آمد ولی طول مذاکرات ارتباطی با آن نداشت. با پایان دوره مجلس مربوط بود. مهلت قانونی مجلس پانزدهم، 6 مرداد ماه 1328 به پایان می رسید. حساب انگلیسی ها این بود که نتیجه مذاکرات را به صورت لایحه قانونی در آخرین روزهای دوره پانزدهم به مجلس بدهند که فرصت بررسی نباشد و با فوریت به تصویب رسد. این لایحه قانونی که به نام "لایحه الحاقی گس – گلشاییان" معروف است 18 تیرماه 1328 به مجلس تقدیم شد.
از آنجا که ما در این کتاب مسایل فنی نفت و مواد قراردادهای نفتی ومذاکرات مربوط به آن ها را بررسی نکرده ایم لایحه الحاقی را هم بررسی نمی کنیم. تنها برای نشان دادن تعبیری که شرکت سابق نفت و عمال آن در ایران از "استیفای حقوق ایران" می کردند به چند نکته اشاره می کنیم:
1. لایحه الحاقی از آن رو الحاقی نامیده می شد که تکمله ای برقرارداد 1933 به حساب می آمد. مجلس ایران با تصویب این لایحه عملا" قرارداد 1933 را هم که در دوران رضاشاهی به زور منعقد شده بود تصویب می کرد و به آن قوت قانونی می داد.
2. لایحه الحاقی در هیچ کدام از جوانب استعماری قرارداد 1933 تغییری وارد نمی کرد. برعکس همه آن ها را تثبیت و تحکیم می کرد.
3. لایحه الحاقی تنها از نظر مالی و میزان حق الامتیاز تغییراتی ظاهرا" به سود ایران می داد و حق الامتیاز ایران را از تنی چهارشلینگ به شش شلینگ می رسانید. اما از آنجا که درآمد ایران به لیره انگلیس پرداخت می شد و ارزش لیره از همان وقت به سرعت در حال کاهش بود عملا" درآمد ایران از هر بشکه نفت سال به سال پایین تر می آمد.
4. لایحه الحاقی حتی نسبت به امتیازنامه دارسی که یادگار استبداد قاجار و هجوم استعماراست گامی به عقب بود.
ادامه دارد
ـ تهران مصور، 7 فروردین ماه 1327[1]
ـ تهران مصور، 14 فروردین ماه 1327.[2]
ـ آزاد 29 بهمن ماه 1326[3]
ـ نامه مردم، 24 فروردین ماه 1327[4]
ـ ارگان حزب دموکرات، نقل از نامه مردم، 29 فروردین ماه 1327[5]
ـ نامه مردم، 13 آبان ماه 1327[6]
ـ کسری، 12 دی ماه 1327[7]
ـ روزنامه کیهان، 14 بهمن ماه 1327[8]
ـ روزنامه کیهان، 16 بهمن ماه 1327[9]
ـ روزنامه کیهان، 16 بهمن ماه 1327[10]
فرمات PDF : بازگشت