تجربه 28 مرداد ف. م. جوانشیر |
فصل دوم
از لایحه الحاقی تا تصویب اصل
ملی شدن نفت
4. شبه کودتای رزم آرا
شاه پس از بازگشت از آمریکا در موضع بسیار دشواری قرار داشت. به تصویب رسانیدن لایحه الحاقی را در مجلس آینده ممکن نمی دید و در عین حال برای حفظ سلطنت مطلقه و امتیازات آن تسلیم در برابر امپریالیسم انگلیس را ضرور می دانست. سفر آمریکا در او این فکر را تقویت کرده بود که شاید بتوان "کنسرسیومی" از امپریالیست ها به وجود آورد که دربار پهلوی تکیه گاه و خادم همه آنان باشد. اگر می شد تضاد دو نیروی امپریالیستی انگلیس و آمریکا را در وجود دربار پهلوی آشتی داد ـ چنان که رژیم پس از کودتای 28 مرداد کرد- وضع دربار تحکیم می شد.
حل تضاد آمریکا و انگلیس در آن زمان عملا" نامقدور بود. امپریالیسم انگلیس با وجود نیاز شدید به امپریالیسم آمریکا و با وجود این که در برابر فشار این نیروی برتر الزاما" به صف دوم رانده می شد، در نقاط حساس و به ویژه در ایران با تمام قوا و با چنگ و دندان مقاومت می کرد و حاضر به عقب نشینی نبود.
با این حال یکی از مهره های حساس سیاست آن روز ایران یعنی سپهبد رزم آرا آمادگی خود را برای رفع این مشکل و آشتی دادن آشتی ناپذیرها و ایجاد دولتی که مورد حمایت هر دو نیروی امپریالیستی باشد اعلام می کرد. رزم آرا مرد قدرت طلبی بود با آرزوهای دور برد. او از مدت ها پیش جای خود را در ارتش محکم کرده و پیوندهای سیاسی مستحکمی به وجود آورده بود. مهم ترین پیوند او با امپریالیسم انگلیس بود. حوادث بعدی نشان داد که رزم آرا، در لحظات قاطع فقط به سود امپریالیسم انگلیس و شرکت استعماری نفت انگلیس تصمیم می گیرد.
ولی رزم آرا پیوندهای قابل ملاحظه ای نیز با محافل آمریکایی داشت. او توانسته بود نظر مساعد مستشاران نظامی آمریکا را در ارتش نسبت به خود جلب کند. بخشی از ماموران سفارت آمریکا نیز نسبت به او خوشبین بودند و از او حمایت می کردند، به این امید که او نیز به نوبه خود همه مسایل و از جمله مساله نفت را با شرکت انحصارات آمریکایی حل کند.
مورخ الدوله سپهر که از آشنایان نزدیک رزم آرا بود درباره شخصیت او و طریق نامزد شدنش به مقام نخست وزیری چنین می نویسد:
"در مقام ریاست ستاد ارتش توانسته بود دل وابسته های نظامی غرب را به دست آورد. مخصوصا" با اتاشه نظامی آمریکا طرح دوستی بسیار صمیمانه انداخته بود... مقامات مهمه آمریکایی تقویت از رزم آرا را از وظایف لازمه خویش می شمردند. از جمله مستر دوهر دبیر سفارت کبرای آمریکا در تهران به مساعدت وی برای ارتقا به صدارت تصمیم اتخاذ کرد[1]!"
این ادعا که گویا مستر دوهر (او دبیر سفارت نبود مشاور سیاسی و وابسته عشایری !! سفارت آمریکا بود) درباره صدارت رزم آرا تصمیم اتخاذ کرده دقیق نیست. چنان که گفتیم رزم آرا پیوندهای محکم تری با محافل انگلیسی داشت. آن ها بودند که او را پیش می کشیدند تا به دست او پایه های دیکتاتوری را تحکیم کرده مواضع شرکت سابق نفت را تثبیت کنند. ولی در این ادعا سهمی از حقیقت وجود دارد و آن این که بخشی از مقامات آمریکایی که وابسته عشایری سفارت، دوهر، نماینده آن ها بود امیدوار بودند به دست رزم آرا همان نوع حکومتی را برقرار کنند که در سال های پس از کودتا به دست زاهدی برقرار کردند. به این دلیل بود که آنان به روی کار آمدن رزم آرا کمک کردند و رزم آرا برای جلب نظر آنان از هیچ خوشخدمتی فروگذار نکرد. تا جایی که برای انتخاب وزیران به سفارت آمریکا مراجعه کرد و فهرست وزیران را از مستر دوهر گرفت. این مطلب همان وقت در محافل سیاسی شناخته شده بود[2].
یکی از مسایل اصلی که آمریکائیان هنگام سفرشاه به آمریکا به او تاکید کرده بودند ضرورت انجام اصلاحات از بالا و گسترش سرمایه داری وابسته بود. این مطلب را شاه بارها در مصاحبه ها و نوشته هایش تکرار کرده است. رزم آرا از این حیث نیز خود را آماده نشان می داد و مدعی بود که می تواند اصلاحات لازم را به عمل آورد.
با این بند و بست های پشت پرده رزم آرا گام به گام به سوی قدرت می خزید. پس از افتتاح مجلس شانزدهم ساعد استعفا کرد و علی منصور (منصورالسلطنه) نخست وزیر شد که مرد میدان چنان روزهای حساسی نبود. پشت سر او رزم آرا پیش می آمد. با آن که مصدق و یارانش کوشیدند منصور را مدت طولانی تری در مقام نخست وزیری حفظ کنند نتیجه نداد. پنجم تیرماه 1329 منصور استعفا داد و شاه با یک فرمان بدون کسب رای تمایل مجلس ، رزم آرا را به نخست وزیری گماشت ـ که نوعی کودتا بود.
الف – پیدایش زمینه جبهه وسیع مقامات در برابر رزم آرا
رسیدن رزم آرا به نخست وزیری تغییر محسوسی در آرایش قوای سیاسی وارد کرد. در برابر نیروهای ملی و مترقی از هر سازمان و گروهی که بودند هدف مشترک، مبارزه با دیکتاتوری رزم آرا، قرارگرفت.
حزب توده ایران، جبهه ملی، روحانیون زیر رهبری آیت الله کاشانی آشکارا در مقابل رزم آرا موضع گرفتند. زمینه واقعی برای وحدت نیروها فراهم آمد.
حزب توده ایران از مدت ها پیش که رزم آرا به سوی قدرت می خزید خطر او را متذکر می شد و ضرورت مقابله متحد همه نیروها را با این خطر یادآوری می کرد. هنوز در خرداد ماه یعنی یک ماه پیش از اعلام رسمی نخست وزیری رزم آرا، کمیته مرکزی حزب توده ایران اعلامیه ای منتشر کرد و در آن مردم را به رستاخیز عمومی علیه دیکتاتوری سفارت انگلیس و رزم آرا دعوت نمود.
دراعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران گفته می شد:
"سفارت انگلیس، شرکت نفت جنوب، انتلیجنت سرویس انگلیس در ایران عضو حساس مورد نظر خود را پیدا کرده است ... رزم آرا کاندید دیکتاتوری آینده است.
زاهدی ها (در کابینه دکتر مصدق وزیر کشور بود) خیلی به ملت ایران و حزب توده ایران بد کرده اند، آقای دکتر مصدق حتی حاضر نشد درباره زندانیان توده ای که طبق دستور همین رزم آرا برای مرگ تدریجی به جنوب اعزام شده اند یک کلمه حرف بزند، بقایی در مجلس و خارج از مجلس خیلی به حزب توده ایران دشنام داده است. باشد! این ها به جای خود محفوظ! ولی ما وظیفه داریم حقایق را بازگو کنیم... ما دعوت می کنیم که تمام مردم علیه دیکتاتوری متحد شوند و در قدم اول و به عنوان حداقل عزل و محاکمه رزم آرا را بخواهند."
این اعلامیه با شعارهای زیرین پایان می یافت:
- همه قوای ملت باید برضد استعمار و دیکتاتوری تجهیز شوند.
- زنده باد حزب توده ایران الهام دهنده ملت علیه دیکتاتوری[3]."
در همین زمان (خرداد ماه 1329) آیت الله کاشانی که پس از توطئه 15 بهمن تبعید شده بود به کشور بازگشت (و این خود نشان می داد که پایه های دیکتاتوری رزم آرا از همان آغاز چندان استوار نبود) حزب توده ایران از ورود او ابراز خرسندی کرد و آمادگی خود را به اتحاد با نیروهایی که پیرامون آیت الله کاشانی حلقه زده اند اعلام داشت.
"بسوی آینده" با اشاره به استقبال پرشوری که مردم از کاشانی کرده بودند نوشت:
"در میان مستقبلین چه بسا مردم پاک دلی دیده می شوند که تنها به این امید که آقای کاشانی، آشتی ناپذیر در قبال دشمنان آزادی برپای خواهند ماند و از همگامی و همراهی با معاندین ملت سرباز خواهند زد و ایشان را مورد حمایت قرار می دهند.
ما به این مردم احترام می گذاریم...
امروز همه آزادی خواهان باید یک دل و یک جهت علیه دشمنان آزادی برخیزند و خدای نخواسته روزی نیاید که میان اضداد آشتی شود و "اتحاد مقدسی" به ضد مبارزین سرسخت و آشتی ناپذیر به وجود آید.
ما از پایان یافتن دوران تبعید ناروای آقای کاشانی خرسند و شادیم...
ما هماهنگ با آقای کاشانی و یارانشان تعقیب جدی آن کسانی را که به خلاف حق سبب آزار و ایذا و تبعید آقای کاشانی شدند و علیه آزادی و مشروطه توطئه چیدند و با دشمنان استقلال و حاکمیت ملی همداستانی کردند خواستاریم[4]."
به این ترتیب حزب توده ایران با وجودی که به شدت تحت فشار بود، با وجودی که اکثریت رهبران با تجربه آن در این زمان اجبارا" در مهاجرت و یا در تبعید گاه های دور دست بودند، تصمیم صحیح موافق ضرورت زمان اتخاذ کرد. به هر دو نیروی اصلی پایداری ضد دیکتاتوری رزم آرا: جبهه ملی و آیت الله کاشانی پیشنهاد همکاری و اتحاد داد. اما این پیشنهاد پذیرفته نشد. بلکه برعکس کمی پس از آغاز نخست وزیری رزم آرا حملات بسیار تند رهبران جبهه ملی به اتحاد شوروی و حزب توده ایران آغاز شد که صف متحد خلق را شکست و دشواری های بزرگی در آینده جنبش ایجاد کرد.
ب – تفرقه جانشین اتحاد
علت این امر را باید در استراتژی جبهه ملی ایران جست که تامین هدف های خود را از طریق تشدید فعالیت ضد کمونیستی و حل همکاری امپریالیسم آمریکا ممکن می شمرد. زمانی که رزم آرا با کمک بخشی از مامورین سفارت آمریکا روی کار آمد رهبران جبهه ملی به جای این که عمق خطر را درک کنند، به جای این که متوجه ماهیت جنایت کار امپریالیسم آمریکا شوند- که در این مورد فقط گوشه ای از آن نمایان بود- به این فکر افتادند که به آمریکاییان بفهمانند که جبهه ملی بهتر از رزم آرا می تواند منافع آمریکا را در ایران حفظ کند. آن ها کوشیدند با عرضه خدمت، خود را به مثابه جانشین مناسب به سفارت آمریکا بقبولانند و برای این که به این هدف نایل آیند حاضر شدند در جلسات پنهانی با ماموران سفارت خانه های امپریالیستی و به ویژه، ماموران آمریکایی تماس بگیرند.
احمد ملکی مدیر روزنامه "ستاره" و یکی از موسسین جبهه ملی ایران بعدها از این رابطه پنهانی پرده برداشت و در روزهای پس از 28 مرداد که جاسوسی برای آمریکا جزء افتخارات به حساب می آمد خاطرات خود را منتشر کرد و نوشت:
"سیاست های انگلیس و آمریکا جبهه ملی را یک دسته افراطی چپ و متمایل به سیاست شمال می دانستند و چون طرز نگارش روزنامه های توده ای حقیقت را بر ما مکشوف ساخته بود، کمیسیون سیاسی جبهه ملی قرارشد تماسی با عمال سیاست خارجی گرفته و به هر دو طرف ثابت کند که این عده فقط یک جمعیت ملی است[5]!"
بنا به نوشته احمد ملکی اندیشه تماس با "عمال خارجی" به خصوص وقتی قوت گرفت که سفارت شوروی در یک ضیافت فیلمی به نمایش گذاشت و از همه روزنامه نگاران و رجال دعوت کرد. در این ضیافت همان مستر دوهر که رزم آرا را روی کار آورده بود خود را به روزنامه نگاران جبهه ملی رسانید و گفت "بد نیست! آقایان جبهه ملی در ضیافت ها دسته جمعی حرکت می کنند".
ملکی اضافه می کند:
"سرصحبت باز شد و معلوم شد که آقا به طور کامل ما را کمونیست دانسته است[6] "
درستی اظهارات احمد ملکی را نوشته روزنامه "باختر امروز" تائید می کند. این روزنامه دو سال قبل از انتشار خاطرات ملکی عین واقعه را با جملات دیگری به شرح زیر نوشته بود:
"سه چهار روز پس از روی کارآمدن رزم آرا در سفارت شوروی یک مجلس ضیافت برای تماشای فیلم "سقوط برلن" بود. آنجا دوهر پیش روزنامه نگاران مخالف "سپهبد مفقود" {رزم آرا} آمد و گفت: "پس منظور از تمام مخالفت های شما با دولت رزم آرا این است که این جا جلسه خود را تشکیل دهید[7]."
این گروه از اعضای جبهه ملی از اظهارات دوهر به خشم نمی آیند، علیه دخالت آشکارا او حتی در امور داخلی جبهه ملی برآشفته نمی شوند بلکه به گفته ملکی:
" آن شب مذاکراتی با دوهر به عمل آمد و این سوء تعبیر توضیح داده شد {!!} ولی معلوم نبود که این توضیح چقدر ایشان را قانع کرده باشد[8]."
موضوع در حضور مصدق مورد بررسی قرار می گیرد:
"در جلسه ای دیگر که مصدق هم بود موضوع ملاقات مان را با هر دو مستشار سفارت آمریکا در میان گذاشتیم. این صحبت شد که کشورهای غربی ما را کمونیست می دانند و این مانع از آن است که حکومت های فاسد سرنگون شوند زیرا مورد پشتیبانی غرب قرار می گیرند[9]."
جریان بحث درون جبهه ملی ادامه می یابد تا به این نتیجه می رسد که بروند و پنهانی با عمال خارجی تماس بگیرند. ملکی تصریح نمی کند که آیا مصدق هم از این ملاقات های پنهانی اطلاع داشته یا نه و آیا آن را تائید می کرده است یا نه. اما جریان ملاقات ها و میهمانی های شبانه را که منظما" جریان داشته و خود او در آن شرکت می کرده می نویسد:
"شب اول آقایان ویلز مستشار سفارت آمریکا و آقای دیشر اتاشه مطبوعاتی سفارت برحسب دعوت آقای دکتر فاطمی حضور پیدا کردند. اعضای کمیسیون مطبوعات و تبلیغات و سیاسی جبهه ملی حضور داشتند...
همان شب قرار شد این جلسات دوستانه هفته ای یک بار ادامه یافته ولی هر شب در منزل یک نفر باشد. جلسه بعد در منزل آقای ویلز حضور یافتند... جلسه بعد منزل آقای دیشر، شبی هم در خانه آقای دکتر گرنی {مترجم سفارت آمریکا}... تشکیل شد. جلسات بعدی در باغ صبا منزل میراشرافی مدیر روزنامه آتش تشکیل می شد...
در اثر این رفت و آمدها بود که توهم این که جبهه ملی کمونیست است یا توده ای است به کلی از دماغ خارجیان که در آن وقت در دستگاه دولتی بسیار موثر بودند خارج گردید[10]."
در جای دیگر مدیر روزنامه "ستاره" اضافه می کند:
"جبهه ملی به غلط و دروغ وابسته به حزب توده معرفی شده بود. تماس افراد جبهه ملی با آمریکاییان و انگلیسی هایی مانند مسترپایمن، کلنل پای بوس و مسترفیلیپ پرایس این شایعه را به کلی از میان برد.[11]"
در این جلسات که رهبران جبهه ملی ایران با ماموران سفارت و جاسوسان آمریکایی و انگلیسی داشته اند نه فقط کوشش می شده است که شائبه کمونیست بودن جبهه رفع شود بلکه به طور آشکار درباره ضرورت مبارزه با حزب توده ایران و راه های عملی این مبارزه بررسی می شده است.
ملکی می نویسد:
"در همین زمان بود که فکر تاسیس حزب زحمتکشان ملت ایران بنا به پیشنهاد خلیل ملکی تبریزی توجه دکتر بقایی را جلب کرد و او از توجه آمریکایی ها به لزوم تشکیل این حزب و تقویت آن در مقابل تبلیعات شدید کمونیست ها و توده ای ها حداکثر استفاده را نمود...
پذیرایی منزل آقای دیشر وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا و خان شان که در اوایل خیابان پهلوی بود قدری وسیع تر و جنبه رسمی تری به خود گرفت. همه مدعوین هفته که همان اعضای کمیسیون های تبلیغاتی و سیاسی جبهه ملی بودند پس از شام گرد میزی نشسته و سرگرم مذاکرات سیاسی گردیدند.
آقای دکتر بقایی که به زبان فرانسه با خانم آقای دیشر سرگرم صحبت و از مشکلات کار و گرفتاری های روزانه خود که حتی برای تحصیل آزادی اقدام به افتراق با همسر خود نموده اند مذاکره می کردند.
خلاصه این طور نتیجه گرفتند که ... سازمان های مبارزه با حزب توده از داشتن هر نوع اعتباری محروم و جراید ضد توده هم با سرمایه های قلیل شخصی اداره می شود...
با این وضع چگونه ممکن است در مقابل تبلیغات حاد و شدید حزب توده قد علم کرد و مبارزه نمود؟
خلاصه دکتر بقایی ثابت کرد که اصلاح این امور فقط در سایه یک حزب قوی و مترقی امکان پذیر است و حزب هم همه می دانند بدون پول محال است رشد کند {!!}... باید به قدر کافی پول در اختیار باشد تا بتوانند پهلوانان و رویین تن جوانان را به عضویت در آورده با پول از زور و قدرت عضلات آن ها استفاده نمود و در تظاهرات چشم دشمن را ترسانیده، در مصاف با چاقو و چوب و سنگ آنان را از میدان به در کرد و توضیح داد با تجربیاتی که از عضویت در حزب دموکرات قوام السلطنه که در سایه همان حزب دست توده را به کلی بازکرد و باعث بازگشت آذربایجان گردید و هم چنین رفاقت با جوانان تحصیل کرده و مطلعی که از حزب توده ایران اخراج شده اند ممکن است حزبی در ایران علم نمود و به اسم مبارزه با توده ای ها نقشه های خود را عملی ساخت...
تمام اعضای جبهه ملی در آن جلسه بیانات ایشان را تصدیق نمودند قرار براین شد که همگی مطالعه کنند تا جلسه بعد."
"جلسه بعد در حصارک و کباب میهمان من بودند. آقایان دیشر و بانو و دکتر گرنی و خانم و ویلز و بانو همه از صبح آمدند. گردش و نهار در محیط دوستانه انجام شد... سپس مذاکرات سیاسی...
تقریبا" همگی اظهار عقیده نمودند... چه ضرری دارد که آقای دکتر بقایی را از همه جهت یاری و کمک نماییم که اقدام به تاسیس حزب نموده و هم ملت را از دست یک مشت توده ای بیگانه پرست نجات دهند و هم ...[12] "
این نوشته نیازی به توضیح ندارد. عده ای در حضور کارمندان سفارت آمریکا که جاسوس بودن شان محرز است، نشسته و تصمیم گرفته اند که حزبی برای مقابله با "بیگانه پرستان" تشکیل دهند. موافقت هم شده است که پول و کمک به این حزب برسد.
آنچه باید به این نوشته اضافه کنیم این است که استخدام "پهلوانان رویین تن" برای مبارزه با حزب توده ایران، از همان آغاز تشکیل حزب زحمتکشان بقایی آغاز شد و آنان با چماق و دشنه به تظارات مردم حمله می کردند و خود بقایی هشت سال پس از انتشار خاطرات ملکی
در دادگاه نظامی تهران به این مطلب اعتراف می کند و با تفاخر توضیح می دهد که:
"چهلم شهدای سی ام تیر بود... گفتم مردم اجازه نخواهند داد بیگانه پرستان در سرمزار شهدای سی ام تیر حاضر شوند.
همان شب عده ای را فرستادم از سازمان های حزب در ورامین و کرج و اطراف عده ای افراد با چوب و چماق آوردند و بردند ابن بابویه گفتم به مسئولیت خودم، هر توده ای خواست بیاید این جا قلمش را خورد کنید.[13] "
بقایی و امثال او نه فقط در جلسات شبانه با عمال بیگانه "خدمات" خودشان را در حزب دموکرات قوام السلطنه ومبارزه با حزب توده ایران به رخ می کشیدند بلکه در جلسات مجلس و صفحات روزنامه ها این "افتخارات" را برمی شمردند.
به این ترتیب بود که پیشنهاد حزب توده ایران برای همکاری با جبهه ملی ایران نه فقط پذیرفته نشد بلکه هرچه تلاش توده ای ها برای نزدیکی بیشتر می شد بر تلاش خرابکارانه نفاق افکنان نیز می افزود تا "ثابت" شود که حضرات توده ای نیستند. مقابله با دیکتاتوری رزم آرا قاعدتا" زمینه بسیار مساعدی برای همکاری همه نیروهای آزادی خواه بود. اما به دلیل روش نادرست جبهه ملی همین امر مشترک از موضع جدایی و تفرقه نیروها مطرح شد. حتی مصدق که با بقایی ها تفاوت زیادی داشت مخالفت با رزم آرا را از این جهت ضرور اعلام می کرد که دیکتاتوری سیاه رزم آرا راه را برای دیکتاتوری سرخ باز می کند؟! او درمجلس خطاب به آمریکاییان می گفت:
"آمریکا فریب سیاست انگلیس را خورده است... ما را با یونان مقایسه می کند... ایران به چین شبیه تر است. بر فرض که قشون بیش از حریف داشته باشد چون نمی تواند به ایران قشون بیاورد فاتح کسی است که هزاران کیلومتر مرز مشترک دارد... دخالت برخی از دول در ایران سبب خواهد شد که دیگران هم دخالت کنند و دیکتاتوری سیاه به دیکتاتوری سرخ تبدیل شود. چنان که چین به همین درد دچار شد...[14] "
این جملات زمانی گفته می شد و جلسات شبانه با عمال بیگانه زمانی در محیط دوستانه جریان می یافت که امپریالیسم آمریکا با درندگی وصف ناپذیری در مقیاس جهانی به هجوم علیه صلح جهانی و منافع ملت ها دست زده بود. دو روز بعد از اعلام نخست وزیری رزم آرا ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا فرمان داد که ارتش آمریکا وارد کره شود و جنگ کره که یکی از وحشیانه ترین جنگ های امپریالیستی پس از جنگ دوم جهانی است آغاز شد. در این زمان محیط سیاسی بین المللی بی نهایت متشنج بود. امپریالیسم آمریکا سر از پا نمی شناخت و همه جا هجوم می برد. با این حال بخشی از رهبران ملی در تهران این هجوم جهانی امپریالیسم را خوش آمد می گفتند.
تنها سازمان سیاسی که این خطر امپریالیسم آمریکا و جنگ جهانی را احساس می کرد حزب توده ایران بود. فقط این حزب بود که امپریالیسم آمریکا را به طور همه جانبه افشا می کرد، ضرورت مبارزه با آن را به مردم تفهیم می نمود و به "جمعیت ایرانی هواداران صلح" کمک می کرد تا مردم را بیدار و تجهیز کند.
"جمعیت ایرانی هواداران صلح" هم زمان با تجاوز آمریکا به کره تشکیل شد و نخستین اعلامیه خود را در پنجم مرداد ماه 1329 منتشر کرد. حزب توده ایران به این جمعیت کمک همه جانبه می کرد. اوضاع داخلی کشور ما را در ارتباط با مجموع اوضاع بین المللی می سنجید و می دانست که هم زمانی روی کارآمدن رزم آرا، تغییر اوضاع یونان و ترکیه به سود آمریکا، آغاز جنگ کره آمدن جنایت کاری همچون گریدی به ایران به عنوان سفیر آمریکا و ... تصادفی نیست.
حزب ما می گفت:
"فعالیت جنگ طلبان آمریکایی در کشور ما تشدید می شود. دولت رزم آرا که با پشتیبانی آنان روی کار آمده در این رهگذر با آن ها همکاری خواهد کرد. وظیفه ماست که برای خوشبختی خود و خانواده و همنوعان خود صمیمانه برای صلح، برای مبارزه با تبلیغات و اقدامات جنگ طلبان بکوشیم[15]."
"جمعیت ایرانی هواداران صلح" جمع آوری امضا برای بیانیه استکهلم را که سندی ضدامپریالیستی بود در مقیاس کشور آغاز کرد و فقط طی دو ماه، نیم میلیون امضا جمع کرد. مبارزه هواداران صلح مبارزه ای بود عمیقا" ضد امپریالیستی. کمک بسیار موثری بود برای افشای ماهیت امپریالیسم آمریکا و در زمانی که حتی بخشی از رهبران جنبش ملی ایران امپریالیسم آمریکا را "ناجی" ملل اسیر معرفی می کردند ارج این مبارزه بی نهایت بزرگ بود. فراموش نکنیم که مبارزه برای صلح و جمع آوری امضا در این مقیاس گسترده که توام با کار توضیحی و افشاگرانه بود، دشمنی با امپریالیسم و به ویژه امپریالیسم آمریکا را تا عمق جامعه گسترش می داد.
درسال های پس از 28 مرداد که ارتداد و نفی تاریخ مبارزات توده ای مد روز شد و کسانی برای این که ابراز وجودی کرده باشند درباره "اشتباهات رهبری حزب توده ایران" داد سخن دادند، جنبش صلح نیز مورد انتقاد قرار گرفت و ادعا شد که در آن زمان امر صلح گویا فقط به کشورهای سوسیالیستی مربوط می شد و گویا کشورهایی مثل ایران که رویارویی امپریالیسم ایستاده بودند نمی توانستند دم از صلح بزنند و اصولا" وقتی مساله نفت مطرح بود گویا دفاع از صلح به معنای انحراف افکار می بود.
این گونه اظهارفضل ها عین جهل است. در آن زمان جنبش صلح در ایران جنبشی بود آشکارا ضدامپریالیسم و به ویژه ضدامپریالیسم آمریکا که در تجهیز توده های مردم علیه آن و در جهت قطع دست امپریالیسم از منابع نفت، نقش موثری ایفا می کرد.
ملاقات های پشت پرده، کوشش برای "اقناع" مامورین سفارت آمریکا که جناحی از رهبران جبهه ملی پیشه کرده بودند زمانی می توانست موثر واقع شود که آنان درعمل ثابت کنند که راست می گویند. آنان می بایست در عمل و به طور جدی از حزب توده ایران و کشورهای سوسیالیستی فاصله بگیرند. برای رسیدن به این مقصود جناح نفاق افکن جبهه ملی دست به حادثه آفرینی زد و از مذاکرات عادی بازرگانی که میان دولت ایران و اتحاد شوروی در جریان بود یک واقعه عظیم آفرید و چنین وانمود کرد که در پشت پرده مذاکرات بازرگانی ایران و شوروی گویا "مساله تقسیم ایران"، "احیای قرارداد 1907" و هزار بدبختی دیگر برای مردم ما خوابیده است[16].
مطبوعات جناح سازشکار جبهه ملی مذاکرات ساده بازرگانی ایران و شوروی را دستاویز شدیدترین حملات به حزب توده ایران و اتحاد شوروی قرار دادند که درواقع هدف از شکستن وحدت صفوف مردم و قانع کردن امپریالیسم آمریکا بود به این که "ما بهتر از رزم آرا می توانیم با کمونیسم مبارزه کنیم" این حمله های شدید کوشش های حزب توده ایران را در جهت اتحاد نیروها عقیم گذاشت.
مطبوعات حزب توده ایران نیز متقابلا" به حمله شدید پرداختند.
مطالبی که در مطبوعات حزب ما نوشته می شد محتوای درستی داشت. ما به حق از ضرورت گسترش مناسبات ایران با کشورهای سوسیالیستی دفاع می کردیم و آن را برای مقابله با امپریالیسم ضرور می دانستیم ولی این محتوای درست می بایست در چنان چارچوبی
مطرح شود که به اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی و منفرد کردن دشمنان ماسک دار آن کمک کند.
امروز وقتی به حوادث این سال ها بر می گردیم بدون تردید احساس می کنیم که حزب ما می بایست در سیاست خود برای تامین اتحاد نیروها پی گیرتر باشد و اجازه ندهد که نفاق افکنان در خرابکاری خود موفق گردند. سیاست جا افتاده و پخته امروز حزب ما نشان می دهد که برای ما تجربه آن سال ها، بی اثر نگذشته است. ما امروز می کوشیم جناح های گوناگون را با دقت از هم تمیز دهیم. هر جناحی را در حال تکامل و حرکت بنگریم و توجه داشته باشیم که مسیر مبارزه ضد امپریالیستی خواه ناخواه عناصر صدیق را به راه راست می کشاند. ولی آن روز در سیاست ما این باریک بینی و ظرافت وجود نداشت. ما همه جبهه ملی ایران را یک واحد کل تلقی می کردیم و خرابکاری بقایی ها را به حساب مصدق ها، نریمان ها و شایگان ها هم می گذاشتیم. در حالی که این عناصر علیرغم گرایش به سازش کاری زمینه مساعد ضد امپریالیستی داشتند.
ادامه دارد
فرمات PDF : بازگشت
ـ مورخ الدوله، سپهبد رزم آرا آن طور که تاکنون نشناخته اید، خواندنی ها، سوم مهرماه 1341[1]
ـ همان جا.[2]
ـ . فوق العاده نامه مردم (محق)، 10 خردداد ماه 1329. {درباره تبعید زندانیان توده ای – رهبران حزب به نقاط بد آب و هوا، باید یادآوری کنیم که این جنایت با نظر مشترک رزم آرا رئیس ستاد ارتش و سرلشکر زاهدی رئیس شهربانی و طبق دستور دربار انجام گرفت و جبهه ملی که شعارش دموکراسی و حقوق بشر بود حاضر نشد از حقوق این زندانیان حمایت کند}[3]
ـ بسوی آینده، 19 خرداد ماه 1329، تکیه از ما است [4]
ـ احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات روزنامه یومیه ستاره ، تهران، چاپ تابان، آذرماه 1332، ص 19[5]
ـ همان جا، صفحه 50[6]
ـ باختر امروز، سرمقاله (به قلم دکتر حسین فاطمی)، 30 اردیبهشت ماه 1330[7]
ـ احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات روزنامه یومیه ستاره، تهران، چاپ تابان، آذرماه 1332، ص5[8]
ـ همان جا، صفحه 57، تکیه ازماست [9]
ـ همان جا، صفحات 105-107[10]
ـ همان جا، صفحه 108، {فیلیپ پرایس نمایند هپارلمانی انگلستان و دلال سیاسی امپریالیسم انگلیس بود که در شهریور ماه 1329 برای پنجمین بار به ایران آمد و همین موقع بود که با رهبران جبهه ملی ایران تماس گرفت. فیلی پرایس ششمین بار پس از کودتای 28 مرداد در آبان ماه 1332 به ایران آمد تا زمینه را برای بهره برداری امپریالیسم انگلیس از کودتا فراهم کند}[11]
ـ همان جا، صفحات 108-10[12]
ـ روزنامه اطلاعات، دوم دی ماه 1340، تکیه از ما است [13]
ـ سخنران مصدق در مجلس شورا، روزنامه اطلعات، 6 تیرماه 1339[14]
ـ بسوی آینده 12 تیرماه 1329[15]
ـ شاهد، 30 مرداد ماه 1329 و شماره های بعد. {برای اطلاع بیشتر از این حادثه آفرینی نفاق افکنانه به جزوه افسانه طلاهای ایران، انتشارات حزب توده ایران، تهران 1358 صفحات 14 به بعد مراجعه کنید}.[16]