بازگشت

 

تجربه 28 مرداد           ف. م. جوانشیر

فصل دوم

از لایحه الحاقی تا تصویب اصل

ملی شدن نفت

 

7. كابینه محكوم علاء

در پایان سال 1329 تناسب نیروها به شدت به زیان هیات حاکمه درباری بود. جنبش ضد امپریالیستی به سرعت گسترش می یافت و قاطع تر می شد و در عوض تضاد، تزلزل و آشفتگی سرتا پای حکومت را دچار بحران نمود. با قانون ملی شدن نفت بحران حکومتی به حدی رسید که دیگر جایی برای ادامه حکومت نوکران شرکت نفت انگلیس و خادمین دربار باقی نماند. لحظه ای فرا رسید که بالایی ها نمی توانستند به شیوه سابق حکومت کنند و پایین ها نمی خواستند. می بایست زمام حکومت به دست نیروهای ملی و هواداران صدیق ملی شدن نفت سپرده شود. تناسب قوای سیاسی چنین تغییری را الزام آور کرده بود. ولی متاسفانه نیروهای ملی آمادگی به دست گرفتن حکومت را نداشتند و جبهه متحدی وجود نداشت. حزب توده ایران هنوز آنقدر قوی نبود که به حکومت برسد و جبهه ملی ایران که حکومت چون میوه رسیده ای در دسترسش قرارگرفته بود از چیدن آن می ترسید و امتناع می کرد. گردانندگان جبهه ملی ایران مدعی بودند که این جبهه برای تشکیل دولت و اداره کشور تشکیل نشده بلکه فقط می تواند نقش منفی و فشار از پایین را بازی کند. به این ترتیب آن هایی که می توانستند دولت تشکیل دهند می ترسیدند و نمی خواستند و طبقات ارتجاعی که اصرار داشتند همچنان حکومت کنند منفرد از مردم بودند و نمی توانستند.

 کابینه حسین علا محصول این وضع بود. علا به حساب نیروهای عملا موجودی که در آن لحظه به طور جدی از او حمایت کنند برسرکار نیامد. چنین نیرویی وجود نداشت. علا با این حساب بر سر کار آورده شد که شاید طبقات حاکم و امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی بتوانند با اغتنام فرصت برای خروج از بحران چاره ای بیاندیشند و نیرویی برای حمایت از علا پدید آوردند. این حساب غلط از آب درآمد. چنین نیرویی پدید نشد و علا حدود یک ماه و نیم در فصل مشترک تضادهای سیاسی گروه های حاکم بندبازی کرد و سرانجام استعفا داد و به آنجا رسید که از نخستین روز محکوم بدان بود.

زمان کوتاه حکومت علا از نظر مبارزات سیاسی بسیارغنی است و مواضع سازمان ها و گروه های مختلف را درباره مسایل اساسی انقلاب ایران و سیر تکاملی آن در ماه های  آینده روشن می کند. از این نظر روی برخی از اساسی ترین حادثه های این دوران کوتاه مکث می کنیم.

امپریالیسم انگلیس که در سیمای رزم آرا بزرگ ترین امید خود را از دست داده و با تصویب اصل ملی شدن نفت ضربت سنگینی دیده بود به دخالت مستقیم نظامی
می اندیشید. کشتی های جنگی انگلیسی به سوی خلیج فارس حرکت کردند. هربرت موریسن وزیر خارجه انگلیس با لحنی که بوی قرن نوزدهم می داد، در مجلس آن کشور گفت: 

"ما حق اتخاذ هر نوع تدبیری که برای دفاع از جان و مال اتباع انگلیسی لازم بدانیم برای خود محفوظ می داریم.[1] "

    اما چنین اقدامی بدون موافقت و کمک جدی آمریکا مقدور نبود. امپریالیست های انگلیسی شش سال بعد، وقتی مصر کانال سوئز را ملی کرد، دست به دخالت نظامی زدند و به مصر هجوم بردند. اما در مورد ایران با وجود این که از شدت خشم افسار می جویدند، قدرت عمل نداشتند. ایران همسایه دیوار به دیوار شوروی بود و قرارداد دوستی 1921 را با شوروی داشت. دخالت نظامی در این نقطه می بایست با حساب های به مراتب بغرنج تر و پذیرش خطر به مراتب جدی تری انجام پذیرد و حداقل شرط آن موافقت و همکاری عملی آمریکا بود که تامین نمی شد. آمریکا هم با انگلستان تضاد داشت و هم از دست زدن به ریسک بزرگ نظامی در ایران می ترسید. ولی در عوض حاضر بود که در صورت موافقت انگلستان با تقسیم نفت ایران و دادن سهم مناسبی به آمریکا، نیروی خود را برای مهارکردن جنبش به کار اندازد. تشدید مبارزه مردم ایران و قاطع تر شدن شعارهای مبارزه منافع غارت گرانه انحصارات امپریالیستی آمریکا را نیز در خلیج فارس به خطر انداخته بود.

نیمه فروردین 1330 نمایندگان آمریکا و انگلیس در واشنگتن ملاقات کردند. از هر دو طرف مدیران انحصارات نفتی به عنوان نمایندگان وزارت خارجه و دولت در این مذاکرات شرکت داشتند. مذاکرات واشنگتن، با آن که به نتیجه قاطع نرسید، آغاز آن اقدامات مشترک امپریالیست های آمریکایی در انگلیس بود که به کودتای 28 مرداد و سپس تشکیل کنسرسیوم بین المللی نفت انجامید.

دولت آمریکا در برابر اعتراض مردم ایران به این که چرا امپریالیست ها می کوشند سرنوشت ایران را در واشنگتن حل کنند، به جای عقب نشینی حق خود را برای دخالت در امور ایران تسجیل کرد. در تذکاریه رسمی که از طرف دولت آمریکا صادر شد گفته شد که مذاکرات واشنگتن ناشی از مسئولیت جهانی آمریکا و انگلیس است:

مسئولیت جهانی که دولت انگلیس و آمریکا دارند پیوسته راجع به مسایل مختلف مربوط  به بسیاری از نقاط دنیا که در آن ذی نفع هستیم، با یکدیگر مشاوره می کنند.

  وزارت امور خارجه آمریکا مایل است دولت ایران را مطمئن سازد که کاملا" متوجه است که مساله نفت ایران فقط به وسیله مقاماتی که ذی علاقه می باشند باید حل شود[2]."

بنابراین به عقیده دولت آمریکا مساله ملی کردن نفت ایران که مساله داخلی، مربوط به ایران و شرکت سابق نفت نبود. مساله ای بود مربوط به مسئولیت جهانی انگلیس و آمریکا که هر دو در آن ذی نفع بودند و این مساله می بایست به وسیله همین مقامات ذی نفع حل شود!

به دنبال مذاکرات واشنگتن و توافق های کلی آمریکا و انگلیس وزیر خارجه آمریکا نیز بیانیه ای منتشر کرد و در آن از طرز!! ملی کردن نفت ایران انتقاد نمود و اعلام داشت:

"متاسفم اظهار دارم که دولت ایران به طرزی در ملی کردن صنعت نفت مشغول اقدام است که پالایشگاه بزرگ آبادان را به متوقف شدن تهدید می کند. و این امر عدم ثبات وضع ایران و مشکلات اقتصادی آن را موجب گردیده و برای مردم ایران نیز اثرات سویی خواهد داشت.

آمریکا قویا" تاکید نموده است که هرگونه تغییراتی در مناسبات بین المللی دولت ایران و موسسات ذی نفع انگلیس براساسی که موافق مسئولیت های بین المللی هر دو کشور باشد فراهم گردد...

ما مایوس شدیم از این که پیشنهاد اخیر انگلیس به ایران که اصل ملی شدن را قبول نمود و نظریات پیشنهادی مساعدی را نیز دربرداشته غفلتا" و بدون مطالعه ... از طرف ایران رد شد.

این محیط بیم و تهدید که ناشی از اقدامات عجولانه ای است برای اجبار همکاری در اجرای قانون ملی کردن نفت نتیجه ای در بر نخواهد داشت...

قویا" امیدوارم که ایران در اقدامات کنونی خود تجدید نظر نموده و طریقی را اتخاذ خواهد کرد که از مخاطرات خط مشی فعلی احتراز و ادامه عمل صنعت نفت را ممکن سازد...

امیدوارم ترتیبات موقتی به عمل آید که به موقعیت طرفین لطمه وارد نسازد... تا این که بعدا" ترتیبات مناسب تری داده شود... [3]"

دخالت رسمی و علنی امپریالیسم آمریکا در امور داخلی ایران و مخالفت صریح آن با ملی کردن نفت موجی از اعتراض در ایران برانگیخت تا جایی که حتی محافل هوادار آمریکا، آن هایی که طی چندین سال اخیر امپریالیسم آمریکا را فرشته رحمت می دانستند و معرفی می کردند مجبور شدند در این اعتراض شرکت کنند. حزب توده ایران که همواره ماهیت درنده امپریالیسم آمریکا را می شناخت و معرفی می کرد در این لحظه به حق درصف مقدم نبرد بود. جناح واقعا" ملی جبهه ملی ایران هم به رهبری دکتر مصدق با وجود کش هایی که هنوز به سوی آمریکا داشت از این دخالت علنی خشمگین بود. دکتر حسین فاطمی در "باخترامروز" از آمریکا انتقاد می کرد. این، آغاز پایان توهماتی بود که امثال فاطمی نسبت به حسن نیت و بشردوستی امپریالیسم آمریکا داشتند.

توافق کلی که آمریکا و انگلیس در کنفرانس واشنگتن به آن دست یافتند مبتنی براین بود که فعلا" از پیشرفت جنبش ملی ایران جلوگیری کنند تا بتوانند بعدا" دعوا بر سر تقسیم نفت ایران را بین خود حل کنند. نخستین گام مشترک می توانست تقویت دولت علا باشد که هم نسبت به انگلیس و هم نسبت به آمریکا نظر مساعدی داشت. ولی دولت علا قادر به ادامه حکومت نبود. جنبش ملی ایران علی رغم اقدامات خشن این دولت پیش می رفت. بحران عمومی سیاسی ادامه داشت و تشدید می شد.

حادثه تعیین کننده داخلی که امکان نداد دولت علا تثبیت شود، اعتصاب بزرگ کارگران نفت جنوب بود. این اعتصاب از 27 اسفند هم زمان با آغاز نخست وزیری علا شروع شد و تنها پس از استعفای علا (6 اردیبهشت ماه 1330) پایان یافت. اعتصاب به این دلیل آغاز شد که شرکت انگلیسی نفت 30% از مزایای کارگران را کسر و قطع کرد. در برابر این رفتار غیرانسانی ابتدا کارگران بندر معشور و دانشکده فنی آبادان و سپس کارگران نفت در سرتاسر مناطق نفت خیز دست به اعتصاب زدند.

بدون تردید حساب امپریالیسم انگلیس از حادثه سازی عبارت از این بود که محیط سیاسی را متشنج کند، ملی شدن نفت را تحت الشعاع قرارداده و برای دست زدن به اقدامات خشن ضد جنبش ملی ایران زمینه چینی کند. هم زمان با فشار به کارگران و آغاز اعتصاب، حرکت ناوگان جنگی انگلیس به سوی خلیج فارس شروع شد و دولت علا در تهران و مناطق نفت خیز اعلام حکومت نظامی کرد. به این امید که هم اعتصاب را سرکوب کند و هم به جنبش ملی ضربه وارد سازد.

در برابر این توطئه و تحریک امپریالیستی که یک سر آن در لندن و سردیگرش در واشنگتن بود جنبش انقلابی ایران یک راه  در پیش داشت: سرنگون کردن دولت علا و روی کارآمدن یک دولت ملی که قادر باشد همه نیروهای ملی را برای تداوم انقلاب تجهیز کند. برای این کار نخستین گام عبارت از وحدت نیروها بود.

حزب توده ایران با وجود سوء تفاهم ها و اختلافات زیادی که طی سال گذشته با جبهه ملی ایران پیدا کرده بود در این لحظه احساس مسئولیت کرد و این تنها راه پیشرفت انقلاب را نشان داد. "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" (حزب توده ایران) طی اعلامیه رسمی از همه نیروهای ملی: جبهه ملی ایران، فداییان اسلام، آزادی ایران، حزب ایران و حزب استقلال دعوت کرد:

"کمیته ای با شرکت نمایندگان همه این جمعیت ها به منظور تنظیم یک نمایش و دمونستراسیون بزرگ مشترک بر ضد حکومت نظامی تشکیل شود و نمایندگان اقلیت با تمام قوا و اختیارات خود برضد دولت علا و حکومت نظامی وی به اقدام پارلمانی مبادرت ورزند.[4] "

اما این پیشنهاد هم مانند همه پیشنهادهای وحدت طلبانه که قبلا" داده شده بود بی جواب ماند زیرا علاوه براختلافاتی که از قبل وجود داشت دو اختلاف عمده دیگر میان حزب ما و جبهه ملی پدید آمده بود:

اختلاف درباره اعتصاب کارگران نفت جنوب، و اختلاف در ارزیابی دولت علا و رفتار نسبت به آن.

 

الف ـ اعتصاب کارگران نفت

جبهه ملی به اعتصاب کارگران نفت با بی اعتمادی و نگرانی مطلق می نگریست. روزنامه های جبهه ملی فقط به این بهانه که گویا اعتصاب را خود شرکت نفت به راه انداخته از عواقب آن وحشت زده بودند، ولی در واقع این وحشت جنبه طبقاتی داشت و حساب های آنان را به هم می زد. با حرکت عظیم اعتصابی کارگران نفت جنوب و موج بزرگ همدردی که از طرف کارگران سرتاسر کشور آغاز شد، نیروی عظیم پرولتاریای ایران در جنبش ملی کردن نفت قد علم کرد. جبهه ملی از حضور این نیرو و افزایش تاثیر آن برحوادث خرسند نبود. این جبهه که همواره به "بازار" و کسبه تکیه داشت از کارگران می ترسید. به علاوه چنان که خواهیم دید جبهه ملی خواستار حفظ و تثبیت دولت علا بود، از سرعت پیشرفت انقلاب نگران شده بود. اعتصاب کارگران برسرعت انقلاب می افزود و در جهت خلاف مشی سیاسی جبهه ملی بود.

به این دلیل جبهه ملی نسبت به اعتصاب کارگران رفتار ناشایستی پیشه کرد. آن را تایید ننمود، به کمک آن نشتافت و در بهترین حالت به "کارگران عزیز" توصیه کرد که دست از اعتصاب بردارند مبادا دشمن سوء استفاده کند.

در مطبوعات رسمی جبهه ملی و در "باختر امروز" که نزدیک ترین روزنامه به مصدق بود، اعتصاب کارگران و نقش حزب توده ایران در سازماندهی آن با بدترین کلمات مورد حمله قرار می گرفت.

    وقتی حکومت نظامی شاه شرکت نفت کارگران آبادان را به گلوله بست "باخترامروز" نوشت:

    " تحریکات کمپانی و آتش افروزی "پیشتازان" بالاخره کار خود را کرد و صحنه خونین که روح ملت ایران از آن خبر ندارد پریروز در آبادان به وجود آمد.[5] "

    "باختر امروز" خود به دام تحریکات کمپانی افتاده و این دروغ بزرگ را شایع می کرد که گویا اعتصاب کارگران "مسلحانه است" آن ها هستند که سربازان را "محاصره" می کنند:

"در دو نقطه شهرآبادان کارگران ازدحام و اطراف کارگران را محاصره و صدای تیر    از میان آنان شنیده می شد. که منجر به جوابگویی سربازان شده است. بدین طریق 8 نفر مقتول و عده ای مجروح شده اند.

    یک مرجع رسمی گفت که در چند نقطه شهر کارگران توانسته بودند سربازان را محاصره کنند. بین اعتصاب کنندگان مقداری اسلحه وجود داشته است.[6] "

    این گونه مطالب دروغ در واقع شاه و حکومت علا و شرکت نفت انگلیسی را که کارگران ایرانی را به گلوله بسته بودند و قصد حادثه سازی داشتند تبرئه می کرد و عملا" حکم قتل آنان را صادر می نمود.

    از رهبران جبهه ملی محمد نریمان شخصیت برجسته دموکرات انقلابی تنها کسی بود که به طور قاطع و علنی بدون اگر و اما از کارگران نفت دفاع می کرد و از حضور آنان در صحنه نبرد خرسند بود. یادش گرامی باد!

    طبیعی است که حزب توده ایران نمی توانست به اعتصاب کارگران نفت جنوب
با آن چشم نگاه کند که جبهه ملی نگاه می کرد. حزب ما که با توده های کارگر در پیوند بود می دانست که کارگران قادرند اعتصاب خود را با قدرت و نظم اداره کنند و نه فقط دستاویزی برای تحریک و توطئه به شرکت نفت انگلیس ندهند بلکه این اسلحه را به سوی خود شرکت برگرداند. حزب ما از ورود طبقه کارگر به میدان نبرد ضد امپریالیستی عمیقا" خرسند بود و با تمام نیرو از اعتصاب کارگران حمایت می کرد و در سرتاسر کشور نهضت حمایت از کارگران نفت را به وجود می آورد. زیر رهبری حزب توده ایران کارگران سایر استان های ایران و بخصوص اصفهان به دفاع از کارگران نفت به پا خاستند. موج اعتصاب های همدردی از سرتاسر کشور گذشت. کمک به صندوق اعتصاب وسعت گرفت. حزب ما توانست اعتصاب خوزستان و اعتصاب های همدردی سرتاسر کشور را در طول فروردین ماه و آغازاردیبهشت اداره کند و به پیروزی رساند.

 

ب ـ دو ارزیابی از کابینه علاء

    کمک به گسترش مبارزات کارگری در این لحظه جای زندگی در حساب سیاسی حزب ما می گشود. حزب می خواست از این طریق حکومت نظامی را بشکند، جلو تثبیت دولت علا را که مخالف ملی شدن نفت و فراهم کننده زمینه برای حکومتی خشن تر از آن بود، بگیرد.

  این جا دومین اختلاف بزرگ وجدید حزب توده ایران با جبهه ملی آغاز می شد زیرا جبهه ملی آشکار و نهان از حکومت علا دفاع می کرد و از آنجا که خود به فکر به دست گرفتن دولت نبود و امکان تشکیل یک دولت ملی اجرا کننده اصل ملی شدن را نمی دید گمان می کرد که جانشین علا حتما" حکومتی بدتر از علا خواهد بود و یا جنبش انقلابی آنقدر رشد خواهد کرد که از کنترل آن جبهه خارج خواهد شد. به عبارت دیگر بین هیات حاکمه ارتجاعی امپریالیستی ایران با جبهه ملی در مورد مهارکردن جنبش انقلابی توافقی ضمنی پدید می آمد که در حمایت مشترک از دولت علا تجلی می کرد.

 

  حزب توده ایران درباره علا عقیده داشت:

    "علا واسطه آلوده مطامع امپریالیسم انگلستان و عوامل مزدور داخلی آن است. این شخص در سال 1933 در مذاکرات مربوط به انعقاد قرارداد باطل 1933 شرکت مستقیم داشته ... امروز به میدان امده است تا کار نیمه تمام خود را تمام کند.[7] "

    اما دکتر مصدق در دفاع از علا تا جایی پیش می رفت که نظریه کاملا غلط "مامور معذور" را می پذیرفت و می گفت:

    "اگر چه علا در جریان قرارداد 1933 دخالت داشته ولی از روی عمد خیانت نکرده بلکه مطلع نبوده است... علا عیبی ندارد جز این که از تقی زاده حرف گوش می کند... همه می دانند که در دوره دیکتاتوری هرکس متصدی کار بود نمی توانست از امر دولت تخلف کند[8]."

    حزب توده ایران می گفت:

    "آشکار است که علا از همان خانواده ده هزار نفری است. از همان سلسله ای است که سال ها مردم را به نام فراش سلطان مستبد چاپیده اند و اینک هم در لباس حکومت مشروطه دمار از روزگار خلق می کشند.

    ... اما ملت همه قوای خود را جمع می آورد تا حکومتی آزاد و خدمتگزار پدید آورد.[9]"

   ولی "باخترامروز" در تائید سیاست جبهه ملی ضمن این که می پذیرفت علا از دایره هزار فامیل بیرون نیست و در این لحظه انقلابی ناتوان است می گفت:

    "در ناتوانی علا کسی تردید ندارد. اما این وحشت نیز از ناحیه او در میان نیست که برضد منافع وطنش با اجنبی سازش و کودتا کند {!!}.[10]"

  حزب توده ایران می گفت می توان علا را برداشت و با تکیه به نیروی مردم حکومت ملی برسرکارآورد. ولی مصدق عقیده داشت:

    "مخالفت جبهه ملی سبب می شود که کابینه علا سقوط کنند و به جای آن کابینه قوام و یا کسی مثل او زمامدار گردد.[11] "

    حزب توده ایران می گفت حالا که اصل ملی شدن نفت تصویب شده:

    "در این موقع باید دولتی منبعث از ملت روی کار باشد. علا سوابقی دارد که امید از او منتفی است. وی با فشار دربار روی کارآمده و با فشار دربار برسرکار است.[12] "

    "باختر امروز" پس از یک خروار ناسزا به حزب توده ایران می گفت:

    "انتظار مردم از دولت علا این است که بتواند احساسات عمومی را درک کند و با صمیمیت و ایمان به خواسته های ملت جواب دهد.[13] "

ما می گفتیم:

    "مجلس شورای ملی ایران که به طرح ملی شدن نفت رای داده است اگر واقعا" در تصمیمات خود صمیمی است باید بی درنگ به دولت علا رای عدم اعتماد دهد و دولت را ساقط نماید...

    مبارزه ملت با دولت علا و سایر ایادی کمپانی نفت جنوب با کمال شدت ادامه خواهد یافت و محققا" آن را واژگون خواهد کرد.[14] "

    " باختر امروز" نتیجه می گرفت:

    " توده ای ها می خواهند از راه اغتشاش ما را به هرج و مرج و زوال تاریخ {!!} و استقلال بکشانند {!!}[15]"

    در پاسخ این پیشنهاد حزب توده ایران که می توان با اتحاد نیروها علا را سرنگون کرد و حکومتی مردمی برسر کار آورد "باختر امروز" از جانب جبهه ملی ایران پاسخ می داد:

    "آیا ما خواهیم توانست با یک انقلاب خونین این ننگ و فساد را از دامان مملکت بشوییم و حکومتی عدالت پرور برسرکار آوریم؟

    ... افراد دلسوز صمیمی  به اصلاحات اكنون بر این عقیده اند که وضع جغرافیایی و تحریکات سیاسی دول بزرگ طوری ما را به خود مشغول داشته که حدوث یک انقلاب مقدس امکان پذیر نخواهد بود و اگر نهضتی شبیه به انقلاب خودنمایی کند کپیه نهضت آذربایجان و کردستان خواهد بود...

    در وضع کنونی ... انقلاب ایران به حال اجنبی مفید تر خواهد بود تا به حال ایران. بنابراین جز این که تغییر و تحول از راه اصلاح تدریجی باشد... چاره دیگری نیست.[16] "

    البته ما در آن زمان پیشنهاد "انقلاب خونین" و امثال آن را نداشتیم. پیشنهاد ما اتحاد نیروها و استفاده از امکانات سیاسی موجود بود. ما تصریح می کردیم که جبهه ملی در پارلمان اقدام کند، مجلس رای عدم اعتماد به دولت بدهد، نیروهای سیاسی دست به دمونستراسیون علیه حکومت نظامی بزنند. و ... ما می گفتیم وضع قابل دوام نیست. نباید فرصت داد که جای علا رژیم ارتجاعی تری بیاید. اما جبهه ملی از به دست گرفتن حکومت می ترسید، از رشد انقلاب وحشت داشت، ترجیح می داد که علا برسر کارباشد، شاه و رژیمش بمانند اما جنبش قاطع تر نشود.

    فاطمی می نوشت:

    "به آن هایی که می گویند اوضاع قابل دوام نیست، و این هیات حاکمه مملکت را به این روز انداخته است من هم صد درصد موافقم ولی آیا علاج کار این خواهد بود که بگذاریم تجزیه طلبان و عوامل کمینفرم جان بگیرند.[17] "

    همین وحشت از گسترش یافتن مبارزه مردم و قدرت گرفتن زحمتکشان، ترس از انقلاب بود که همواره در لحظات حساس پای جبهه ملی را سست کرد. او را واداشت که از دولت منصورالسلطنه (بهار1328) دفاع کند، از دولت علا حمایت کند، در لحظات حساس دید ـ پیروزی کودتای زاهدی را به دعوت مردم به قیام ترجیح دهد.

    آخرین نکته ای که باید درباره حکومت علا بگوییم این است که در داخل جبهه ملی هم برخی از رهبران با سیاست عمومی جبهه موافق نبوده با علا و دربار صریحا" مخالفت می کردند.

    نریمان برجسته ترین شخصیت این جناح بود که در مجلس می گفت:

    "بزرگ ترین دلیل مخالفت من با دولت علا این است که از مجلس رای اعتماد نگرفته بلکه به فرمان شاه روی کار آمده است. {نریمان توضیح می دهد که شاه چنین حقی ندارد}.

    ... من جدا" مخالفم که آثار عصبانیت و تشنج افکار عمومی مردم ایران را که نتیجه اعمال هیات حاکمه نالایق است در لباس تمرد و عصیان ... معرفی کنند.

    مردمانی که به مصداق جهاد فی سبیل الله جان در کف می گذارند و ملتی را از شر مردمی خیانت کار می رهانند دارای روح تمرد و عصیان نیستند... خیر جناب آقای نخست وزیر تحمیلی ... اگر قصد شما آماده کردن مردم به سواری است هم خودتان اشتباه می کنید و هم کسانی که شما را نخست وزیر کرده اند[18]."

این روح انقلابی بود که نریمان را همواره به حزب توده ایران نزدیک می کرد و هرگز میان ما و این مبارز برجسته کدورتی پدید نیامد.

    دکتر شایگان نیز با سیاست جبهه ملی درباره حکومت علا مخالف بود و فکر
می کرد:

    "شان جبهه ملی این است که با تمام دولت ها مخالفت کند تا خود دولت تشکیل دهد.[19] "

    از آن جا که مخالفت دکتر شایگان با سیاست جبهه ملی آن زمان در مطبوعات منعکس نشد، نگارنده چند سال پیش از این، که مقدمات تدارک این کتاب فراهم می شد توسط دوستی نظر ایشان را خواست. ایشان در پاسخ مخالفت خود را تایید کرده و طی نامه ای نوشتند:

 

14 نوامبر 1970

دوست محترم

    در جواب نامه شریف به تاریخ 31 اکتبر 1970 معروض می دارد:

    مخالفت این جانب با کابینه علا برای خود من محرز است ولی چون از آن زمان قریب بیست سال می گذرد درست به خاطرم نیست که در کجا و به چه صورت مخالفت کرده ام. آیا در جلسه رسمی مجلس بوده {که بعید به نظر می رسد} یا در جلسه خصوصی و یا در جبهه ملی در خارج از مجلس. تصور می کنم علت مخالفتم اطاعت بی چون و چرای او از دستگاه و بخصوص انگلیس ها بود که مبادا در کار ملی شدن نفت اخلال کنند."

    این روش دکتر شایگان نیز تصادفی نبود. او هم همواره در جناح سالم جبهه ملی قرار داشت و علاوه بر این که از حزب توده ایران در دادگاه نظامی دفاع کرده بود، در چندین سازمان سیاسی با حزب ما همکاری می کرد.

 

    ادامه دارد

 

 فرمات PDF :                                                                                                                            بازگشت

 

 


 ـ الول ساتن، نفت ایران، چاپ لندن، 1956، متن انگلیسی، صفحه 246[1]

 ـ اسناد نفت، نطق ها و نامه های تاریخی دکتر محمد مصدق، انتشارات راستین، تهران 1358، ص48[2]

 ـ همان جا، ص 49-50[3]

 ـ اعلامیه جمعیت ملی مبارزه با شرکت های استعماری نفت، نوید آینده به جای بسوی آینده، 7 فروردین ماه 1330[4]

 ـ باخترامروز، 24 فروردین ماه 1330[5]

 ـ باختر امروز، 24 فروردین ماه 1329[6]

 ـ نوید آینده به جای بسوی آینده ، 8 فروردین ماه 1330[7]

 ـ . سخنرانی مصدق در مجلس شورای ملی، باختر امروز، 22 فروردین ماه 1330[8]

 ـ نوید آینده به جای بسوی آینده ، 29 اسفندماه 1329[9]

 ـ باختر امروز 22 فروردین ماه 1320[10]

 ـ سخنرانی مصدق در مجلس، باختر امروز، 22 فروردین ماه 1330[11]

 ـ مجازات به جای بسوی آینده و نوید آینده ... که پشت سرهم توقیف می شدند، 18 فروردین ماه 1330[12]

 ـ باخترامروز، 22 فروردین ماه 1330[13]

 ـ  مجازات ، 18 فرردین ماه 1330[14]

 ـ باختر امروز، 27 فروردین ماه 1330، سرمقاله به قلم دکتر حسین فاطمی – تکیه از ما است [15]

 ـ همان جا [16]

 ـ باختر امروز، 27 فروردین ماه 1330، سرمقاله [17]

 ـ سخنرانی محمود نریمان در مجلس شورای ملی، باختر امروز، 26 و 27 فروردین ماه 1330[18]

 ـ احمد ملکی، تاریخچه جبهه ملی، انتشارات روزنامه یومیه ستاره، تهران، چاپ تابان، آذرماه 1332، صفحه 29[19]