واژه نامه سیاسی
25 ـ بایکوت (Boycottage)
این واژه را می توان «تحریم» ترجمه کرد و مقصود از آن یک اسلوب مبارزه سیاسی یا اقتصادی است که عبارتست از قطع رابطه با یک شخص، یک سازمان یا یک دولت. مثلاً وقتی می گوییم«اهالی کالاهای خارجی را بایکوت کردند» یعنی از خرید آن ها خودداری می کنند یا مثلا بایکوت کردن دولت آفریقای جنوبی یعنی تحریم روابط با آن. یا مثلاً در یک محله وقتی اهالی پی می برند که فلان شخص مامور مخفی پلیس است او را بایکوت می کنند یعنی از تماس و صحبت و هرگونه رابطه ای با او احتراز می جویند.
واضح است که با یکوت کردن می تواند مترقی یا ارتجاعی باشد و این وابسته بدانست که این شکل مبارزه علیه چه کسی و به چه منظوری صورت گیرد و به منافع چه کسی خدمت کند. مثال هایی که ذکر نمودیم از بایکوت مترقی یک مبارزه سیاسی یا اقتصادی مثبت به سود مردم و زحمتکشان است ولی دول امپریالیستی و نیز کارفرمایان موسسات سرمایه داری با توسل به این شیوه علیه دول سوسیالیستی یا زحمتکشان اقدام می کنند.
این واژه در اصل نام افسری بوده است که در اختلافات بین انگلستان و ایرلند بر سر استقلال ملی ایرلند از راه تحریم کالاها و افراد در مبارزه ملی شرکت جست و مبتکر شیوه ای شد که بعدها به نام او معروف گشت.
26 ـ برابری
مساوات یا برابری افراد همیشه از آرمان ها و هدف های بشری بوده است. تا قبل از پیدایش مارکسیسم و هم اکنون نظریات گوناگون خرده بورژوایی برابری را به معنای فقط مساوات صوری همه افراد در مقابل قانون می دانند و به اساس مسئله یعنی عدم تساوی طبقاتی که زاینده همه نابرابری ها و بی دادگری هاست توجه نمی کنند. مارکسیسم ـ لنینیسم تامین برابری واقعی را جز از راه الغای طبقات امکان پذیر نمی داند. تا وقتی تضاد طبقاتی، اختلاف طبقات و اصولاً طبقات موجود باشد هر قدر هم قوانین هه جانبه تدوین شوند و افراد در مقابل آن مساوی اعلام گردند برابری واقعی به دست نخواهد آمد. تساوی گری ( یا هموار طلبی) خرده بورژوازی به معنای آن که تمام مردم از نظر مالکیت شخصی مساوی باشند نیز اساس مسئله را حل نمی کند زیرا مسئله از بین بردن مالکیت خصوصی و اجتماعی کردن وسائل تولید است که زمینه را برای از بین بردن طبقات درجامعه عالی کمونیستی آماده می کند.
در مرحله سوسیالیسم با ازبین رفتن استثمار و طبقات استثمارگر ـ برابری حاصله به معنای رهایی همه زحمتکشان به طور مساوی از بهره کشی و حق مساوی همه افراد برای استفاده از نعم مادی و معنوی موجود در هر مرحله معین تکامل جامعه، بر طبق کار انجام شده می باشد. این برابری شامل حق مساوی کلیه افراد به کار، استراحت، آموزش و پرورش، فرهنگ، بیمه های اجتماعی، تامین مادی سالخوردگی، تساوی افراد از نظر ملیت و جنس و نژاد و مذهب و ... می باشد. اما در این مرحله سوسیالیسم به همان علت وجود طبقات ـ هر چند طبقات دوست و غیرمتخاصم هستند ـ ولی به علت سطح عمومی رشد و درجه هنوز ناکافی تامین پایه مادی و فنی کمونیسم و درجه معین آگاهی و معرفت نوین، همچنان یک رشته نابرابری های عملی از نظر تامین مادی اقشار و افراد متفاوت ومیزان مختلف این تامین باقی می مان .
گذار به مرحله دوم جامعه کمونیستی، الغای طبقات، تامین آن پایه های فنی و مادی و مقدمات معنوی و معرفتی لازم، بمعنای از بین بردن این آخرین بقایای نابرابری نیز خواهد بود. در کمونیسم در مقابل وظیفه مساوی همه افراد به کار و طبق استعداد، حق مساوی بهره بردای طبق نیاز برای همه کس تامین می شود.
27 ـ برده داری (Esclavagisme)
برده داری نخستین صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی بر شالوده استثمار فرد از فرد است. برده داری در مرحله تلاشی کمون اولیه وبر شالوده ازدیاد عدم تساوی اقتصادی که خود ثمره پیدایش مالکیت فردی بود نضج گرفت. بردگی نخست درمصر باستان، در بابل، در آشور و در چین و هندوستان پدید گشت ولی در یونان و روم باستان به شکل کلاسیک خود تکامل حاصل کرد. در شرق و از آن جمله در میهن ما بردگی بیشتر خصلت پدر شاهی و خانوادگی داشت. دو طبقه اصلی این صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی بردگان و برده داران بودند. طبقات میانه نظیرمالکیت کوچک و پیشه وران و عناصر وازده و بدون طبقه که از مالکین کوچک ورشکست شده ولی غیر برده تشکیل می شدند نیز وجود داشتند.
شالوده مناسبات تولیدی در این دوران عبارتست از مالکیت برده دار بر وسائل تولید و بر برده. برده بهعنوان شیئ قابل خرید و فروش بود و برده دار صاحب جان برده نیز بود. برده داران به اقشار مختلف نظیر مالکان بزرگ زمین، صاحبان کارگاه ها و سوداگران می گفتند. در شرایط کار عده عظیم بردگان وارزانی بی نهایت آن ها، علی رغم وسائل بسیار ابتدایی، اضافه محصولی به دست می آمد که خود امکان نسبتاً بیشتری (نسبت به کمون اولیه) برای رشد وسائل تولید و پیدایش علوم و هنر فراهم می ساخت. ولی پس از رشد معین که خود قرن ها به طول انجامید نیروهای تولیدی دیگر در چارچوب روابط تولیدی بردگی نمی توانست تکامل یابد. بر اثر تشدید تضادهای طبقاتی که قیام های بزرگ بردگان نمونه آنست شالوده برده داری متزلزل شد. به جای دوران برده داری صورت بندی اجتماعی اقتصادی دیگر که آن هم بر شالوده استثمار و استعمار بود ـ دوران فئودالیسم ـ مستقر شد که به نوبه خود و به نسبت دوران قبل مترقی تر بود و میدان وسیع تری برای رشد نیروهای تولیدی پدیدار شد. اگر چه صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی بردگی به مثابه یک مرحله تاریخی تکامل اجتماعی از بین رفت ولی وجود برده به شکل های مختلف در دوران فئودالیسم حتی تا زمان ما نیز باقی ماند. مثلاً تا یکصد سال پیش در ایالات متحده امریکا و یا در برخی سرزمین های مستعمره تا هم اکنون.
28 ـ بلانکیسم (Blankisme)
بلانکیسم نام جریانی است در نهضت سوسیالیستی که در قرن نوزدهم در فرانسه پدید شد و وابسته به نام و فعالیت اوگوست بلانکی انقلاب مشهور است. وی منجمله معتقد بود که استثمار سرمایه داری را می توان با یک توطئه و اقدام دسته ای کوچک از انقلابیون مصمم و فداکار و بدون شرکت و پشتیبانی توده های وسیع نابود کرد و با استقرار آن دسته کوچک در حکومت به سوسیالیسم رسید. اکنون مفهوم عمومی بلانکیسم عبارتست از تاکتیک توطئه گری و اقدام دسته ای کوچک با افکار افراطی و به نحوی عمل و تئوری مربوطه، عدم اعتماد به توده ها و به لزوم مبارزه متشکل و اصولی آن ها. بلانکیست ها توجهی به تناسب نیروها و نقش توده ها و وضع انقلابی مشخص و شرایط لازم برای پیروزی و کار مستمر و با حوصله و سیاستی اصولی ندارند، به نقش طبقه کارگر و حزب و اهمیت رابطه با توده ها باور ندارند.
این مفهوم عمومی امروز بلانکیسم است. البته باید توضیح داد که لوئی اوگوست بلانکی (1881-1805) از انقلابیون برجسته فرانسویست که خاطره فداکاری ها و مبارزات پی گیر او درتاریخ جنبش کارگری فرانسه و جهان ثبت است. او بیش از شصت سال ازعمر خود را در راس چندین سازمان و گروه مخفی و در مبارزه دائمی گذارد دو بار تدارک کودتا دید، دو بار محکوم به مرگ شد، هر دو بار حکم به حبس ابد مبدل شد، بیش از چهل سال از زندگی او در زندان گذشت. در سال 1871 بلانکی غیاباً در کمون پاریس ـ هنگامی که نخستین یورش کارگری علیه سرمایه داری موقتاً پیروز شده بود ـ به عضویت کمون انتخاب شد. وی دو سال قبل از مرگ چون باز غیاباً به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود از زندان آزاد شد. مارکس وانگلس با آن که برای شخصیت انقلابی لویی بلانکی ارزش قائل بودند، ولی شیوه او را برای تحول جامعه رد می کردند. امروز نظریات چپ روها را که به مسئله نضج جامعه برای انقلاب، به مسئله وجود شرایط عینی وذهنی انقلاب، به مسئله ضرورت مبارزات مطالباتی و سیاسی تاکتیکی برای هموار کردن جاده پیروزی هدف استراتژیک، کم بها می دهند می توان مظاهر تازه ای از بلانکیسم (نئوبلانکیسم) نامید، زیرا در این نظریات نیز، صرفنظر از آن که با چه کلمات و استدلالاتی استتار شود، این اندیشه غلط پنهانست که جمعی قهرمان و جانباز می توانند با هنرنمایی های انقلابی جامعه را دگرگون سازند و توده ها را به انقلاب بر انگیزند.
29 ـ بورژوازی (Bourgeoisie)
در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری دو طبقه اساسی وجود دارد. پرولتاریا و بورژوازی. بورژوازی عبارتست از طبقه سرمایه داران یعنی کسانی که دارای وسائل اساسی تولید مثل کارخانه ها و فابریک ها و بانک ها و وسائل حمل و نقل و توزیع و غیره هستند و از استثمار کار دیگران زندگی می کنند. از نظر لغوی این واژه از کلمه «بورگ» به معنای شهر مشتق است و شهر نشین مرفه را بورژوا می گفتند. از نظر تاریخی بورژوازی در بطن جامعه فئودالی در جریان تلاشی تولید خرده کالایی به وجود آمده و رشد کرده، در مراحل تراکم اولیه سرمایه و سلب مالکیت تولید کنندگان کوچک و تبدیل آنان به کارگران مزدگیر بعدها به عنوان طبقه ظاهر شده و سپس در طی چندین قرن مبارزه توانسته است حاکمیت سیاسی واقتصادی خود را مستقر کند. انقلاب بورژوازی آن انقلابی است که سلطه فئودالیسم را درهم می شکند، بورژوازی رهبر آنست و درنتیجه آن قدرت خود را در جامعه مستقر می کند. این گونه انقلابات در قرن هفدهم تا نوزدهم میلادی روی داد. در آن دوران بورژوازی طبقه ای مترقی بود. زیرا که خواستار پیشرفت جامعه، از بین بردن فئودالیسم بود و منافع رشد نیروهای مولده را اقتضا می کرد ولی با تکامل جامعه سرمایه داری، بورژوازی به طبقه ای ارتجاعی مبدل می شود.
در مرحله امپرياليسم آخرين مرحله سرمايه داي خصلت ارتجاعي و انگلي بورژوازي بيش از هروقت ديگر ظاهر مي شود. منافع بورژوازي كاملاً مغاير با منافع طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان است. تضاد بين بورژوازي و پرلتاريا تضاديست آشتي ناپذير. اين تضاد ريشه مبارزه طبقاتي است كه بالاخره منجر به انقلاب سوسياليستي، انحلال بورژوازي و استقرار مالكيت اجتماعي بر وسائل توليد مي گردد.
بورژوازي يا طبقه سرمايه دار بر حسب اين كه سرمايه خود را دركدام رشته به كار انداخته باشد به بورژوازي صنعتي (كارفرمايان)، بورژوازي بازرگاني( تجار بزرگ)، بورژوازي بانكي ( بانكداران) و بورژوازي روستايي (كولاك ها) تقسيم مي شود. منبع درآمد همه آن ها ارزش اضافي است كه ازكار زحمتكشان حاصل مي شود. علاوه بر سود كارفرمايان موسسات صنعتي كه شكل مستقيم تصاحب ارزش اضافي است نفع بازرگاني و ربح بانك ها و بهره وري مالكانه زمين داران همه اشكال مختلف و اجزاء ارزش اضافي هستند يعني از استثمار زحمتكشان حاصل مي گردد.
يك طبقه بندي ديگر بورژوازي از نظر قدرت مالي و نفوذ اقتصادي و سياسي آنست. از اين نظر در جوامع سرمايه داري بورژوازي برزگ، بورژوازي متوسط و بورژوازي كوچك را تشخيص مي دهيم. از نظر كميت بورژوازي متوسط و كوچك اكثريت دارند ولي اهرم هاي اقتصادي و اجتماعي در دست بورژوازي بزرگ است كه اگر چه عده اش كمتر است ولي اكثر منابع توليد مالي و قدرت سياسي را در دست دارد. بورژوازي متوسط و كوچك همواره در خطر ورشكست هستند و اغلب در تضاد منافع با بورژوازي بزرگ قرار مي گيرند.
خرده بورژواي اصطلاحاً به آن توليد كنندگان كوچك كالا مي گويند كه از طرفي صاحب وسائل توليد هستند ولي از طرف ديگر اغلب خودشان كار توليدي انجام مي دهند و معمولاً از كار ديگري بهره كشي نمي كنند. بسياري از پيشه وران ، صاحبان حِرَف و دهقانان صاحب زمين از اين دسته اند. تجار كوچك و كسبه و برخي اقشار متوسط ديگر جامعه نيز در اين دسته وارد مي شوند. خرده بورژوازي قشر واسطه اي بين بورژوازي و پرولتارياست كه عده كمي از آن در جريان تكامل سرمايه داري مبدل به سرمايه داران مي شوند وقسمت اعظم آن به تدريج به كارگر و يا در روستاها با از دست دادن زمين به كارگر كشاورزي مبدل مي شوند. اين وضع مبين خصلت دوگانه اين قشر است زيرا كه خرده بورژوازي چون از تكامل سرمايه داران و رقابت آنان متضرر مي شود دچار ورشكست و خانه خرابي مي گردد. از آنجا كه خود زحمت مي كشد لذا به سوي پرولتاريا تمايل دارد و متحد وي در مبارزه عليه بورژوازي است و از جانب ديگر چون خود داراي وسائل توليد است به سوي بورژوازي تمايل دارد. اين وضع موجب مي شود كه در مبارزه طبقات وضع پي گير نداشته و قادر به اجراي يك سياست مستقل طبقاتي نباشد. طبقه كارگر و حزب وي مي تواند و بايد اين متحد بالقوه را به سوي خود جلب كند. اتحاد كارگر و دهقان و تامين رهبري پرولتاريا، اتحادي كه همه طبقات و اقشار زحمتكش شهر و ده را در بر گيرد، وثيقه پيروزي بر سرمايه داري و ظفرمندي انقلاب سوسياليستي است.
يك طبقه بندي ديگر بورژوازي مربوط است به نقش اقشار مختلف اين طبقه درجوامع مستعمره و وابسته. از اين نظر بين بورژوازي ملي و بورژوازي كمپرادر تفاوت قائل شويم. در شرايط تسلط امپرياليست ها بر اين گونه جوامع و وجود مسائل عديده ملي و وابستگي هاي انحصاري، بورژوازي ملي كه بر توليد داخلي متكي است منافعش با انحصارات بيگانه اغلب در تضاد است و به همين جهت حاضر است تا مرحله معيني در نهضت آزاديبخش ملي شركت جويد ونقش مثبتي ايفا نمايد. عناصرميهن پرست اين قشر در كشورهاي مختلف در جبهه ها واحد ملي عليه سلطه امپرياليسم و به خاطر كوتاه كردن دست انحصارات بيگانه از منابع ملي، به خاطر كسب استقلال سياسي و اقتصادي مبارزه مي كنند.
بورژواي كمپرادر يعني قشر عالي و ثروتمند در اين گونه جوامع كه داراي روابط محكم با انحصارات بيگانه است و سرمايه هايشان با سرمايه هاي امپرياليستي در هم آميخته و منافعشان حفظ وتحكيم سيادت سرمايه هاي بيگانه را ايجاب مي كند. واژه كمپرادر از زبان اسپانيايي گرفته شده و به معناي خريدار است. اغلب بازرگانان بزرگ وارد كننده و صاحبان كارگاه هاي مونتاژ كه شعبه صنايع امپرياليستي هستند، بانكداران با سرمايه مشترك و مختلط و نظير اين ها در اين دسته جاي دارند. بورژوازي كمپرادر واسطه غارت و استثمار اقتصادي و سلطه سياسي امپرياليست ها بود و خود از آن نفع برده و حامل ارتجاعي ترين و ضد ملي ترين سياست هاست. تشديد و نفوذ نو استعماري و گسترده تر شدن سرمايه گذاري ها و چپاول انحصارات امريكايي به ويژه موجب تقويت قشر بورژوازي كمپرادر شده است. اين قشر كشور مربوطه را به بازار فروش كالاها و عرصه سرمايه گذاري هاي انحصارات امپرياليستي ومنبع كسب مواد خام ارزان بدل مي كند. نهضت آزادي بخش ملي نه فقط عليه امپرياليست هاي خارجي بلكه عليه اين قشر عامل و واسطه امپرياليست ها نيز متوجه است. در نشريات حزبي ما همچنين به عبارت سرمايه داران بوركرات بر مي خوريم. در سند تحليلي از وضع كشور ما كه كميته مركزي حزب توده ايران تهيه نموده (1348) در اين باره چنين توضيح داده شده است:
« از آنجا كه بخش مهمي از گردانندگان رژيم، از اعضاء خاندان سلطنت گرفته تا برخي از كارمندان عالي رتبه كشوري و لشگري نيز در عرصه هاي مختلف صنعتي، بازرگاني، مالي، ساختماني و كشاورزي سرمايه گذاري مي كنند، ميزان قابل توجهي از سرمايه گذاري خصوصي به اين دسته از سرمايه داران تعلق دارد. ما اين قشر از سرمايه داران داخلي را به مناسبت مقامي كه در دستگاه دولتي احراز نموده و قدرت اعمال نفوذي كه در سايه حكومت استبدادي به دست آورده اند قشر سرمايه دار بوركرات مي ناميم. نفوذ قشر اخير دائماً رو به افزايش است. امروز كمتر موسسه بزرگ توليدي يا بازرگاني و ساختماني، حمل و نقل و كشاورزي در كشور ما وجود دارد كه نماينده اي از اين قشر چه مستقيماً و چه به صورت سهامدار در آن شركت نداشته باشد.
مقاله در فرمات PDF : بازگشت