واژه نامه سیاسی
72 ـ فاشیسم ( Fascisme )
معنای علمی این واژه عبارتست از نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار که توسط ارتجاعی ترین و متجاوز ترین محافل امپریالیستی مستقر می شود. فاشیسم از طرف سرمایه انحصاری پشتیبانی می شود و هدف آن حفظ نظام سرمایه داریست، در هنگامی که حکومت به شیوه های متعارفی امکان پذیر نباشد. حکومت فاشیستی کلیه حقوق و آزادی های دموکراتیک را در کشور از بین می برد و سیاست خود را معمولاً در لفافه ای از تئوری ها و تبلیغات مبتنی بر تعصب ملی و نژادی می پوشاند.
فاشیسم زائیده بحران عمومی سرمایه داریست. فاشیسم در مرحله ای از مبارزه شدید طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی پدید می گردد که بورژوازی دیگر قادر نیست سلطه خود را از طریق پارلمانی حفظ کند و لذا به استبداد و ترور، سرکوب خونین جنبش کارگری و هر جنبش دموکراتیک دیگر و نیز به عوام فریبی های گزافه گویانه متوسل می شود. فاشیسم سیاست داخلی خود را به ممنوع کردن احزاب کمونیست، سند یکاها و سایر سازمان های مترقی الغاء ازادی های دموکراتیک و نظامی کردن دستگاه دولتی و همه حیات اجتماعی کشور مبتنی می سازد. فاشیسم برای اجرای این مقاصد از دستجات ضربتی، قاتلین و عناصر وازده و اوباش نظیر اس اس ها در آلمان هیتلری و پیراهن سیاهان در ایتالیای موسولینی استفاده می کنند. نژاد پرستی و شوینیسم و تئوری های نظیر آن حربه های اساسی ایدئولوژیک فاشیسم را تشکیل می دهند.
از نظر تاریخی فاشیسم نخست در ایتالیا در سال 1919 بوجود آمد و سه سال بعد توانست حکومت را در این کشور غصب کند. حزب فاشیستی آلمان در سال 1920 ایجاد شد و نام عوام فریبانه ناسیونال سوسیالیست برخود نهاد. این حزب در سال 1933 به کمک انحصارهای بزرگ آلمانی و خارجی حکومت را بدست گرفت و دیکتاتوری خونین هیتلری را مستقر کرد.
تجزیه جنبش کارگری آلمان در آن هنگام و روش اپورتونیستی سوسیال دموکرات های راست به فلج کردن نیروی عظیم طبقه کارگر آلمان و بالاخره به پیروزی فاشیسم کمک کرد. در آلمان هیتلری که به مظهر فاشیسم و نمونه روشن آن به شمار می رود، حزب کمونیست، سندیکاهای کارگری و سایر سازمان های دموکراتیک یکی پس از دیگری سرکوب شدند. استبداد سیاهی حکمفرما شد. نخبه دانشمندان و روشنفکران و ادبای آلمانی بر اثر دیکتاتوری و سیاست ضد یهود فاشیست ها مجبور به جلای وطن شدند. فاشیست ها با استفاده از تئوری های «فضای حیاتی» و «ژئو پلیتیک» و با اقدامات علمی انحصارهای بزرگ جنگ جدیدی را برای تقسیم مجدد جهان و اشغال سرزمین های دیگر کشورها تدارک دیدند. این سیاست منجر به جنگ دوم جهانی شد که بالاخره با در هم شکستن کامل نظامی، اقتصادی و سیاسی ارتجاع فاشیستی و با پیروزی اتحاد شوروی و ائتلاف ضد هیتلری فاشیستی پایان یافت.
پس از این شکست نیز عناصر فاشیست بار دیگر در کشورهای امپریالیستی عرصه جدیدی برای فعالیت یافتند، محافل امپریالیستی مرتجع و تجاوزکار همچنان حامی اصلی آن ها هستند و مخارج آنان را تامین می کنند. در آلمان غربی حزب فاشیستی جدیدی با مقاصد تلافی جویانه وتجاوزکارانه به نام ناسیونال دموکرات و با همان روش ها تشکیل شده که از آزادی عمل برخوردار است و در محافل حاکمه بن و حتی ارتش آن کشور حامیان متعدد دارد. در ا نگلستان نیز دستجات فاشیستی عمل می کنند و در ایالات متحده امریکا چندین گروه فاشیستی با همان شیوه ها مشغول فعالیت هستند. در فرانسه سازمانی نظیر ارتش سری و تشکیلات سیاسی آن به رهبری رجال مرتجع سیاسی سرشناس و یا سازمان موسوم به «ئوکسیدان» یعنی غرب و در ایتالیا چند سازمان فاشیستی نظیر دار و دسته ای که به خود نام جنبش سوسیالیستی ایتالیا داده است و غیره فعالیت می کنند. رژیم سرمایه داری از کلیه دستجات برای سرکوب جنبش های کارگری و اعتصابات توده ای، خرابکاران و کشتار استفاده می کند.
همچنانکه گفتیم فاشیسم محصول امپریالیسم و حربه انحصارهاست. در عین حال فاشیسم با توجه به شیوه های خاص دیکتاتوری و ترور آمیخته با عوام فریبی های آن به نظام های استبدادی دیگری هم که تمام مخالفان و آزادیخواهان و احزاب سیاسی را وحشیانه سرکوب می کنند و کلیه آزادیی های سیاسی را از بین می برند اطلاق می گردد، نظیر رژیم های مسلط در یونان، پرتغال، اسپانیا. دار و دسته پان ایرانیست های ایران نیز به همین جهت از طرف مردم فاشیست های وطنی لقب گرفته اند. آن ها فقط به پیراهن های خاکستری و بازوبندهای نظیر صایب شکسته و سلام هایی نظیر بلند کردن دست به شیوه هیتلری بسنده نمی کنند، گروه های ضربتی آن ها مشغول جاسوسی و پرونده سازی هستند و در خدمت رژیم ضد دموکراتیک به سرکوب آزادیخواهان می پردازند. پان ایرانیست ها تئوری های برتری نژادی را در لفافه «نیاخاک» و «نظم آسمانی شاهنشاهی ایران زمین» تبلیغ می کنند، بذر نفاق و کین بین خلق های ایران می افکنند، نقشه های کشورگشایی طرح می کنند و نیروی ذخیره استبداد و استعمار نو به شمار می روند.
نازیسم ـ دارای همان معنای فاشیسم است. این کلمه از حروف اول اسم حزب فاشیستی هیتلر که «حزب کارگری ملی سوسیالیستی» خوانده می شد و البته نه کارگری بود نه ملی و نه سوسیالیستی ترکیب یافته است.
73 ـ فرماسیون اجتماعی - اقتصادی
فرماسیون یا صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی عبارتست از نظام اقتصادی معین تاریخی و روبنای متناسب با آن.
در تاریخ بشری پنج صورت بندی اجتماعی ـ اقتصادی دیده می شود که عبارتند از جامعه اشتراکی اولیه ( کمون اولیه ) برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری و کمونیسم.
هر یک از صورت بندی های اجتماعی ـ اقتصادی دارای قوانین خاص پیدایش و تکامل خود است. در عین حال قوانین عامی نیز وجود دارند که در تمام صورت بندی های اجتماعی اقتصادی جاری هستند. گذار از یک صورت بندی به صورت بندی دیگر نتیجه تصادف و اتفاق نبوده بلکه بر حسب قانونمندی معینی انجام می گیرد. بدین نحو که در درون جامعه تضادهای معینی بوجود می آید که موجبات بر افتادن نظام اجتماعی کهنه و پیدایش نظامی اجتماعی مترقی و نوین را فراهم می آورد. قانون عینی تطابق مناسبات تولیدی با خصلت نیروهای مولده قانون عامی است که گذار از یک صورت بندی به صورت بندی دیگر تحت تاثیر آن انجام می گیرد. در مرحله معین از رشد نیروهای مولده، مناسبات تولیدی جامعه هماهنگی خود را با نیروهای مولده از دست داده و با آن وارد تضاد می گردد و برافتادن نظام کهنه و ایجاد نظام نوین مبتنی بر مناسبات تولید جدید را ضرور می گرداند. در جوامع طبقاتی گذار از یک صورت بندی به صورت بندی دیگر در نتیجه مبارزه میان طبقات متخاصم انجام می گیرد. در نتیجه مبارزه انقلابی طبقات پیشرو به حاکمیت طبقات برنده پایان داده می شود.
74 ـ فارمر(Farmer )
يك واژه انگليسی است به معنای صاحب فارم يا صاحب مزرعه. فارمر عبارتست از مالك يا اجاره دار قطعه زميني كه داراي اقتصادي مبتني بر توليد كالايي سرمايه داريست. گاهي اوقات فارمرها داراي اقتصاد كالايي ساده نيز هستند. اين شكل به خصوص در ايالات متحده امريكا و همچنين انگلستان تكامل يافته است. در امريكا وفور زمين هاي وسيع و قلت مهاجران خواستار كار كشاورزي موجب رشد سريع اين شكل از اقتصاد سرمايه داري در كشاورزي شد. ولي در طول تكامل سرمايه داري، در كشاورزي نيز جريان تمركز مالكيت ارضي و تمركز توليد پديد آمد و تقويت يافت. عده زيادي از فارمرها خانه خراب و از زمين خود رانده شدند و به جاي آن ها فارم هاي بزرگ با بنيه قوي به وجود آمد. هم اكنون نيز در ايالات متحده جريان خانه خرابي فارمرهاي كوچك و تا حدي متوسط كه به صفوف كارگران ويا بيكاران مي پيوندند ديده مي شود. زمين داران بزرگ و نيرومند سرمايه داري فارم هاي بسيار وسيعي را اداره مي كنند كه قسمت اعظم زمين ها و توليد كشاورزي را در دست دارند. در برخي كشورهاي ديگر نيز بر اثر اصلاحات ارضي چنين قشري پديد مي گردد و عده اي از دهقانان كه زمين داشته يا اجاره مي كرده يا صاحب نسق بوده اند زمين هاي خود را از دست مي دهند و به جاي آن ها سرمايه داران بزرگ كشاورزي بوجود مي آيند.
75 ـ فرهنگ (Culture )
فرهنگ عبارتست از مجموعه ارزش هاي مادي و معنوي جامعه بشري كه در جريان فعاليت اجتماعي ـ تاريخي آن ايجاد شده است. فرهنگ فعاليت خلاق انسان ها را براي بوجود آوردن اين ارزش ها و نحوه كسب و انتقال آن ها را نيز در بر مي گيرد. فرهنگ داراي دو جانب به هم پيوسته است: فرهنگ مادي و فرهنگ معنوي.
فرهنگ مادي عبارتست از مجموعه وسائل توليدي، تكنيك ، تجربه توليد و ساير ارزش هاي مادي كه يك جامعه در هر مرحله از تكامل تاريخي خود در اختيار دارد.
فرهنگ معنوي مجموعه دستاوردهاي جامعه را درهمه زمينه هاي علم و هنر و اخلاق و فلسفه تشكيل مي دهد.
فرهنگ يك پديده تاريخي است وابسته به فرماسيون اجتماعي ـ ا قتصادي. بر خلاف تئوري هاي ايدآليستي كه فرهنگ معنوي را از بيناد مادي آن جدا كرده و آن را يك محصول رواني برگزيدگان مي شمارد، ماركسيسم ـ لنينيسم جريان توليد نعم مادي را پايه و سرچشمه رشد فرهنگ معنوي مي داند و از همينجا نتيجه مي گيرد كه فرهنگ مستقيم يا غير مستقيم ثمره كار و فعاليت توده هاي مردم زحمتكش است. با وجود وابستگي فرهنگ معنوي به شالوده مادي خود به محض تعويض اين شالوده، فرهنگ معنوي خود به خود تغييرنمي پذيرد زيرا كه داراي استقلال نسبي و قوانين خاص خود است.
در جوامع منقسم به طبقات، فرهنگ داراي خصلت طبقاتي است، هم از نظر محتوي ايده اي آن و هم از نظر استفاده علمي از آن. طبقه مترقي حامل و بيانگر فرهنگ پيشرو و مترقي است . هم زمان با پيدايش و تشكيل ملت ها فرهنگ درشكل ملي خود تظاهر مي كند. در جامعه سرمايه داري در داخل هر فرهنگ ملي دو نوع فرهنگ معنوي يافت مي شود. فرهنگ بورژوازي منعكس كننده و مدافع منافع طبقات استثمارگر است و انديشه جاوداني بودن نظام سرمايه داري را رواج مي دهد. در جامعه سرمايه داري عناصري كم يا بيش رشد يافته از فرهنگ سوسياليستي و دموكراتيك نيز ايجاد مي شود كه بيانگر منافع توده هاي زحمتكش است. حامل فرهنگ معنوي مترقي، پرولتاريا يعني انقلابي ترين طبقه جامعه است و يكي از وظايف او ايجاد فرهنگ نوين سوسياليستي است. به همين جهت نبايد «فرهنگ در جامعه سرمايه داري» را با « فرهنگ بورژوازي» اشتباه كرد.
فرهنگ نوين سوسياليستي با تكيه به تئوري هاي ماركسيسم ـ لنينيسم و شناسايي قوانين تكامل اجتماع از بهترين عناصر و پر ارج ترين ارزش هاي فرهنگ انساني در طول تاريخ بهره مند مي گردد. فرهنگ سوسياليستي نفي مكانيكي و سطحي فرهنگ مترقي و با ارزش گذشته نيست، بلكه در برگيرنده كليه دستاوردهاي مترقي آنست. فرهنگ نوين سوسياليستي وسيله موثر تربيت كمونيستي زحمتكشانست.
در نوشته هاي لنين واژه فرهنگ ( كولتور) به سه معناي مختلف به كار رفته است:
يكي به مفهوم تمدن، نحوه رفتار و كردار در يك جامعه، انعكاسي از ارزش هاي يك جامعه با تمدن خاص خود در آگاهي افراد. انقلاب فرهنگي كه در جامعه سوسياليستي پس از انقلاب سياسي و اجتماعي روي مي دهد به اين معنا توجه دارد.
دوم به مفهوم ايدئولوژي، بيان رابطه انسان با جهان. تقسيم هر فرهنگ به دو جزء: فرهنگ بورژوازي حاكم و ارتجاعي و عناصر فرهنگ دموكراتيك و سوسياليستي متعلق به توده زحمتكش ناظر به اين مفهوم است. انقلاب فرهنگي از اين لحاظ به معناي آنست كه فرهنگ ايدئولوژي بورژوايي بايد جاي خود را به فرهنگ سوسياليستي بدهد.
دوم به مفهوم تعليمات يا دانش، شناسايي فني، معرفت عمومي. در اين مورد عبارات «فقدان فرهنگ» يا «بي فرهنگي» به معناي نقص آموزش، بي سوادي، جهل و خرافات به كار مي رود.
76 ـ فئوداليسم (feodalisme )
فئوداليسم آن فرماسيون اجتماعي ـ اقتصادي كه در نتيجه تلاشي جامعه برده داري و يا مستقيماً در نتيجه تلاشي كمون اوليه با ويژگي هاي مشخص خود در هر كشور، تقريباً در كليه سرزمين هاي جهان بوجود آمد.
پيدايش در شكل كلاسيك خود، عوامل اين دوران در بطن جامعه برده داري به صورت كولون بروز نمود. كولون عبارت بودند از بردگان آزاد شده يا زحمتكشان آزاد يعني غير برده كه قطعات كوچك زمين را با شرايط معيني مي گرفتند و موظف بودند زمين ارباب يعني مالك بزرگ زمين را زراعت كنند و سهم بزرگي از محصول را به صورت جنس يا نقد به مالك تسليم كنند و مقرري هاي ديگري به شكل بيگاري وماليات و غيره تاديه نمايند. در اواخر دوران برده داري، كار به اين شكل، عوايد بيشتري براي برده داران و خواجگان تامين م يكرد. زارعين جديد، وابسته به زمين بودند يعني با آن خريد و فروش مي شدند ولي ديگر بنده و زرخريد به شمار نمي آمدند. اين نوع جديد زحمتكشان كه به زبان رومي كولون ناميده مي شدند پيشينيان سرف ها يا رعيت هاي قرون وسطايي هستند. با مرور زمان اختلاف بين بردگان آزاد شده، كولون ها و دهقانان آزاد از بين رفت و همه به توده وسيع و يك دست «رعيت» كه در غرب سرف ناميده مي شود بدل شدند. به همين جهت دوران فئوداليسم را سرواژ نيز ناميده اند.
در صورت بندي اجتماعي ـ اقتصادي فئوداليسم طبقات اساسي عبارتند از دهقانان رعيت (بهره دهان) و مالكان فئودال (بهره كشان). عامل انقلابي در اين مرحله همواره دهقانان و پيشه وران بودند.
در جوامع شرق باستان بنابه تحقيقاتي كه تاكنون صورت گرفته ظاهراً تقسيم اساسي افراد جامعه به آزاد و بنده صورت نگرفته، بلكه تقسيم جامعه به دو گروه فقير و غني روي داده است. روساي قبايل فرماندهان جنگي، روحانيون و پيشوايان به علت وظايف خاص و متعدد خود نظير حفظ امنيت، نظارت بر تقسيم نوبتي زمين ها، آبياري، نگاهداري دام ها و غيره اهميت و قدرت و ثروت يافتند و قشربندي دروني جامعه طايفه اي ابتدايي بين آن ها و انبوه فقير طوايف صورت گرفت. تشكيل اتحاديه هاي قبايل و سپس پادشاهي ها و ايجاد اشراف و قدرت دولتي متمركز و به شدت استبدادي راه تكامل اين جوامع بود كه در آن ها رژيم برده داري تسلط كامل نيافت. بردگان اگرچه وجود داشتند ولي هرگز به صورت طبقه عمده و نيروي اساسي جامعه در نيامدند بردگي به شكل عمده به صورت بردگي خانگي باقي ماند.
نيروهاي توليدي ـ دوران فئوداليسم يك مرحله ضروري تكامل جامعه انساني است و پيدايش آن به موقع خود به رشد نيروهاي مولده كمك كرد. رشته هاي اساسي توليد در اين دوران كشاورزي است. كار توده هاي دهقاني وابسته به زمين كه هر يك قطعه زميني را كشت مي كرد و داراي ابراز توليد متعلق به خود بود و تا حدي خويش را در پيشرفت كشاورزي ذينفع مي شمرد توانست موانعي را كه در آن عصر در راه رشد نيروهاي مولد وجود داشت برطرف سازد در آغاز اين دوران ادوات زراعي خيش چوبي وآهني، داس و بيل بود و سپس گاو آن چرخ دار و ادوات زراعي دندانه دار و بعد تدريجاً آسياي بادي يا آبي وغيره به وجود آمد. سطح توليد ترقي كرد، محصولات متنوع تر شد، دامپروري رشد يافت، پيشه وري به تدريج كاملاً از كشاورزي جدا شد، حرفه هاي جديد پيدا شد و بالاخره آهنگري، كشتيراني و استفاده از نيروي آب و چرخ و غيره تاثير مهمي در پيشرفت امور صنعتي نمود، به طوري كه ديگر تكامل آينده توليد در چارچوب تنگ مناسبات فئودالي ممكن نبود.
مناسبات توليدي ـ مناسبات توليدي جامعه فئودالي بر مالكيت ارباب بر زمين و مالكيت محدودي بر رعيت استوار بود. رعيت ديگر بنده نبود، اختيار جان او در دست مالك نبود و مستقلاً فروخته نمي شد، اگر چه با زميني كه به فروش مي رفت به مالك جديد منتقل مي شد. در ممالك شرقي اكثر دهقانان وابستگي به شكل كلاسيك به زمين نداشتند و بيشتر قروض آ نها به مالك، آنان را از نظر اقتصادي وابسته مي كرد. رعيت از محصول داراي سهمي بود كه به خود او تعلق داشت. در اين دوران هم مالكيت فئودالي و هم مالكيت انفرادي دهقان و پيشه ور بر ادوات توليد تواماً وجود داشت. محصول اضافي رعيت تسليم ارباب مي شد كه آن را بهره مالكانه يا بهره اربابي مي ناميدند. به طور كلي سه نوع بهره مالكانه: كار بهره يا بيكاري، بهره جنسي و بهره نقدي بر مي خوريم كه كمابيش در جنب يكديگر وجود داشتند ولي در مراحل مختلف تكامل جامعه فئودالي يكي از اشكال مزبور تفوق يافته است. شكل مسلط استثمار دهقانان در مرحله ابتدايي دوران فئوداليسم كار بهره بود، بدين معني كه دهقانان روزهاي معيني از هفته را مستقيماً براي ارباب و روي زمين او كار مي كرد و بدين ترتيب به اصطلاح اقتصادي زمان كار اضافي او از نظر زمان و مكان كاملاً مشخص بود. بهره جنسي تسليم منظم مقداري از محصول زراعي و دامي بود. بهره نقدي به معناي پرداخت بهره مالكانه به پول است. بهره نقدي خصوصيت دورانيست كه فئوداليسم در حال تلاشي است و مناسبات سرمايه داري كم كم در توليد رخنه مي كند. علاوه بر اين بهره منظم مالكانه ارباب يك سلسله عوارض و ماليات ها و سيورسات به دهقانان تحميل مي كرد. واضح است كه هر كشور يا گروه كشورها داراي ويژگي هاي فئودالي مخصوص به خود بودند. مثلاً در ممالك باستان خاور زمين مدت ها مناسبات فئودالي با بقاياي دوران هاي پيشين در آميخته بود. مالكيت دولتي بر زمين و مالكيت شاهان قسمت مهمي از زمين ها را در بر مي گرفت. آبياري مصنوعي، قنوات و شبكه هاي آبياري و تعلق آن ها به دولت و اشراف ويژگي هاي خاص را موجب مي شد. اين ويژگي ها كه به «شيوه هاي توليد آسيايي» ( اصطلاح ماركس) معروف شده خود مورد بحث محققان است.
قانون اساسي اقتصاد فئودالي عبارتست از توليد محصول اضافي براي تامين نيازمندي هاي دوران فئودال و استثمار رعاياي وابسته بر مبناي مالكيت ارباب بر زمين و مالكيت محدود وي نسبت به رعايا، از طريق كار بهره، بهره جنسي و نقدي و انواع ديگر عوارض و ماليات ها و سيورسات (واژه كاربهره را در فارسي مي توان به بيگاري تعبير نمود).
در آغاز اين دوران اقتصاد طبيعي تفوق كامل داشت و مقصود از اقتصاد طبيعي وابسته آنست كه هر ارباب در املاك خود ازعوايد و بهره اي كه از استثمار دهقانان به دست مي آورد زندگي مي كرد و تقريباً كليه احتياجات ضروري وي و خدمه اش را در املاكش تهيه مي شد و به ندرت مبادلات با خارج از اين محيط مورد استفاده قرار مي گرفت. اقتصاد دهقاني نيز بر همين پايه قرار داشت و خانواده دهقاني به امور پيشه وري نيز مي پرداخت و عمده نيازمندي هاي خود را شخصاً تامين مي نمود. بعداً به تدريج با توسعه شهرها توليد پيشه وري و تقسيم كار و مبادلات بين شهر و ده بسط يافت و ناگزير درهاي اقتصاد طبيعي به خارج گشوده شد و بازار گسترش يافت.
مناسبات توليدي فئودالي در مرحله معيني از تكامل دوران فئودالي به سدي در راه تكامل نيروهاي مولد بدل مي شود. با رشد توليد كالايي عوامل كم و بيش شكل گرفته فرماسيون سرمايه داري پديد مي گردد. قيام ها و جنگ هاي دهقاني اساس جامعه فئودالي را متزلزل مي كند و جامعه راه رشد خود را به سوي دوران بعدي مي گشايد.
در دوران معاصر به علت وجود سيستم جهاني سوسياليستي، كه به عامل قاطع تكامل جامعه بشري بدل مي شود و همچنين وجود نهضت هاي نيرومند ملي و آزاديبخش امكان آن هست كه جوامعي كه در آن هنوز فئوداليسم و يا بقاياي آن وجود دارد ديگر از دوران پردرد سرمايه داري نگذرند و مستقيماً با در پيش گرفتن راه رشد غير سرمايه داري به صورت بندي اقتصادي – اجتماعي سوسياليسم برسند.
مقاله در فرمات PDF : بازگشت