بازگشت  

 واژه نامه سیاسی

 

86 ـ مارکسیم ـ لنینیسم  (Marxisme –Leninisme )

        

عبارتست از مجموعه تعالیم انقلابی مارکس و انگلس و لنین، سیستم کامل آموزش و نظریات فلسفی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آنان.

         مارکسیسم مشتق است از نام کارل مارکس (1818-1883) بنیان گذار کمونیسم علمی و رهبر و آموزگار پرولتاریای جهان. مارکسیسم یعنی مجموعه تعالیم ونظریات او و رفیق همرزمش فردریک انگلس ( 1820-1895 )، در دهه چهارم قرن گذشته بر شالوده رشد مبارزه رهایی بخش طبقه کارگر و به مثابه بیان تئوریک منافع اساسی این طبقه و برنامه پیکار به خاطر سوسیالیسم و کمونیسم پدید شد.

         پیدایش مارکسیسم یک چرخش انقلابی بزرگ و دورانساز در تاریخ علم و در زمینه های مهمی از شناخت بشری چون فلسفه، اقتصاد سیاسی و آموزش سوسیالیسم و غیره محسوب می گردد: مارکس و انگلس آن چنان علم انقلابی واقعی را ایجاد کردند که وظیفه اش تنها توضیح درست جهان نیست بلکه تغییر آنست: تغییر طبیعت ، جامعه و انسان. تعالیم مارکسیسم جهان بینی کامل و همه جانبه ای را در دسترس بشر قرار می دهد که راز نیرومندی و شکست ناپذیری اش در درستی و مطابقتش با واقعیت است.

         مطالب اساسی در مارکسیسم عبارتست از مدلل ساختن نقش و رسالت تاریخی طبقه کارگر به مثابه سازنده جامعه بدون طبقه کمونیستی. مارکس با کشف قوانین عینی اقتصاد سرمایه داری نابودی جبری آن و ناگزیری استقرار جامعه سوسیالیستی را ثابت نمود و بدین ترتیب کمونیسم علمی که یکی از مهم ترین اجزاء متشکله مارکسیسم است پی ریزی شد.

         ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی شالوده فلسفی مارکسیسم ـ لنینیسم را تشکیل می دهد که به مثابه یک آموزش خلاق و زنده مرتباً تکامل می پذیرد وغنی می شود و با هر نوع دگماتیم، تحجر، برخورد سطحی و یک جانبه مغایر است و نیروی خلاقه آن از زندگی پراتیک انقلابی سرچشمه می گیرد.

         وابستگی جدایی ناپذیر بین تئوری و براتیک وجه مشخصه مارکسیسم ـ لنینیسم است یعنی همان چیزی که انواع نظریات رفرمیستی و رویزیونیستی، سکتاریستی و بورکراتیک فاقد آنند. مارکس و انگلس در همان هنگام حیات خویش مرتباً آموزش خود را تکامل بخشیده، با نظریات و نتیجه  گیری های جدید غنی کرده، صحت عقاید خود را درکوره تجربه انقلابی توده ها و آخرین دستاوردهای علم و فن محک می زده اند.

         مرحله جدید تکامل مارکسیسم ـ پس از پیدایش امپریالیسم و آغاز دوران انقلاب های سوسیالیستی به نام ولادیمیر ایلیچ لنین ( 1870-1924) پیوند  دارد. خدمت لنین به تعالیم مارکس و انگلس و غنی کردن آن به اندازه ای زیاد است که امروز به حق این مجموعه تعالیم یکپارچه و تفکیک ناپذیر را مارکسیسم ـ لنینیسم می نامیم.

         لنین داهیانه دیالکتیک مارکسیستی را برای بررسی و تجزیه و تحلیل پدیده های نوین مرحله تاریخی جدید بکار برد و ماهیت و قوانین مرحله امپریالیستی طرز تولید سرمایه داری را کشف و تحلیل کرد، تئوری انقلاب سوسیالیستی را تکامل بخشید و امکان پیروزی چنین انقلابی را نخست در یک کشور مدلل ساخت. انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در عمل صحت اندیشه های لنین را ثابت کرد. احزاب مارکسیست ـ لنینیست با تعمیم تجربیات خود در پیکار به خاطر استقلال ملی و سوسیالیستی که در اسناد و برنامه های آن ها و همچنین در اسناد و اعلامیه های جلسات مشورتی بین المللی منعکس است مارکسیسم ـ لنینیسم را غنی تر کرده تکامل می بخشند.

         امروز مارکسیسم ـ لنینیسم نه فقط تئوری بلکه پراتیک میلیون ها انسانست که به بنای جامعه سوسیالیستی و کمونیستی مشغولند. در این شرایط نقش و اهمیت مارکسیسم ـ لنینیسم به مراتب فزونی می یابد، زیرا که جامعه نو، آگاهانه و طبق نقشه بنا می شود. شرط عمده تکامل مارکسیسم ـ لنینیسم مبارزه دائمی آن با اپورتونیسم و رویزیونیسم راست و چپ است.

 

87 ـ  ماك كارتيسم (   Macarthysme)

        

اين واژه از نام سناتور امريكايي «جوزف ماك كارتي» مشتق شده است. اين سناتور مرتجع امريكايي و نماينده هارترين محافل امپرياليستي در بحبوبه جنگ سرد رياست كميسيون فرعي تحقيقات ارگان هاي دولتي امريكا راكه درسال 1951 تاسيس شده بود، به عهده داشت و تحت عنوان «فعاليت ضد امريكايي» از وحشيانه ترين اساليب و خشن ترين شيوه ها در پيگرد و سركوب افراد و سازمان هاي مترقي استفاده مي كرد. ماك كارتيسم مترادف با استفاده از وسائلي چون ارعاب، شانتاژ، تهديد، ترور، اتهام زني و پرونده سازي براي سركوب افراد و سازمان هاي مترقي است. ماك كارتيسم مظهر اقدامات محافلي است كه سعي در فاشيستي كردن حيات اجتماعي و سياسي دارند و مي كوشند آزادي ها و حقوق دموكراتيك را از بين ببرند.

 

88 ـ ماكياوليسم ( Machiavelisme )

        

اين واژه از نام «ماكياول» نويسنده و سياستمدار ايتاليايي كه در اواخر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم مي زيسته مشتق شده است. وي به زمامداران ايتاليا توصيح مي كرد كه براي رسيدن به هدف خود به هر وسيله هر چند مذموم و ناشايست متوسل شوند و ترسي از انتخاب وسيله نداشته باشند. او مي گفت هدف توجيه كننده وسيله است. واژه ماكياوليسم به معناي آن سياست و روشي است كه از هيچ وسيله اي براي رسيدن به هدف رويگردان نيست و در اين راه موازين اخلاقي، انساني، شرف و فضيلت را زير پا مي گذارد. به عبارت ديگر ماكياوليسم يعني روا داشتن هر گونه شيوه اي ولو منافي اخلاق و وجدان و مباين حقيقت و عدالت، براي نيل به هدف سياسي خود.

         چنين شيوه اي به كلي با روش وسياست احزاب كمونيست وكارگري بيگانه است.

         احزاب طراز اول كارگري مابين هدف و وسيله رابط قائلند. ماركس مي گفت نمي توان به هدف هاي شريف با وسائل غير شريف دست يافت.

 

89 ـ مالتوسيانيسم ( Maltusianisme )

         اين واژه از نام «مالتوس» كشيش انگليسي كه در اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم مي زيست مشتق شده است. تئوري او يك نظريه بورژوايي عميقاً ارتجاعي است. او مي گفت كه جمعيت بشر بسيار سريع تر از ميزان ازدياد مواد غذايي رشد مي كند و از اين مقدمه غلط نتيجه غلط تري مي گرفت كه گويا خود توده هاي مردم علت بدبختي و فقر موجود هستند، زيرا زاد و ولد سريع آنهاست كه موجب گرسنگي و تنگدستي مي شود. طرفداران نظريه مالتوس نظام اجتماعي و مناسبات توليدي و استثمار را ناديده مي گيرند، به نقش علم و تكنيك و دستاوردهاي آن توجهي ندارند. ماركس نادرستي اين نظريه را در همان دوران نشان داده است.

         در اين اواخر برخي از جامعه شناسان امريكايي و انگليسي و غيره كوشش كرده اند اين انديشه را احياء كنند و با تئوري نئومالتوسيانيسم خود سعي دارند سياست مستعمراتي دول امپرياليستي را توجيه كنند. آن ها حتي جنگ هاي غارتگران را وسيله اي براي بهبود وضع زندگي مردم مي شمرند زيرا كه افراد اضافي را از بين مي برد.

اين تئوري داراي ماهيت ارتجاعي و ضد انساني است. در حقيقت بدبختي و فقر زحمتكشان در نظام سرمايه داري، جنگ هاي امپرياليستي و كشورگشايي هاي مستعمراتي، همه ثمره تضادهاي آشتي ناپذير اين نظام متكي بر استثمارست و به اصطلاح قانون جاوداني جمعيت كه مورد ادعاي هواداران مالتوس است هيچ پايه علمي ندارد.

         تجربه تاريخي و ازدياد جمعيت هم زمان با بهبود سريع وضع زندگي توده مردم در كشورهاي سوسياليستي در عمل پوچ بودن اين تئوري را نشان مي دهد.

 

90 ـ مانيفست (Manifeste )

        

اين واژه كه گاه آن را اعلاميه، پيام، نظرگاه و غيره ترجمه كرده اند داراي چند مفهوم است. رايج ترين مفهوم آن پيام تفصيلي يا ابراز اصول عقايد خويش است كه مي تواند از جانب يك گروه يا حزب سياسي، شخصيت ها يا سازمان هاي ادبي و هنري وغيره منتشر شود. در يك مانيفست معمولاً جهان بيني، مرام و برنامه عمل و تصميمات و پيشنهادهايي كه بايد اجرا گردد قيد مي شود. مشهورترين نمونه آن «مانيفست حزب كمونيست» است كه در سال 1848 توسط ماركس وانگلس نوشته شده و به مثابه اعلاميه   ظهور كمونيسم علمي به شمار مي رود. در اين كتاب اصول عقايد ماركسيستي برنامه وار تشريح شده است.

         مانيفست ممكن است  از جانب مثلاً يك گروه هنرمند يا نويسنده منتشر شود و علامت ايجاد يك مكتب هنري با شرح عقايد اين مكتب باشد. پيام مشهور نخستين جلسه مشورتي احزاب كمونيست و كارگري خطاب به همه مردم جهان درباره ماهيت امر حفظ صلح نيز به مانيفست صلح مشهوراست.

گاهي اوقات يك دولت يا يك حزب سياسي نيز بيان عقايد و نظريات و يا يك تصميم مهم خود را مانيفست نام مي نهد. در جريان انتخابات اغلب مانيفست انتخاباتي منتشر مي شود كه برنامه عمل را در بر مي گيرد. در برخي موارد واژه مانيفست حتي به معناي يك متن سياسي يا ورقه تبليغي كه هدفش يك مسئله مشخص و حاد است و در بين مردم توزيع مي شود استعمال شده است و در اين معنا به مفهوم يك تراكت مفصل تر ميباشد.

 

91 ـ مبارزه حزبی

        

مبارزه حزبي بر دو نوع است: مبارزه برون حزبي و مبارزه درون حزبي. مبارزه برون حزبي مبارزه ايست كه حزب به خاطر آرمان هاي خود و اجراي هدف هاي برنامه اي خويش انجام مي دهد. اين مبارزه عليه دشمنان سوسياليسم و دمكراسي و استقلال و همدستان دائمي يا موقت آن ها و با كمك همه متحدين دائمي يا موقت طبقه كارگر صورت مي گيرد. اين مبارزه اصلي حزب است و در سه شكل عمده ايدئولوژيكي، سياسي و اقتصادي بروز مي كند. اين مبارزه مي تواند به دو صورت انجام گيرد. علني يعني در كادر اجازه قوانين و مخفي يعني در وراء قوانين موجود.

         وقتي حزب علني است بايد خود را همواره براي انتقال به كار مخفي آماده نگهدارد تا به هنگام توطئه ارتجاع و يورش قواي استبدادي، سازمان هاي خود را حفظ كند. وقتي حزب مخفي است امكانات عملي اش محدود مي شود. در اين صورت شيوه زندگي و فعاليت حزبي تغييراتي مي يابد. در اين حالت تلفيق كار مخفي و علني اهميت ويژه اي كسب مي كند. براي تفهيم شعار هاي حزب و تجهيز مردم استفاده از سازمان هاي علني و امكانات قانوني ضرورت خاص مي يابد. آميخته كردن اين عمل با كار مخفي بايد با مهارت و تدبير انجام گيرد.

         مبارزه برون حزبي براي نيل به هدف اساسي استراتژيك و انجام انقلاب از دو راه اساسي مي تواند صورت پذيرد گردد: مسالمت آميز و قهر آميز.

راه مسالمت آميز يعني استفاده از تظاهرات، اعتصابات و انتخابات و نظاير آن.

راه قهر آميز يعني استفاده از مبارزه مسلحانه، مبارزه پارتيزاني ، جنگ انقلابي و نظائر آن.

         حزب توضيح مي دهد كه از طريق مسالمت آميز به هدف برسد ولي طبقات حاكمه با اعمال قهر يا محو همه آثار دموكراسي و از بين بردن امكانات مبارزه مسالمت آميز، راه قهرآميز مبارزه را تحصيل مي كنند. ضمناً بايد دانست كه به علت رشد و نيرومندي روز افزون اردوگاه سوسياليستي نهضت كارگري و جنبش آزاديبخش ملي  وضعف ناگزير و روز افزون امپرياليسم و ارتجاع امكانات پيروزي راه مسالمت آميز بيشتر شده و در آينده  باز هم بيشتر خواهد شد.

         آموزش لنيني انقلاب آنست كه حزب نبايد هيچكدام از راه ها و اشكال مبارزه را مطلق كند بلكه متناسب با اوضاع و احوال مشخص بايد از همه  اشكال مبارزه استفاده كند و آماده باشد كه در صورت لزوم به سرعت شكلي را به شكل ديگر تعويض نمايد.

         انقلاب به هر شكلي كه عملي گردد مسالمت آميز يا قهر آميز جنبه تحميل دارد يعني فقط با اعمال قدرتست كه طبقه حاكمه ارتجاعي سرنگون مي شود و جاي خود را به طبقه انقلابي مي دهد. مسئله اصلي در انقلاب به دست آوردن قدرت حاكمه است. بنابر اين شكل بدست آوردن قدرت حاكمه جنبه فرعي دارد.

         مبارزه درون حزبي مبارزه ايست كه براي تحكيم وحدت حزب، دفاع از ايدئولوژي و جهان بيني و مشي سياسي و موازين تشكيلاتي حزب و عليه انحرافات «چپ» و راست انجام مي گيرد. اين مبارزه در چارچوب موازين تشكيلاتي و بر اساس اصل سانتراليسم دموكراتيك بايد صورت پذيرد. هر گونه روش هاي گروهي وفراكسيوني در حزب طراز نوين طبقه كارگرمحكوم است. در داخل حزب اصل سريت و علنيت هر دو مراعات مي شود. مراعات صحيح تناسب بين اين دو از مسائل مهم حيات حزبي است. ارگان هاي رهبري حزب در مقابل اعضاء خود، طبقه كارگر و افراد جامعه پيوست واقعيات را مي گويند و درعين حال براي جلوگيري از گزند و دستبرد دشمن و به خاطر موفقيت در مبارزه سريت را به سود امنيت حزب و اعضاء آن مراعات مي كنند.

 

92 ـ مبارزه طبقاتی

        

مبارزه طبقاتی عبارتست از مبارزه اي كه به اشكال گوناگون بين طبقه استثمارگر و طبقه استثمار شونده جريان دارد و مظهر و بيانگر خصلت آشتي ناپذير منافع اين دو طبقه است. مبارزه طبقاتي نيروي محركه اساسي در تمام جوامع منقسم به طبقات متخاصم، يعني دوران هاي برده داري، فئوداليسم و سرمايه داري به شمار مي رود.

         كشف طبقه و مبارزه طبقاتي قبل از پيدايش ماركسيسم صورت گرفت و مورخين و اقتصاد دانان و جامعه شناسان مترقي و حتي بورژوايي بوجود طبقات در جامعه و مبارزه طبقاتي بين آن ها پي برده بودند ولي تئوري عملي مبارزه طبقاتي را كارل ماركس و فردريك انگلس تدوين نمودند، اهميت آن را به مثابه نيروي محركه جوامع منقسم به طبقات متخاصم ثابت كردند و نشان دادند كه بالاخره اين مبارزه از طريق انقلاب سوسياليستي و استقرار ديكتاتوري پرولتاريا به از بين بردن هر نوع طبقه و ايجاد جامعه بدون طبقات يعني جامعه كمونيستي مي انجامد.

         لنين مي نويسد:

         «در پيچ و خم ها و آشفتگي هاي ظاهري جامعه، ماركسيسم راهنماي اصلي را به دست مي دهد و قوانين عيني و ضروري جامعه را كشف مي كند. اين راهنما، تئوري مبارزه طبقاتيست.»

         لنين اضافه مي كند:

         « سرچشمه آمال وهدف هاي متضاد افراد عبارتست از تفاوت بين موضع و شرايط زندگي طبقاتي كه اين افراد در آن جاي دارند و جامعه را تشكيل مي دهند. »

         در صورت بندي هاي اجتماعي ـ اقتصادي بردگي و فئوداليسم و سرمايه داري، منافع طبقات حاكم و طبقات ستمكش كاملاً در نقطه مقابل يكديگر قرار دارد. منافع طبقه حاكم استثمارگر ( برده داران، اربابان، سرمايه داران) حفظ مناسبات توليدي و تشديد شكل بهره كشي موجود را ايجاب مي كند و برعكس طبقه ستمكش و بهره ده (بردگان، رعايا، پرولتاريا) تغيير و تحول، رهايي از ستم و استثمار و بهبود اساسي وضع زندگي خويش است. مبارزه طبقات متخاصم،آشتي ناپذير است. اين مبارزه از تضاد آشتي ناپذير وضع  اقتصادي و سياسي و طبقات در جامعه ناشي مي شود. مبارزه زحمتكشان بر ضد اسارت و خواست آن ها دائر بر تحصيل زندگي بهتر، آزاد و سعادتمند كاملاً طبیعي و طبق قانون تكامل است. بدون مبارزه طبقات، ترقي اجتماعي روي نمي دهد. ضمناً هر اندازه مبارزه توده هاي اسير عليه استثمارگران سر سخت تر و متشكل تر باشد تكامل جامعه علي القاعده سريع تر است.

         شكل عالي مبارزه طبقاتي ـ انقلاب اجتماعي است كه در ترقي جامعه نقش بزرگي دارد. در نتيجه انقلاب اجتماعي است كه نظم اجتماعي كهنه نابود مي شود و نظم جديد و مترقي جاي آن را مي گيرد.

         مبارزه طبقاتي درجوامع بهره برداري و فئودالي ـ مبارزه بردگان با برده داران در جامعه برده داري اشكال گوناگوني داشت: از خراب كردن ابزار توليد تا قيام هاي بزرگ توده اي نظير قيام اسپارتاكوس در قرن اول قبل از ميلاد كه در آن بيش از صد هزار برده شركت جستند. در دوران فئوداليسم مبارزه طبقاتي اشكال حادتري به خود گرفت. دهقانان و فئودال ها طبقات متخاصم اصلي بودند. اغلب زحمتكشان شهر و به ويژه پيشه وران در كنار دهقانان قرار مي گرفتند. در اين دوران  قيام ها به صورت جنگ هاي دهقاني بروز مي كرد كه سرزمين هاي وسيعي را در بر مي گرفت و سال هاي طولاني ادامه مي یافت.

         معذالك قيام هاي توده هاي محروم در جوامع برده داري و فئودالي نمي توانستند به استثمار پايان بخشند زيرا شرايط لازم فراهم نيامده بود، سطح توليد امكان گذار به نظام اجتماعي آزاد و بدون استثمار را نمي داد، عدم تشكل، روشن نبودن هدف و طرق نيل به آن، فقدان تئوري انقلابي و حزب به مثابه پيشاهنگ و ستاد مبارزه مانع چنين گذاري بود. اين شرايط در دوران سرمايه د اري ايجاد مي شود. با اين حال قيام هاي بردگان و دهقانان كه پايه هاي جامعه كهنه را متزلزل نمودند نقش عظيم مترقي در تاريخ داشته اند.

         مبارزه طبقاتي در جامعه سرمايه داري ـ مبارزه طبقاتي به ويژه در دوران سرمايه داري آخرين دوران مبتني بر استثمار شده بي سابقه اي مي يابد. در راس مبارزه توده هاي بهره ده عليه بورژوازي، مترقي ترين، آگاه ترين و متشكل ترين طبقه جامعه مدرن يعني پرولتاريا قرار دارد.

         مبارزه طبقاتي در جامعه سرمايه داري موجب تكامل جامعه چه در دوران هاي نسبتاً مسالمت آميز و چه به ويژه در دوران هاي طوفاني انقلابي مي شود. در شرايط سرمايه داري، مبارزه طبقاتي در رشد نيروهاي توليدي عامل كم اهميتي نيست، ولي به ويژه در زندگي سياسي و اجتماعي جامعه اهميت دارد. مثلاً اين مبارزه در دوران معاصر مانع جدي تحقق نيات شوم امپرياليست ها در زمينه جنگ افروزي، يا سركوب نهضت هاي نجات بخش ملي، از بين بردن بقاياي آزادي هاي دموكراتيك است.

         در زمان ما مبارزه طبقاتي پرولتاريا در شرايط كنوني، يعني در مرحله بحران عمومي سرمايه داري و تبديل سيستم جهاني سوسياليستي به عامل تعيين كننده تكامل جامعه بشري جريان دارد. پيشرفت هاي سيستم جهان سوسياليستي، عميق شدن بحران سرمايه داري، افزايش نفوذ احزاب كمونيست در توده ها، ورشكست افكار رفرميستي، شرايط مبارزه طبقاتي را به سود طبقه كارگر تغيير داده است .

         از مهم ترين خصوصيات جنبش كارگري معاصر تركيب مبارزه پرولتاريا به خاطر سوسياليسم، يا جنبش همگاني خلق ها به خاطر استقلال ملي و دموكراسي و صلح است. بر اساس مبارزه مشترك عليه امپرياليسم، اتحاد نيروهاي سوسياليستي و دموكراتيك صورت مي پذيرد. سوسياليسم و دموكراسي از يكديگر جدايي ناپذيرند. پرولتاريا در مبارزه به خاطر حقوق خود، به خاطر دموكراسي و سوسياليسم از اشكال گوناگون پيكار استفاده مي كند. مطالبات اقتصادي كارگران اغلب با خواست هاي سياسي در هم مي آميزد و ضربه اساسي را بر انحصارهاي سرمايه داري متوجه مي سازد. در اين مبارزه توده هاي عظيم دهقانان و قشرهاي مترقي روشنفكران و ديگر اقشار دموكراتيك جامعه به پرولتاريا مي پيوندند.

         در مرحله امپرياليسم رشد مبارزه طبقاتي ناگزير پرولتاريا را به سوي انجام انقلاب سوسياليستي سوق مي دهد. پس از انقلاب سوسياليستي و اجتماعي كردن مالكيت وسائل توليدي و سلب قدرت از طبقات استثمارگر، راه به سوي جامعه بدون طبقه گشوده مي شود.

 

مبارزه طبقاتی در مرحله گذار از سرمايه داری به سوسياليسم

 

         در نتيجه انقلاب سوسياليستي و استقرار ديكتاتوري پرولتاريا مرحله گذار به سوسياليسم آغاز مي شود. در اين مرحله مبارزه طبقاتي ناگزير است زيرا بورژوازي كه از قدرت به زير افكنده شده به هيچ وجه با برقراري قدرت زحمتكشان و محو مالكيت خصوصي نمي تواند سر سازگاري داشته باشد. به همين جهت در مقابل حاكميت پرولتاريا با سرسختي و بي رحمي مقاومت مي كند. بورژوازي در مبارزه با پرولتارياي پيروزمند به وسائل و طرق گوناگون تثبيت مي جويد، با استفاده از مواضع اقتصادي و ارتباطات خود با قشر فوقاني روشنفكران و كارمندان و متخصصين نظامي مي كوشد زندگي اقتصادي كشور و كار موسسات دولتي و دفاع كشور را فلج سازد، مي كوشد بر افكار توده هاي مردم تاثير كند و بالاخره به منظور برقراري مجدد سرمايه داري به مبارزه مسلحانه عليه زحمتكشان دست مي زند و در همه احوال به كمك سرمايه بين المللي مستظهر است.

         بنابر اين ديكتاتوري پرولتاريا مبارزه طبقاتي را از بين نمي برد. اما اين مبارزه در شرايطي جريان دارد كه پرولتاريا از لحاظ سياسي مسلط است و موضع كليدي اقتصاد كشور را در دست دارد. متناسب با اين شرايط اشكال مبارزه طبقاتي در اين مرحله تغيير مي كند.

         اشكال نوين مبارزه طبقاتي در مرحله گذار از سرمايه داري به سوسياليسم عبارتند از سركوب مقاومت استثمارگران، جنگ داخلي به مثابه حادترين شكل مبارزه طبقاتي بين پرولتاريا و بورژوازي، مبارزه براي تحولات سوسياليستي در كشاورزي و رهايي دهقانان از نفوذ بورژوازي و بدست گرفتن رهبري توده هاي غير پرولتري از جانب پرولتاريا، مبارزه براي استفاده از كارشناسان بورژوا و جلب آنان به كار در اقتصاد ملي، مبارزه براي ايجاد انضباط نوين سوسياليستي در كار خلاق ساختماني و از بين بردن طرز تفكر خرده بورژوازي در آگاهي مردم، مبارزه براي ارتقاء اقتصاد ملي و ارضاء نيازمندي هاي مادي و معنوي روزافزون زحمتكشان.

         در جامعه سوسياليستي در نتيجه تحولات عميق دوران ساز دو طبقه دوست: كارگران و دهقانان و همچنين روشنفكران زحمتكش سوسياليستي باقي مي مانند. تا هنگامي كه سيستم سرمايه داري در جهان وجود دارد مبارزه طبقاتي زحمتكشان كشورهاي سوسياليستي عليه بورژوازي امپرياليستي ادامه خواهد يافت. لبه تيز مبارزه پس از محو طبقات استثمارگر متوجه صحنه بين المللي مي شود و همچنين صحنه بزرگ مبارزه بي امان ايدئولوژيك را در بر مي گيرد. خود سياست همزيستي مسالمت آميز شكلي از اشكال مبارزه طبقاتي در صحنه جهانيست. اين مبارزه تقويت هشياري، افشاء توطئه هاي امپرياليست ها، تقويت نيروهاي دفاعي و مقاومت در برابر هرگونه تجاوز را ضرور مي داند. واضح است كه در زمينه ايدئولوژيك هيچگونه همزيستي مسالمت آميزي وجود ندارد.

 

93 ـ مسئله اراضی

        

مسئله اراضی عبارتست از مسئله مناسبات مالکیت در کشاوررزی، مسئله طبقات و مبارزه طبقاتی در روستا. البته در صورت بندی های اجتماعی ـ اقتصادی مختلف مسئله ارضی دارای محتوی مختلف است. این محتوی را خصلت نظام اجتماعی مربوطه و قوانین اقتصادی آن تعیین می کند.

         دهقانان که در مرحله افول کمون اولیه پدید می گردند در دوران بردگی تحت استثمار شدید برده داران، بازرگانان و رباخواران قرار دارند. آن ها بیش از پیش فقیر شده، یا به برده و یا به لومپن پرولتاریا مبدل می گردند در حالی که صاحبان برده بیش از پیش به وسعت زمین های تحت مالکیت خویش می افزایند. مبارزه دهقانان با قیام بردگان در آن زمان در هم آمیخت که خود موجب تزلزل نظام برده داری گشت.

         در دوران فئودالیسم، اراضی متعلق به اربابست و او رعایا را به شدت استثمار می کند. مبارزه دهقانان برای گرفتن زمین و برای آزاد شدن از قیود فئودالی محتوی اساسی مسئله ارضی را در  این دوران تشکیل می دهد. مبارزات و قیام های دهقانی علیه استثمار اربابی نقش قاطع را در الغاء این نظام پوسیده ایفاء می کند.

         در دوران سرمایه داری مسئله ارضی به نفوذ و رشد مناسبات سرمایه داری در ده مربوط است. زمین داران سرمایه دار نیرو می گیرند، برخی مالکان زمین های خود را به اجاره می دهند و اجاره  داران بزرگ خود از کار روز مزدی روستاییان استفاده می کنند. قشرهای وسیع کم زمین و بی زمین دهقانان و همچنین کارگران  کشاورزی که محصول مستقیم مناسبات سرمایه داری در ده هستند توسط زمین داران سرمایه دار که خود به انواع مختلف عمل می کنند و توسط مالکان، رباخواران و تجار بزرگ استثمار می شوند.

         رشد سرمایه داری در ده به تدریج به جانشین شدن تولید بزرگ به جای تولید کوچک کشاورزی، به قشر بندی دهقانان و خانه خرابی توده اصلی دهقانان منجر می شود. از یک طرف عده کمی دهقان مرفه زمین های خود را وسعت می دهند، بنیه مالی و اقتصادی خود را تقویت می کنند و به بورژوازی ده  مبدل می شوند که آن ها را کولاک می گویند، از سوی دیگر انبوه عظیم دهقانان فقیر و بی چیز که عده روز افزونی از آن ها به کارگر کشاورزی مبدل می شوند، یا در شهرها به صنایع جلب می گردند و یا به خیل بیکاران می پیوندند.

         در مرحله امپریالیستی دوران سرمایه داری تسلط سرمایه مالی، صاحبان بانک های رهنی و  اعتباری وموسسات نظیر بر کشاورزی عمیق تر و همه جانبه تر می شود. بانک ها و انحصارات با اعتبارات و وام های خود بر قسمت مهمی از اراضی عملاً چنگ می اندازند، خرید و فروش محصولات کشاورزی را قبضه می کنند و به حساب گرانی کالاهای صنعتی و قیمت نازل محصولات کشاورزی سود هنگفت می برند. در برخی از کشورها بقایای استثمار ارباب رعیتی نظیر گرفتن سهم و اجاره جنسی و غیره همچنان ادامه پیدا می کند. قبل از این مرحله نیز شرکت های سرمایه داری، واسطه های ثروتمند و سلف خران از همین طریق دهقانان را غارت می کنند. حتی دهقانان صاحب یک قطعه زمین نیز از طرق مختلفه در این نظام استثمار می شوند.

         در این مراحل مبارزه دهقانان نیز برای حل مسئله ارضی، برای تغییر مناسبات مالکیت در کشاورزی، برای گرفتن زمین، برای از بین بردن بقایای فئودالیسم علیه اشکال نوین استثمار سرمایه داری و تسلط زمین داران و شرکت ها تشدید می یابد. با رشد سرمایه داری مبارزه دهقانان بی چیز و کارگران کشاورزی علیه کولاک ها نیز بسط پیدا می کند. رهبر و متحد دهقانان در این مبارزه طبقه کارگراست.

         در نظام سوسیالیستی با برانداختن استثمار و سلب مالکیت از مالکان و زمین داران بزرگ و استفاده از اشکال مختلف تعاونی و همکاری دهقانان در تولید کشاورزی و استقرار مناسبات تولیدی سوسیالیستی در کشاورزی مسئله ارضی حل می شود.

         این مسئله از آنجا که مربوط به متحد اساسی طبقه کارگر در مبارزه انقلابی ا ست جای مهمی در تعالیم مارکسیسم ـ لنینیسم اشغال می کند.

 

94 ـ ملت و مسئله ملی

        

ملت عبارتست از اشتراک پایدار انسان ها که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک زبان و سرزمین و حیات اقتصادی و عوامل روانی ویک سلسله خصوصیات و خلقیات ملی که در فرهنگ ملی تجلی می کند استوار است. تمام این وجوه مشخصه مشترک که بر شمردیم به یکدیگر مربوطند و تمامی آن ها در مجموع خود اشتراک گروه افراد را به ملت مبدل می سازد.

         پیش از پیدایش ملت ها، اشکال تاریخی دیگر اشتراک افراد وجود داشته نظیر طایفه، قبیله و قوم.

         طایفه اشتراک افرادیست که پیوند خونی و اقتصادی دارند. اجتماع چند طایفه قبیله را تشکیل می دهد. اینها در جامعه اشتراکی اولیه وجود داشته و پایه آن ها بر مالکیت اشتراکی وسائل تولید و استفاده مشترک از آن ها قرار داشت. قوم در جامعه های بردگی و فئودالی نوعی دیگر از اشتراک افرادیست که دارای پیوندهای خونی هستند و سرزمین و زبان و فرهنگ مشترک دارند ولی این اشتراک هنوز به اندازه کافی پایدار نیست و در مقیاس کشوری نیز اشتراک اقتصادی هنوز کامل نیست.

         با رشد سرمایه داری تجزیه اقتصادی و سیاسی به تدریج از میان رفت و بازار واحد در مقیاس کشوری به وجود آمد و اشتراک پایدار افراد که به گفته لنین عوامل اقتصادی ریشه دار مایه این پایداریست تامین گشت. لنین می گوید ملت محصول ناگزیر و شکل ناگزیر تکامل اجتماعی در دوران بورژوازی است.

         ملت را با نژاد نباید اشتباه کرد. نژاد یک مقوله زیست شناسی است که وجه مشخصه آن خصائص جسمی و ظاهری نظیر رنگ پوست وشکل و چشم و غیره می باشد. تفاوت سطح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خلق ها به هیچ وجه معلول اختلاف نژادی نیست. علم ثابت می کند که افراد تمام نژادها دارای استعدادهای همانند می باشند و عقب ماندگی برخی از آن ها دارای علل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی  به ویژه تسلط  استعمار است.     

         با رشد سرمایه داری و به ویژه در دوران امپریالیسم تضادهای اجتماعی در داخل ملت بیش از پیش تکامل پیدا می کند. مبارزه بین طبقات شدید تر می شود و منافع ملی بیش از پیش با مبارزه طبقاتی طبقه کارگر و متحدین وی پیوند می یابد. بورژوازی برای سرپوش گذاشتن بر این تضاد و مبارزه در آتش ناسیونالیسم و خصومت بین الملل می دمد. دشمنی و کینه بین ملل اختلافات ملی و زد و خوردهای ملی همه از عواقب شوم و ناگزیر سلطه سرمایه داریست.

         پس از سرنگونی سرمایه داری سیمای ملت به تدریج عمیقاً تحول می پذیرد و به یک ملت نو، آزاد از طبقات و تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی، به ملت سوسیالیستی بدل می شود که شالوده آن را اتحاد طبقه کارگر و دهقانان زحمتکش تشکیل می دهد. مناسبات بین الملل نیز از ریشه عوض می شود علل بی اعتمادی و کینه ها از بین میرود، ستم ملی بر چیده شده جای آن را کمک و احترام متقابل، تبادل روز افزون اقتصادی و فرهنگی و تکامل موزون و هماهنگ و شکوفان جمعی می گیرد. در سوسیالیسم رشد و شکفتگی هر ملت موازی با اتحاد و دوستی بین الملل پیش می رود. پس از پیروزی کامل کمونیسم، نزدیکی بیش از پیش ملل منجر به از بین رفتن تفاوت های ملی خواهد شد. در یک جامعه کمونیستی تکامل یافته شکل جدیدی از اجتماع تاریخی افراد ایجاد خواهد شد که وسیع تر از ملت خواهد بود و تمامی بشریت را در یک خانواده واحد گرد خواهد آورد. البته این ثمره تکامل بسیار طولانی جامعه خواهد بود وبسیار دیرتر از تحقق یگانگی کامل اجتماعی صورت پذیر خواهد شد.

         مسئله ملی ـ یعنی مسئله طرق و رهایی ملت های اسیر و برقراری تساوی حقوق میان خلق ها. مارکسیسم ـ لنینیسم اهمیت مسئله ملی را خاطر نشان ساخته و معتقد است که باید به این مسئله برخورد مشخص تاریخی داشت، یعنی برای حل صحیح آن لازم است تکامل جامعه را در دوران های مختلف، خصوصیات تکامل هر کشور معین، تناسب نیروهای طبقاتی در صحنه جهان و در درون کشور معین، درجه فعالیت توده های زحمتکش ملت های مختلف، سطح آگاهی و تشکل آن ها را به حساب آورد.

         محتوی و اهمیت مسئله ملی در همه دوران ها یکسان نیست. در دوران پیدایش ملت ها مسئله ملی وابسته بود به سرنگونی فئودالیسم و تشکیل دولت های ملی. در دوران امپریالیسم مسئله ملی به یک مسئله بین المللی و بین دولت ها بدل شده با مسئله آزادی از یوغ استعمار درهم می آمیزد. زیرا در دوران امپریالیسم است که سیستم مستعمراتی بوجود آمد  و جهان به ملت های اسارتگر و ملل اسیر تقسیم شد. سرمایه داری بزرگترین اسیر کننده ملت ها و خفه کننده آزادی خلق ها شد. در این مرحله مسئله ملی از حدود مسئله داخل یک دولت بیرون آمده و در صحنه جهانی به صورت مسئله ملی ازحدود مسئله داخل یک دولت بیرون آمده و درصحنه جهانی به صورت مسئله ملی مستعمراتی در آمد که عبارتست از مسئله مبارزه خلق ها علیه یوغ استعمار، به خاطر آزادی و رشد مستقل. این مسئله همچنین با مسئله ارضی وابستگی پیدا کرده، زیرا توده عمده شرکت کننده در نهضت های رهایی بخش ملی را دهقانان تشکیل می دهند. در عصر ما احزاب کمونیست توجه فراوان به حل مسئله ملی، به کمک به جنبش های رهایی بخش ملی، به جلوگیری از نقشه های ستمگرانه و استیلاگرانه امپریالیسم، به دفاع از حق حاکمیت و استقلال ملی کشورها مبذول می دارند.

         مارکس، انگلس و لنین توجه فراوانی به مسئله ملی نشان داده همواره آن را تابع مسئله انقلاب و دیکتاتوری پرولتاریا تابع منافع مبارزه به خاطر سوسیالیسم و ترقی اجتماعی می  دانستند. آن ها خاطرنشان می ساختند ملتی که بر ملت دیگر ستم کند خود نمی تواند آزاد باشد. آن ها ثابت کردند که مسئله ملی در مجموع خود در چهار چوب جامعه سرمایه داری قابل حل نیست و حل قاطع آن تنها در شرایط جامعه سوسیالیستی امکان پذیر است. تنها در جامعه سوسیالیستی است که برابری کامل ملت ها تحقق می پذیرد، هر ملتی حق دارد سرنوشت خود را مستقلاً تعیین کند و در داخل یک کشور کثیر المله این حق تا جدا شدن کامل را نیز در بر می گیرد. اتحاد داوطلبانه و اصولی و همبستگی برادرانه در این کشورها تنها برشالوده احترام کامل به حقوق مساوی همه ملل امکان پذیراست.

         در سند تحلیلی حزب توده ایران درباره وضع کشور ما پیرامون مسئله ملی در ایران چنین گفته می شود :

« درکشور کثیرالمله ایران یعنی کشوری که در آن خلق های متعددی زندگی می کنند طی قرن های متمادی تاریخ با یکدیگر سرنوشت مشترکی داشته، در ابداع و ایجاد فرهنگ غنی و برازنده ای با هم همکاری کرده و در راه استقلال و آزادی متحد او دوش به دوش هم فداکاری های بی شماری نموده اند،هنوز همه خلق ها از حقوق حقه خود برخوردار نیستند. علاوه بر شرکت در تمامی مصائبی که ناشی از سیاست عمومی رژیم است یک رشته محرومیت های ملی نیز آن ها را در فشار قرار می دهد .

         با رشد آگاهی ملی و درک واقعیت اوضاع ایران مبارزه خلق های کشور ما برای تامین حقوق ملی و دموکراتیک خود با منافع اساسی تمام خلق های ایران در مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع در می آمیزد. مبارزات متعددی که در جریان سال های اخیر به ویژه در کردستان و آذربایجان ایران به وقوع پیوسته  است این حقیقت را به نحو بارزی نشان می دهد.

         پس از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر نهضت ملل اسیر در راه آزادی و استقلال به مرحله نوینی وارد شد و نیرومندی بی سابقه ای یافت. تشکیل سیستم جهانی سوسیالیستی شرایط باز هم مساعد تری را برای مبارزه آزادیبخش ملل ایجاد کرد. در عصر ما سیل خروشان انقلابات نجات بخش ملی سیستم مستعمراتی امپریالیسم را به تلاشی کامل و قطعی نزدیک کرده است. در این پروسه سیستم جهانی سوسیالیستی مطمئن ترین و عمده ترین تکیه گاه جنبش های نجات بخش ملی است. انقلاب رهایی بخش ملی با احراز استقلال سیاسی پایان نمی پذیرد.

         این استقلال اگر به تغییرات بنیادی در زندگی اجتماعی و اقتصادی نیانجامد و وظایف رستاخیز ملی را انجام ندهد استقلالی است سست بنیاد. فرو ریختن سیستم مستعمراتی امپریالیسم در زیر ضربات جنبش رهایی بخش ملی از لحاظ اهمیت تاریخی خود بلافاصله پس از تشکیل سیستم جهانی سوسیالیسم قرار دارد.

 

95 ـ ملی کردن (Nationalisation  )

        

درک معنای درست این واژه از دو جهت ضروریست: یکی اهمیت فوق العاده آن در حیات اقتصادی و سیاسی جامعه ودیگری تحریفی که بعد از معنای آن می شود و به خصوص در کشور ما کلمات ملی و ملی شده درست در جهت عکس مفهوم واقعی و علمی آن به کار می رود.

         ملی کردن یعنی آن که زمین، بانک ها، وسائط حمل و نقل، کارخانجات و موسسات مختلف تولیدی و بازرگانی، انتفاعی و به طور  کلی وسائل تولید از مالکیت  اشخاص و یا شرکت های خصوصی به در آورده شده به تعلق دولت در آید.

         بنابراین مفهوم ملی کردن عبارت از الغای مالکیت اشخاص و شرکت های خصوصی داخلی و خارجی از موسسات و وسائلی است که این افراد و شرکت ها برای بهره کشی سرمایه داری از آن استفاده می کنند و تبدیل آن ها به موسسات و وسائلی که در تصرف ومالکیت دولت است. وقتی می گوییم ملی کردن صنایع نفت یعنی به در آوردن آن از دست کمپانی های نفتی جهان و سپردن کلیه امور آن به دست دولت. وقتی می گوییم ملی کردن بازرگانی خارجی یعنی انحصار کلیه داد و ستدها با دیگر کشورها توسط دولت و کوتاه کردن دست بازرگانان از آن. بنابر این روشن است که استعمال کلمه«ملی» برای مدارس و تلویزیون یا موسسات دیگر که تعلق به افراد و موسسات خصوصی است به کلی غلط است. مدارس «ملی» در حقیقت مدارس خصوصی هستند. مدارس ملی واقعی فقط می توان به آن موسسات تعلیماتی گفت که متعلق به دولت باشد. فلان کارخانه متعلق به یک سرمایه دار دیگر«ملی» نیست، خصوصی است. موسسه ملی یعنی مثلاً راه آهن که متعلق به دولت است یا کارخانجات ذوب آهن و تراکتور سازی و ماشین سازی و غیره که با کمک کشورهای سوسیالیستی در دست ساختمانست. ملی کردن موسسات و مدارس خصوصی که به بنگاه های تجارتی و کسب درآمد سرشار بدل شده اند یعنی سلب مالکیت از سرمایه داران صاحب این موسسات و استقرار مالکیت دولت بر آن ها.

         پس از شرح معنای واژه ملی کردن به ماهیت و سرشت آن می پردازیم . از آنجا که دولت خود خصلت طبقاتی دارد و درهر جامعه ای معرف ومدافع طبقه یا طبقاتی است ملی کردن را نیز جدا از سرشت طبقاتی دولت نمی توان در نظر گرفت. در این مفهوم بیشتر روشن می شود که ملی کردن نه فقط یک مقوله اقتصادی بلکه یک مقوله سیاسی نیز هست.

         در کشورهای سرمایه داری «ملی کردن» موسسات هنوز به معنای آن نیست که این موسسات متعلق به همه خلق است زیرا دولت موجود خود مدافع و معرف همه خلق نیست. در کشورهای سرمایه داری «ملی کردن» شالوده استثمار را از بین نمی برد ومناسبات نوین تولیدی ایجاد نمی کند. در این جوامع بسته به تناسب نیروی طبقات و مبارزه آن ها درجه نفوذ و قدرت توده های زحمتکش یا فعل و انفعالات داخل گروه های سرمایه دار و منافع آن ها از ملی کردن موسسات هدف های مختلف تعقیب می شود و نتایج گوناگونی بدست می آید .

         ملی کردن گاه منجر به محدود کردن قدرت گروه های انحصاری می شود و گاه به تقویت شکل سرمایه داری دولتی می انجامد. نمونه هایی هست که سرمایه داران از ملی کردن برای فروش کارخانجات و وسائل کهنه و فرسوده خود و واگذاری یا تجدید ساختمان و مدرنیزه کردن آن ها به دوش دولت یعنی خزانه عمومی استفاده کرده اند. به هنگام قدرت توده های زحمت کش ومبارزه فعال آن ها، ملی کردن در جهت خواست های اساسی زحمتکشان و محدود کردن قدرت سرمایه داری صورت می گیرد مثل نمونه ملی کردن برخی از موسسات در فرانسه پس از آزادی از یوغ فاشیسم و پیروزی نبرد عظیم ضد هیتلری.

         در حال حاضر در کشورهای سرمایه داری دشمن عمده طبقه  کارگر انحصارهای سرمایه داری هستند. این انحصارها دشمن عمده دهقانان، پیشه وران وسرمایه داران کوچک، اکثریت کارمندان و روشنفکران و حتی بخشی از سرمایه داران متوسط نیزهستند. طبقه کارگر ضربه اساسی خود را علیه انحصارها متوجه می سازد و کلیه قشرهای اساسی خلق را که در محو یا محدود کردن قدرت مطلقه انحصارها ذینفع هستند به دور خود متشکل می سازد.

         پرولتاریا طرفدار ملی کردن دامنه دار طبق شرایطی است که به حداکثر به حال مردم سودمند باشد و این جزئی از برنامه پرولتاریا برای مبارزه علیه قدرت مطلقه انحصارهاست.

         در کشورهای در حال رشد ملی کردن دارای اهمیت حیاتی ویژه است. ملی کردن موسسات خارجی متعلق به انحصارگران اهرم های اساسی تسلط خارجی را در هم می شکند و تضمینی برای استقلال فراهم می سازد. در نتیجه این، ملی کردن یک اقدام مهم ضد امپریالیستی است که راه رشد اقتصاد عقب مانده نگهداشته شده را هموار می کند و امکانات جدی برای رشد همه جانبه ومستقل اقتصاد ملی فراهم می سازد. در این مورد نیز هر قدر دولت کشور در حال رشد بیشتر معرف و مدافع توده ها باشد، بیشتر تحت نظارت مردم باشد، بیشتر دموکراتیک باشد، عمل ملی کردن عمیق تر و روشن تر به سود توده ها خواهد بود و بر عکس هر قدر بیشتر به استثمارگران داخلی متکی باشد از ملی کردن در عمل بیشتر در راه پروار کردن این استثمارگران و تهیه امکانات و بازکردن میدان برای بهره کشی آن ها ازمردم استفاده خواهد شد.

         هنگامی که قدرت دولتی به دست توده های زحمتکش بیفتد، هنگامی که طبقه کارگر در اتحاد با سایر زحمتکشان دولت را بدست می گیرد، ملی کردن عبارت از سلب انقلابی مالکیت از طبقات استثمارگر، ایجاد مالکیت سوسیالیستی و تبدیل موسسات به ملک تمام خلق است. تنها با ملی کردن سوسیالیستی است که تضاد اساسی سرمایه داری یعنی تضاد بین خصلت اجتماعی تولید و شکل خصوصی و سرمایه داری مالکیت از بین می رود. در آغاز ملی کردن سوسیالیستی مربوط به وسائل عمده تولید و مالکیت های خصوصی سرمایه داریست و مالکیت های انفرادی کوچک و متوسط را در بر نمی گیرد. در عمل طبق شرایط مختلف کشورها جریان ملی کردن سوسیالیستی به اشکال مختلف می تواند صورت گیرد. مثلاً با بازخرید همراه باشد یا نه، کلیه اراضی زراعی را در بر گیرد یا نه، موسسات تولیدی کوچک و متوسط و موسسات خدمات کوچک و متوسط را شامل شود یا نه.

         در عصر ما، عصر گذار سرمایه داری به سوسیالیسم، عصری که در آن نبرد برای رشد اقتصاد ملی و مستقل و مبارزه علیه مونوپل ها جای مهمی را اشغال می کند مسئله ملی کردن حدت و فعلیت ویژه ای یافته است. در  کشورهای سرمایه داری، چه پیشرفته و چه در حال رشد، این مسئله وابستگی کامل و جدایی ناپذیر با مجموعه عوامل مبارزه اجتماعی، با تاثیر توده ها در حکومت با نبرد به خاطر دموکراسی و سوسیالیسم دارد. احزاب کمونیست، ملی کردن موسسات سرمایه  داری را در رابطه با منافع اقتصاد ملی، در رابطه با پیکار به خاطر دموکراسی و سوسیالیسم مطرح می کنند، به آن از دیدگاه طبقاتی می نگرند و مبارزه برای ملی کردن را در کادر مبارزه برای شرکت زحمتکشان درامور کشوری، استقرار  اصول دموکراتیک حکومتی، دفاع از منافع زحمتکشان و بهبود زندگی آنان و هموار کردن راه نیل به سوسیالیسم قرار می دهند. در کشورهای سرمایه داری همیشه دولت سعی می کند منابع دولتی را در خدمت سرمایه داران و قبل از همه انحصارگران قرار دهد. در این کشورها دولت ها سعی می کنند دستاوردهای مردم را جهت ملی کردن که نتیجه مبارزه شدید و طولانی بوده مسخ کنند و آن را از محتوی مترقی خود خالی سازند. نمونه آن را در صنایع نفت ایران و تسلط عملی همه جانبه کنسرسیوم بیگانه بر آن و همچنین در برخی رشته های ملی شده اقتصادیات فرانسه یا انگلستان می بینیم.

         از این تجربیات نباید نتیجه گرفت که ملی کردن بی فایده واندیشه ایست کهنه بلکه باید نتیجه گرفت که اولاً برای حفظ دستاوردها و تعمیق محتوی مترقی آن ها باید مبارزه کرد و ثانیاً ملی کردن به خودی خود راه گذار به جامعه نوین نیست. در جهان سرمایه داری بخش های ملی شده به هدایت و اراده دولت سرمایه داری در حال تحت الشعاع منافع عمومی سرمایه قرار دارد. در جامعه سرمایه داری مسئله ملی کردن به علاوه به مثابه رابطه و تناسب بین بخش خصوصی و بخش عمومی یا دولتی مطرح می شود. اکنون هیچکس دیگر لزوم مداخله دولت را درامور اقتصادی منکر نمی شود، حتی انحصارگران نیز خود سرمایه گذاری های دولتی را در رشته های خاص به ویژه آن ها که سود آوری فوری ندارند و یا در رشته های تحقیقاتی و غیره توصیه می کنند. آن ها که در رشته های دشوار و نیازمند سرمایه گذاری های عمومی به لزوم دخالت دولت اعتراف می کنند وقتی صحبت بر سر موسسات پر نفع می رسد می گویند دولت تاجر خوبی نیست. آن ها که مثلاً سد سازی و راه سازی و تامین بازار را به عهده دولت می گذارند تا از بودجه عمومی برایش خرج شود وقتی اراضی نمونه و پر آب زیر سدها آماده شد دست اندرکار تشکیل شرکت های خصوصی داخلی و خارجی برای بهره کشی پرسود می شوند و با تصدی کشت و صنایع مربوطه توسط دولت مخالفت می کنند.

         ملی کردن موسسات بر خلاف تبلیغات سرمایه داران مانع سود آوری و ثمر بخشی نیست بلکه شرط آنست. ملی کردن موسسات هم زمان با مبارزه برای تاثیرهر چه بیشتر توده ها در حکومت وشرکت زحمتکشان در اداره و رهبری موسسات، در زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه تاثیرمثبت می گذارد. ملی کردن موسسات در یک حکومت ملی و دموکراتیک به نوبه خود وسائل مالی لازم را برای اجرای یک برنامه اجتماعی مترقی و در راه بهروزی و رفاه مردم، برای اجرای یک سیاست ملی و برای رشد اقتصادی و در نتیجه برای تحکیم استقلال کشور فراهم می کند. در این شکل و در این مفهوم ملی کردن، وسائل تولیدی را تحت نظارت دموکراتیک خلق در خدمت جامعه می گذارد، ملاک بازدهی و ثمر بخشی اقتصادی نه ملاک سود سرمایه داران را پایه رشد طبق نقشه قرار می دهد، موجب ترقی فنی و استفاده از دست آوردهای علمی می شود وامکان می دهد که همکاری های بین المللی وسیع مالی و بازرگانی و اقتصادی فارغ از تسلط سرمایه خارجی و وابستگی های نو استعماری یعنی با تضمین استقلال ملی صورت پذیرشود. به این جهت و در این شرایط است که ملی کردن شکل مدرن و شکل دموکراتیک رشد اقتصادیست.

 

96 ـ مناسبات تولیدی و نیروهای تولیدی ( یا نیروهای مولده )

        

نیروهای تولیدی عبارتند از وسائل کار، موضوع کار، علم و فن که به کمک آن ها نعم مادی تولید می شود و انسان ها که این وسائل را به کار می گیرند و با کمک تجربه خود در تولید و مهارت در کار همه نعمت های موجود زندگی را تهیه می کنند.

         در تمام مراحل تکامل جامعه نیروی اساسی تولید توده های زحمتکش بوده و هستند. آن ها نقش قاطع را در تکامل تولید ایفاء می کنند. نیروهای تولیدی عنصر انقلابی تولید اند و رشد آن ها شالوده رشد و تحولات اجتماعی را تشکیل می دهد. نیروهای تولیدی بیانگر رابطه بین انسان از یک سو و اشیاء و قوای طبیعت از سوی دیگرند. بازده کار و تسلط انسان بر طبیعت به همان اندازه بیشتر است که نیروهای تولیدی رشد یافته باشد، یعنی وسائل  تولید وابزار کار کامل تر و همه جانبه تر باشد و تجربه و مهارت و سطح فرهنگی و علمی انسان ها بالاتر باشد. در جریان تولید انسان ها وسائل و ابزار تولید را تکمیل می کنند، ماشین های جدید می آفرینند، از طبیعت بهتر و همه جانبه تر بهره می گیرند، بر نیروهای طبیعت مهار می زنند، شناسایی های فنی و علمی خود را کامل تر و غنی تر می کنند و به این ترتیب رشد مداوم نیروهای تولیدی را تامین می کنند. علم با ترقیات شگرف و کشفیات بزرگ و انقلابی خود در همه زمینه ها با تاثیر در شرایط اقلیمی و تسخیر کیهان و کشف منابع جدید انرژی و تسلط بر طبیعت با تدوین شیوه های دقیق اداره امور اقتصادی و رهبری جامعه و غیره بیش از پیش به یک عامل قاطع در زمینه افزایش نیروهای تولیدی تبدیل می گردد. رشد نیروهای تولیدی اساس تکامل تولید و شالوده تغییر عنصر دیگر تولید یعنی مناسبات تولیدی می باشد.

         مناسبات تولیدی عبارتست از روابطی که بین انسان ها درجریان تولید، مبادله و توزیع نعم مادی مستقر می گردد و خود پایه و زیر بنای اقتصادی جامعه را تشکیل می دهد. ماهیت این مناسبات تولیدیست که سراسر نظام زندگی اجتماعی و ساخت درونی اجتماع را تعیین می کند. مسئله اساسی در بررسی وضع مناسبات تولیدی عبارت از این است که وسائل تولید در اختیار و تملک کیست؟ آیا تعلق به همه جامعه دارد و یا در مالکیت برخی اشخاص، گروه ها و طبقات است که ازاین تملک برای بهره کشی از سایر افراد، گروه ها و طبقات استفاده می کنند. به دیگر سخن وضع مناسبات تولیدی به ما نشان می دهد که وسائل تولید و در نتیجه نعم مادی که توسط انسان ها ایجاد می شود چگونه بین افراد جامعه تقسیم می گردد.

         درست همین انواع مناسبات تولیدیست که انواع صورت بندی ها یا فرماسیون های اجتماعی و اقتصادی را بوجود می آورند. درجوامع بردگی و فئودالیسم و سرمایه داری یعنی در جوامع منقسم به طبقات متخصام، مناسبات تولیدی بر شالوده استثمار فرد از فرد، بر پایه تسلط و تابعیت استوار است. در سوسیالیسم این مناسبات همکاری رفیقانه، سود مشترک و کمک متقابل بین انسان هایی است که از هر گونه استثمار و ستم فارغ هستند.

         مناسبات تولیدی و نیروهای تولیدی در وحدت دیالکتیکی قرار دارند. درجه تکامل مناسبات تولیدی را سطح رشد نیروهای تولیدی معین می کند و به نوبه خود مناسبات تولیدی در تکامل و رشد نیروهای تولیدی تاثیر می گذارد، آن را تند یا کند می کند. قانون اقتصادی عام در کلیه صورت بندی های اجتماعی واقتصادی عبارتست از قانون تطابق مناسبات تولیدی با خصلت نیروهای تولیدی. نیروهای تولیدی فقط آن هنگام می توانند به طور کامل و بدون مانع رشد یابند که مناسبات تولیدی درجامعه با خصلت و وضع نیروهای تولیدی در مرحله معین تکامل آن مطابقت کند و در جریان تکامل جامعه مناسبات مستقر شده تولید از تحولات و رشد نیروهای تولیدی عقب می مانند و درجوامع متضاد بالاخره در مرحله معینی تطابق اولیه خود را بر آن از دست می دهند، با خصلت نیروهای تولیدی در تضاد واقع می شوند و به قید و بندی در راه تکامل نیروهای تولیدی مبدل می گردند. در این موقع است که عصر انقلاب اجتماعی آغاز می گردد، انقلابی که تضاد را حل می کند و جامعه را به مرحله کیفیتاً بالاتری ارتقاء می دهد. برخورد بین نیروهای تولیدی رشد یابنده و بالنده با مناسبات تولیدی کهنه وفرسوده ، پایه اقتصادی انقلاب را تشکیل می دهد.

         درجامعه سوسیالیستی به علت فقدان طبقات متخصام و منافع متضاد آنان، به علت وجود مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید و از طریق رهبری علمی وطبق نقشه جامعه، تضادهای ناشی از عقب ماندن مناسبات تولیدی از رشد نیروهای تولیدی به برخورد خصمانه و به انفجار نمی انجامد بکله با انجام رفرم های به موقع و تغییرات لازم و بهبود مداوم اداره امور اقتصادی و رهبری جامعه روابط تولیدی با رشد نیروهای تولید تطبیق داده می شود.

         شیوه تولید عبارتست از همین وحدت نیروهای تولیدی و مناسبات تولیدی در هر دوران معین تاریخی. شیوه تولید بیان گر نحوه بدست آوردن وسائل زندگی بشریست، از خوراک وپوشاک گرفته تا منزل و سوخت و وسائل تولید و غیره که برای موجودیت نوع بشر و تکامل اجتماع ضرورت دارد. این مفهوم هم مناسبات بین انسان و اشیاء و نیروهای طبیعی را در بر می گیرد و هم مناسبات بین خود انسان ها را از نظر مالکیت بر وسائل تولید .

         تحول و تغییر شیوه تولید، با رشد و تغییرات در نیروهای تولیدی آغاز می شود که به دنبال خود و طبق قانون تطابق مناسبات تولیدی با خصلت نیروهای تولیدی، تغییر در مناسبات تولیدی را منجر می گردد. شیوه تولید شالوده هر دوران اجتماعی را تشکیل می دهد. تحول بنیادی یک جامعه به معنای تغییر شیوه تولید در مفهوم دیالکتیکی آنست که تمام زندگی اجتماع و اندیشه ها و نهادها و موسسات اجتماعی را به دنبال خود تغییر می دهد. بدین جهت است که تاریخ رشد جامعه در درجه اول تاریخ شیوه های تولیدیست که یکی جای دیگری را می گیرد و هر یک از آن ها مرحله نو و عالی تری از تاریخ جامعه بشری را نشان می دهد.

 

97 ـ میلیتاریسم (Militarisme  )

        

عبارتست از سیاست دول سرمایه داری دایر به تحکیم و تقویت مداوم نیروهای نظامی، استفاده از نیروهای نظامی در امور سیاسی وتدارک جنگ های اشغالگرانه. میلیتاریسم در عمل منجر به استقرار سیطره ارتجاعی ترین و متجاوزترین عناصر سرمایه انحصاری بر حیات اجتماعی و سیاسی کشور می شود.

         در زمینه تولید، میلیتاریستی کردن یا نظامی کردن آن به شکل ازدیاد تولید صنایع اسلحه سازی و به کار افتادن چرخ زرادخانه جنگی و رشته های مربوط به آن جلوه گر می شود و هم زمان با آن تولید صنعتی در رشته های دیگر به طور نسبی پایین می آید و حتی گاه به طور مطلق نیز کاسته می شود. نتیجه مستقیم نظامی کردن اقتصاد وخیم شدم وضع زحمتکشان است، زیرا اکثر منابع درآمدهای کشور به مصرف تسلیحات می رسد و برای مصارف عمرانی و اجتماعی مقدار کمتری باقی می ماند. به علاوه بر مالیات ها افزوده می شود، دستمزد واقعی پایین می آید و از قدرت خرید کاسته می شود. محافل زمامدار سرمایه دار برای رفع تضادها و  ادامه سیطره خویش به میلیتاریسم متوسل می شوند ولی این سیاست خود موجب تشدید تضادها و ایجاد تضادهای جدید در بطن نظام سرمایه داری می شود. این سیاست هم زمان با سیطره انحصارات، تشهتات دول امپریالیستی علیه کشورهای سوسیالیستی و نهضت آزادیبخش ملی و زحمتکشان کشور خود و  انعقاد پیمان های نظامی تجاوز کارانه وسعت می یابد. سرمایه داری انحصاری دولتی میلیتاریسم را به طرز بی سابقه ای شدت می دهد و مصارف عظیم تسلیحاتی، وجود نیروهای نظامی بسیار زیاد و اختصاص بودجه های کلان مخارج جنگی را موجب می گردد.

         میلیتاریسم که موجب افزایش ثروت گروه های خاصی از بورژوازی انحصاری می شود به خانه خرابی توده ها، تورم پول و گرانی می انجامد و دورنمای یک جنگ جهانسوز با قربانی ها و نابودی های بی سابقه را در مقابل بشریت می گشاید. مبارزه زحمتکشان علیه میلیتایسم، علیه مصارف جنگی، علیه نظامی کردن حیات سیاسی و اجتماعی بخشی از مبارزه علیه انحصارها و به خاطر صلح، دموکراسی و سوسیالیسم است.

 

 

 

        

  مقاله در فرمات PDF :                                                                                               بازگشت