واژه نامه سیاسی
98 ـ ناسيوناليسم (Nationalisme )
از واژه ناسيون به معناي ملت مشتق است و مفهوم ملي گري متعصب خصم ساير ملل را مي رساند و نبايد آن را با ميهن پرستي و دفاع از حق حاكميت ملي اشتباه كرد. در اين مفهوم ناسيوناليسم يكي از اصول ايدئولوژي و سياست بورژوازيست. تظاهر آن برتر شمردن و والا دانستن همه خصائل و ويژگي هاي ملت خود و خوار دانستن و به سخره گرفتن و دشمن انگاشتن ساير ملل هاست.
ناسيوناليسم كه به خصومت بين خلق ها دامن مي زند در جريان پيدايش ملت در جامعه بورژوازي پديد شد و وابسته به رشد سرمايه داريست. اين ايدئولوژي و سياست در دوران اعتلاي سرمايه داري و مبارزه عليه فئوداليسم نقش مترقي بازي كرده و در ايجاد آگاهي ملي و تشكيل دولت ملي موثر بوده است. ناسيوناليسم كه بيانگر مناسبات بين ملت ها در دوران سرمايه داريست به دو شكل تظاهر مي كند: اول نزد ملت حاكم به شكل شوينيسم ملت بزرگ كه مظاهر آن تفاخر و برتر دانستن خود و لگدمال كردن حقوق و منافع ديگران و تمايل به تحليل بردن ديگران در خود است. دوم نزد ملت محكوم به شكل ناسيوناليسم محلي كه تظاهر آن عدم اعتماد به ديگران، در خود فرو رفتن ملي و تمايل به انزوا و جدايي است.
مبلغين بورژوازي و رفرميست ها با سفسطه پيرامون «منافع عمومي ملت» و تحريك ناسيوناليسم با اشاعه تعصبات ملي و احساسات برتري جويانه يا انزوا طلبانه و كينه توزانه سعي مي كنند آگاهي طبقاتي زحمتكشان را تخدير كنند، در نهضت كارگري جدايي بيفكنند و جنگ هاي استعماري و استيلاگرانه را توجيه كنند. ناسيوناليسم با مصالح زحمتكشان و با منافع واقعي ملي سازگار نيست.
برخورد كمونيست ها با ناسيوناليسم برخوردي تاريخي، مشخص و منطقي است. ماركسيست ـ لنينيست ها ناسيوناليسم ملت حاكم را كه بر سلطه يك ملت بر ملت ديگر صحه مي گذارد قاطعانه طرد مي كنند و آن را ارتجاعي مي شمرند و از ناسيوناليسم ملت اسير به آن معنا كه داراي محتوي ضد امپرياليستي، داراي مضمون خلقي، دموكراتيك و مترقي است بدان معنا كه خواستار آزادي و حاكميت و رشد ملي مستقلانه است حمايت مي كنند. به عبارت ديگر در عصر امپرياليسم و نبردهاي ضد استعماري در مرحله معيني از رشد و نضج نهضت آزاديبخش ملي كمونيست ها از نظر تاريخي موجه مي شمرند و وظيفه خود مي دانند كه از آن جنبه از ناسيوناليسم ملت اسير و محكوم كه عليه امپرياليسم متوجه است پشتيباني كنند زيرا كه در اين مرحله مشخص ناسيوناليسم داراي محتوي دموكراتيك عمومي، داراي ماهيت ضد امپرياليستي و هدف آن كسب استقلال سياسي و اقتصاديست.
منافع استثمارگران و مرتجعين همين ملل به سوي آشتي و اتفاق با امپرياليست ها متوجه است كه مي كوشند سرانجام ناسيوناليسم را در همان كوره راه خدمت به سرمايه داري و استثمار زحمتكشان خودي بياندازند. كمونيست ها با اين جنبه ناسيوناليسم مبارزه مي كنند. در جامعه سوسياليستي هنگامي كه برابري واقعي حقوق بين ملل برقرار شود زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي ناسيوناليسم نيز از بين مي رود، اگر چه مظاهري از آن به صورت بقاياي نظام كهنه سرمايه داري در آگاهي و رفتار برخي افراد باقي مي ماند زيرا كه سحر ناسيوناليسم سخت جان و ديرپاست.
ماركسيسم ـ لنينيسم در برابر ناسيوناليسم، اصل انترناسيوناليسم پرولتري را قرار مي دهد. هدف غايي زحمتكشان يعني الغاي استثمار و ايجاد جامعه كمونيستي تنها از راه اتحاد زحمتكشان همه ملل و اجراي سياست و ايدئولوژي انترناسيوناليسم پرولتري امكان پذير است.
در حال حاضر همان طور كه در سند اصلي كنفرانس جهاني احزاب برادر گفته مي شود:
«امپرياليسم با تشويق ناسيوناليسم ارتجاعي در كشورهاي رشد يابنده، اصطكاك ها ايجاد مي كند و بين آن ها نفاق مي افكند و به شدت مي كوشد بيش از پيش لبه اين ناسيوناليسم را عليه سوسياليسم و كمونيسم متوجه كند و از اين راه نيروهاي ملي و مترقي و انقلابيون را در اين كشورها منشعب و پراكنده كند و مي كوشد مبارزان ميهن پرست را از بهترين دوستان خود يعني از كشورهاي سوسياليستي و جنبش انقلابي كارگري در كشورهاي سرمايه داري جدا و منفرد كند».
ناسيوناليسم شكل انديويدوآليسم و خود پرستي جمعي متعلق به بورژوازي وخرده بورژوازي است، انباشته از غرور بيجاست بخود و نفرت بي خردانه نسبت به ديگرانست.
انترناسيوناليسم بر روحيه كلكتيويسم، پيوند و همبستگي پرولتاريا متكي است و حفظ منافع ملت را در چهار چوب منافع ملل ديگر در نظر مي گيرد. كمونيست ها در عين انترناسيوناليست بودن ميهن پرستان واقعي هستند. آن ها به خلق كشور خود، به ميهن خود، به افتخارات واقعي آن در فرهنگ و علم و هنر عشق مي ورزند. تمام زندگي و مبارزه آن ها وقف سعادت، رفاه و ترقي مادي و معنوي مردم زحمتكش ميهن شانست. ميهن پرستي كمونيست ها تا پاي خرد و به قيمت خون ثابت شده است. اين ميهن پرستي از ناسيوناليسم از كين نسبت به ملل ديگر، ازغرور درباره زورگويي ها و كشورگشايي هاي گذشته ملت خود بيگانه است. كمونيست ها خواستار تامين حق حاكميت خلق هاي داخل ميهن خود و مدافع تماميت و استقلال كشور خود هستند. آن ها مبلغ پرشور ميهن پرستي و بشر دوستي راستين هستند.
99 ـ نو استعمار (Neocolonialisme )
در دوران تلاشي سيستم مستعمراتي امپرياليسم، در مقابل نهضت جوشان رهايي بخش ملي و مبارزه پرشور استقلال طلبي در شرايط ايجاد و تحكيم اردوگاه سوسياليستي و نفوذ روز افزون انديشه هاي سوسياليسم در سراسر جهان در حالي كه سوسياليسم به عامل تعيين كننده در جهان تبديل مي شود ديگر براي امپرياليست ها امكان ندارد كه مثل گذشته سرزمين هاي غير استعمار كنند، يعني سيادت مطلق و آشكار سياسي و اقتصادي و نظامي خود را بر آن ها مستقر سازند. امپرياليست ها براي اجراي نقشه هاي سوق الجيشي سيادت بر جهان و حفظ و بسط نفوذ سياسي، اقتصادي و ايدئولوژيك خود ناچار به شيوه هاي ديگري عمل مي كنند، اسلوب هاي تازه اي به كار مي برند تا به مقاصد خود دست يابن . اين مقاصد ماهيتاً استعماري هستند ولي شيوه هاي نيل به آن جديد است و با استعمار كلاسيك در اواخر قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم تفاوت دارد. از اين جهت هم آن را استعمار نو مي خوانند. در عين حال توسل امپرياليسم به سياست نو استعماري نشانه محكوميت و شكست سياسي استعماري امپرياليسم و ناشي از خصلت عمومي امپرياليسم جهاني است.
اين شيوه هاي نو و اساليست تازه امپرياليست ها چيست؟ عمده ترين آن ها فهرست وار از اين قرار است:
1 ـ حاكم كردن گروه هاي محلي كه به حالات مختلف و در درجات گوناگون از سياست امپرياليست ها پيروي مي كنند با توسل به توطئه، كودتا، ترور و نظاير آن.
2 ـ در دست گرفتن اهرم هاي اساسي در صنعت، تجارت و كشاورزي به وسيله سرمايه گذاري هاي مستقيم و مختلط، تسلط از راه صدور سرمايه، دادن قرضه، سياست به اصطلاح كمك و همچنين فشار اقتصادي و تطميع محافل حاكمه.
3 ـ تحصيل بازرگاني خارجي غير مساوي با مبادله نابرابر كه ماهيتاً مانع رشد اقتصادي شده كشور را در حالت بازار فروش محصولات ساخته شده به قيمت انحصاري و تهيه مواد خام ارزان قيمت نگاه مي دارد.
4 ـ تشكيل بانك ها و كنسرن ها و ديگر موسسات اقتصادي كه دولتي را در داخل دولت مي شوند و نبض اقتصادي كشور را در دست مي گيرند نظير كنسرسيوم بين المللي نفت و بانك توسعه صنعتي و معدني ايران كه در عين حال نمونه اي از استعمار نوين جمعي چندين كشور امپرياليستي هستند.
5 ـ تحصيل قراردادهاي نامساوي و با شرايط سنگين واسارت بار اعم از سياسي، نظامي و اقتصادي
6 ـ كشاندن به پيمان هاي نظامي دو جانبه يا منطقه اي نظير پيمان سنتو و قرارداد دو جانبه ايران و امريكا
7 ـ استفاده از موسسات به اصطلاح فرهنگي و مطبوعاتي و خيريه و تعاون و نظير آن ها براي دسته بندي ها و سوء استفاده سياسي در گروه هاي هيئت حاكمه از يك سو و براي نفوذ ايدئولوژيك در جامعه و اشاعه نظريات تخطئه كننده دموكراسي و استقلال از سوي ديگر
8 ـ كوشش در راه جلب بورژوازي ملي و ذي نفع ساختن آن در سرمايه گذاري هاي مشترك و جلب برخي قشرهاي ديگر به منظور بسط تكيه گاه اجتماعي خود
9 ـ استفاده از نفاق و دو دستگي و ايجاد برخوردهاي مصنوعي و تفرقه افكني بين نيروهاي رهايي بخش ملي و مترقي
10 ـ استفاده از آنتي كمونيسم به اشكال گوناگون راست و چپ آن
درباره اسلوب هاي امپرياليسم براي اسارت كشورهاي رشد يابنده در سند اساسي كنفرانس جهاني احزاب كمونيست و كارگري (1969) چنين گفته مي شود.
«درمبارزه عليه جنبش آزاديبخش ملي، امپرياليسم از يك سو با سرسختي از بازمانده هاي استعماردفاع مي كند و از سوي ديگر كوشاست با شيوه هاي نو استعماري راه ترقي اقتصادي و اجتماعي را بر كشورهاي رشد يابنده، بر كشورهايي كه حاكميت ملي كسب كرده اند ببندد. بدين منظور از محافل ارتجاعي حمايت مي كند از لغو نظام هاي اجتماعي عقب مانده جلو مي گيرد و مي كوشد بر سر راه رشد به سوي سوسياليسم يا راه مترقي غير سرمايه داري كه دور نماي سوسياليستي مي گشايد ايجاد موانع و دشواري كند.
امپرياليست ها بر اين كشورها قراردادهاي اقتصادي و پيمان هاي نظامي ـ سياسي كه ناقض حاكميت آنهاست تحميل مي نمايند، از طريق صدور سرمايه، بازرگاني نامتعادل، بازي قيمت ها و كورس ارزها، وام ها، ازطريق اشكال گوناگون به اصطلاح كمك و اعمال فشار از جانب سازمان هاي مالي بين المللي، اين كشورها را استثمار مي كنند.
با توسل به اين شيوه ها و نظاير آن كشورهاي بزرگ امپرياليستي بسياري ممالك ديگر را به ويژه در آسيا و افريقا و امريكاي لاتين وابسته به خود نگاه مي دارند، اگرچه در آن ها حكومت هاي محلي، ارتش، دولت و مجلس محلي وجود دارد و در ظاهر نوعي استقلال سياسي صوري حفظ مي شود. در به كار بردن اين اشكال نفوذ و سلطه، به ويژه ايالات متحده امريكاست كه به علت قدرت اقتصادي و سياسي خود مقام اول را حائز است. امپرياليسم امريكا امروز استعمارگر عمده بين المللي خلق هاست. سه چهارم كليه سودهاي ناشي از صدور سرمايه هاي انحصاري به همه كشورهاي سرمايه داري به جيب شركت هاي امريكايي مي رود. امپرياليسم امريكا به ميراث خوار عمده سيستم مستعمراتي امپرياليستي بدل شده است. در عين حال ايالات متحده ژاندارم بين المللي معاصر است، زيرا كه نقش قاطع و رهبري كننده را در مقابل جنبش هاي مترقي و استقلال جو به عهده دارد و مركز اساسي استعمارجديد است.
در اين شرايط روشن است كه مبارزه عليه استعمار با مبارزه عليه استعمار كلاسيك به پايان نمي رسد. استقلال سياسي با اينكه گامي به جلو است ولي اگر تحكيم نشود با استقلال اقتصادي توام نباشد به هيچ وجه براي جوابگويي به نياز جامعه و خواست مردم كافي نيست. به همين جهت پيكار براي تحكيم استقلال سياسي و كسب استقلال اقتصادي و از بين بردن هرگونه وابستگي به امپرياليسم بايد همچنان ادامه يابد. هدف مبارزان در اين پيكار بايد روشن و صريح متوجه امپرياليسم جهاني و انحصارات امپرياليستي و شيوه هاي استعمار باشد و دوست و متحد يعني كشورهاي سوسياليستي و نهضت كارگري كشورهاي پيش پا افتاده سرمايه داري بايد به درستي تميز داده شود. اين مبارزه ايست كه در عصر ما در وسعت و در عمق بسط مي يابد و پس از حل مسائل سياسي متدرجاً به مسائل اقتصادي و اجتماعي حاد مي پردازد و ريشه اي و پي گيرتر مي شود.
مقاله در فرمات PDF : بازگشت