بازگشت  

 واژه نامه سیاسی

 

56 ـ سانترالیسم دموکراتیک ( Centralisme democratique  )

        

سانترالیسم دموکراتیک از نظر لغوی این عبارت مرکب از دو کلمه سانترالیسم به معنای مرکزیت و دموکراتیک صفت از واژه دموکراسی می باشد و از این جهت گاه آن را مرکزیت دموکراتیک هم ترجمه کرده اند . اصل سانترالیسم دموکراتیک نظیر اصل رهبری جمعی از اصول مهم تشکیلاتی در حزب طراز نوین است. اصل سانترالیسم دموکراتیک مناسبات میان رهبری و اعضاء حزب، میان ارگان های مافوق و مادون، میان اعضاء حزب و حزب را در مجموع خود منعکس می سازد. مفهوم آن در چند کلمه عبارتست از انتخابی بودن تمام ارگان های حزبی ، وظیفه ارگان های رهبری در مورد گزارش دادن مرتب، انضباط دقیق حزبی، تبعیت اقلیت از اکثریت و اجرای تصمیمات سازمان های بالاتر. دموکراسی و مرکزیت و جنبه یک اصل واحد را در حیات داخل حزبی تشکیل می دهند و اجرای دقیق آن شرط ضرور زندگی داخلی احزاب مارکسیستی – لنینیستی است. در بعضی از احزاب غیر پرولتری نیز در این باره سخن گفته می شود ولی نه در سازمان های بورژوازی و نه در احزاب فرمایشی و دستوری عملاً و واقعاً این اصل  اساسی مراعات نمی گردد ، نه انضباط و مرکزیتی در کار است و نه بیان آزاد عقاید و دمکراسی و انتخاب واقعی ارگان های رهبری. یک حزب کارگری، یک حزب طراز نوین که دارای جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی و برنامه عمل روشن است نمی تواند فعالیت خود، زندگی درون  حزبی را جز بر این اساس شالوده ریزی کند. حزب طبقه کارگر یک ارگانیسم تکامل یابنده است و مثل هر پدیده دیگر، تکامل آن نتیجه مبارزه اضداد در درون آنست. حزب نیز بر اثرمبارزه درون حزبی رشد و  تکامل می یابد و تصور حزب بدون تضاد و مبارزه درونی تصوریست غیر دیالکتیکی و خارج از دنیای واقعیت. منتهی این مبارزه درون حزبی و جنبش و جوشش حیات زای داخل حزبی می بایست در همه شرایط براصولی که سانترالیسم دمکراتیک از اهم آنهاست متکی باشد. در حقیقت تنها اجرای دقیق و واقعی این اصل است که شرایط لازم برای رهبری جمعی را فراهم می آورد و عناصر اتفاقی و تحلیل های یک جانبه را در تدوین سیاست حزب و درنحوه اجرای آن طرد می کند.

         سانترالیسم به معنای اینست که :

 

1 ـ حزب برنامه و اساسنامه واحدی دارد

     2 ـ حزب دارای یک ارگان عالی رهبری است که کنگره حزبی و در فاصله میان دو کنگره کمیته مرکزی آن را تشکیل می دهد.

     3 ـ   کلیه ارگان های حزبی تابع مرکزند. ارگان های پایین تابع ارگان های مافوق و اقلیت تابع اکثریت است .

     4 ـ  در حزب انضباط آگاهانه و محکمی حکمفرماست که برای کلیه اعضاء حزب طراز نوین از بالا تا پایین بدون استثناء یکسان است.

        دموکراسی به معنای اینست که:

 

1 ـ  تمام ارگان های رهبری حزب از صدر تا ذیل انتخابی است.

     2 ـ هر ارگان رهبری موظف است منضماً در برابر ارگانی که او را انتخاب کرده گزارش دهد.

    3 ـ  طرح و بحث مسائل سیاسی و تشکیلاتی در مجامع حزبی و طبق مقررات حزبی از حقوق لاینفک اعضاء حزب است. ارگان های حزبی موظفند به نظریات توده های حزبی توجه کنند و تجارت آن ها را مورد مطالعه قرار دهند و از آن بهره گیرند .

         بدین ترتیب سانترالیسم و دموکراسی دو روی یک مدال هستند یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد. دموکراسی بدون مرکزیت یک لیبرالیسم و هرج و مرج و آشفتگی سازمانی و اضمحلال وحدت اراده و عمل بدل می شود و سانترالیسم بدون دموکراسی به اعمال روش های فرماندهی و تحجر و بریدن از توده های حزبی منتهی می شود. اگر اصل سانترالیسم دمکراتیک بدون خدشه رعایت گردد، دموکراسی درون حزبی به سانترالیسم محکم و سالم کمک می کند و سانترالیسم درون حزبی نیز به دموکراسی لازم یاری می رساند. از آنچه گفته شد اهمیت اصل سانترالیسم نه تنها از نظر تشکیلاتی بلکه از نظر سیاسی نیز برای تعیین سیاست صحیح و استراتژی و تاکتیک درست در مبارزه برون حزبی روشن می شود.

         واضح است که بنا به شرایط و اوضاع ممکن است یکی از دو جهت این اصل تقویت یابد. مثلاً در شرایط کار مخفی هنگامی که دشمن با تمام وسائل و نیرو علیه حزب برخاسته و سازمان های آن را در معرض ضربات شدید قرار می دهد دموکراسی حزبی ناچار محدود می شود، تشکیل کنگره ها و کنفرانس ها غیر منظم می شود، انتخاب  ارگان های رهبری اکثراً جای خود را به انتصاب افراد می دهد، تماس و ارتباط مستقیم با توده های حزبی محدود می شود. ولی در هر صورت این شرایط گذراست. وظیفه حزب طراز نوین است که به خاطر بقا و رشد حزب، به خاطر تعیین سیاست  اصولی و درست، به خاطر پیروزی آرمان های حزبی، اصل خدشه ناپذیر سانترالیسم دموکراتیک را اجراء نماید. این اصل اساسی زندگی تشکیلاتی حزب طبقه کارگر و از مهم ترین وجوه تمایز آن با سایر دستجات و احزاب غیر پرولتری و فرمایشی است.

 

57 ـ ستون پنجم

        

به معنای خائنین پنهانی است که در خدمت دشمن قرار دارند و در پشت جبهه به عملیات خرابکارانه دست می زنند . عبارت ستون پنجم نخستین بار در زمان جنگ های داخلی اسپانیا در سال های 39-1936 به کار برده شد. در آن هنگام ارتجاع داخلی به فرماندهی فرانکو به کمک فاشیست های آلمانی و ایتالیایی علیه مردم اسپانیا و دولت جمهوری نوبنیاد می جنگیدند.

         ژنرال مولا یکی ازسرکردگان سپاه فرانکو در راس چهار ستون ارتشی به سوی مادرید پیش می رفت تا جمهوری خواهان را درهم شکند. او در آن هنگام گفت من یک ستون پنجم هم در داخل مادرید دارم. مقصود او خائنینی بودند که در داخل شهر پنهانی به سود فرانکو وعلیه زحمتکشان انقلابی خرابکاری می کردند. از آن پس ستون پنجم برای نشان دادن خائنین و عمال دشمن در داخل یک حزب یا سازمان یا کشور به کار می رود.

 

58 ـ سرمایه داری( Capitalisme)

        

سرمایه داری آن مرحله از تکامل اجتماعی ـ اقتصادی است که جانشین فئودالیسم می شود. سرمایه داری آخرین نظام مبتنی بر استثمار است و بر شالوده مالکیت خصوصی سرمایه داری بر وسائل تولید و استثمار استوار است.

         تولید کالایی: تقریباً همه چیز در این دوران شکل کالا به خود می گیرد و اصل خرید و فروش بر کلیه شئون اقتصادی حکومت دارد. تولید کالایی قدیم تر از تولید سرمایه داریست  و  در جوامع پیش از سرمایه داری نیز وجود داشته است. در محله تلاشی فئودالیسم تولید کالایی ساده بر پایه پیدایش تولید سرمایه داری قرار می گیرد و بالاخره در دوران سرمایه داریست که تولید کالایی تفوق کامل حاصل کرده و تمام رشته های  تولید را در بر می گیرد. نیروی کار در جامعه سرمایه داری، خود به کالا مبدل می شود. تولید کالایی ساده پیشه وران و دهقانان بر پایه کار انفرادی تولید کننده قرار دارد، در حالی که تولید کالایی سرمایه داری بر مبنای استفاده از کار افراد دیگر استوار است. مرحله ابتدایی تولید سرمایه داری همکاری ساده (cooperation  ) سرمایه داری خوانده می شود که شکلی از اجتماعی شدن کار است و سرمایه دار عده ای ازکارگران مزد بگیر را اجیر می کند تا با هم و به موازات هم کار مشخصی را انجام بدهند (مثلاً برخی از کارگاه های قالیبافی ایران). در این شکل به علت کار جمعی، در وسائل تولید صرفه جویی می شود.

از نظر تاریخی رشد مناسبات تولیدی سرمایه داری در اروپای غربی از قرون وسطی آغاز می شود. ولی در اواخر قرن هیجدهم و اوائل قرن نوزدهم است که تولید ماشینی آغاز می شود. کارخانجات مجهز با ماشین و تکنیک صنعتی جای مانوفاکتورها و کارگاه های پیشه وری را می گیرد، در کشاورزی موسسات بزرگ سرمایه داری تاسیس می گردد که در آن کارگر کشاورزی مزد بگیر همراه با ماشین های کشاورزی کار می کنند.

         قانون اساسی  و توده محرکه تولید سرمایه داری، قانون اضافه ارزش است. کار کارگر مزد بگیر علاوه بر ارزش نیروی کار که به صورت دستمزد به خود کارگر می رسد ارزش بیشتری ایجاد می کند که به رایگان به صورت سود بدست سرمایه دار می رسد. این قسمت ارزش اضافی نام دارد و اساس استثمار طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری و منبع ثروت سرمایه داران را تشکیل م یدهد. در دوران سرمایه داری کارگر ظاهراً آزاد و مالک نیروی کار خود است ولی او مجبور است برای ادامه زندگی نیروی خود را به سرمایه دار که دارای وسائل تولید است بفروشد. در این دوران صاحبان صنایع، مالکین و بازرگانان، بانکداران و کولاک ها (یعنی روستا نشینان سرمایه دار) که بهره کشانند کارگران مزدبگیر و دهقانان زحمتکش را استثمار می کنند.

           سرمایه داری با توسعه تولید، با جمع کردن میلیون ها کارگر در کارخانه ها و فابریک ها و اجتماعی کردن پروسه کار به تولید خصلت اجتماعی می بخشد ولی حاصل کار به وسیله سرمایه داران تصاحب می گردد، یعنی خصلت خصوصی دارد. این تضاد اساسی سرمایه داریست. تضاد بین خصلت اجتماعی تولید و شکل تصاحب خصوصی سرمایه داری.

         سرمایه داری خود به طور عینی شالوده نابودی خویش را پی ریزی می کند زیرا خصلت اجتماعی تولید، مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید را طلب می کند. در اثر این تضاد اساسی است که هرج و مرج و بحران اقتصادی پیدا می شود: تقاضا و قدرت پرداخت جامعه از بسط دامنه تولید عقب می ماند، بحران و رکود صنعتی هر چند گاه یک بار تولیدکنندگان کوچک تر را بیش از پیش به ورشکستگی می کشاند، وضع طبقه کارگر و توده های زحمتکش به طور نسبی و حتی به طور مطلق بدتر می شود. با رشد سرمایه داری استثمار وحشیانه تر و محیلانه تر می گردد، دهقانان خانه خراب و عناصر ورشکست شده خرده بوژوازی مرتباً فزونی می یابد، ظلم ونابرابری اجتماعی، اختلاف طبقاتی و ستم ملی شدید می شود، جنگ های غارتگرانه آلام و مصائب فراوانی برای زحمتکشان به بار می آورد.

         راه حل تمام این مشکلات جز با بر انداختن تضاد سیاسی جامعه سرمایه داری یعنی ایجاد جامعه سوسیالیستی بر پایه مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید میسر نیست.

         ماهیت سرمایه داری و وضع پرولتاریا در جامعه سرمایه داری تاریخ مبارزه بی امان طبقاتی بین پرولتاریا وبورژوازی که منطبق با قوانین رشد جامعه و از مهم ترین سرچشمه های تکامل سرمایه داریست. سرمایه داری پس از آن که نیروهای مولده را به میزان عظیمی رشد داد خود به بزرگترین مانع پیشرفت جامعه بدل می شود. اگر قرن بیستم، این قرن رشد عظیم نیروهای مولده و تکامل علم و فن هنوز به فقر صدها میلیون نفر پایان نداده و وفور نعمت مادی و معنوی را برای همه افراد روی زمین تامین نکرده گناه آن فقط به  گردن سرمایه داریست. تصادم روز افزون بین نیروهای مولده و مناسبات تولیدی موجود در مقابل بشریت وظیفه آزاد ساختن نیروهای پرتوان مولده افریده انسان را از بند اسارت مناسبات سرمایه داری قرار داده است تا این نیروها و دست آوردها در خیر و صلاح جامعه مورد استفاده قرار گیرد.

         وظیفه بزرگ و رسالت تاریخی پرولتاریا آنست که برای همیشه استثمار را براندازد، سرمایه داری را نابود کند، جامعه کمونیستی بدون طبقات را پدید آورد. در این پیکار پرولتاریا م یتواند و باید تمام توده های زحمتکش را که از نظام سرمایه داری به تنگ آمده اند متشکل سازد و برای از بین بردن استثمار سرمایه داری و ساختمان جامعه نوین رهبری کند .

         در کشور ما نیز هدف و دورنمای اجرای نقشه های رژیم  کنونی عبارتست از استقرار سیستم سرمایه داری، آن هم در کادر محدود و وابسته به صورتی ناپیگیرآن هم در زمانی که در مقیاس جهانی سرمایه داری دوران افول و زوال خود را می پیماید، در عصری که گذار به سوسیالیسم مضمون عمده آن را تشکیل می دهد.

         با توسعه مناسبات سرمایه داری در ایران همانطور که در سند تحلیلی از وضع کشور ما منتشره از جانب حزب توده ایران (1348) گفته می شود، نه تنها عقب افتادگی دیرینه ایران جبران نمی شود بلکه تضادهای دردناک دیگر اجتماعی که ناشی از استثمار سرمایه داری و غارتگری امپریالیستی است با دردهای گذشته پیوند می یابد و سرانجام با توجه به اینکه جهان معاصر در سایه انقلاب شگرف علمی و فنی با آهنگی به مراتب سریع تر از گذشته تحول می یابد، فاصله کشور ما از کشورهای پیشرفته باز هم بیشتر می شود. چنین دورنمایی نمی تواند مورد قبول هیچ ایرانی میهن پرست و ترقی خواه باشد. محققاً راه ترقی و پیشرفت کشور ما از این سو نیست. با توجه به تحولات اوضاع جهان و ایران  اساساً این نه تنها راه نیست بلکه گمراهی است.

  

59 ـ سطح زندگی

        

درک مفهوم این اصطلاح و جوانب مختلف آن حائز اهمیت است زیرا ما را با یکی از مقولات مهم اقتصادی که با ماهیت دوران اقتصادی ـ اجتماعی مربوطه دارای ارتباط است آشنا می سازد و به بسیاری از عوامفریبی های سطحی و بی پایه و سفسطه هایی که تعیین سطح زندگی را به عوامل فرعی و ظاهری منحصر و محدود می کند پاسخ می دهد. د ر ایران چنین ادعاهایی بی پایه و سفسطه های ظاهری زیاد انجام می شود.

         سطح زندگی چیست؟ سطح زندگی اصطلاحی است که برای نشان دادن حدود مصارف مادی و معنوی اهالی یک کشور بکار می رود . سطح زندگی به میزان و چگونگی ارضاء حوائج مادی و معنوی بستگی داشته و در فرماسیون های اقتصادی ـ اجتماعی و در مراحل مختلف رشد تاریخی و بر حسب کشورهای مختلف فرق می کند. سطح زندگی مستقیماٌ به تولید اجتماعی، در آمد اهالی، میزان مصرف کالاهای بلند مدت و کوتاه مدت و چگونگی ارضاء حوائج فرهنگی و بهداشتی وابسته است.

         در آمد اهالی یکی از شاخص های تعیین کننده سطح زندگی است. میزان درآمد به  چند عامل بستگی دارد:

اول – درآمد نقدی یعنی دستمزد کارگران، حقوق کارمندان، تقاعد، مستمری ها، اضافه دستمزدها، کمک هزینه های تحصیلی و خانوادگی، کمک های نقدی به بیکاران و معلولین،  جوائز نقدی و غیره. واضح است هر چه این درآمد نقدی بیشتر باشد امکان رفع نیازمندی های زندگی بیشتر و سطح زندگی بالاترست، ولی مسئله به همین جا ختم نمی شود.

دوم – سطح قیمت ها و خلاصه گرانی یا ارزانی کالاها و خدمات، زیرا چه بسا ممکن است مثلاً میزان حقوق و دستمزد نسبت به 20 سال پیش سه برابر شده باشد ولی چه فایده اگر در همین مدت قیمت اجناس و خدمات که برای رفع نیازمندی ها ضرور است مثلاً پنج برابر شده باشد. پس هر چه گرانی شدیدتر شود و هزینه زندگی بالاتر رود سطح زندگی پایین تر می رود، البته به همان نسبت درآمد ترقی نکند.

سوم – درآمدهای جنسی که مخصوص اقشار خاصی از جامعه به ویژه دهقانان و برخی زحمتکشان دیگر  است که قسمتی از درآمد خود را به صورت جنس تحویل می گیرند.

میزان خدمات مجانی که به حساب دولت یا شهرداری ها و سایر موسسات صورت می گیرد در سطح زندگی موثر است، مثلاً آموزش وپرورش، کتاب، کمک های بهداشتی، استفاده از بیمارستان و آسایشگاه و غیره اگر مجانی باشد مستقیماً و به میزان زیاد در بالا بردن سطح زندگی موثرست.

         حال آن که وقتی شهریه ها گزاف، کتاب گران، مخارج آموزش کمر شکن، مخارج دکتر و دارو وبیمارستان زیاد باشد قسمت زیادی از درآمدها به این  ترتیب از بین می رود.

         در مقابل ادعاهای بی پایه هیئت حاکمه در مورد بالا رفتن جدی سطح زندگی و رفاه مردم و سفسطه هایی نظیر استناد به فراوانی اتومبیل سواری در پایتخت و خیابان های پرنور و ویترین های پر از کالاهای خارجی که این ها نمودار سطح زندگی مردم را معرفی می کنند، در سطح زندگی اکثریت مردم ایران تغییر مهمی حاصل نشده است.

         اگر چه به طور کلی یکی از اساسی ترین شاخص های رشد سطح زندگی ازدیاد درآمد ملی است، ولی توزیع درآمد ملی درجوامع طبقاتی برحسب موقعیت و مقام اجتماعی افراد جامعه انجام می گیرد. در جامعه سرمایه داری که مشتی ثروتمند صاحب وسائل تولید اکثریت عظیم اهالی یعنی زحمتکشان را استثمار می کنند سهم بزرگی از درآمد ملی را به خود تخصیص می دهند. واضح است که درآمد مثلاً مورگان ها در آمریکا با میلیون ها کارگر آمریکایی تفاوت فاحش دارد به همان گونه که درآمد ثابت ها و القانیان ها و اخوان ها و جمع درباریان با درآمد میلیون ها کارگر و دهقان ایرانی زمین تا آسمان متفاوت است. به همین جهت تقسیم مساوی درآمد ملی به تعداد جمعیت کشور و تعیین درآمد متوسط سرانه سالیانه برای تشخیص سطح زندگی مردم شاخص نارسا و کافی است .

         به علاوه جهان سرمایه داری تنها آمریکا و انگلستان و آلمان غربی و فرانسه نیست. در مقام مقایسه و ارزیابی سیستم اقتصادی – اجتماعی تنها سطح زندگی امریکا، سوئد و کانادا را در نظر داشتن سفسطه ای بیش نیست. در دنیای سرمایه داری در جنب درآمد سرانه 1500 و 4000 دلاری آمریکا ، کانادا و آلمان غربی درآمد سرانه 30، 40 و 50 دلاری کارگران معدن و دهقانان و قالیبافان بلیوی، هند، کنگو و ایران نیز قرار دارد و غارت این ها یکی از علل پروار شدن آن ها نیز هست. راه رشد سرمایه د اری و مناسبات نو استعماری بالا بردن جدی سطح زندگی مردم و رفاه زحمتکشان در کشورهای کم رشد را امری بسیار دشوار وحتی محال می سازد. از آن سو آینده تاریک است. نمونه بارز و گویای کشورهای در سابق کم رشدی نظیر بلغارستان، رومانی و لهستان که 30 سال پیش با ایران تفاوت چندانی نداشتند و جمهوری های آسیایی شوروری که قبل از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر از ایران آن روز هم عقب مانده تر بودند نشان می دهد که بالا بردن سریع  و جدی سطح زندگی در سایه نظام سوسیالیستی امکان پذیر است. از این سو آینده تابناک است.

 

60 ـ سکتاریسم ( Sectarisme )

        

یعنی بریدن از توده ها و تبدیل شدن به یک دسته جدا از خلق. این لغت از واژه «سکت» مشتق شده و به معنای فرقه، گروه، دسته کوچک  و در بروی خود بسته و جدا از مردم استعمار شده است. سکتاریسم در معنای سیاسی خود در نهضت کارگری یکی از انواع اپورتونیسم چپ است، سیاستی است که به جدا شدن حزب کمونیست از توده وسیع زحمتکشان منجرمی شود. وجه مشخصه سکتاریسم روش منفی آن نسبت به مبارزه برای وحدت طبقه کارگر و ایجاد جبهه واحد ملی و در راه خواست های عمومی خلق و شعارهای عمومی نظیر دموکراسی و استقلال ملی و یا در راه خواست های تاکتیکی و صنفی است. جلو دویدن و یا عقب ماندن از توده ها از ویژگی های سکتاریسم است. سکتاریست ها برای شعارهای روز و مبارزات صنفی و سندیکایی  و پارلمانی و پیکار برای خواست های مبرم تاکتیکی اهمیت قائل نیستند. سکتاریست ها یا سکترها در صحنه جهانی اصل همبستگی و مبارزه مشترک سه نیروی عمده ضد امپریالیستی، یعنی کشورهای سوسیالیستی، نهضت آزادیبخش ملی و جنبش کارگری در کشورهای سرمایه داری پیشرفته را قبول ندارند.

         سکتاریسم زائیده جمود و دگماتیسم و چپ روی است و در پوسته تنگ خود می تند و با زندگی و توده مردم هرگونه تماس و ارتباطی را قطع می کند و به محافظه کاری و تحریف اصول و توده مردم هر گونه تماس و ارتباطی را قطع می کند و به محافظه کاری و تحریف ا صول مارکسیسم ـ لنینیسم و فراموشی دیالکتیک پروسه های اجتماعی می انجامد. سکتاریسم در جامعه،  حزب طبقه کارگر را طبقات و قشرهای متحد کارگر جدا می کند و در حزب به مناسبت شیوه غلط خود در مبارزه درون حزبی وحدت را به هم می زند و موجب تزلزل دائمی می شود. از نظر محتوی فلسفی خود، سکتاریسم نوعی سبک ذهنی در تفکر و عمل است که کل را تابع جزء می کند. فرد را بر جمع ، مصالح افراد معین و گروه معین را بر مصالح حزب و مصالح مفروض حزب را بر مصالح نهضت و خلق مقدم می شمارد، در حالی که جزء تابع کل  است، عضو حزب تابع مصالح حزب است و حزب تابع مصالح جنبش و حل صحیح عبارتست از درک پیوند دیالکتیکی دو جهت جزء و کل و مقدم بودن و عمده بودن کل. مبارزه علیه سکتاریسم، چه در پیکار عمومی در جامعه و چه در داخل حزب، از وظایف مهم حزب توده کارگر است .

 

61 ـ  سندیکا ( syndicat  )

        

این واژه به معنای سازمان صنفی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان  است. سندیکاها در جریان مبارزه کارگران برای دفاع از منافع خود و بهبود شرایط اقتصادی خود پدید شد. نخستین سندیکاها (تریدیونیو) در آغاز قرون هیجدهم در انگلستان آن زمان در اولین رده کشورهای سرمایه داری قرار داشت بوجود آمد. در فرانسه در خاتمه قرن هیجدهم در ایالات متحده امریكا در اوائل قرن نوزدهم در آلمان در اواسط قرن گذشته سندیکاها تشکیل شدند. در آن مرحله تکامل جامعه سرمایه داری، هنگامی که هنوز تحولات سوسیالیستی در دستور روز قرار نداشت، سندیکاها رفته رفته به سازمان های دائمی کم و بیش پر  اهمیت و نیرومند مبدل شدند. در آن هنگام هنوز حزب سیاسی طبقه کارگر ایجاد نشده بود و سندیکاها دارای مشی سیاسی روشنی نبودند و اغلب طبق سنن اتحادیه های کارگری انگلستان یعنی تریدینیون ها رفتار کرده و فعالیتشان منحصر به دفاع از منافع اقتصادی بلافاصله اعضاء سندیکا بود. اکنون در برخی از کشورهای غربی سندیکاها به دست مشتی رهبران راست که آریستوکراسی کارگری تشکیل می دهند افتاده، ولی از جانب دیگر نیز سندیکاهای بسیار قوی و فعالی در اغلب کشورهای سرمایه داری وجود دارد که مبارزه خود را تنها به دفاع از منافع اقتصادی محدود نکرده، بلکه ضامن مبارزه سیاسی متنوع و متشکلی را علیه نظام سرمایه داری سازمان می دهند. این سندیکاها که مظهر منافع زحمتکشان هستند به خاطرحقوق دمکراتیک، حقوق صنفی، آزادی ملی، علیه ستم ملی و تبعیض نژادی و استثمار مبارزه می کنند. سندیکاهای مترقی سراسر جهان در راه وحدت زحمتکشان کشورهای مختلف مبارزه می کنند. مظهر این مبارزه متحد جهانی فدراسیون سندیکایی جهانی است. شالوده سازمانی سندیکاها محل کاراست. در کشورهایی که هیئت حاکمه ضد ملی پلیس با تکیه به ترور و اختناق مانع تشکیل سندیکاهای مستقل کارگری می شوند آگاه ترین عناصر زحمتکش ضمن ادامه مبارزه برای ایجاد چنین سندیکاهای واقعی، در سندیکاهایی که رهبری آن هنوز به دست عمال دولتی است و به طور کلی در هر اتحادیه ای که توده ها در آن باشند وارد می شوند، در آن به فعالیت می پردازند تا خواست های واقعی زحمتکشان را منعکس سازند و بدور شعارهای درست، توده ها را مجتمع کنند و راه تشکیل سندیکاهای مستقل و واقعی را هموار نمایند.

         واژه سندیکا دارای معنای دیگری هم هست و آن شکلی از انحصار سرمایه داری است. سندیکای سرمایه داران انحصاری بر پایه موافقتنامه انحصارهای برای فروش مشترک کالاها و احتمالاً خرید مواد اولیه تشکیل می شود و هدف آن تثبیت قیمت های انحصاری در بازار است.

        

62 ـ سوسیالیسم

        

پس از دوران های طولانی بردگی و فئودالی و سرمایه داری که بر شالوده استثمار و بهره کشی قرار داشتند در دوران سوسیالیسم اصل استثمار انسان از انسان بر می افتد و اصل بهره بردار هر کس به اندازه کارش از محصولات مصرفی جامعه حکمروا می شود به همین جهت است که می گوییم گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم عالی ترین و عمیق ترین تحول و چرخش تاریخی در تکامل جامعه بشریست. این گذار در نتیجه انقلاب سوسیالیستی انجام پذیر می گردد.

         جامعه سوسیالیستی مرحله بلوغ اقتصادی و فرهنگی بشریت است. تاریخ واقعاً انسانی جامعه بشری از این هنگام آغاز می شود و به همین سبب دوران های گذشته را «ماقبل تاریخ زندگی بشریت» نامیده اند. گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم یکباره و به فوریت انجام نمی شود، بلکه جریانی است بغرنج و طولانی، بسیار متنوع که در طول آن اقتصادی جدید شالوده ریزی می شود، فرهنگی نو به وجود می آید و روبنای اجتماع از بیخ و بن تغییر می پذیرد. در جامعه سوسیالیستی از استثمار و طبقات بهره کش و بهره ده خبری نیست. در سوسیالیسم ستم ملی و نژادی از بین می رود، آزادی و تساوی واقعی همه افراد جامه تامین می شود. تا وقتی که وسائل تولید در دست عده معدودی سرمایه دار متمرکز است از تساوی حقوق صحبتی نمی تواند در میان باشد تا وقتی زحمتکشان مجبور به فروش نیروی کار خود بوده و در زیر دنده های چرخ عظیم استثمار قرار دارند آزادی واقعی به دست نخواهد آمد .

         در سوسیالیسم رشد اقتصاد و فرهنگ به خاطر ارضای هر چه بیشتر و حداکثر نیازمند بهای مادی و معنوی روزافزون همه افراد جامعه و از طریق رشد و تکامل مداوم تولید بر شالوده عالی ترین تکنیک و آخرین دستاوردهای دانش صورت می گیرد. چنین است شالوده اقتصادی و روابط تولیدی و خصلت و هدف جامعه سوسیالیستی.

         در این جامعه روابط تولیدی که اجتماعی است با خصلت نیروهای تولیدی که آن هم اجتماعی است تطابق دارد و همین تطابق علت اساسی رشد سریع و مداوم اقتصادی است. سراسر حیات اقتصادی جامعه سوسیالیستی به وسیله برنامه جامع رشد و تکامل می یابد. تاریخ بالنسبه کوتاه موجودیت جامعه سوسیالیستی به آشکارترین و غیر قابل انکارترین وجهی برتری این جامعه و اقتصاد آن را بر سرمایه داری و اقتصاد سرمایه داری ثابت کرده و راه نجات از عقب ما ندگی، راه ترقی سریع، راه تامین رفاه روز افزون توده های مردم را نشان داده است. رشد اقتصادی در جوامع سرمایه د اری هم صورت می گیرد ولی جزء بسیار ناچیزی از ثمرات آن هم در نتیجه مبارزات طولانی مردم نصیب زحمتکشان می شود و این سرمایه داران معدود صاحب وسائل تولید هستند که قسمت اعظم نتایج  این رشد را تصاحب می کنند، در حالی که رشد اقتصادی در جامع سوسیالیستی متوجه ارضاء هر چه کامل تر حوائج مادی و فرهنگی همه اعضاء جامعه است.

         از نظر اجتماعی در نتیجه از بین رفتن طبقات استثمارگر، جامعه سوسیالیستی از طبقات دوست یعنی طبقه کارگر و دهقانان و قشر اجتماعی روشنفکران تشکیل می شود و هر چه این جامعه بیشتر رو به تکامل رود تفاوت های اساسی میان کار بدنی و کار فکری بین شهر و ده بیشتر زائل می شود و در مرحله دوم عالی تر این جامعه یعنی کمونیسم این تفاوت ها به کلی از بین می رود.

         کار در جامعه سوسیالیستی امری اساس بهره وری شخص از نعم اجتماعی است و هر کس مطابق کار و لیاقت و استعداد و خدمتش سهم می برد و اوج می یابد. سوسیالیسم به جای اصل سرمایه اصل کار را منشاء ارزیابی خود قرار می دهد. چنین است به طور خلاصه مطالبی در توضیح سوسیالیسم و جامعه سوسیالیستی که آن را به نحو ذیل نیز تعریف کرده اند:

« سوسیالیسم عبارت است از تحقق هم زمان مالکیت جمعی بر وسائل اساسی تولید و مبادله، اعمال قدرت سیاسی طبقه کارگر و متحدین آن، ارضاء هر چه کامل تر نیازمندی های مادی و معنوی دائماً در حال افزایش اعضاء جامعه و ایجاد شرایط لازم برای تجلی کامل شخصیت هر فرد.»

بايد اضافه كرد كه جريان گذار از سرمايه داري به سوسياليسم در كشورهاي مختلف بسيار متنوع و گوناگون است و در شرايط مختلف تاريخي به صور مختلف انجام مي گيرد. هر خلقي كه گام در جاده رشد سوسياليستي مي گذارد صورت ويژه و خاصي از آن را كه با شرايط آن كشور با درجه تكامل آن، با سنن و تاريخ آن، با خصوصيات فرهنگي و اجتماعي آن  و عوامل ويژه ديگر آن تطبيق مي كند ارائه مي دارد. با وجود همه اين ويژگي هاي ملي و خصوصيات هر كشور و اهميت فراوان آن ها، جريان انقلاب سوسياليستي و ايجاد سوسياليسم داراي يك رشته قوانين علم نيز هست. رهبري طبقه كارگر و حزب آن، انجام انقلاب سوسياليستي به اين يا آن صورت، وحدت زحمتكشان، استقرار مالكيت اجتماعي، تكامل طبق نقشه، انقلاب سوسياليستي در زمينه فرهنگ و ايدئولوژي، بر افكندن ستم ملي و اجراي سياست انترناسيوناليسم پرولتري از اين قبيل است. در سند اصلي كنفرانس جهاني احزاب كمونيست و كارگري (1961) گفته مي شود:

         «سوسياليسم  افق رهايي از امپرياليسم را به بشريت نشان داده است. نظام اجتماعي نوين مبتني بر مالكيت اجتماعي بر وسائل توليد و حاكميت زحمتكشان قادر است برنامه اي و بي بحران اقتصاد را به سوي خلق ها تامين كند، حقوق اجتماعي و سياسي زحمتكشان را تضمين نمايد، شرايط را براي دموكراسي واقعي، شركت واقعي توده هاي عظيم مردم در اداره جامعه، براي تكامل همه جانبه شخصيت فرد، براي برابري حقوق و ملل و دوستي فيمابين آن ها ايجاد نمايد. در عمل ثابت شده است كه فقط سوسياليسم قادر به حل آن مسائل بنيادي است كه در برابر بشريت قرار گرفته است.

 

63 ـ سه جريان عمده ضد امپرياليستی

        

در جهان كنوني، كشورهاي سوسياليستي و جنبش آزاديبخش ملي و مبارزه طبقه كارگر كشورهاي سرمايه داري پيشرفته سه شاخه نيرومند شط عظيم تحولات اجتماعي را تشكيل مي دهند كه جامعه انساني را از دوران سرمايه داري به دوران سوسياليستي انتقال مي دهد.

         اين ها هستند آن سه جريان عمده اي كه در جهان امروزي كار مبارزه عليه امپرياليسم و سرمايه داري را از پيش مي برند و جامعه بشري را به مرحله نويني ارتقاء مي دهند :

    1 ـ در نتيجه انقلاب سوسياليستي اولين دولت سوسياليستي جهان – اتحاد شوروي – ايجاد شد .  پس از جنگ دوم جهاني در آسيا و اروپا وامريكاي لاتين يك عده كشورهاي ديگر نيز حكومت زحمتكشان را مستقر ساخته اند و هم اكنون دست اندركار ساختمان سوسياليسم و كمونيسم هستند . در اين كشورها وسائل توليد ومبادله در مالكيت همه خلق است ، استثمار فرد از فرد برافتاده و در همه شئون اقتصادي ، سياسي، فرهنگي و اجتماعي زندگي نويني ايجاد ميگردد.  در اين كشورها با تحولات بنيادي كه ايجاد شده و در آينده عميق تر و وسيع تر خواهد شد جامعه كمونيستي به وجود خواهد آمد. كشورهاي سوسياليستي و تحكيم و تقويت همه جانبه اقتصادي ، اجتماعي و نظامي آنها مهم ترين و عظيم ترين نيرو در مبارزه ضد امپرياليستي هستند . هر حزب وجمعيت و فردي كه صادقانه خواستار استقلال و بهروزي و آزادي كشور خويش و واقعاً مخالف امپرياليسم واستثمار و استعمار باشد نميتواند  اين قدرت عمده مبارزه ضد امپرياليستي را نفي كند و ناديده انگارد .

    2 ـ  جريان دوم نهضت آزاديبخش ملي است كه به ويژه پس از خاتمه جنگ دوم جهاني اوج بي سابقه اي يافته است. در كشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره و وابسته آسيا و افريقا و امريكاي لاتين، جهان شاهد اين مبارزه بي امان و قدرت روز افزون آنست. البته بين اين جريان و جريان سوسياليستي فرق هست. اين فرق هم در محتوي اجتماعي دو جريان وجود دارد و هم در هدف هاي بلافاصله آنان. هدف مبارزه نهضت آزادي بخش ملي در اين مرحله كسب استقلال سياسي و اقتصادي و برانداختن سلطه و نفوذ امپرياليسم است. وجه مشترك اساسي بين اين دو جريان آنست كه هر دو عليه امپرياليسم كه شكل معاصر سرمايه داريست مبارزه مي كنند و هر دو دشمني مشترك دارند. براي خلق هاي اين كشورها نهضت آزاديبخش ملي يك مرحله ضروري و اساسي براي آزادي كامل ملي و اجتماعي به شمار مي رود. پيروزي نهضت هاي آزاديبخش ملي جز با تشخيص دشمن يعني امپرياليسم از دوست و یاور خود كه جنبش سوسياليستي است امكان پذيرنيست. تمامي تحول جامعه بشري طي ربع قرن اخير اين واقعيت و ضرورت همگامي و اشتراك عمل آن ها را اثبات مي كند.

    3 ـ  و اما جريان سوم، آن جريان توده اي و دموكراتيك مترقي وسيعي است كه در خود كشورهاي امپرياليستي وجود دارد و طبقه كارگر عامل عمده آن و در پيشاپيش آنست. در اين كشورهاي صنعتي پيش افتاده سرمايه داري با خشونت و حيله كوشش مي شود از تجمع و اتحاد همه طبقات و اقشار مترقي به دور طبقه كارگر جلوگيري به عمل آيد. با اين حال توده هاي مردم و اقشار مختلف در اين كشورها عليه انحصارها و در راه دموكراسي و صلح و سوسياليسم مبارزه مي كنند. اين جريان نهضت توده اي و كارگري داخل كشورهاي امپرياليستي نيز در تحول وقايع جهان تاثير جدي داشته و نقش بزرگي در مبارزه ضد امپرياليستي ايفا مي كند.

روشن است كه هر فرد مترقي و هر حزب و جمعيت ضدامپرياليستي طبعاً بايد طرفدار اتحاد اين سه جريان و مبارزه مشترك عليه دشمن واحد باشد. در مرحله كنوني برخي عناصر چپ رو يا چپ نما كه به اشكال مختلف بروز كرده اند لزوم وحدت  اين سه جريان را نفي مي كنند. واضح است كه اين كار مستقيماً به نفع امپرياليسم كه دشمن مشترك است تمام مي شود. برخي از اين چپ نماها ماهيت انقلابي كوشش هاي اتحاد جماهير شوروي و ديگر كشورهاي سوسياليستي را براي تحكيم و تقويت نظام سوسياليستي نفي مي كنند. آن ها ارزش اساسي و دوران ساز ايجاد جامعه سوسياليستي غني و پيشرفته و تاثير نمونه وار آن را منكرند. آن ها نقش انقلابي طبقه كارگر و سازمان سياسي متشكل وي يعني حزب را نفي مي كنند و يا دست كم مي گيرند.

         چپ روها اين واقعيت اساسي را كه محتوي جريان تحول تاريخي معاصر مبارزه بين سرمايه داري وسوسياليسم با همه تنوع و اشكال مختلف آنست ناديده مي گيرند و حتي كوشش مي كنند كه نهضت هاي نجات بخش ملي را از دو جريان ديگر يعني كشورهاي سوسياليستي و نهضت كارگري جدا كنند و آن ها را در مقابل هم قرار دهند. كاملاً واضح است كه چنين كوششي آب به آسياب امپرياليسم مي ريزد، زيرا در ميان نيروهاي ضد امپرياليستي تفرقه مي اندازد و براي امپرياليست ها هيچ چيز به اندازه اين تفرقه سود آور و خوشحال كننده نيست.

         انقلاب واقعي در دوران ما بي شك طرفدار همبستگي و اتحاد اين سه جريان ضد امپرياليستي و دورنماي تحول آن به سوي مقصد غايي سوسياليسم و كمونيسم است. با تكيه بر اين اشتراك منافع و اتحاد عمل و همبستگي كامل، ماركسيست ها همواره به استقلال جنبش ها، خلق ها، دول و احزاب نيز توجه دارند و معتقدند كه در هر كشور طبق شرايط مشخص آن ويژگي هاي انكارناپذير را بايد در نظر داشت. اين همبستگي و اتحاد در هر سطح و زمينه اي لازم است: همبستگي بين كشورهاي سوسياليستي براي دفاع از دستاوردهاي خويش بر پايه همكاري و كمك متقابل، همبستگي بين كشورهاي سوسياليستي و جنبش هاي كارگري در كشورهاي سرمايه داري، همبستگي بين جنبش كارگري در مجموع خود و نهضت آزاديبخش ملي.

         اين همبستگي ناشي از وجود دشمن مشترك به صورت امپرياليسم است. هر عمل و سياستي كه امپرياليسم را تضعيف كند در عين حال هم به كشورهاي سوسياليستي، هم به نهضت رهايي بخش و هم به جنبش كارگري كمك مي كند. البته هريك از سه جنبش داراي وظايف خاص خود، مسائل و شكل هاي مبارزه و وجوه تمايز مخصوص به خود هستند ولي تحليل جامعه بشر كنوني ثابت مي كند كه در آينده جز با اتحاد اين سه نيرو گشوده نخواهد شد. هر سه جريان به حل تضاد عمده و اساسي عصر ما يعني تضادي كه بين دو نظام سرمايه داري و سوسياليستي وجود دارد، به سود سوسياليسم كمك مي كند. اين سه جريان با امپرياليسم مي رزمند و هر يك به نوبه خود در همبستگي با يكديگر بشريت را از حيطه نفوذ سرمايه داري خارج مي كند. اين تحولي است طولاني و غامض و تاريخي. سند اساسي كنفرانس بين المللي احزاب كمونيست و كارگري (1969) با اين جملات آغاز مي شود:

         « در جهان پروسه انقلابي نيرومندي گسترش مي يابد. در مبارزه عليه امپرياليسم سه نيروي عظيم معاصر متحد مي گردند و اين سه نيرو عبارتند از: سيستم جهاني سوسياليسم، طبقه كارگر بين المللي و جنبش آزاديبخش ملي. مشخصه مرحله كنوني افزايش امكانات پيشروي نوين براي نيروهاي انقلابي ومترقي است. در عين حال خطرات ناشي از امپرياليسم و سياست متجاوزانه آن نيز افزايش مي يابد. امپرياليسم كه بحران عموميش ژرف تر مي شود ستمگري خود را بر بسياري از خلق ها ادامه مي دهد و همچنان سرچشمه خطر دائمي براي صلح و ترقي اجتماعي است. وضعي كه پيدا شده وحدت عمل كمونيست ها و تمام نيروهاي ضد امپرياليستي را ايجاب مي كند تا بتوان با استفاده حداكثر از تمام امكانات نوين تعرض وسيع تري را بر امپرياليسم و نيروهاي ارتجاعي و جنگ انجام داد.

 

64 ـ سياست

        

يعني اولاً هدف ها و آماج هايي كه يك طبقه اجتماعي در مبارزه براي تامين و حفظ منافع خود تعقيب مي كند و ثانياً اساليب و شيوه هايي كه به كمك آن ها اين منافع حفظ شده يا به كرسي نشانده مي شود. مهم ترين جزء متشكله سياست در درجه اول عبارتست از امور مربوط به شركت در كارها و مسائل دولتي، راه و رسم حكومت و كشورداري، مشي دولت و تعيين اشكال وظايف و محتوي فعاليت دولت.

         سياست منعكس كننده مبارزه طبقاتي است و در آخرين تحليل وضع اقتصادي هر طبقه تعيين كننده آنست. سياست طبق تعريف لنين « بيان متبلور و متمركز اقتصاد» است .

         تغيير و تكامل موسسات و نهادها و هدف ها و شيوه هاي سياسي بر شالوده تغيير و رشد نظام اقتصادي جامعه صورت مي گيرد. البته اين وابستگي ديالكتيكي است و آنچه گفته شد به معناي منفعل و غير فعال بودن سياست نيست. نهادها و انديشه هاي سياسي كه خود بر شالوده اقتصادي پديد مي گردند به نوبه خويش تاثير جدي و فعال بر تكامل اقتصاد مي گذارند. لنين بويژه اين نقش فعاليت سياست را خاطرنشان ساخته و هميشه تصريح مي كرد كه در مقابل همه مسائل اقتصادي، سازماني و اداري و غيره بايد موضع سياسي داشت.

معمولاً سياست به دو قسمت مي شود: سياست داخلي و سياست خارجي. مناسبات بين طبقات و بين ملت ها در داخل يك كشور جزيي از سياست داخلي است. مناسبات بين دولت ها و بين خلق ها در صحنه بين المللي جزئي از سياست خارجي است. احزاب كمونيست سياست خود را نه بر شالوده تمايلات ذهني بلكه بر تعيين دقيق و علمي ضروريات حيات مادي جامعه، وضع طبقات وتناسب نيروها تدوين مي كنند. سياست احزاب كمونيست بر پايه تئوري ماركسيسم- لنينيسم بر شالوده شناسايي دقيق قوانين تكامل اجتماعي و استفاده از آن ها به سود جامعه متكي است.

يك سياست صحيح، يك مشي سياسي درست براي اجراء و تحقق خود به كار سازماني متناسب و به افراد و كادرهايي كه سياست حزب را درك نموده و در راه تحقق آن كار و پيكار و فداكاري كنند نياز دارد ـ كار و بيكاري كه درعمل به سياست جامعه واقعيت بپوشاند. از همين رو هر حزب ماركسيستي ـ لنينستي علاوه بر تعيين سياست درست و علمي و اصولي بايد توجه خاصي به ترتيب سياسي توده هاي مردم، امور سازماني و تشكيلاتي و تربيت كادرهاي خود بنمايد.  

 

65 ـ سيستم انتخاباتی

         سيستم انتخاباتي عبارت از ترتيبي است كه در هر كشور به موجب قوانين و آئين نامه هاي خاصي براي انتخاب ارگان هاي انتخابي كشور و تعيين نتايج راي گيري مقرر گرديده است. سيستم انتخاباتي شرايط و حقوق و وظايف انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و نيز  چگونگي اخذ آراء و نحوه تشكيل ارگان هاي راي گيري هر كشور را مشخص مي سازد.

         در كشورهاي سرمايه داري با ايجاد ملاك هاي طبقاتي، مالي ، ملي، نژادي، جنسي و غيره بخش قابل ملاحظه اي از توده هاي مردم زحمتكش را از شركت در انتخابات ( انتخاب كردن و انتخاب شدن) محروم مي سازند. در اين كشورها سيستم انتخاباتي، به طور كلي به نحوي تنظيم مي شود كه تا حد امكان بتواند حاكميت طبقات استثمار گر را حفظ نمايد.

         انتخابات مي تواند مستقيم يا غير مستقيم باشد. در انتخابات مستقيم، راي دهندگان مستقيماً درانتخابات ارگان مربوطه شركت مي كنند. ولي در انتخابات غير مستقيم يا چند درجه اي راي دهندگان عادي ابتدا گروه هاي معيني را انتخاب مي كنند و اين گروه ها به نوبه خود به انتخاب نهايي ارگان مربوطه اقدام مي كنند. (مثلاً انتخاب رئيس جمهور در امريكا و يا انتخاب نمايندگان مجلس عالي در نروژ). انتخابات همچنين مي تواند با راي مخفي و يا راي علني انجام گيرد.

         براي تعيين نتيجه انتخابات در كشورهاي سرمايه داري دو سيستم عمده وجود دارد: سيستم مبتني بر تناسب آراء (proportionnel) و سيستم مبتني بر اكثريت آراء(majoritaire ).

درسيستم مبتني بر تناسب آراء كرسي هاي پارلمان به نسبت آرايي كه احزاب شركت كننده در انتخابات بدست آورده اند ميان اين احزاب تقسيم مي شود ( ايتاليا، بلژيك و غيره). در سيستم مبتني اكثريت آراء فقط كانديدهاي حزبي انتخاب مي شوند كه درحوزه انتخاباتي مربوطه آراء بيشتر بدست آورده است. بنابر اين احزاب ديگر از داشتن نماينده از اين حوزه محروم مي شوند. بدين جهت سيستم مبتني بر تناسب آراء در شرايط چند حزبي در كشور هاي سرمايه داري ، سيستم دموكراتيك تري است.

سيستم مبتني بر اكثريت آراء مي تواند به اكثريت نسبي ( امريكا، انگلستان و غيره ) و يا اكثريت مطلق آراء ( فرانسه و غيره ) متكي باشد. در اكثريت نسبي كافي است كه يك حزب و يا يك كانديد بيش از احزاب و يا كانديدهاي ديگر راهي بدست آورد. ولي در اكثريت مطلق، حزب و يا يك كانديد لااقل بايد يك راي بيش از 50% مجموع آراء انتخاب كنندگان را بدست آورد. اگر در دور اول انتخابات چنين اكثريتي بدست نيايد، انتخابات تجديد مي شود.

         در كشورهاي سرمايه داري براي حفظ حاكميت طبقات استثمارگر علاوه بر موانع قانوني به زد و بندها و حيله هاي گوناگون نيز متوسل مي شوند.

 

 

        

  مقاله در فرمات PDF :                                                                                               بازگشت