راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

جنبش های اجتماعی- طباعیان
اندیشه های کهن
در فلسفه مادی ایران
احسان طبری
 

ناصر خسرو در موارد عدیده ای در زاد المسافرین از " طباعیان "(یا بنا به اصطلاحات دیگر وی " طبایعی " ها یا " اهل طبایع ") و " دهریان " انتقاد می كند. با آنكه نظریات طباعیان (اهل طبایع) و دهریان در نزد ناصر با هم تفاوت هائی دارد، در هردو این نظریات گرایش صریح مادی مشهود است.

انتقاد ناصر از " طباعیان "
یكی از نكاتی كه ناصر درباره طباعیان ذكر می كند اینست كه آنان به تقدم هیولی بر صورت معتقد بودند. توضیح آنكه فلسفه مشاء دو مفهوم " هیولی " یا ماده را از " صورت " (كه موجب پیدایش تنوع در وجود است و هویت و شخصیت خاص و جداگانه ی هر ماده ای را پدید می آورد. مثلا انسان بودن، حیوان بودن، نبات بودن و غیره) بمثابه دو مقوله ی جسم از هم جدا می كند و برآنست كه در ابتدا ماده ی نخستین یا " ‌هیولای اولی " از درون این صورت ها تكامل می یابد تا " ‌بصورت الصور " كه خداوند است می رسد. حال این بحث پیش می آید كه آیا بین این هیولی و صورت كدامین مقدم اند: آیا تقدم با صورت هاست كه هویت ها و ماهیت ها و كیفیت ها را تشكیل میدهند یا تقدم با ماده است که جنس و خمیره ی اولیه است. از فلسفه ی مشاء ناچار این نتیجه حاصل می شد كه هیولی منفعل و صورت فعال و خلاق است. لذا اصالت با صورتست ولی طباعی ها هیولی را برصورت مقدم می شمردند (2).
ناصر خسرو در این باره چنین می نویسد:
"و گروهی از اهل طبایع گفتند كه: "جسم اندر ذات خویش، هر چند كه مركب است از هیولی و صورت، مرهیولی را بر صورت، به جوهریت فضل است، از بهر آنكه صورت بدو قائم شده " . و گفتند : " صورت مرهیولی را به منزلت عرض است مر جوهر را، و چون عرض به جوهر حاجتمند است(اندر قیام و ظهور خویش) و جوهر(اندر وجود قیام و ظهور خویش) از عرض بی نیاز است، عرض سزاوار شرف جوهر نیست" (1)
سپس ناصر خسرو این نظریه ی طباعیان را مردود می شمرد و استدلال می كند كه البته اعراض نمی توانند بدون میانجی گری جوهر بروز كنند، این درست است ولی به نوبه ی خود جوهر هم نمی تواند بدون وجود اعراض هستی خود را پدید آورد. لذا بین وجود جوهر و وجود عرض ملازمه است، به همین ترتیب بین وجود صورت و وجود هیولی ملازمه است و قول طباعیان دائر به تقدم هیولی بر صورت غلط است.
بحث طباعیان درباره ی تقدیم هیولی بر صورت شاید ظاهرا یك بحث " سكولاستیك " و لفاظی عبث به نظر می رسد ولی در واقع چنین نیست. طباعیان كه طرفدار " قدم هیولی " و ابدیت ماده بوده اند در همه جا با پیگیری از ماده و تقدم ذاتی آن مدافعه می كرده اند. اگر طباعیان از تقدم هیولی بر صورت دم می زده اند، این نظر آنها، از نظر ماتریالیستی كاملا صحیح آنها دائر بر اولویت ماده و ثانویت كلیه ی مشتقات ماده و از آن جمله صورت های نوعیه ناشی می شده است. راه حل ناصر خسرو دائر به اثبات "ملازمه" راه حل نیست، بلكه خلط مبحث است. تعیین آنكه آیا ماده مقدم است یا نه – در واقع پاسخ دادن به مسئله ی اساسی فلسفه است. طباعیان باین مسئله پاسخ روشن می دهند: ماده مقدم است. ناصر خسرو حل مسئله را درمفهوم " ملازمه" معلق می گذارد.
نكته ی دیگری كه ناصر از قول طباعیان نقل می كند و كاملا سیمای فلسفی آن ها را به مثابه ماتریالیست نشان می دهد آنست كه عالم ازلی است و اشیاء از طبیعت و از در هم آمیختگی صفات طبیعت بر می خیزند و مدبٌر و مقدٌری در كار نبوده است.
در این باره ناصر خسرو می نویسد :
" و اهل طبایع مر عالم را ازلی گفتند و گویند كه چیزها از این چهار طبع همی بوده شود: چون گرمی، سردی، تری، خشكی، بی آنكه تدبیری و تقدیری از جزء ایشان همی بدیشان پیوندد. و همی گویند: این چهار چیز كه یاد كردیم صفت هایند. مرصفت را از موصوف چاره نیست تا بر او پدید آید. آن موصوف كه مر این چهار صفت را بر گرفته است جسم است كه مر او را حركت ممتدی است و گردنده ی احوال است و مكان گیر و قسمت پذیر" (1).
اگر بخواهیم نظر طباعیان را به بیان امروزی بازگو كنیم چنین است: اجسام بدون هیچگونه مداخله ای از خارج وجود دارد(بی آنكه تدبیری و تقدیری از جز ایشان همی بدیشان پیوندند) و این اجسام در حركت دائمی بلااراده و جبری (قسری) هستند و حالات و كیفیات آنها دائم التغییر است (گردنده ی احوالند) و در مكان جای دارند(مكانگیر) و قابل تقسیم هستند و از صفات این اجسام گرمی، سردی، تری و خشكی است و همه چیزها از این اجسام ناشی شده اند یعنی طبیعت منشاء كل است و تحول و حركت این طبیعت و تركیب ها و آمیختگی های صفات مختلف وی منشاء بروز تنوع جهانست.
بدون شك این بیان یك بیان بسیار عالی ماتریالیستی است. طبیعی است كه ناصر با آن موافق نیست. وی از این حكم مسئله ی انكار"مدبر و مقدر" را كه در واقع انكار صانع است می گیرد و می كوشد تا اثبات كند كه مدبر و مقدری وجود دارد و برای این منظور سعی دارد پیدایش انسان، خردمندی وی را دلیلی بر وجود مدبر و مقدر بداند. توسل به شگفتی های وجود و رازهای طبیعت كه بویژه درك و توضیح علمی آن برای متفكران قرن پنجم هجری محال بود بمثابه دستاویز استدلالات الهی امری عادیست و حتی فلسفه ی معاصر نیز از این نوع برهان ها برای اثبات صانع استفاده می كند ولی جسارت طباعیان كه علیرغم این شگفتی ها و رازها واقعیت را روشن می دیده اند در خورد هرگونه اعجاب و تحسین است.
این طباعیان كه ناصر از آنها استفاده می كند كیانند؟
ما بین طباعیان از نظر فكری و برخی از مكاتب فلسفی هندی كه از دیر باز در ایران رائج بوده مسلما رابطه ای وجود دارد (2).
از آن گذشته قاعدتا باید از روی شباهت فكری، ارتباط آنها را با نظریات انباذقلس (Empedocles) نیز كه در آن دوران شناخته شده بود برقرار كرد. انباذقلس از اهالی شهر اگری كنت واقع در جزیره ی صقلیه(سیسیل) در قرن پنجم قبل از میلاد می زیسته و از فلاسفه ماتریالیست یونان قدیم است. وی برای اشیاء عالم چهار ریشه قائل بود. آب و خاك و آتش و هوا و صفات تری و خشكی و گرمی و سردی را بین این عناصر اربعه تقسیم می كرد. به عقیده ی انباذقلس نیروی مهر و كین این عناصر و طبایع را بهم پیوند می دهند یا از هم گسسته می كند و از این پیوند و گسست تنوع عالم پدید می آید.
با آنكه نظریات فلسفی افلاطون و ارسطو عمده منبع تفكر فلسفی بزرگترین فلاسفه ماست ولی تردید نیست كه افكار فلسفی ذیمقراطیس (دموكریت) و ابیقورس (اپیكور) و فیثاغورت(پیتاگور) و بسیاری دیگر از متفكران یونان قدیم در ایران پیش و پس از اسلام رخنه كرده و می توان پیوند فكری بین جریانات فلسفی ایران را با این جریانات برقرار ساخت. منتهی مشی دموكریت و آمپدكل و اپیكور كه مشی فكری اپوزیسیون اجتماع بود به زندگی "غیر قانونی" در محیط قدغن های خشن سیاسی و مذهبی مجبور بود.
طباعیان با هر جریانی هم كه پیوند فكری داشته باشند بهر جهت نمایندگان تفكر انقلابی، آته ئیستی و ضد مذهبی در قرن پنجم هجری بوده اند و ازاین جهت مسلما افكار رادیكال ترین و قاطع ترین قشرهای جامعه ی آنروزی كشور ما را منعكس می كرده اند.

راه توده 167 18.02.2008
 


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت