بازگشت

کتاب اول

ماترياليسم ديالکتيک

اميرنيک آئين

 

فصل چهارم : مقولات ديالکتيک

 

رابطه ديالکتيکي- شکل و مضمون

تحول بنياديني، جز با تغيير

مناسبات توليدی ممکن نيست

درس 23- مقولات مضمون و شکل

1- توضيحي درباره اين دو مقوله

     2-    رابطه ديالکتيکي بين مضمون و شکل

3-    نقش تعيين کننده مضمون و نقش فعال شکل

4-    جنبه های ديگر پيوند متقابل مضمون وشکل

(1)

هر شيئي و پديده ای که انسان با آن سر و  کار دارد از روی «مضمون و شکل» شناخته مي شود. به بيان ساده مضمون عبارت است از مجموعه عناصر و عواملي که شيئي يا پديده معيني را مي سازد در حالي که شکل عبارت است از ساختمان و نحوه تشکل آن عناصر و عوامل. از همين تعريف ساده معلوم مي شود که شکل يا صورت چيزي جداگانه و خارجي نسبت به مضمون يا باطن يک شيئي نيست. ماترياليسم ديالکتيک شکل و مضمون را به هم پيوسته و مجموعه اي جدائي ناپذير ميداند که با هم در وحدت و تضاد ديالکتيکي قرار دارند.

چند مثال: ديکتاتوري طبقاتي سرمايه داران و زمين داران مضمون تمام حکومت سرمايه داري است. اما اين مضمون مي تواند با شکل هاي مختلف بروز کند. در اين جا مضمون به شکل دمکراسي پارلماني يا سيستم رياست جمهوري در مي آيد، در جاي ديگر به شکل سلطنتي که آن هم گاه شکل سلطنت مشروطه است که شاه در آن مقام تشريفاتي است و گاه شکل سلطنت استبدادي.

مثال ديگر:

در جامعه بشري که مرکب از زير بنا و روبناست پايه، يعني مناسبات توليدي و در درجه اول نحوه مالکيت مضمون را تشکيل مي دهد و روبنا ( انديشه ها و نظريات سياسي و قضايي و هنري و فلسفي و مذهبي و غيره و نهادهاي وابسته به آن ها ) شکل را. هر کس که خواهان تحول بنيادي جامعه باشد و بخواهد دولت و سياست و به دنبال آن تمام عوامل روبنايي را عوض کند، بايد مناسبات توليدي را تغيير دهد.

مثال ديگر:  در هر شيوه توليد ( مثلا فئودالي يا سرمايه داري يا سوسياليستي) نيروهاي مولده موجود ( در درجه اول افزارهاي توليد و انسان هايي که آن ها را به کار مي برند) مضمون را تشکيل مي دهد. وقتي مثلا بر اثر تکامل جامعه سرمايه سرمايه داري خصوصي باقي مانده باشد مي گوييم بين آن مضمون و اين شکل تضاد به وجود آمده و اين دو با هم نمي خواند و انقلاب سوسياليستي شکل مناسب را که مالکيت اجتماعي است براي مضمون نيروهاي مولده اجتماعي مستقر مي سازد شيوه توليد جديدي به وجود مي آيد که در آن شکل با مضمون تطبيق مي کند.

مثال ديگر : يک هنرمند ايراني مي تواند مبارزه خلق هاي ميهن ما را عليه امپرياليسم و استبداد يا خاطره روزهايي چون 30 تير و 16 آذر و 17 شهريور و 21 بهمن يا تجليل از قهرمانان يا يک احساس انساني را در قالب شعر بريزد يا به صورت داستاني بنويسد يا تابلويي در اين زمينه نقاشي کند. يا مجسمه بسازد يا يک قطعه موسيقي با الهام از مطلب تصنيف کند. در هر يک از اين موارد مضمون اثر هنري عبارت خواهد بود از موضع گيري هنرمند در قبال آن حادثه تاريخي يا زندگي آن قهرمان يا اهميت و هدف آن وظيفه انقلابي يا آن احساس انساني و پيامي که آفريننده در اين زمينه ها براي خلق و براي عصر خود دارد و تعهدي که مي پذيرد و رسالتي که به انجام مي رساند در هر مورد ما نه فقط با اشکال مختلف هنري و نحوه و وسايل بياني متفاوت در ادبيات و نقاشي، موسيقي و پيکر تراشي، سينما و معماري و غيره روبرو هستيم، بلکه هر يک از اين آفرينش هاي هنري مي تواند به شکل کلاسيک يا مدرن در آيد مطابق قواعد مکاتب مختلف و اسلوب ها و روش هاي فني گوناگون انجام گيرد. يک اثر هنري عالي و با ارزش هم داراي يک مضمون سازنده و والا و هم صاحب شکلي مناسب و در خور است که در سطح عالي خلاقيت هنري آفريده شده.

پس مضمون عبارت است از مجموع خواص و جهات و عناصر شيئي يا پديده يا روند که بر روي هم متقابلا موثرند. اين جهات و خواص مختلف و تأثير متقابل آن ها مضمون يک شيئي يا پديده و روند و شالوده مادي وجود و تغيير آن ها را مي سازد.

         مضمون همواره به شکل معيني انتظام يافته است. هر شيئي يا پديده به طور نسبي در زمان و مکان معين پايدار است و داراي ساختار يا  استروکتور داخلي معيني است که وجود آن را ممکن مي سازد.

         پس شکل عبارت است از نحوه سازمان، ترکيب، ساخت نسبتا پايدار عناصر و اجزاء مرکبه مضمون. شکل، نحوه وجود مضمون شيئي يا پديده است و هيئت و چهره ظاهري آن صورت آن را نيز مشخص مي کند.

         مضمون و شکل دو مقوله متقابلا به هم پيوسته فلسفي هستند که خطوط مشخصه وجوانب مرتبط هر شيئي يا پديده را نشان مي دهند.

(2)

يکي از جهات مهم به هم پيوستگي شکل و مضمون آن است که شکل بدون مضمون ومضمون بدون شکل وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد. مضمون براي آن که مضمون يک شيئي يا پديده باشد بايد شکلي به خود بگيرد و شکل براي آن که شکل يک شيئي و پديده باشد بايد مضموني را جلوه گر سازد. مثلا يک شيوه توليدي که شالوده يک صورت بندي اجتماعي – اقتصادي است مجموعه اي است جدانشدني از نيروهاي مولده و مناسبات توليدي. نيروهاي مولده که مضمون را تشکيل مي دهند نمي توانند تنها و مجزا بدون آن که ترکيب و ساختي به شکل مناسبات توليدي داشته باشند به وجود آيند. کما اين که مناسبات توليدي ( شکل ) هم نمي تواند به حالت مجزا، بدون آن که مضموني از نيروهاي مولده داشته باشد وجود خارجي پيدا کند. وحدت اين دو جنبه جدايي ناپذير است که شيوه توليد را تشکيل مي دهد.

         در يک اثر هنري نيز اين وحدت شکل و مضمون به روشني پيداست. هيچ اثر هنري در هر سبک و رشته اي باشد نمي تواند از يک سو فاقد مضموني باشد و از سوي ديگر اين مضمون حتما به صورت يک سبک، يک ژانر و استفاده از موازين آفرينش هنري يک مکتب در هر رشته بروز مي کند. انکار هر يک از اين دو جنبه، هنر را از هنري بودن خارج ميکند. يک نوشته اگر فاقد شکل هنري باشد و تنها مضموني را منعکس کند حداکثر يک مقاله خود يا يک رساله علمي است نه يک قطعه ادبي. از سوي ديگر يک نوشته هر قدر هم به شکل ادبي پيراسته و پرداخته گردد اگر مضموني را صاحب نباشد حداکثر بازي با کلمات و تصاوير و رنگ ها و تمرين مهارت خواهد بود نه يک اثر هنري. نمايندگان هنر بورژوايي بسيار کوشيده اند که عقايد و جهان بيني هاي منحط يا سازش کارانه مبتذل يا ياس آميز خود را که مضمون اساسي آثارشان است تحت لواي اصالت شکل يا فرماليسم تبليغ کنند. آن ها مدعي نفي مضمون براي آثار هنري شده و وجود يک شکل ناب و منزه از محتوي را مي ستايند. چنين عقيده اي ( که خود مضموني است براي آن آثار مدعي فقدان مضمون) هنرمند را علي  رغم استعدادش در مقابل بتي به نام « شکل خالص» به زانو در مي آورد و او را از سرچشمه فياض و الهام بخش هنر که حيات اجتماعي است به دور مي افکند.

(3)

         در وحدت ديالکتيکي دو جنبه جدايي ناپذير هر شيئي و پديده يعني مضمون و شکل تعيين کننده مضمون است. مضمون شالوده مادي است که شرط وجود و تغيير شيئي يا پديده است. در وحدت مضمون و شکل مضمون، عامل اوليه است. در شيوه توليد، عنصر تعيين کننده نيروهاي مولده است و در آخرين تحليل خصلت و سطح تکامل اين عامل است که موجب تغيير مناسبات توليدي شده و شيوه توليد تازه اي را به وجود مي آورد. در اثر هنري، يک اثر هنري اصلا هنر نيست، اين را هر کسي مي داند ولي تعيين کننده همان مضمون است. اصل نوآوري در هنر نيز در درجه اول در مضمون است. عاليقدرترين نمايندگان ادب و هنر که نوآوري کرده اند چه در دوران رنسانس چه درقرون اخير از داوينچي گرفته تا پيکاسو از ماياکوفسکي تا الوآر، از عشقي تا نيما يوشيج، نه فقط در شکل اثر هنري بلکه دردرجه اول درمضمون آن نو آوري کرده اند و درضمن توانسته اند شکل نو و مناسبي نيز براي مضامين نو بيابند.

         در نحوه حکومتي هم عنصر تعيين کننده مضمون است، يعني چه طبقه اي حکومت مي کند، صرف نظر از اين که شکل حکومتي کدام است. نقش تعيين کننده مضمون در رابطه ديالکتيکي مضمون و شکل در اين نکته نيز تظاهر مي کند که تکامل هر شيئي و پديده با تکامل و تغيير درمضمون آغاز مي شود و همين تغيير درمضمون است که تغييرات در شيئي و آهنگ آن و سمت تحول آن را تعيين مي کند.

         در عين حال بايد توجه داشت که در اين وحدت ديالکتيکي همان طور که از خود اين مثال ها معلوم مي شود، شکل به نوبه خويش به مثابه عنصري فعال و موثر نقش واهميت عظيمي دارد. اگر مضمون شالوده مادي وجود و تغيير شيئي است شکل نحوه اين وجود و شيوه ترکيب عناصر آن است. تعيين عنصر تعيين کننده به هيچ وجه به معناي کم اهميت دادن به جنبه ديگر و ناچيز شمردن شکل نيست. مثلا مارکسيسم – لنينيسم تأکيد مي کند که تکامل نيروهاي مولده (مضمون) عنصر اصلي و تعيين کننده را در پديده شيوه توليد تشکيل مي دهد ولي در ضمن به اهميت و نقش مناسبات توليدي ( شکل) در هر نظام اجتماعي توجه کامل دارد. هدف نهايي تمام مبارزات اجتماعي و فعاليت هاي انقلابي، تغيير مناسبات توليدي( در درجه اول مناسبات مالکيت ) است. همچنين شکل حکومت يعني اينکه مثلا در يک کشور سرمايه داري به موازين دمکراتيک در چارچوب قوانين بورژوايي احترام گذاشته شود يا اين که بر عکس شکل حکومت خشن استبدادي يا سلطنت مطلقه برقرار باشد، البته براي مهين پرستان و آزادي خواهان بي تفاوت نيست نه تنها بي تفاوت نيست، بلکه مبارزان واقعيت اهميت فراوان آن را در سرنوشت ميهني خود درک مي کنند و براي ايجاد آن شکل مناسبي که مبارزات را تسهيل کند و شرايط گسترش و عمق آن را فراهم سازد يعني براي استقرار دمکراسي، استوار و بي ترديد مي رزمند در حالي که لحظه اي هم فراموش نمي کنند که در آخرين تحليل بايد مضمون را تغيير دارد و  مضمون طبقاتي حکومت را دگرگون کرد.

         شکل تابعي منفعل و عنصري وابسته و پاسيف نيست بلکه عنصر فعال و تاثير بخشي در وحدت ديالکتيکي مضمون و شکل است.

         به اين نقش ويژه فعال بايد از دو نظر توجه داشت :

1- شکل داراي استقلال نسبي در تحول خود است. يعني قوانين ويژه تغيير و تکامل شکل وجود دارد که تا حدود و به نسبت معيني از قوانين تغيير مضمون جدا و نسبت بدان مستقل است. مثلا استقلال نسبي عناصر روبناي اجتماعي نسبت به پايه وجود دارد در زمينه هنري قوانين تغيير ژانرها و سبک ها و شکل ها در حد معيني مختص «شکل» است و با عوامل مختلف ذهني و شخصي پيوند دارد. البته اين واقعيت به معناي مطلق کردن فرم يا شکل نيست.

2- شکل فعال است. به نوبه خود در تغييرمضمون در آهنگ اين تغيير اثر مي گذارد و آن را کند يا تند مي کند. مثلا در مورد شکل حکومت و مضمون آن تغيير درشکل و ايجاد تحول در آن به نوبه خود درتحول مضمون و آهنگ اين تحول و تند يا کند کردن روند تغييرات مضمون حکومتي تاثير فراوان دارد.

3- شکل اگر چه وابسته به مضمون و تابعي از آن است ولي بين اين دو تضادي نيز وجود دارد. اين تضاد بين شکل و مضمون ناشي از تحول و تکامل همه اشياء و پديده هاست.

مضمون هرگز در يک سطح نمي ماند. شکل نيز تغيير ميکند. ولي مضمون از شکل سريع تر تحول مي پذيرد. شکل ثابت است مضمون پوياتر است. شکل درتکامل خود معمولا از مضمون عقب مي ماند زيرا که وابستگي و تبعيت مکانيکي و سطحي نيست، زيرا که قوانين ويژه رشد«شکل» داراي استقلال نسبي است. ريشه تضاد اين دو جنبه در وحدت ديالکتيکي آن ها درهمين جاست.  وقتي عقب ماندن شکل از مضمون و سپس عدم تطابق کار را به تضاد بکشاند آن وقت تطابق دوباره از طريق نفي و طرد شکل کهنه که مانع تکامل مضمون شده باشد صورت مي گيرد. حل تضاد بنا به شرايط زمان و مکان وخصوصيت هر شيئي و پديده طبيعي و اجتماعي به صورت هاي مختلف انجام مي گيرد. نمونه روشن همان رشد نيروهاي مولده (مضمون) در يک «شيوه توليد» است که با پويايي خود از مناسبات توليدي (شکل) جلوتر مي رود تا آن جا که اين شکل سد ادامه رشد نيروهاي مولده مي شود. عوض کردن شکل (مناسبات توليدي) که ديگر با مضمون جديد( سطح و خصلت جديد نيروهاي مولده) نمي خواند به يک نياز عيني بدل مي شود. اين تضاد را انقلاب حل مي کند. نکته ديگر اين که چيزي جنبه مضمون پيدا کند. مناسبات توليدي که براي پديده شيوه توليد در حکم شکل بود( يعني نسبت به نيروهاي مولده) وقتي در سطح  ديگر اجتماعي مورد بررسي قرار گيرد مثلا اگر آن را در پديده «پايه و روبنا» مطالعه کنيم آن گاه مضمون است که خود آن داراي شکل هايي است ( مانند عقايد روبنايي و موسسات مربوطه آن ها ). بنابر اين بايد دانست کدام پديده را از جهت شکل و مضمون مورد بررسي قرار مي دهيم.

(5)

يک مضمون مي تواند در دو يا چند شکل مختلف بروز کند و بنابر اين بايد فريفته شکل ظاهرنشد و مضمون را در نظر داشت. مثلا مضمون « بهره کشي از مردم کشور ديگر» مي تواند هم به شکل استعمار کهن و هم به شکل استعمار نوين بروز کند. در گذشته   «بهره کشي از کشورديگر» (مضمون) به شکل نقض آشکاراستقلال سياسي و اشغال نظامي و گماردن حکام از کشور مستعمره دار انجام مي شد. استعمارنوين تسلط سياسي و اقتصادي خود را با شيوه ها و به «شکل» تازه عملي مي کند و بهره کشي از کشورديگر(مضمون) را به دست حکام محلي و از طريق تسلط انحصارات بزرگ و به دست گرفتن اهرم هاي اقتصادي و سياسي و نظامي و مالي و صدور سرمايه و بازرگاني خارجي و پيام هاي نابرابر و غيره به انجام مي رساند.

         مثال ديگر: در جامعه سرمايه داري استثمارکارگر توسط کارفرما در کارخانه ها و کارگاه ها (مضمون) بر اساس کسب اضافه ارزش صورت مي گيرد ولي اين مضمون مي تواند شکل هاي مختلفي به خود گيرد. بين اشکال استثمار در کارگاه هاي کوچک فلان شهرستان با اشکال رايج در کارخانه هاي مدرن و بزرگ و يا نحوه به اصطلاح خريد سهام و يا اشکال بهره کشي توسط انحصارات چند مليتي تفاوت موجود است. ولي در ماوراء اين تفاوت شکل، مضمون عبارت است از بهره کشي سرمايه داري توسط مالک وسائل توليد ( صرف نظر از شدت و شکل و نحوه آن).

         نکته مقابل اين که يک شکل واحد مي تواند بيانگر دو مضمون به کلي متفاوت باشد. مثلا بسياري از سازمان هاي سياسي که در ايران پس از جنگ پيدا شدند به «شکل» حزب بودند ولي چه تفاوت عظيمي است بين مثلا حزب طبقه کارگر و احزاب فرمايشي و درباري. با توجه به اين تفاوت در مضمون است که مردم فريب ظاهر را نمي خورند و باطن احزاب را مي شناسند.

         مثال ديگر: روابط کشورهاي در حال رشد با کشورهاي امپرياليستي و با کشورهاي سوسياليستي در مواردي داراي «شکل» مشابهي است : قراردادهاي بازرگاني،داد و ستدها، وام ها و اعتبارات، مناسبات اقتصادي و مالي و غيره. ولي مضمون اولي يعني روابط با کشورهاي سرمايه داري غرب عبارت است از قيود کمرشکن و استقلال بر باد ده، گرو گذاشتن و تاراج منابع طبيعي، تحميل نقشه هاي نواستعماري،غارت منابع کشور و تشديد وابستگي. در حالي که مضمون روابط با کشورهاي سوسياليستي عبارت است از رشد سالم اقتصادي، تقويت قدرت مقاومت در برابر دسايس و تحميلات و شرايط انحصارات امپرياليستي و درنتيجه تحکيم مباني استقلال اقتصادي و سياسي کمک به رفاه مردم و رونق مستقلانه اقتصاد.

         در اثر هنري نيز که وحدتي است عالي از يک مضمون برجسته با شکلي زيبا و استادانه، بنابر سليقه و احساسات و تربيت و مهارت هنرمند، يک مضمون مي تواند و بايد در قالب هاي مختلف عرضه شود يا يک شکل براي مضمون هاي مختلف بکار گرفته شود. مثلا در بين سرايندگان معاصر مضمون اميد به فردا و ايمان به پيروزي گاه توسط شاعر بزرگ ما به اين شکل بيان مي شود :

 « دگر بهار آيد

گر بهار زندگي روزي به بار آيد

اين زمين هاي سراسر لوت، باغ خواهد شد                                                   

سينه اين تپه هاي سنگ، از لهيب لاله ها، پرداغ خواهد شد »

و گاه توسط شاعري در قالب کلاسيک بدين گونه :

کوي نوميدي مرو، اميدهاست                      سوي تاريکي مرو خورشيدهاست

مضمون نو و انقلابي را بسياري از شاعران چيره دست ما در همان شکل قديمي شعر فارسي با نهايت مهارت پرورانده اند. مثلا درقطعه « روزي گذشت پادشهي از گذرگهي» پروين اعتصامي مي گويد :

پرسيد زان ميانه يکي کودک يتيم

کاين تابناک چيست که بر تاج پادشاست

نزديک رفت پيرزني گوژپشت وگفت

اين اشک ديده من و خون دل شماست

بر قطره سرشک يتيمان نظاره کن     

تا بنگري که روشني گوهر از کجاست

يکي از عالي ترين نمونه هاي چنين مضموني نو در قالبي کلاسيک.

قطعه « جغد جنگ » اثر استاد ملک الشعراي بهار است :

ز غول جنگ و جنگبارگي بتر

 راه توده

سرشت جنگباره و بقاي او

زهي کبوتر سپيد آشتي

 که دل برد سرود جانفزاي او

رسيد وقت آن که جغد جنگ را

جدا کنند سر به پيش پاي او

برعکس نمونه هاي متعددي نيز هست که با شکل به ظاهر نو و با ادعايي نو پردازانه، مضموني کهنه، فرسوده و ارتجاعي بيان شده است.

بدون شکل کامل و زيبا نمي توان مضمون عميق ايدئولوژيک را دراثر هنري بيان کرد. چنين مضموني که از آرمان هاي خلق نيرو مي گيرد و بازتاب فداکار واقعيات پوياست به نوبه خود به آفرينش مناسب ترين «شکل» کمک مي کند. به قول بهار:

بهار طبع من شکفته شد چو من

مديح صلح گرفتم و ثناي او

ادبيات معاصر ايران هم شعر نوي ما و هم قصه نويسي و داستان نگاري جديد ايران که به آن مي توان برخي از دست آوردهاي نمايشنامه نويسي را هم اضافه کرد و همچنين هنر مجسمه سازي و نقاشي و ترانه سازي و غيره داراي نمونه هاي پر ارج در زمينه استفاده هنرمندانه شکل نو براي بيان مضامين نوست Ñ.

 


 

Ñ توضيح بيشتر: « پايه و رو بنا » درس هاي 55 و 57 - « شيوه توليد » درسهاي 50 تا 52

اصطلاحات :

مضمون و شکل ontenu , forme

 

فرمات PDF :                                                                                                                 بازگشت