ماترياليسم ديالکتيک
اميرنيک آئين
فصل چهارم : مقولات ديالکتيک
دنبال هيچ معلولي
بي ارتباط با علت نگرديم
درس 25- مقولات علت و معلول
1- توضيح دو مقوله و خصوصيات آن ها
2- جنبه هاي مختلف ارتباط دو مقوله علت و معلول
3- مفاهيم « انگيزه» و « شرايط لازم» در رابطه با مقوله علت
4- علت و دترمينيسم
5- اهميت علمي و عملي آموزش اين دو مقوله
اشياء و پديده ها جدا از يک ديگر نيستند بلکه متقابلا در ارتباطند. گروهي از مقولات مربوط به هر پديده و شيئي و گروه ديگر مربوط به ارتباط و به هم پيوستگي بين اشياء و روندها هستند. مقولات علت و معلول از اين گروه اند.
(1)
ما مي دانيم که برخي وقايع و روندها موجب پيدايش و بروز وقايع و روندهاي ديگر مي شود. مثلا خشکسالي و نيامدن باران مستقيما موجب مي شود که محصول ديم در کشاورزي به دست نيايد. گذشتن جريان برق از سيم نازک و مقاوم موجب درخشش و ايجاد نور مي شود. جنبش نجات بخش ملي و مبارزه ملل مستعمرات موجب مي گردد که سيستم مستعمراتي امپرياليسم متلاشي گردد. تسلط انحصارات امپرياليستي بر منابع طبيعي و شئون اقتصادي يک کشور موجب وابستگي سياسي و اقتصادي، نقض استقلال، رشد ناسالم، بحران و فقر توده زحمتکش مي شود.
وجود اين گونه ارتباطات و اين که حضور پديده اي موجب پيدايش پديده اي ديگر مي شود و به ما کمک مي کند سرشت داخلي پديده ها را بشناسيم و به کنه و ژرفاي آن پي بريم.
- پديده يا گروه پديده ها و روندهايي که قبل از پديده ديگري وجود دارند ( از نظر زماني قبل از آن ديگري هستند) و آن را الزاماٌ ايجاد مي کنند ( مي آفرينند، مي زايند، تعيين مي کنند) علت ناميده مي شود.
- آن پديده و روندي که به علت وجود و تأثير پديده و روند ديگر الزاماٌ به وجود مي آيد معلول ناميده مي شود. کشف رابطه بين علت و معلول، کشف پيوستگي بين دو پديده که در آن يکي مولد و ديگري مولود باشد، يک پله مهم در شناخت انسان و يک پيروزي بر رازهاي ناگشوده طبيعت و اجتماع است. دمکريت (ذيمقراطيس) فيلسوف يونان باستان خوش داشت بگويد: «من ترجيح مي دهم علت واقعي، اگر شده حتي يک پديده را کشف کنم تا اين که پادشاه ايران باشم».
تجربه و زندگي نشان مي دهد که چيزي از هيچ به وجود نمي آيد، براي هر چيز سرچشمه و منشايي هست و بر اثر علتي به وجود آمده، در بررسي مقولات علت و معلول بايد به نکات زير توجه داشت:
- اولا علت هميشه بر معلول پيشي دارد. ولي اين حکم بدان معنا نيست که در صورت بدنبال هم آمدن دو پديده ( تعاقب و توالي در زمان) يکي علت و ديگري معلول باشد. مثلا بهار پس از زمستان مي آيد ولي زمستان علت بهار نيست بلکه هر دوي آن ها به علت گردش انتقالي زمين به وجود مي آيند. عبارت «پس از آن، پس به علت آن» از دوران باستان يکي از پيش پا افتاده ترين سفسطه ها شمرده مي شد. در زمينه هاي اجتماعي از اين سفسطه سوء استفاده فراوان مي شود. براي فريب توده ها و تحميق آن ها، مبلغان طبقات استثمارگر و حکومت ها و تاريک انديشان از اين سفسطه استفاده مي کنند تا چنين وانمود سازند که چون ظهور يک پديده يا واقعه بعد از واقعه معيني بوده پس حتما معلول و نتيجه آن است.
- ثانيا وقتي علت موجود بود الزاما و حتما مطابق با قانونمندي هاي عمل علت، در صورت وجود شرايط لازم، معلول بايد به وجود آيد. به عبارت ديگر وابستگي علي، يعني علت و معلولي، تنها مربوط به توالي در زمان نيست، بلکه در حالي است که يکي ضرورتا دومي را ايجاد کند.
علت و معلول مقولات فلسفي هستند که رابطه متقابل آن ها يکي از عمومي ترين اشکال پيوند همگاني اشياء و پديده ها را نشان مي دهد.
همه ارتباطات علت و معلولي يک دست و در يک سطح نيستند.
در بين انواع علت ها به ويژه بايد علت عمده را تشخيص داد. علت عمده و اساسي آن علتي است که بدون آن، پديده معين امکان بروز پيدا نمي کند. خصوصيات اساسي معلول نيز وابسته به همين علت عمده است. جدا کردن علت عمده از ميان انبوه علل گوناگون به ما امکان مي دهد که در سلسله رويدادها مسئله اصلي را بيابيم، به قانونمندي اصلي و جهت اصلي گرايش پي ببريم.
مثلا توفيق کودتاي 28 مرداد علل مختلف دارد که عمده در بين آن ها توطئه مشترک امپرياليسم جهاني و ارتجاع ايران بود. اگر نقشه نو استعمار و فعاليت سازمان هاي جاسوسي امپرياليستي وهمدستي دربار تهران و ارتجاع نبود، معلول به وجود نمي آمد. ساير علل و عوامل که توفيق کودتا را ميسر کردند فرعي و تصادفي هستند. خصوصيات اساسي رژيمي که پس از کودتا بر ميهن ما حاکم شد (وابستگي همه جانبه، استبداد مطلقه، سياست ضد خلقي، نظامي گري ...) ناشي از همين علت عمده است. اگر به جاي علت عمده، علل فرعي و تصادفي و خارجي را بگذاريم به نتايج غلط خواهيم رسيد، ماهيت رژيم را نخواهيم شناخت و سياست هاي اساسي آن را به درستي ارزيابي نخواهيم کرد.
(2)
رابطه علت و معلول همه جانبه، متقابل و ديالکتيکي است. جوانب مختلف اين رابطه را بررسي کنيم:
الف - معلول که زائيده علت است که به نوبه خود بر علت بي تأثير نمي ماند. معلول پس از پيدايش منفعل نيست و فعال است، بروي آهنگ تکامل تأثير مي بخشد. مثلا تلاشي سيستم مستعمراتي بر علت خود که مبارزه خلق ها است در جهت تسريع آن تأثير متقابل مي بخشد.
وابستگي اقتصادي و سياسي بر علت خود که سلطه انحصارات امپرياليستي و سيطره نو استعمار است در جهت تحکيم آن تأثير مي کند. پس رابطه متقابل به معناي وابستگي و تأثير متقابل بين علت و معلول وجود دارد.
ب - ارتباط متقابل علت و معلول در اين امر نيز بروز مي کند که يک پديده يا روند از يک جهت و در يک سيستم مي تواند علت باشد و از جهت ديگري و در سيستم ديگر، به نسبت پديده ديگر، معلول. مثلا کودتاي شوم 28 مرداد معلول توطئه امپرياليست ها بود ولي خود آن علتي شد براي وابستگي همه جانبه سياسي و اقتصادي به امپرياليسم، تاراج منابع نفتي، نظامي گري و غيره. هر کدام از اين ها نيز به نوبه خود علت به وجود آمدن پديده هاي ديگر اقتصادي و سياسي شدند که در ميهن ما رخ داد.
پ - يک پديده مي تواند معلول علت هاي مختلف باشد. کمبود محصول کشاورزي ايران (به عنوان معلول) مي تواند ناشي از علت هاي مختلفي باشد نظير: - سياست ضد دهقاني رژيم گذشته، سياست مالي و بازرگاني آن، تأثير وابستگي هاي ضد ملي اقتصادي، وضع بد دهقانان و مهاجرت هاي روستايي، خشک سالي و آفت زدگي و غيره.
هر يک از اين علل مي تواند به کاهش سطح توليد کشاورزي منجر گردد. شکست يک اعتصاب مي تواند معلول فشار سبعانه پليس، عدم اتحاد کارگران، آماده نبودن شرايط، غلط بودن روش انتخابي و شعار برگزيده يا علل ديگر باشد. پس در هر مورد بايد کشف کرد که علت مشخص بروز يک پديده ( معلول) چيست.
ت - يک علت مي تواند چند معلول به وجود آورد. تابش آفتاب مي تواند در جايي برف ها را به يک باره آب کند و سيل به راه اندازد، در جاي ديگر خشکسالي به بار آورده محصول را بسوزاند. مهاجرت شديد روستايي (به مثابه علت) مي تواند معلول هاي مختلف داشته باشد: رکورد توليد کشاورزي مي تواند به بار آورد، مسائل اقتصادي شهري بي شمار ايجاد کند، دشواري هاي اجتماعي و خانوادگي و عاطفي بسيار به دنبال آورد... بايد ديد که در شرايط زماني و مکاني مشخص و از نظرگاه معين کدام معلول از بين تمام معلول هاي ممکن از يک علت زائيده شده است.
پس وجود يک پديده (به عنوان علت) حتما دليل بر معلول واحد نيست. در هر مورد بايد بررسي کرد که کدام معلول مشخص حاصل شده است.
ث - در روند حرکت واقعيت، علت و معلول مي توانند جاي خود را عوض کنند، آن چه علت بود معلول شود و آن چه معلول بود علت شود. زنجير بي پاياني از ارتباطات متقابل همگاني بين اشياء و پديده هاي جهان هست. هر يک از حلقات اين زنجير در عين حال هم علت است و هم معلول.
ج - رابطه متقابل بين علت و معلول به آن معنا نيست که هر يک ديگري را به طور مساوي مشروط مي کند و هر دو هم طراز و در يک سطح قرار دارند. در رابطه بين علت و معلول، نقش قطعي هميشه با علت است. علت است که سرشت پديده هاي موجود را تعيين مي کند.
معلول نقش مهمي بازي مي کند ولي در هر حال نقشي فرعي. در رابطه و تأثير متقابل بايد حتما و دقيقا علت را از معلول تميز داد. پس در بررسي رابطه دروني، بغرنج، متقابل، همه جانبه و ديالکتيکي علت و معلول بايد دانست که علت و معلول در هم موثرند مي توانند به هم بدل شوند، نبايد يکي را علت مطلق و ديگري را معلول مطلق شمرد. بايد توجه داشت که يک معلول مي تواند علت هاي مختلف داشته باشد و يک علت واحد مي تواند معلول هاي گوناگون به بار آورد، سلسله بي پاياني از علل و معلول ها در هم تأثير مي کنند.
(3)
در بحث مقولات علت و معلول بايد مقصود از مفاهيم «انگيزه» و «شرايط لازم» را روشن کرد که با مفهوم علت نزديکي و درعين حال تفاوت اساسي دارد. انگيزه حادثه اي است که مستقيما پيش از معلول روي مي دهد و با آن ارتباط دارد ولي علت نيست، منتهي موجب بروز و عمل و تأثير علت مي شود. مثلا تضاد طبقاتي و استثمار کارگر در کارخانه، علت اشکال مختلف مبارزه طبقاتي و منجمله اعتصاب است. حال آن که انگيزه يک اعتصاب مي تواند مثلا اخراج يک يا گروهي از کارگران يا توهين به آنها يا نبودن وسائل حفاظت فني يا پايمال شدن يک حق مشخص سنديکايي و غيره باشد. انحصار تنباکو و جريان تحريم آن در قرن پيش، انگيزه اي بود براي شروع نبرد عظيم ضد استعماري و دمکراتيک که به علل ويژه زائيده شد و به انقلاب مشروطيت انجاميد.
در ضمن بايد علت و انگيزه را از دستاويز يا بهانه نيز تميز داد. دستاويز عاملي است که با مسئله ارتباط بستگي ندارد ولي طرح و توسل به آن مي تواند براي پنهان نگاه داشتن علت پيدايش معلول مورد استفاده قرار گيرد. مثلا سوء قصد به شاه در بهمن 27 و به دنبال آن غير قانوني اعلام کردن حزب توده ايران، يا جريان تير اندازي به کشتي در خليج تونکن و به دنبال آن شروع تجاوز وحشيانه امپرياليسم آمريکا به ويتنام. بهانه و دستاويز معمولا به عنوان پرده دودي براي مخفي کردن علت واقعي به کار گرفته مي شود.
شرايط لازم آن محمل ها و مقدماتي هستند که بر پيوند متقابل بين علت و معلول تاثير مي گذارند، عمل علت را مشروط مي سازند.علت را بايد از شرايط لازم که تحت آن شرايط، تأثير خود را انجام مي دهد تميز داد. آب به علت گرما مي جوشد ولي براي آن که اين علت عمل کند شرايط ويژه نظير فشار معين هوا و غيره لازم است. انجام کودتاي 28 مرداد معلول توطئه مشترک امپرياليست ها و ارتجاع ايران بود اما اين علت در شرايط ويژه نبودن يک جبهه واحد نيروهاي مترقي و ملي و در درجه اول بين حزب توده ايران وجبهه ملي ايران توانست عمل کند. اين شرايط ميدان را براي تأثير علت که سازمان هاي جاسوسي آمريکا و انگلستان و کمپاني هاي نفت خوار در جريان آن نقش عمده را ايفا کردند فراهم آورد.
در بررسي روندهاي اجتماعي و براي عمل روزانه کشف علت و تمايز آن از «انگيزه» و از « شرايط لازم» حائز اهميت فراوان است.
زنجير روابط علت و معلولي اصل عليت در دنياي مادي جنبه عيني، عمومي و همگاني دارد. عليت اين امر ذهني و ساخته پندار و عقل ما نيست ولي ما مي توانيم آن را بشناسيم، رابطه عليت چهار خصيصه اصلي دارد:
1- خصلت عيني رابطه عليت، مهم ترين خصلت آن است. اين را تجربه بشري و علوم مختلف در تمام زمينه ها ثابت مي کند. رابطه بين تابش آفتاب و نتايج آن بين سياست هاي ضد دهقاني و عواقب آن بين توطئه امپرياليستي و کودتا، همه، به طور عيني، خارج از فکر و ذهن ما وجود دارند. اين رابطه بين علت و معلول را شعور ما نساخته است. در پراتيک و با تجربه مي توان در همه موارد ديد که تابش آفتاب چه نتايجي به دنبال مي آورد و ادامه سياست ضد دهقاني کار را به کجا مي کشاند و هر کجا که امپرياليسم توطئه کند چگونه رژيمي بر سرکار مي آيد. پس اولا رابطه عليت درخود واقعيت وجود دارد و عيني است ثانيا رابطه عليت را در پراتيک مي توان به محک تجربه درآورد.
2 - همگاني بودن رابطه عليت خصلت ديگر آن است. قانون عليت قانوني است که بدون استثناء تمامي روندهاي گيتي را در بر مي گيرد. هر سيلي که بيايد، هر خشکسالي که روي دهد، هر بار که محصول کم شود، هر رژيم ضد ملي که به حکومت رسد، در همه جا و در همه زمان داراي علتي هست. هيچ پديده اي بي علت نيست. هيچ علتي بي معلول نمي ماند.
رابطه بين علت و معلول استثناء پذير نيست، همگاني است. پس عليت پيوند و ارتباط عمومي پديده هاي واقعيت را مشخص مي کند و اين خصيصه داراي يک جنبه همگاني است.
3- خصلت ديگر رابطه عليت فعال بودن، اثر بخش بودن و زاينده بودن علت است. چرا که به دنبال خود معلولي را به وجود مي آورد. اين امر البته به معناي آن نيست که معلول به نوبه خود در روند حرکت شرکت فعال نداشته باشد.
4- رابطه عليت قابل شناخت است. انسان مي تواند در جريان شناخت و کار خود آن را کشف کند و به علل وجود هر پديده يا رويداد پي برد.
عليت مقوله فلسفي است که عمل متقابل بين علت و معلول را نشان داده و بدين نحو يکي از اساسي ترين شکل هاي پيوند متقابل وهمگاني اشياء و پديده ها به شمار مي رود.
همان طور که اشکال مختلف حرکت ماده بي شمار است، رابطه عليت نيز بي شمار و در هر زمينه از واقعيت عيني داراي مختصات مشخص و ويژه مي باشد. وجود علم تنها بر شالوده قبول اصل عليت و قابل شناخت بودن آن امکان پذير است.
عليت همراه با مقولات ضرورت و شناخت قانونمندي هاي عيني پايه مکتب فلسفي دترمينيسم است.
دترمينيسم آن مکتب فلسفي است که با وجود رابطه علت و معلولي و سلسله زنجير عليت ها معتقد است و جريان تکامل را در مجموع خود تابع عليت و قانونمندي مي داند. هر پديده و رويدادي به علت وجود و عمل يک علت، يک حادثه و پديده ديگر به وجود مي آيد و هرگاه که اين علت موجود بود ناگزير و جبرا معلول هم پديد خواهد آمد. هيچ پديده اي بدون علت به وجود نمي آيد.
به اين ترتيب دترمينيسم با هرگونه تصوري درباره علت مافوق الطبيعه و عناصر فريبنده اي که خود علتي نداشته باشد مغاير است.
دترمينيسم يکي از شالوده هاي اساسي نظري و اسلوبي براي کليه علوم طبيعي و اجتماعي است.
در ترمينيسم تئوري وابستگي متقابل پديده هاي جهان است که نشان مي دهد کليه پديده ها و روندهاي اجتماعي و رواني، در مجموعه شرايط معيني بر اثر علل ويژه اي به وجود آمده اند، ضرورتا به وجود آمده اند و قانونمندي هاي عيني حاکم بر اين امر بوده اند. Ñ
ماترياليسم ديالکتيک بر عليت تکيه دارد و رابطه عيني بين علت و معلول را در نظر مي گيرد و بيانگر تئوري دترمينيسم علمي و پي گير است که رها از برخورد متافيزيکي و مکانيکي است. ماترياليسم ديالکتيک بر وابستگي متقابل و تأثير و عمل متقابل پديده ها تکيه مي کند. خصلت عيني تصادف و رابطه ديالکتيکي بين ضرورت و تصادف را نشان مي دهد، تنوع و گوناگوني روابط علت و معلولي را به نسبت درجات و سطوح مختلف سازمان يافتگي ماده در نظر مي گيرد.
مقولات علت و معلول، با مقولات جبر و اختيار نزديکي دارند. قانون عليت در همه جا و همه شئون عمل مي کند و موجب پيدايش اصل جبر است. در طبيعت، جبر کور حکم فرماست به اين معنا که عناصر طبيعي خود قادر به درک روابط علت و معلولي و دخل و تصرف در آن نيستند اما در اجتماع و در صحنه تاريخ انسان وجود دارد که جهان و جامعه را مي شناسد و مي تواند آگاهانه عمل کند، مي تواند قوانين تکامل جامعه و ضرورت ها و چگونگي انتظام و تکامل پديده ها و روابط علت و معلولي را کشف کند و با شناخت آن ها بر روي آن ها و عملشان تأثير بگذارد و آن ها را به خدمت خود گيرد. در زمينه اجتماع نظريه مکانيکي و مطلق گرا در مورد جبر تاريخ و جبر زمان، مستقيما منجر به نفي تأثير و نقش عامل ذهني مي شود زيرا که چنين جبر کور ومطلقي، ضرورت هر گونه عمل انقلابي و آگاهانه توده مردم و مبارزه براي رسيدن به يک هدف اجتماعي را منتفي مي سازد و سرنوشت گرايي (فاتاليسم) را که انسان را مقهور سرپنجه يک تقدير جبار و چيره ناشدني وانمود مي سازد اشاعه مي دهد.
بدين سان در جامعه جبر کور عمل نمي کند و بر حسب آن که تا چه اندازه معرفت انساني تکامل يافته باشد و درجه تشکل و اقدام وي براي شناخت و به خدمت گرفتن عليت پيشرفته باشد به همان نسبت اختيار بشر بيشتر شده و تأثير عمل وعلم بشر بر روندهاي اجتماعي فزوني مي پذيرد. همين امر که در جامعه و در طبيعت عليت وجود دارد تعيين هدف و کوشش براي رسيدن به آن را ممکن مي سازد. اگر عليت و قانونمندي وجود نداشت، نمي شد هدفي براي فعاليت خود تعيين کرد و در راه آن مبارزه و کوشش کرد.
(5)
شناخت و کاربست رابطه هاي علت و معلولي، در همه زمينه ها اهميت فراواني دارد. تا علت پيدايش پديده اي معلوم نشده اين پديده يک راز، يک معما و موجد پندار و وهم است، معجزه و خرافه از آن زائيده مي شود، سرچشمه ترس، افسانه و از خود بيگانگي است.
کشف رابطه عليت پرده ها را به کنار مي زند، بر تاريکي روشني مي افکند. کشف علت يعني شناخت پديده يعني سلطه بر آن.
تا وقتي علت سراب يا کسوف وخسوف يا رعد و برق يا جذر و مد يا بيماري هاي واگير و غيره معلوم نبود، هر يک از آنها رازهاي شگفت انگيز و افسانه اي مي نمود. ولي هنگامي که علت اين پديده ها کشف شد، افسانه و وهم جاي خود را به علم داد. امروز نيز علم در پي کشف علل پديده هايي چون تله پاتي ( احساس از دور) و يا «مثلث هاي معروف مرگ» در اقيانوس ها و غيره است. هر وقت که به علت هر يک از اين پديده ها پي برديم معما حل و مسئله آسان و بديهي خواهد شد.
شناخت علل پديده هاي سودمند امکان مي دهد که در راه تشويق و تسريع و تقويت آن ها فعاليت کنيم تا معلول مورد نظر ايجاد شود يا برعکس در جهت کند کردن و بي تأثير کردن و محو علل پديده هاي زيانمند بکوشيم تا معلول ناخواسته به وجود نيايد يا تضعيف شود.
در فعاليت عملي و انقلابي به ويژه اهميت دارد که علت عمده و اساسي ايجاد هر پديده را از ميان تمام علل ديگر تميز دهيم تا مبارزه متشکل و سازمان يافته را متوجه علت عمده نماييم. چنين است مثلا پي بردن به اين مسئله که علت اساسي وضع گذشته ميهن ما سلطه امپرياليسم و وجود رژيم استبدادي بودà.
Ñ دترمينيسم وابسته به جهان بيني ماترياليستي است، به وجود عيني جهان و قوانين آن معقتد است، ايده آليسم يا کاملا دترمينيسم را رد ميکند، يا هدف غائي و ازلي از قبل تعيين شده اي را اصل قرار مي دهد که بنابر مشيت ازلي همه چيز به سوي آن غايت پويان است ( غائيت ) يا مي گويد که ذهن وتفکر به قصد سهولت کار وتنظيم انديشه ها براي پديده ها روابط علت و معلولي قائل مي شود ( مثلا در فلسفه کانت)
دترمينيسم از دوران باستان در وجود فلاسفه اي چون هراکليت ودمکريت و اپيکور نمايندگان برجسته اي داشته است. پس از قرون وسطي فلاسفه و دانشمنداني چون گاليله وبيکن و هابس و دکارت و سپينوزا از آن سطحي عالي تر مدافعه کرده و شالوده تکامل علوم را پي ريزي نمودند.
ولي ماترياليسم قبل از مارکسيسم يا دترمينيسم به نحوي متافيزيکي ومکانيکي برخورد مي کرد، آن را با عليت مکانيکي يکي مي گرفت و مطلق مي کرد،خصلت عيني و نقش اتفاق و تصادف در روند تکامل منکر مي شود، ويژگي هاي قانونمندي اشکال عاليحرکت ماه را در نظر نمي گرفت. در چار چوب تنگ اين نوع نظريات توضيح عليت در پديده هاي زيست شناسي و امور رواني و مسائل اجتماعي ممکن نبود. نمونه اين برخورد نظريات لاپلاس رياضي دان بزرگ فرانسوي است. جبر مکانيکي تمام تنوع علل و تأثيرات متقابل و عوامل گوناگون راناديده گرفته و تنها تأثيرات مکانيکي و خارجي را به طور مطلق در نظر مي گيرد.
à اصطلاحات :
علت و معلول cause , effect
فرمات PDF : بازگشت