بازگشت

کتاب اول

ماترياليسم ديالکتيک

اميرنيک آئين

 

فصل چهارم : مقولات ديالکتيک

من

نمي تواند جدا از

ما

بررسي تاريخي - اجتماعي شود

درس 22- جزء، کل، سيستم

1 - کل چيست و انواع آن کدامند ؟

2- تعريف اين مقولات

3 - رابطه اين مقولات

4 - يگانگي ديالکتيکي اين مقولات

5 - اهميت شناخت و کاربست  اين مقولات

 

         مفاهيم جزء و کل و سيستم با مقولاتي که قبلا مطالعه کرديم يعني خاص و عام ارتباط نزديک دارند.

(1)

هر شيئي و پديده اي داراي ساختاري (استروکتوري) است، از اجزايي که آن را تشکيل مي دهند و عناصري که به اين يا به آن شکل در کنار هم گرد آمده و با هم پيوند دارند، ترکيب يافته و ساخته شده است. جمع تمام اين اجزاء را کل مي ناميم و بسته به اين که نوع پيوند اجزاء چگونه باشد و عناصر متشکله به چه نحوي با هم در ارتباط باشند کل ها را به انواع مختلف تقسيم مي کنيم.

اگر اشياء و اجزاء به طور ساده گرد آمده باشند و بين آن ها پيوندي دروني و ضروري وجود نداشته باشد در اين صورت جمع حاصله انبوهي سازمان نيافته است که در آن پيوند بين عناصر متشکله تصادفي و خارجي است. مثلا يک صخره مرکب از انواع سنگ هاي خارا و معدني و شن و ماسه و گچ و غيره با ترکيب هاي مختلف و نسبت هاي متفاوت است. اين عناصر ناهمگون و ترکيبات اتفاقي و متفاوت آن ها بر اثر شرايط تصادفي با پيوندي خارجي در کنار هم قرار گرفته اند و به صورت صخره اي در آمده اند. پيوند بين اين اجزاء دروني و ضرور نيست. مثال ديگر: يک کلاس درس مرکب از تعدادي شاگرد با مشخصات متفاوت (اجزاء) است. اين امر که اين عده دانش آموز در اين کلاس درس (کل) جمع شده اند تصادفي است و اين تصادف ناشي از سکونت خانواده هاي آنان در يک محله و در خانه هاي نزديک به هم است ( پيوندهاي خارجي). هيچ علت ضروري موجب گرد آمدن آن ها درست در اين کلاس نشده آن ها مي توانستند در کلاس ديگري باشند و از لحاظ تحصيلي «کل» ديگري را تشکيل دهند. از اين نظرشاگردان گرد آمده در اين کلاس را تنها پيوندي مکانيکي تصادفي و خارجي به هم متصل کرده است.

يک چنين انبوهي را «کل سازمان نيافته و بي نظم» مي خوانيم و قاعدتا خواص يک چنين «کل» عبارت است از جمع خواص «اجزاء» متشکله آن و در آن «اجزاء» داراي پيوند قانونمند و روابط متقابل ديالکتيکي نيستند.

به جز اين حالت که ديگر مورد بحث ما نيست (چون حاصل ارتباط ديالکتيکي نيست) در يک «کل» «اجزاء» داراي پيوندهاي ضرور داخلي هستند. بين اجزاء عمل و عکس العمل وابستگي و پيوند دروني و قانونمندي وجود دارد.

چگونگي ارتباط ديالکتيکي و پيوند دروني بين اجزاء در يک کل يکي از جوانب اساسي هستي شيئي يا پديده را تعيين مي کند، به ترتيبي که خصوصيات «کل» ديگر جمع رياضي خواص «اجزاء» نيست. کما اين که خصوصيات اتم جمع ساده خصوصيات الکترون ها و پروتون ها و نوترون هاي موجود در آن نيست. يک چنين کلي را سيستم مي ناميم که خود آن به دو شکل اساسي تقسيم مي شود:

-                     يک اتم، يک ملکول، يک ياته (سلول زنده)، سيستم عصبي، يک حزب سياسي، منظومه شمسي را در نظر آوريم. هر يک از اين ها مجموعه به هم پيوسته اي از اشياء و روندها هستند که با نظم ويژه اي به هم وابستگي دارند، اجزاء آن ها را پيوندي دروني به هم متصل مي کند و سازمان مي دهد و پيدايش آن ها ثمره يک سير تکاملي است. يک چنين کلي را «کل سازمان يافته يا منظوم» مي خوانيم.

خواص کل سازمان يافته، هم مربوط است به خواص اشياء و اجزاء متشکله آن و هم وابسته است به خصلت پيوندهاي اين اجزاء. عناصر متشکله يک «کل سازمان يافته» از ثبات و مداومت نسبي معيني در ارتباط متقابل با يکديگر برخوردار هستند.

-                     ارگانيسم يا سازواره انسان يا يک «نوع» در زيست شناسي، يا جامعه در نظر آوريم. باز با مجموعه اي از اشياء و روندها روبرو هستيم. منتهي اين ها چنان مجموعه بغرنج و تکامل يافته اي است که مي توانيم آن را مرحله عالي کل سازمان يافته بدانيم. يک چنين سيستمي را که اعضاء آن داراي پيوند دروني و عضوي هستند و به نحو بغرنج با هم در ارتباطند «کل ارگانيک يا منظم» مي خوانيم. ويژگي خاص اين گونه کل ارگانيک عبارت است از تکامل دروني خودرويي و خودزايي اجزاء آن.

تقسيم بندي کل به انواع مختلف از روي ملاک پيوندهاي مختلف اجزاء صورت گرفت و اين نشان مي دهد که نه فقط اجزاء هر کل بلکه شکل و خصلت پيوندهاي اين اجزاء چه اهميت فراواني دارد. براي اين گروه ها مي توان اسامي «کل بي نظم » که سيستم نيست و « کل منظوم » و « کل منظم» ( که سيستم بوده و داراي ارتباط ديالکيکي و موضوع بحث ما نيستند ) را پيشنهاد کرد. ولي در هر حال بايد تفاوت اساسي را در نظر داشت که عبارت است از : در مورد اول پيوند خارجي و تصادفي ( انبوه بي نظم و سازمان نيافته ) درمورد دوم پيوند دروني و ضرور ( سيستم در مرحله سازمان يافته ) و در مورد سوم پيوند متحرک و خود زا ( براي سيستم عالي در مرحله ارگانيک ).

(2)

کل نمي تواند خارج از اجزاء خود وجود داشته باشد. مثلا تمامي دستگاه گردش خود را مي توان نسبت به ساير مجموعه ارگان ها از نظر ساخت و عمل کرد و وظيفه و غيره يک کل دانست که از اجزايي نظير قلب، سرخرگ ها، مويرگ هاي و سياهرگ ها درست شده است. اين کل ( دستگاه گردش خون) خارج و جدا از «اجزاء خود» ( قلب و رگ ها ) نيست يک اتم مرکب از نوترون و پروتون و الکترون و... کلي است که الکترون ها به ترتيب خاصي در مدارهاي مختلف آن و در هسته اش پروتون ها و نوترون ها... اجزاء متشکله آن را تشکيل مي دهند. کل اتم عبارت است از وحدت اين اجزاء در ترتيب و پيوند خاص. يک ملودي موسيقي عبارت است از نظم معيني از نت ها که داراي پيوند منظم و دروني با هم هستند و اجزاء مختلفه کل ملودي مربوطه را تشکيل مي دهند. رابطه بين آن ها است که ملودي مربوطه را ميسازد. يک حزب سياسي به مثابه کل عبارت است از پيوند ارگانيک اجزايي نظير اعضاء متشکل در حوزه هاي، کميته ها در مدارج مختلف تشکيلاتي، ارگان هاي گوناگون، رهبري مرکزي، ايدئولوژي و سياست آن و کارنامه و برنامه عمل آن و...

به اين ترتيب مقوله جزء شيئي را در رابطه با کل مشخص مي سازد.

کل جمع ساده جزء نيست. درست است که قطره قطره جمع گردد وانگهي دريا شود ولي دريا که شد ديگر تنها قطره ها نيست بلکه يک عامل مهم جغرافيايي و ايدئولوژيک( محيط زيست) و اقتصادي است. درست است که جامعه جمع افراد است اما ديگر فردها نيست بلکه جامعه است و صحنه بحران هاي اقتصادي و نبردهاي طبقاتي و...

         مقولات کل و جزء بيانگر ارتباط و هم پيوندي بين اشياء و روندهايي است که يکي از آن ها به مثابه کل بغرنج وجامع و واحد عبارت است از جمع به هم پيوسته از اشياء و روندها که از اجزاء اين کل را تشکيل مي دهند و اجزاء به ترتيب ويژه اي در درون کل با هم ارتباط دارند.

         همان طور که کل جدا از اجزاء خود نيست و بدون آن ها وجود ندارد، متقابلا       مي توان گفت که در هر يک از اجزاء نيز کل وجود دارد. قلب خارج از دستگاه مربوطه يک قطعه عضله خاص است نه وسيله ويژه به گردش درآوردن خون، نت خارج از ملودي مربوطه يک صدا است نه ترکيب کننده ملودي، بالکن خارج از ساختمان مقداري سيمان و آهن است نه بخشي از يک معماري.

سيستم عبارت است از مجموعه به هم پيوسته اي از عناصر و اجزايي که داراي ارتباط ضرور و داخلي بوده و يک کل واحد را نسبت به محيط پيرامون، نسبت به شرايط مجاور و نسبت به ساير سيستم ها تشکيل ميدهد.

مفهوم سيستم در برابر مفهوم توده انبوده و تصادفي يا «کل سازمان نيافته و بي نظم» قرار دارد. هر سيستمي يک «کل» است و از وحدت «اجزاء» خود درست مي شود. مقولات «کل» و «جزء» محتوي مفهوم سيستم را مشخص مي سازد.

سيستم آن چنان کلي است که داراي اجزاء سازمان يافته بوده و پيوند دروني و ضرور بين اين اجزاء به نحوي است که خصلت هاي ويژه و تازه اي را براي سيستم به وجود مي آورد.

علوم مشخصه وجود سيستم هاي مختلف را در طبيعت و جامعه و تفکر نشان داده و موضوع بررسي قرار مي دهند.

(3)

در رابطه بين کل و جزء کل عامل تعيين کننده است. اجزاء تحت الشعاع عمل کل قرار دارند  هر جزئي در عين حال که فرديت نسبي خود را دارد و مقوله خاصي است زير تأثير کل و سيستمي است که در آن واقع مي گردد. يک شيئي يا پديده اگر جزئي از يک کل باشد يا نه خصلت و نقش کاملا متفاوتي پيدا مي کند. يک اتم آزاد با يک اتم داخل در ترکيب ملکول کاملا با هم متفاوت اند. بابک با قيافه و شغل و سن و ساير مشخصات فرديش به کلي با همان بابک به مثابه عضو حزب به مثابه جزئي از يک کل تفاوت دارد، به مثابه اين جزء وظايف و حقوق و شخصيت و مسئوليت هايي دارد که به کلي او را از فرد معمولي بابک متمايز مي کند. يک نت موسيقي تنها کاملا با همان نت در جاي مشخصش در اين يا آن ملودي در اين يا آن سمفوني وتصنيف فرق مي کند.

ويژگي و خصلت هاي «جزء» به طور اساسي وابسته است به «سيستم» به «کلي» که بخشي از آن است.

يک شيئي يا پديده معين مي تواند از نظرگاه هاي مختلف به خاطر نوع رابطه اش با ساير اجزاء جزئي از اين يا آن کل باشد. بابک مي تواند از يک نظر (تعلق ميهني) جزئي از کل « ايراني» شمرده شود. از نظرگاه ديگر (طبقاتي) جزئي از کل «کارگر» از نظر ديگر(وابستگي سازماني) جزئي از کل«توده اي» و حتي از نظرگاه بزرگتري (نوع زيست شناسي ) جزئي از کل « انسان» باشد.

«کل » و «جزء» مقولات نسبي هستند.

آنچه که از نظر رابطه با ساير اجزاء خود «کل» محسوب مي شود از نظرگاه ديگر و به نسبت ديگري و از آن جا که همراه با عناصر ديگري سيستم بالاتري را تشکيل مي دهد       مي تواند جزئي باشد از کل ديگري. ايراني مثلا خود جزئي است از کل آسيايي، انسان خود جزئي است از کل جانوران. اتم که کل بود مرکب از مجموعه نوترون ها و پروتون ها و الکترون ها و غيره، خودجزئي است در يک ترکيب ملکولي و اين ملکول خود به نسبت مثلا ياخته.(سلول) که بخشي از آن مي تواند باشد يک جزء است و اين ياخته نيز جزء است نسبت به يک بافت مثلا در فلان عضله يا فلان برگ. سيستم گردش خون که خود کل بود نسبت به اجزاء متشکله اش ( قلب و رگ ها و غيره ) به نوبه خويش جزئي است از ارگانيسم بدن انساني که مرکب از دستگاه هاي مخلف عصبي و گوارشي و استخواني و عضلاني و... است. حزب که خود کل بود نسبت به اجزاء متشکله اش جزئي است ازارگانيسم بغرنج جامعه بشري همراه با اجزاء ديگري نظير انواع طبقات اجتماعي و امور توليدي و نهادهاي روبنايي و فرهنگ و علم و غيره...

         هرسيستم پست تر و ساده تر درسيستم عالي تر و بغرنج تري قرار دارد و جزئي براي آن است. مثال ها را تازه همه از کره زمين گرفتيم، همه آن ها جزئي هستند از کل زمين که خود جزئيست از منظومه شمسي و اين نيز خود جزئي از يک کهکشان معين و همين طور تا بي پايان. علوم معاصر سراسر طبيعت را به مثابه سلسله مراتبي از سيستم ها مطالعه مي کند.

هر کلي جزئي از يک کل جامع تر است.

هر قدر انديشه ما کل جامع بزرگي را در نظر آورد بازهم همواره اين کل، جزئي از يک کل بزرگتر و بزرگتر خواهد بود. جهان بي پايان است.

(4)

اجزاء در خارج از کل مربوطه نه تنها يک رشته از خواص اساسي خود را از دست مي دهند، بلکه اصولا نمي تواند شخصيت خود را حفظ کرده و از نظر کيفي مشخص و معين باشند. (مانند نت خارج از ملودي، قلب خارج از دستگاه گردش خون، بالکن خارج از ساختمان ).

در عين حال و از سوي ديگر وجود وعمل و تأثير و فعاليت هر «جزء» هر اندازه هم کوچک باشد براي موجوديت و بروز خصلت کل ضروري است حذف برخي از اجزاء يک سيستم يا وارد کردن اجزاء نو در آن و گاه حتي جابه جاکردن اجزاء موجود مي تواند تمامي سيستم را عوض کند يا در آن تغيير جدي به وجود آورد.

بنابر اين در يک سيستم هم اجزاء متشکله داراي پيوند و عمل متقابل هستند و هم بين کل و اجزاء پيوند و عمل متقابل وجود دارد.

نه فقط ارتباط بين اجزاء يک کل، بلکه بين کل و هر يک ازاجزاء پيوندي متقابل است. آنها در يگانگي ديالکتيک هستند.

مثلا کل شعور بشري مجموعه است از محسوسات، مفاهيم، حافظه، دقت و غيره. منتهي اين يک گردآوري مجزا و در کنار هم قرار گرفتن مکانيکي، خارجي و تصادفي اجزاء بدون ارتباط هر جزء با کل نيست بلکه يک کل به هم پيوسته و در هم بافته است که در آن هر يک از اجزاء نقش و تأثير خود را دارد و يگانگي کل و جزء را به وجود مي آورد که يک وحدت ديالکتيکي است.

اين رابطه ديالکتيک در عين حال يک جانب را در ديگري مستحيل نمي کند. هر جزئي در درون کل داراي نوعي استقلال نسبي است ويژگي هاي مشخص«جزء» ناشي از آن است.

قانون مناسبات بين کل و اجزاء آن چنين است.

هر قدر پيوند اجزاء نزديک تر و بغرنج تر باشد، تأثير و عملکرد عمل «کل» بر روي جزء بيشتر و بنابر اين استقلال عمل نسبي و خود بودگي نسبي جزء کمتر است.

در عصر ما مطالعه رابطه ديالکتيکي سيستم هايي که آن ها را خودکار يا با تنظيم دروني مي ناميم، اهميت فزاينده اي مي يابند. مثلا ارگانيسم موجود زنده يا ماشين هاي سيبرنتيک، شمارگرها چنين سيستم هايي هستند.

برترين شکل پيوند ديالکتيکي بين کل و جزء بين سيستم هاي فرعي و بخش هاي آن را در ارگانيسم مي يابيم. يک ارگانيسم يا سازواره، يعني يک سيستم به نحو عالي سازمان يافته و منظم (نظير ارگانيسم بدن انساني ياارگانيسم جامعه بشري) در وهله نخست مرکب از اجزاء نيست بلکه نخست مرکب از ارگان ها – اعضاء – است. اعضايي که فريک با تمام بغرنجي خود و اعمال مشخص وبافت و ساخت ويژه خويش با يکديگر در پيوندي بغرنج و متقابلند. عالي ترين شکل يک کل ارگانيک را جامعه بشري با سيستم ها و بخش ها و ترکيبات اجتماعي مختلف آن، با خانواده و دولت و طبقات وعوامل روبنايي و... به ما عرضه مي دارد. جامعه عبارت است از يک کل که از درون مجزا به بخش ها وسيستم ها است و هر بخشي و سيستمي به نوبه خود مرکب از بخش هاي تابعه و سيستم هاي فرعي است. پيدايش و رشد هر يک از آن ها زير تأثير عامل ترکيب کننده و به هم پيوند دهنده اجتماع يعني روند توليد مادي صورت مي گيرد.

آن قوانين عمومي که راه و سمت عمومي تکامل کل اجتماع را تعيين مي کنند ماهيت و سمت تکامل هر يک از اجزاء آن را تعيين مي نمايند. به هم پيوندي اين اجزاء و اعضاء و سيستم هاي دروني، بغرنج و عميق است و در نتيجه تأثير کل بر آن ها هر چه بيشتر و قاطع تر.

(5)

 در امر شناخت کاربرد دو مقوله کل و جزء فراوان و ضرور است. ما از طريق تجزيه و تحليل اجزاء يک کل را مورد مطالعه قرار مي دهيم و خصلت پيوندهاي اجزاء از يک سو و بين کل و اجزاء از سوي ديگر را کشف مي کنيم. هنگامي مي توان به خواص يک کل پي برد که طبيعت و خواص اجزاء آن را دانسته باشيم. ماهيت وخواص اتم وچگونگي ترکيب ترکيب آن ها را دانسته باشيم. ماهيت و خواص اتم وچگونگي ترکيب آن ها با هم تا موقعي که اجزاء متشکله هسته و پوسته اتم وخواص اين اجزاء کشف نشده بود نامفهوم بود. ماهيت و خواص نظام سرمايه داري به مثابه يک کل هنگامي پديدار شد که اجزاء متشکله آن وخصلت کار و توليد کالا و ارزش مصرفي و چگونگي استثمار واضح ارزش توسط مارکس کشف شد و در پرتو آن جوانب مختلف روبنايي جامعه سرمايه داري مورد مطالعه قرار گرفت. به نوبه خود و در جهت متقابل در پرتوي قانونمندي هاي جاري در سيستم وشناخت کل مي توان نور بيشتري بر شناخت هر يک از اجزاء و عناصر مرکب انداخت. مطالعه جزء بايد هميشه طبيعت کل را در نظر گيرد. اين دو جانب مسئله داراي اهميت متدولوژيک فراوان است.

نقش ارگان ها و اجزاء وابسته است به جايي که در يک ارگانيسم، در يک سيستم احراز مي کنند. ساخت و نقش ويژه هر جزء وابسته به طبيعت کلي است که اين ها جزئي از آنند. نقش مويرگ ها و ساخت و وظيفه آن را جزء در رابطه با سيستمي که جزء آن است (دستگاه گردش خون) وجز در زمينه عمومي ارگانيسم مورد بحث( بدن انساني ) جدا از ارتباطات اجتماعي او، جدا از محيط پيرامون مطالعه کرد. درمورد همه پديده ها وروندها چنين است. کشف و درک ارتباط ديالکتيکي بين کل و جزء در شناخت هر پديده و روندي داراي اهميت خاص است.

سه انحراف در اين زمينه قابل ذکر است :

-                     ايده آليسم جزء را از کل مجزا مي کند. به ويژه در مورد انسان، تأثير روابط اجتماعي واقعي را که بدون آن ها انسان نمي تواند وجود داشته باشد ناديده مي گيرد، مدعي مطالعه من انسان است، جدا از همه عوامل، جدا از همه ميکروسيستم ها (سيستم هاي کوچک) و ماکرو سيستم ها (سيستم هاي بزرگ وبزرگ تر) که انسان در آن زيست مي کند.

-                     ماترياليسم سطحي و مکانيکي کل را تنها مجموعه و حاصل جمع کمي اجزاء           مي شمارد و تنوع کيفي اشياء را چيزي جزء ترکيبات مختلفه کميت ها نمي داند.

-                     برخي از ايده آليست ها با قبول اين تز درست که کل چيزي برتر از جمع اجزاء آنست از کل بتي مي تراشند و مي گويند که آن چيز برتر و بيشتر خود يک اصل روحي و خلاق است که خارج از شيئي و پديده و اجزاء ان وجود دارد و گويان آن را به پيش ميراند.

نظريه ماترياليستي ديالکتيکي درباره کل و جزء معتقد است که کل فقط جمع ساده اجزاء نيست بلکه صاحب چيزي بيشتر و برتر است که عبارت است از نحوه ويژه ارتباطات، پيوند اجزاء و عناصر ساختار مربوطه. هيچ زمينه ورشته اي از شناخت نيست که مستغني از مقولات کل و جزء باشد. مارکسيسم سيستم را در بغرنجي و پويايي ديناميسم آن مطالعه مي کند ·.

 


 

· اصطلاحات : جزء، کل، سيستم Partie. Tout. systeme

 

فرمات PDF :                                                                                                                             بازگشت