راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

 

ماترياليسم ديالکتيک

اميرنيک آئين

فصل پنجم - تئوری شناخت

 

شناخت

از کدام مراحل می گذرد؟

 

درس 32- مرحله حسي روند شناخت

1- دو مرحله شناخت

2- احساس

3- ادراک

4- تصور

(1)

جريان و راه شناخت يعني اينکه شناخت ما از کدام مراحل مي گذرد و چه منازلي را طي مي کند تا به سرمنزل مقصود برسد و شناخت (معرفت) تازه ای حاصل شود. شناخت روندی است دائما در حال تکامل و حرکت. اين حرکت از نظاره مستقيم و تماس حسي با اشياء و پديده ها آغاز مي شود و اشکال و مدارج مختلفي را مي پيمايد تا به تفکر تجريدی برسد که خود آن نيزمراحل و مدارجي دارد و از آن جا نيز باز به پراتيک به مثابه هدف شناخت باز مي گردد.

         شناخت دارای دو مرحله اساسي است: اول مرحله حسي، دوم مرحله تعقلي (منطقي). روند شناخت روندی بغرنج، ديالکتيکي و يگانه است و دو جنبه اساسي آن، دو مرحله آن،  حسي و تعقلي با يکديگر متحد و با هم در پيوندند. ما به علت ضرورت آموزشي ناچار جداگانه هر مرحله را بيان مي کنيم و سپس طي درس جداگانه ای به مسئله وحدت آن ها      مي پردازيم. لنين در «دفاتر فلسفي» خود ديالکتيک روند شناخت را چنين بيان کرده است: «از احساس مستقيم زنده تا تفکر تجريدی و از آن جا تا پراتيک چنين است راه ديالکتيکي شناخت حقيقت، شناخت واقعيت عيني.»

         مرحله حسي شناخت (که آن را شناخت تجربي يا آمپيريک نيز مي نامند) چيست؟

اولين گام شناخت، آشنايي با شيئي و پديده دنيای خارج است که از راه اعضاء حواس دست  مي دهد. از طريق حواس مختلفه بينايي و شنوايي و بويايي و چشايي و لامسه (در فارسي پسايي از مصدر پساويدن يعني لمس کردن) يعني تماس مستقيم با اشياء، نخستين گام در راه شناخت برداشته مي شود. اعضای حواس انساني تأثيرات جهان پيرامون را به شعور انساني منتقل مي کنند. شناخت حسي دارای شکل ها و پله های مختلف است که مهم ترين آن ها عبارتند از: اول احساس (پساوش) – دوم ادراک ( دريافت ) – سوم تصور( انگاشت)

(2)

اول احساس - احساس يعني انعکاس مستقيم و بلاواسطه خواص و صفات مختلف شيئي که بر روی اعضای حس تأثير مي گذارد. گرمي يا سردی، تيرگي يا روشني، زبری يا نرمي، صافي يا خشونت، درشتي يا کوچکي، انواع رنگ ها، بوهای گوناگون و ساير خواص اشياء بر اعضاء حواس (از راه چشم و گوش و بيني و پوست و غيره) تأثير مي گذارند و احساس معيني به وجود مي آورند. علوم مختلف (و به ويژه در اين مورد فيزيولوژی) نحوه عمل ارگان های مختلف حواس، اعصاب منتقل کننده تأثيرات به مغز و آناليزاتورها را روشن کرده و جا و طرز عمل بخش های مختلف و نواحي ويژه و تخصصي مغز را که اطلاعات به آنجا مي رسد تعيين کرده است. در حيوانات عالي و انسان دستگاه های گيرنده ويژه حسي وجود دارد که هر يک از آن ها نقطه بازتاب و پايگاه مربوطه خود را در پوسته مغزی دارا هستند (آناليزاتورها) و هر يک خواص گوناگون اشياء را منعکس مي کنند.

         مثلا دستگاه بينايي از چشم و اعصابش گرفته تا مرکز ويژه آن در مغز همه با هم و طي عمل يگانه خويش، باعث بينايي مي شوند. احساس تنها در مرزهای معين تأثير عامل خارجي به وجود مي آيد يعني تأثير بايد به حد کمتر از اندازه معيني ضعيف و بيشتر از حد معيني قوي نباشد، بايد به حد معيني برسد و از حد معيني تجاوز نکند. در غير اينصورت اعضاء حس ديگر آن را «نمي گيرند». مثلا بينايي مربوط به طول موج های معيني از طيف در فاصله بين قرمز و بنفش است که مادون قرمز و ماوراء بنفش را چشم ما نمي تواند تميز دهد. همين طور است حس شنوايي، بويايي و... دانش بشری امروز به چگونگي تأثير خواص اشياء بر روی ارگان های حس و انتقال انرژی تحريک خارجي از مجرای اعصاب به مغز پي برده است و اين آگاهي مرتبا دقيق تر وکامل تر مي شود.

         احساس ثمره اثر کردن اشياء جهان خارجي بر روی اعضاء حس است.

اگر تمام کانال های انتقال تأثير اشياء خارجي بر ارگان های حس قطع شود، يعني هيچ يک از آن ها کار نکند در آن صورت هيچ اطلاعي به شخص نخواهد رسيد و مغز از هرگونه فعاليتي عاجز خواهد ماند. شناخت واقعيت عيني غير ممکن خواهد شد.

         احساس منشاء شناخت و مبنای قضاوت درباره هر چيزی است. اهميت آن نيز در همين نکته است که آشنايي به دست آمده توسط احساس پايه جريان بعدی شناخت قرار مي گيرد. احساس سرچشمه شناخت و يگانه سرچشمه آن است.

         لنين احساس را به مثابه صورت ذهني از دنيای عيني توصيف مي کند. يعني احساس انعکاس اشياء عيني است به صورت ذهني. قبلا آموختيم که انعکاس عبارت است از يک خاصيت عمومي ماده. عبارت است از اين استعداد اجسام يا سيستم های مادی که با تغييرات دروني خويش مي توانند به تأثير مختصات اشياء يا سيستم هايي که با آن ها عمل متقابل و پيوند دارند به شکل ديگری پاسخ گويند و پيامدی حاصل گردانند. مغز انساني نيز يک سيستم مادی بسيار بغرنج است که با ميلياردها نورون (سلول عصبي) خود و تغييرات معين فيزيکو شيميايي قادر است کليه مشخصات اشياء و سيستم هايي را که انسان با آن ها برخورد مي کند منعکس کند. احساس پله اول اين شکل عالي انعکاس است. مختصات و تأثير اشياء و پديده ها نه به شکل خود آن ها بلکه بصورت ذهني دوباره خلق مي شوند. احساس نور يا احساس صدا شکل ذهني تأثير طول موج های معين است. پس بازآفريني تکرار مجدد نيست بلکه ايجاد به شکل تازه ای است يعني به شکل ذهني است.

         خصوصيات شخص و درجه تکامل ارگان های حس در خصلت اين صورت ذهني در چگونگي اين احساس به دست آمده تأثير مي گذارد.  يک سمفوني را يک منقد موسيقي و يک شخص با فرهنگ موزيکال تربيت يافته و يک فرد عادی به طور مساوی «نمي شنوند». بسيار چيزها يکي تشخيص مي دهد که ديگری حس نمي کند. يک شراب شناس حرفه ای     ده ها نوع طعم و بو حس مي کند که يک شخص عادی از تشخيص آن ها عاجز است. به عبارت ديگر تأثيرات خارجي واحد در اشخاص مختلف تأثير حسي يک سان به وجود        نمي آورند و از همين رو احساس محرک های خارجي به نسبت شخص و به نسبت رشد ارگان حس و عادت و ورزيدگي آن متفاوت است. اما آيا اين امر بدان معناست که اعضای حس درک صحيحي از جهان به دست نمي دهند؟ برخي از فلاسفه ايده آليست با تشبث به آن مقدمه درست نتيجه غلطي مي گيرند و مي گويند که موضوع شناخت ما اصولا فقط ترکيبات معيني از احساس های انسان است که خود اين احساس ها بسته به هر شخص فرق مي کند و بنابراين ما را به آنچه در آن طرف احساس قرار دارد دسترسي نيست و ما چيزی جزاحساس خود را نمي توانيم بشناسيم. اين فلاسفه که منکر امکان شناخت هستند معتقدند که هر انساني «جهان خود را دارد» و تعداد جهان ها به اندازه تعداد انسان هاست. ولي در واقع اين طور نيست و علي رغم تفاوت بديهي در احساس انسان های مختلف، اعضاء حس ما را فريب نمي دهند Ñ. چرا؟  

- اولا همه ارگان های حس جمعا عمل مي کنند و هر ترديدی در مورد عمل يک حس به کمک ديگری رفع مي شود وقتي حس باصره را کافي نبينيم از لامسه کمک مي جوييم و يا به ذائقه متوسل مي شويم. هر حس ديگری را تکميل مي کند.

- ثانيا نکته مهم اين که اعضای حواس همه انسان ها در امر شناخت شريکند. شناخت بشری امری انفرادی نيست بلکه جمعي است. حس لامسه انسان هاست که به ما درباره لطافت ابريشم اطلاع مي دهد حس بويايي همه انسان هاست که بوی خوش گل سرخ را گواهي مي دهد. اين يا آن خاصيت جسم خارجي يا آن تأثير محرک خارجي را نه يک ارگان حس بلکه ميليون ها و ميلياردها عضو متعلق به جمع انسان ها حس مي کنند.

- ثالثا انسان مي تواند از آلات دقيق، از وسائل آزمايشگاهي از تجربه و پژوهش، از پراتيک کمک بگيرد تا صحت احساس را دريابد. درعصر ما آلات و وسايل اندازه گيری و تشخيص  آزمايشگاهي به يک دستيار مهم انسان بدل شده اند.

- رابعا احساس به دست آمده در جريان تغيير اشياء و با ايجاد اشياء تازه به محک زده مي شود و اين خود ملاک مهم درستي احساس است. بدين ترتيب اعضاء حواس با کنترل يک ديگر و با نظارت احساس های انسان های ديگر و دستگاه های دقيق علمي و برتر از همه با نظارت تجربه و پراتيک درک صحيحي از اشياء به دست مي دهد.

- احساس پايه اوليه مرحله حسي، شناخت پله اول شناخت و ابتدايي ترين و ساده ترين جزء آن است.

(3)

دوم ادراک - پله دوم از مرحله حسي شناخت ادراک يا دريافت نام دارد. اگر در پله اول علامات و مختصات جداگانه اشياء منعکس مي گردد در پله ادراک که شکل عالي تر مرحله حسي شناخت است تصوير تمام و کمال شيئي با تمام جهات و خواص آن در مجموع خود انعکاس مي يابد. به اين ترتيب ما يک شيئي را در جامعيت خود با تمام خواص مختلفش که از راه حواس به ما رسيده در مي يابيم يا ادراک مي کنيم. نقشي که احساس در اين ميان ايفا    مي کند آن است که جزء ترکيب کننده روند ادراک است. ادراک ترکيبي است از اجزاء تشکيل دهنده خود از احساس ها. در واقع ما اشياء و پديده ها را هميشه ادراک مي کنيم يعني به طور جداگانه و تنهايي اين يا آن خاصيت آن ها را منعکس نمي کنيم بلکه مجموعه خواص و جهات هر يک را احساس مي کنيم.

از سطح پستانداران به بالا، مرحله حسي هرگز به احساس خاصيت يگانه ای از خواص شيئي محدود نمي شود و انعکاسي حسي هميشه به شکل ادراک انجام مي گيرد.

ادراک يک روند رواني است که توسط آن اشياء و پديده های واقعيت که به طور مستقيم روی ارگان های حس عمل مي کنند، با کليه خواص خود همچو يک مجموعه يگانه منعکس مي شوند.

تصويری که ما از هر شيئي پيدا مي کنيم ثمره اين روند است.

ادراک روند اساسي شناخت حسي انسان و پله کليدی مرحله حسي شناخت نزد انسان است.

         احساس طي تکامل و تکوين جانوران و سپس نوع انسان و همچنين در روند زايش و رشد هر فرد انسان نقش سازنده و فراهم کننده روند ادراک را ايفا نموده و پايه آن بوده و آن را تدارک ديده است. بنابراين بايد توجه داشت که نزد انسان ادراک با ادراک حيوانات و مرحله حسي نزد آنان به کلي متفاوت است زيرا که :

- اولا احساس نزد انسان هميشه به شکل ادراک بروز مي کند.

- ثانيا ادراک به تجربيات پيشين و آشنايي های قبلي و آن چه قبلا در همين باره حس کرده ايم متکي است.

- ثالثا هر شيئي و پديده ای که مورد ادراک انسان قرار مي گيرد در رابطه و در نور مفاهيم و مقولات مربوطه (در پيوند با کلمه و زبان) حس مي شود که اين خود ناشي از وحدت مراحل حسي و منطقي شناخت و تأثير متقابل آن هاست.

پژوهش های تجربي نشان داده است که روند ادراک دارای خصلت گزينشي است يعني همه خواص اشياء را به طور مساوی و بدون تفاوت منعکس نمي کند بلکه «برمي گزيند». در خيابان که راه مي رويد صدها صدای ماشين و گاری و فرياد فروشنده و به هم خوردن اشياء و غرش هواپيما و سر و صدای حيوانات و حرف زدن دوست همراه به گوشتان مي رسد ولي همه را نه به طور مساوی بلکه با انتخاب مي شنويد.

«برگزيدن» ادراک وابسته است به 1- ويژگي های شيئي مربوطه، 2- نيازها و خواست های شخصي 3- انتظارات شخص و موضع قبلي او درباره اشياء.

(4)

سوم تصور (انگاشت) - پله سوم در مرحله حسي شناخت عبارت است از تصور. و آن داشتن تصوير ذهني از خصوصيات کامل شيئي است که مستقيما زير عمل اعضای حس قرار ندارد، بلکه قبلا قرار داشته و انسان مي تواند آن تأثيرات گذشته و محرک های سابق را که بر روی ارگان های حس او تأثير کرده بود به خاطر آورد. بنابر اين تصور مثلا بخاطر آوردن چهره يک دوست يا به يادآوردن يک خيابان يا يک رويداد يا به خاطر آوردن يک آهنگ موسيقي يا بو و مزه يک غذای مورد پسند عبارت است از توليد دوباره يا باز آفريني مشخص و جامع اشياء و پديده هايي که سابقا احساس شده و تصويری ذهني از آن به جای مانده است. بر خلاف احساس و ادراک که فقط زماني روی مي دهد که شيئي يا پديده مستقيما بر روی حواس ما تأثير مي گذارند تصورآن پله ای از شناخت حسي است که بدون تحريک مستقيم خارجي دست مي دهد.

در ضمن در خاطره ما مي تواند اشياء و پديده هايي ظاهر شود و به تصور در آيد که قبلا آن ها را هرگز نديده ايم، نشنيده ايم، نبوئيده ايم و لمس نکرده ايم. ما مي توانيم در خاطره منظره ای از صحرای آفريقا يا سيمای مثلا بابک خرم دين يا صحنه دفاع تقي اراني در دادگاه را مجسم کنيم بدون اين که قبلا آن ها را ديده باشيم (حس کرده باشيم). در اين صورت تصوير ذهني ما از خصوصيات آن مکان يا شخص يا رويداد بر شالوده عناصر مختلفي بنا مي شود که از طريق مختلف مثل شنيدن داستان ها و ديدن عکس ها و غيره حتي بدون رابطه مستقيم با مسئله مشخص مورد نظر به دست آمده اند.

همين روند رواني در مورد «تصور آينده» نيز جريان مي يابد. يعني باز بر شالوده عناصری از ادراک قبلي مي توانيم مجموعه ای از اين عناصر را به صورت تصويری تخيلي از آينده مجسم کنيم. تصاوير خيالي و افسانه ای نيز بر پايه عناصری از واقعيت ساخته مي شود.

هر چند که تصور زير تأثير مستقيم اشياء و پديده ها نيست ولي نبايد پنداشت که از احساس و ادراک بي رنگ تر و کم محتوی تر است. برعکس از آن جا که تصور هميشه در پرتو شعور انساني و در پيوند با مرحله تعقلي قرارداد عناصری از سنتر عوامل و عناصر متشکله را در خويش مي پروراند و به همين سبب غني تر و در سطحي بالاتر از احساس و ادراک قرار دارد.

تصور يک روند رواني و فعاليت خلاق فرد مبتني بر ايجاد تصاوير و تجسم حسي بر شالوده تجربه حسي و شناختي قبلي است:

تصور بر دو نوع است:

- باز آفريني مغزی به معنای به خاطر آوردن دو باره اشياء و پديده هايي که قبلا مستقيما حس شده بودند.

- آفرينش مغزی به معنای ابداع و تدوين و خلق تصاوير نو و بي سابقه و بديع به شالوده عناصری از محسوسات قبلي.

تصور پله خاصي از مرحله حسي است که مي توان آن را به شکل واسطه و حلقه پيوندی با مرحله تعقلي شناخت دانست. از آن جا که اين شکل نمودار وحدت دو مرحله حسي و تعقلي است يک لحظه اساسي از تفکر خلاق، چه در روند خلاقيت هنری و چه در رشته ابداعات فني و کشفيات علمي به شمار مي رود.

 

         مرحله حسي -  تجربي يعني اول احساس خاصيت يا خواصي مختلف از شيئي به توسط حواس، دوم ادراک مجموعه ای از همه خواص شيئي به طور جامع و سوم تصور شيئي به طور مشخص و ذهني هنگامي که خودش در بين نيست، در پيوند ناگسستني با مرحله تعقلي (منطقي) شناخت استà.


 

Ñ در عرفان ايراني (سنايي و مولوي) تمثيل معروفي آمده است. پيلي از هند مي آورند. در تاريکي شب هر کس براي شناختنش دستي بر او مي کشيد، يکي بر پا، ديگري بر خرطوم، سومي بر گوش، چهارمي بر پشت. هر يک احساس وتصوير ويژه خود را از پيل به دست مي آورد. ولي در واقع تمثيل فقط نشان مي دهد که تنها لمس( يک حس) کافي نيست و شناخت نمي تواند يک جانبه و فقط حسي آن هم تنها بر شالوده يکي از حواس آن هم متعلق به هر يک از افراد جداگانه باشد.

à توضيح بيشتر : انعکاس درس 12

اصطلاحات :

احساس sensation

ادراک perception

تصور presentation

 

فرمات PDF :                                                                                                            بازگشت