"بخش دوم"
ماتریالیسم تاریخی
مذهب در نظام
فئودالی و سلطنتی
امیر
نیک آئین
فصل- ششم تئوری مارکسیستی لنینیستی
فرماسیون های اجتماعی - اقتصادی
درس 61- فئودالیسم - بخش دوم
(4)
نکاتی درباره روبنای اجتماعی در این فرماسیون
خصیصه آغاز نظام فئودالی در شکل کلاسیک آن فقدان یک حکومت مرکزی مقتدر و تجزیه و
پراکندگی سیاسی است. ولی در نتیجه تکامل تولید و مناسبات تولیدی و تشدید نبردهای
طبقاتی، گرایش بسوی وحدت سیاسی و تمرکز دولتی پدید می شود و کم کم تقویت می یابد.
دولت که در نظام فئودالیسم، به شکل سلطنت است در نبرد علیه دهقانان، یار اربابان
مالک بوده و فقط در اواخرنظام فئودالیسم است که سلطنت مطلقه با دستیاری بورژوازی
علیه فئودال ها که مخالف تمرکز دولتی بودند، عمل کرده است و طبقه استثمارگر جدید از
این نهاد کهنه روبنائی برای استقرار سلطه خود و بسط شکل دیگری از استثمار سود جسته
است.
مذهب و موسسات مذهبی (کلیسا، مسجد، کنشت، معبد...) در جامعه فئودالی نقش عظیمی
داشت. موسسات مذهبی، عبادتگاه ها، و خدام مذهب، اوقاف فراوان و املاک وسیعی در
اختیار داشتند و با دولت فئودالی و اشراف فئودال از جهت ثروت و نفوذ پهلو می زدند و
چه بسا آنها را زیر نگین خویش داشتند. ایدئولوژی مذهبی ، شکل مسلط ایدئولوژی در
فرماسیون اجتماعی- اقتصادی فئودالیسم بود. این ایدئولوژی انواع دیگر آگاهی اجتماعی،
مانند فلسفه و هنر و اخلاق و حقوق را تابع خود ساخته بود. وظیفه تمام عوامل معنوی
روبنائی، توجیه الهیات و خدمت به روحانیون و ایدئولوژی مذهبی، خدمت به شیوه تولید
حاکم بود. در شکل کلاسیک نظام فئودالی، مذهب در خدمت فئودالیسم بود و آن را
جاودانی، مقدر و مقدس معرفی می کرد. بهمین جهت در نقطه مقابل نیز جنبش های دهقانی و
خلقی و حق طلبانه، در آن دوران، رنگ مذهبی و عرفانی به خود می گرفت، بسیاری از جنگ
های دهقانی اروپا و قیام های بزرگ حق طلبانه سروها علیه فئودال ها سیمای مذهبی داشت
و زیر نام و پرچم لوتر کالون و یان هوس، دهقانان حق طلب به نبرد طبقاتی می
پرداختند. در کشور ما نیز جنبش های مانی و مزدک، خرمیان بابک و اسمعلیه صباح و
حروفیه و نقطویه و بابیه و غیره همه جنبش های خلقی و حق طلبانه ای بودند که به حکم
روزگار و اقتضای زمان چهره مذهبی یافته بودند.
کلیسا در اروپا و در جهان کاتولیک بویژه، به یک نهاد روبنائی عمده برای زیر نظر
گرفتن حیات اجتماع و تاثیر بر آن بدل شد. کلیسا درعین حال بزرگترین مالک و مظهر
فئودالیسم و قدرت قاهر و سرکوب کننده به شمار می رفت و دارای تشکیلات مقتدر، علنی و
مخفی، متمرکز و منضبط بود و از بکار بردن هیچ وسیله خونین، خشن و کثیفی- در عین
تظاهر به رافت و ترحم و طهارت- برای حفظ سیطره خویش و دفاع از حکومت فئودالی روی
گردان نبوده. کلیسا بر فرهنگ مکتوب و بر امر آموزش و تربیت انحصار مطلق و بی رقیب
داشت. بطور خلاصه، نقش ایدئولوژی و نهادهای مذهبی یعنی نقش عامل روبنائی مذهب، در
اجتماع فئودالی نقش فائق و عمده بود.
در "فرماسیون اجتماعی- اقتصادی فئودالیسم"، علیرغم سیطره خفقان انگیز کلیسا و نقش
منفی تحجر فکری ناشی از دگم های جامد مذهبی و ترور عقیدتی که دوران انگیزاسیون
نمونه آنست، فرهنگ گام هایی به جلو برداشت. در این دوران علیرغم سدها، فرهنگ مادی و
معنوی بشریت با ارزش های تازه ای غنی شد.
(5)
زوال صورت بندی فئودالیسم- مناسبات تولیدی فئودالی که در آغاز و به نسبت نظام برده
داری مشوق تولید و محرک رشد بود، در مرحله معینی از تکامل این دوران به سدی در راه
رشد نیروهای مولده مبدل می شود. ابزار تولید و نیروهای مولده در رشد ناگزیر خود، در
زنجیر اسارت مناسبات فئودالی تولید در قید می مانند، و حیطه فراخ و زمینه گسترده ای
برای رشد نمی یابند. از درون جامعه فئودالی هم زمان با رشد تولید کالائی و مبادله،
عوامل کم و بیش شکل گرفته ای از یک شیوه تولید دیگر، از فرماسیون سرمایه داری، پدید
می گردد. قیام ها و جنگ های دهقانی از یک سو اساس جامعه فئودالی را متزلزل می کند و
از سوی دیگر تضادهای بین سرمایه داری در حال رشد و مناسبات فئودالی که به بندی گران
بر پای جامعه بدل شده اند، فوران می کند. جامعه بشری راه خود را به سوی دوران بعدی
که باز هم اجتماعی بر شالوده استثمار فرد از فرد است، یعنی جامعه سرمایه داری می
گشاید.
این جامعه جدید نسبت به نظام پیشین مترقی تر است. به نیروهای مولده، فضای باز برای
رشد می دهد و در راه پیمائی عظیم تاریخ بشری بسوی جامعه بدون طبقه، به سوی کمونیسم،
یک سر منزل دیگر نیز طی می گردد.