راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

 

"بخش دوم"

ماتریالیسم تاریخی

 

تزریق انقلاب از خارج
یعنی
بی اعتمادی به لیاقت خلق ها
امیر نیک آئین

 

فصل هشتم- تئوری مارکسیستی- لنینیستی انقلاب اجتماعی

درس 79- قانونمندی و ناگزیری انقلاب سوسیالیستی

(1)
ناگزیری انقلاب سوسیالیستی از قوانین عینی تکامل جامعه و از تضادهای جامعه سرمایه داری ناشی می شود. بطور کلی و در مقطع محمل های مادی اساسی، ضرورت انقلاب سوسیالیستی از عمل مارکس و انگلس نوشته اند:

"انحصار و سلطه سرمایه، بندی بر پای شیوه تولیدی می شود که همراه آن و توسط آن رشد کرده بود. تمرکز وسائل تولید و اجتماعی شدن کار به نقطه ای می رسد که دیگر با پوستهُ سرمایه داری در تباین قرار می گیرد. این پوسته درهم می شکند. ناقوس مرگ مالکیت خصوصی سرمایه داری به صدا در می آید. از آنها که سلب مالکیت کرده اند سلب مالکیت می شود."
این نوشته بنیانگذاران علم اجتماع و فلسفه علمی ماتریالیسم تاریخی، محمل اساسی و مادی ناگزیری انقلاب سوسیالیستی را روشن می کند. مبانی مادی و عینی انقلاب سوسیالیستی در درجه اول عبارتست از محمل های مادی و درجه معین بلوغ اقتصادی سرمایه داری که از هم اکنون در زمان ما بوجود آمده است. ولی ضرورت و امکان تاریخی انجام انقلاب سوسیالیستی، تنها بوجود این محمل ها و بلوغ این درجه رشد وابسته نیست. اگر مفهوم "شرایط عینی" را تنها با این محمل ها مادی اشتباه کنیم به این نتیجه غلط و پیش پا افتاده می رسیم که انقلاب به خودی خود و به هنگام رسیدن به یک درجه معین رشد اقتصادی بروز می کند. اما مقوله "شرایط عینی" انقلاب سوسیالیستی عوامل و عناصر دیگری را که مربوط به شرایط مشخص اجتماعی- سیاسی است در بر می گیرد و به طور خلاصه شامل یک بحران سرتاسری می شود که شئون مختلفه نظام موجود را از پا تا سر، از بالا تا پائین فراگیرد.

انقلاب سوسیالیستی ناگزیر است و هنگامی که این محمل ها و شرایط و عوامل آماده بود انجام می شود. این شرایط و عوامل عبارتند از: تشدید بی سابقه تضادهای داخلی، گره خوردن تضادهای اجتماعی و ملی، تبدیل یک کشور به حلقه ضعیف در زنجیر کشورهای سرمایه داری، ایجاد شرایط ویژه جهانی یعنی وابستگی های متقابل عوامل داخلی و خارجی، وجود محمل های طبقاتی ضرور یعنی طبقه کارگر متشکل و آبدیده، به اندازه کافی نیرومند و دارای متحدین آماده به عمل انقلابی. در چنین شرایطی اجرای انقلاب سوسیالیستی در دستور روز قرار می گیرد و ناگزیری تاریخی به صورت واقعیت درمی آید.
این یا آن موقعیت و وضع عمومی در این یا آن لحظه می تواند مشوق و محرک و یا حتی تسریع کننده و یا برعکس بازدارنده یا حتی متوقف کنند بروز و پیروزی انقلاب باشد ولی چنین موقعیت و وضع عمومی نمی تواند تمامی آن مجموعه شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی لازم را به سازد. باید دانست که خود این مجموعه شرایط ثمره روند تکاملی دراز مدت یک کشور بوده و آنها هستند که انقلاب اجتماعی را به یک ضرورت تاریخی بدل می کنند. در ارزیابی تناسب بین عوامل داخلی و خارجی انقلاب، علم مارکسیستم- لنینیسم به هر دو عامل توجه دارد و تصریح می کند که بین این دو، کنش و واکنش متقابل هست ولی تعیین کننده، عامل داخلی است. ضرورت عینی انقلاب وابسته به عامل و عنصر داخلی است. و این خود ناشی ازتمامی روند تکاملی اجتماعی- اقتصادی- سیاسی یک کشوراست. روی این نکته تکیه کردیم زیرا که در زمان ما مارکسیست های دروغینی پیدا شده اند که ادعای صدور انقلاب را مطرح می کنند و برای انجام و تزریق آن از خارج وظیفه تعیین می کنند. اینها در واقع عنصر خارجی را مقدم و تعیین کننده می دانند و در عمل به ضرورت انقلاب که ثمره عوامل درونی است و به نیرو و لیاقت هرخلق به انجام آن باور ندارد.
انجام انقلاب مربوط به یک رشته عوامل و شرایط ذهنی و آمادگی و بلوغ این شرایط نیز هست که مقصود از آن، وجود نیروی اجتماعی و سیاسی به اندازه کافی نیرومند، آگاه، مصمم و قادربه انجام انقلاب و در هم شکستن مقاومت طبقه حاکمه است. طبقه کارگر و حزب آن، متحدین طبقه و جبهه واحد آنان و سیاست درست آنان، مبین این شرایط است. این عوامل می توانند مبارزه اجتماعی را به نتیجه منطقی خود برسانند و درشرایطی که گفتیم ضرورت عینی انقلاب سوسیالیستی را ازصورت امکان بدر آورده و به یک واقعیت پیروزمند بدل نمایند.
اگر چه امپریالیسم هنوز نیرومند است و در کشورهای پیش افتاده سرمایه داری، طبقات حاکمه از طریق سودهای افسانه واری که ازاستثمار توده زحمتکش کشور و از مکیدن خون کشورهای عقب مانده و وابسته، به طرق مختلف نواستعماری، بدست می آورند، می توانند به عمر خود ادامه دهند و همچنان امکاناتی را برای ادامه زندگی و پیشرفت نسبی فرماسیون سرمایه داری فراهم سازند و اگرچه ایدئولوگ های سرمایه داری با انواع وسائل می کوشند توده ها را به فریبند و زحمتکشان را از راه صحیح مبارزه منحرف سازند و با توسل به انواع تئوری های پوسیده نظیر "سرمایه داری خلقی"، "دولت بهروزی عمومی"، "جامعه صنعتی"، "جامعه مصرفی"، "تجانس و درآمیختگی دوسیستم" و غیره می خواهند ماهیت سیطره خویش را پنهان کنند؛ با این حال آفتاب عمرسرمایه داری برلب بام رسیده است.

در زمان ما که توسل سرمایه داری به شیوه های ارتجاعی و فاشیستی و میلیتاریستی تشدید می یابد، استثمار طبقه کارگر و همه زحمتکشان شدیدتر و متنوع تر و موذیانه تر می شود، دست آوردهای مبارزات طولانی زحمتکشان درزمینه سطح زندگی و آزادی های دمکراتیک مورد دستبرد قرار می گیرد و مسابقه تسلیحاتی و تدارکات جنگی و توطئه علیه استقلال و آزادی سایرملل به پدیده های ویرانگر و روزمره ای در حیات کشورهای سرمایه داری بدل میشود، افق پیروزی انقلاب روشن تر از همیشه است.
تنها انقلاب سوسیالیستی است که می تواند موانع عظیمی را که درمقابل رشد نیروهای مولده و تکامل و ترقی جامعه بشری و استفاده همه جانبه ازانقلاب علمی و فنی به سود تمامی زحمتکشان و مناعت و آزادگی و شکفتگی شخصیت بشری وجود دارد، از طریق نابود کردن مناسبات تولید سرمایه داری، از میان بردارد و پاسخگوی ضرورت عینی تکامل جامعه و تامین کننده پیشرفت اجتماعی باشد.

(2)
مرحله لنینی تئوری انقلاب سوسیالیستی – این تئوری که توسط مارکس و انگلس تدوین شده در شرایط امپریالیسم توسط لنین تکامل یافت و پس از آن نیز بر اساس تجربه گرد آمده در جنبش جهانی کارگری، توسط احزاب کمونیست و کارگری غنی تر گردید.

لنین با تحلیل مرحله امپریالیستی فرماسیون سرمایه داری، قانون تکامل اقتصادی- سیاسی تا هماهنگ و جهش وار سرمایه داری را در کشورهای مختلف کشف کرده و نتیجه گرفت که پیروزی هم زمان انقلاب سوسیالیستی در همه کشورها- آنچنان که در زمان مارکس و انگلس ممکن و ضرور شمرده می شد امکان پذیر نیست بلکه انقلاب سوسیالیستی در آغاز، تنها در یک کشور یا در یک گروه از کشورها که در آنها تضادهای داخلی تشدید یافته و طبقه کارگر به نیروی سیاسی- اجتماعی نیرومند بدل شده و به متحد ساختن توده ها علیه بورژوازی توفیق یافته باشد، امکان پذیر است. روند انقلابی جهان درستی کامل این نظریات داهیانه را ثابت کرد. لنین همچنین با تحلیل واقعیات به نحوی کاملا نو و خلاق، مسئله انقلاب را در آن کشورهائی که به علت رشد دیرتر و ضعیف تر سرمایه داری، هم چنان وظایف بورژوا دمکراتیک در آنها سنگینی بیشتری دارد مطرح و حل کرد. لنین نشان داد در شرایط نوین، در کشورهائی که بورژوازی دیگر قادر نیست تا پایان به حل این وظایف همت گمارد، انقلاب بورژوا- دمکراتیک خصلت ویژه ای پیدا می کند که آن را از انقلاب های بورژوا دمکراتیک گذشته متمایز می سازد. چنین انقلاباتی اکنون می تواند به رهبری پرولتاریا ضرورت گیرد و چنان شرایط اجتماعی- اقتصادی فراهم شده که بدون آنکه یک دوران تاریخی طولانی تکامل سرمایه داری لازم آید، سریعا گذار به انقلاب سوسیالیستی می تواند انجام شود. لنین نشان داد که تنها پرلتاریا توان آن را دارد که توده های وسیع دهقانان و سایر اقشار زحمتکشان را برای انجام کامل وظایف انقلاب بورژوا دمکراتیک و تبدیل آن به انقلاب سوسیالیستی بسیج، متحد و رهبری کند. بنا بر این طرح و حل مسئله انقلاب سوسیالیستی در اینگونه کشورها مظهر دیگری از مرحله لنینی تئوری انقلاب سوسیالیستی است.
در زمان ما نیز احزاب کمونیست و کارگری درکنگره ها و طی اسناد خویش توسط رهبران و تئوریسین ها خود، درجلسات مشاوره چند جانبه و بین المللی خود، تجربه غنی مبارزه طبقاتی را در پرتوی شرایط نوین داخلی و خارجی جمع بست کرده و تئوری مارکسیستی- لنینیستی انقلاب را بازهم غنی ترکرده اند. درحقیقت تغییرات عظیم و دوران سازسالیان اخیر، درمقابل احزاب کمونیست و کارگری وظیفه تحلیل و بررسی دقیق و مشخص شرایط عینی نهضت انقلابی را قرارداده است. ازجمله این مسائل است بلوغ محمل ها و شرایط عینی و ذهنی انقلاب، نقطه آغاز و نحوه انجام و راهها و اشکال آن. در حال حاضرعواملی نظیرسیستم نیرومند کشورهای سوسیالیستی، با قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی و ایدئولوژیک خود، متلاشی شدن سیستم مستعمراتی امپریالیسم، وارد شدن سرمایه داری به مرحله سوم بحران عمومی خویش، ظهور پدیده های نوین مربوط به سرمایه داری انحصاری دولتی، انقلاب عظیم علمی و فنی و غیره بوجود آمده که تاثیرات همه جانبه و ژرف به روی عوامل اقتصادی اجتماعی سیاسی- داخلی و خارجی، یعنی عواملی که در ایجاد و تبلور وضع انقلابی نقش دارند، باقی می گذارد.برخی عوامل و عللی که درگذشته ازمظاهربروز وضع انقلابی بودند امروز دیگر نقش نسبتا کمتری دارند و بر عکس برخی عوامل و تضادهای اقتصادی و اجتماعی نقش بارزتری در فراهم ساختن شرایط عینی انقلاب پیدا کرده اند. اهمیت علل سیاسی ایجاد وضع انقلابی، نظیر مبارزه برای تحولات بنیادی دمکراتیک، به خاطر امر استقلال، علیه جنگ و تجاوز و نظامی گری، برای حقوق بشری و آزادی های دمکراتیک و حق تعیین سرنوشت خلق ها و علیه تبعیض نژادی نیز بسیار فزونی یافته است.

همه اینها و همچنین راه های مختلفی که احزاب گوناگون برای انجام انقلاب در نظر گرفته اند، و در مورد کشورهای درحال رشد، امکان در پیش گرفتن راه رشد غیره سرمایه داری و یا ایجاد نظامی انقلابی که سمت گیری سوسیالیستی درپیش گیرد و یا اهمیت روز افزونی که برای عامل ذهنی انقلاب و برای نقش و مسئولیت احزاب کمونیست و کارگری قائلیم و غیره و غیره، مظاهر دیگری از غنی شدن تئوری مارکسیستی- لنینیستی انقلاب در زمان ما است.


راه توده 141 23.07.2007
 

فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت