راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

ماتریالیسم تاریخی
حقوق ملت ها
تابع چهار اصل
امیرنیک آئین

 

درس 88- مسئله ملی

سرمایه داری به نحوی ناگزیرمسئله ملی و همزمان با آن نابرابری و ستم ملی، اسارت ملت هائی را توسط ملت دیگر، ناسیونالیسم و تعصب کورملی یا شوینیسم را بهمراه میآورد. مسئله ملی همچنین به معنای راهها و وسایل مبارزه با ستم ملی و نابرابری و طرق رهائی ملل اسیرو بالاخره برقراری تساوی کامل حقوق میان خلق ها نیزهست.

(1)

تئوری مارکسیستی- لنینیستی "ملت" توجه جدی به "مسئله ملی" مبذول داشته و به آن برخوردی مشخص و تاریخی دارد. یعنی معتقد است که برای حل این مسئله باید سطح تکامل جامعه، ویژگی های معین هرکشور، شرایط مشخص و خصوصیات، درهرمورد؛ تناسب نیروهای طبقاتی چه در درون یک کشور و چه درعرصه جهانی و درجه فعالیت توده های زحمتکش ملتهای مختلف و سطح آگاهی و تشکل آنها را به حساب آورد. مسئله ملی مسئله ای نیست که ازهنگام بوجود آمدن تا حل قطعی بدون تغییر بماند و محتوی و مضمونش تغییرنکند. برعکس، همراه تکامل جامعه و مرحله معین رشد اجتماع و وابسته به عوامل مختلفی که نام بردیم هم جا و اهمیت مسئله ملی و هم محتوی و مضمون آن تغییر می پذیرد. به طورکلی و درمقیاس همه کشورها، درمرحله پیدایش ملتها، مسئله ملی وابسته است به سرنگونی فئودالیسم و تشکیل دولتهای ملی. درمرحله امپریالیسم، مسئله ملی به یک مسئله بین المللی و بین دولتها بدل میشود و بویژه با مسئله آزادی اززیریوغ استعمار و نو استعماردرهم می آمیزد. دراین مرحله، سیستم مستعمراتی پیدا می شود و جهان به کشورهای اسارتگرو ملل اسیرتقسیم می شود. انحصارات امپریالیستی به بزرگ ترین اسیرکننده ملت ها و خفه کننده آزادی خلق ها بدل می شود. دراین مرحله مسئله ملی از حدود مسئله داخل یک کشور بیرون می آید و در صحنه جهانی بصورت "مسئله ملی- مستعمراتی" درمی آید. پس از تلاشی سیستم مستعمراتی و روی آوردن امپریالیسم به شیوه های نو استعماری، مسئله ملی در پیوند کامل با نبرد عمومی ضد امپریالیستی، با مبارزه به خاطراستقلال کامل سیاسی و اقتصادی، به خاطرآزادی و رشد مستقل و غلبه برعقب ماندگی مطرح می گردد.

مسئله ملی اگر چه درمراحل مختلف، دارای اهمیت و محتوی متفاوت و متغییری است ولی درهرحال تابعی است از مبارزه طبقاتی و امرانقلاب، تابعی است ازمنافع مبارزه به خاطرسوسیالیسم و ترقی اجتماعی. این، نکته اساسی و گره اصلی، درآموزش مارکس، انگلس و لنین درمورد مسئله ملی است.

(2)
مبارزه بین بهره کشان و بهره دهان، وجه مشخصه تکامل ملت درجامعه سرمایه داری است. از دروس قبل آموختیم که زندگی اقتصادی ملت درشرایط سرمایه داری برشالوده مالکیت خصوصی سرمایه داری بروسایل تولید متکی است که خود زائیده استثمارو موجد طبقات اجتماعی با منافع طبقاتی متضاد و مغایریکدیگراست. آموختیم که فرهنگ و آگاهی اجتماعی هر ملت، خصلت دوگانه و متضاد دارد و این عناصردر داخل یک ملت بر زمینه تضاد و مخالفت عمیق بین ایدئولوژی سرمایه داری و ایدئولوژی پرلتاریا رشد می کنند. بنا براین مبارزه بین دو قطب جامعه سرمایه داری، دردرون ملت، هم وجه مشخصه تکامل ملت و هم نیروی محرکه جامعه درمجموع خود است. ازاین رو است که جنبه های مختلف مسئله ملی که می تواند شامل روابط اقتصادی، ارضی، سیاسی، دولتی، حقوقی، فرهنگی، زبانی و غیره باشد و مجموعه مسئله ملی، همواره به صورت تابعی ازمسائل اجتماعی و طبقاتی مطرح می گردد. زندگی و پراتیک تاریخی و تجربه همه ملل، صحت این اصل اساسی تئوری مارکسیستی- لنینیستی را درباره ملت و مسئله ملی به ثبوت رسانده است. این تئوری نشان می دهد که مسئله ملی، درمجموع خود و به طورکامل، در چارچوب جامعه سرمایه داری قابل حل نیست و حل قطعی و واقعی آن تنها درشرایط پیروزی سوسیالیسم امکان پذیراست. برابری کامل ملت ها و مناسبات برادرانه و متقابلا سودمند و احترام آمیزتنها درشرایطی که ازبهره کشی عاری باشد- یعنی درشرایط سوسیالیسم- واقعا عملی است.

تئوری و سیاست مارکسیسم- لنینیسم درمسئله ملی و بردرک محتوی اجتماعی و طبقاتی آن شالوده ریزی شده است.

(3)
برای آنکه فراگرفتن تئوری مارکسیستی- لنینیستی درزمینه مسئله ملی، آسانترشود ما در چهاراصل آنرا خلاصه میکنیم:
اول) هرمسئله و امرو تدبیرو راه حلی که مربوط به ملت باشد باید به عنوان تابعی از منافع ترقی اجتماعی درسراسرجهان و بیش ازهمه تابعی ازمنافع طبقه کارگرجهانی مطرح و بررسی و حل گردد. بنابراین، نظرگاه اصولی و قاطع درارزیابی هرمسئله ملی، عبارتست ازنظرگاه طبقاتی، موضع گیری برشالوده انترناسیونالیسم پرلتری.

دوم) مهمترین عامل برای آینده تاریخ معاصردرزمینه رشد ملی و دورنمای تکامل ملت ها، عبارتست ازتشکیل و تحکیم سیستم سوسیالیستی جهانی و روند همکاری رفیقانه و بهم نزدیکی دوستانه ملت های سوسیالیستی. این روند همه جانبه که همه شئون حیات اجتماعی را دراین کشورها دربرمیگیرد با منافع خلقهای سوسیالیستی منطبق است و به امرمبارزه علیه سیستم امپریالیسم خدمت می کند. تحکیم سیستم سوسیالیستی، نه تنها برای آینده خود ملت های سوسیالیستی اهمیت درجه اول دارد بلکه ازآنجا که مسئله ملی درهمه کشورهای گیتی درپیوند کامل با مبارزه ضد امپریالیستی است و هم اکنون یکی ازسه جریان عمده این نبرد جهانی و نیروی عمده آن، همانا سیستم سوسیالیستی جهانی است، تحکیم و تقویت آن تاثیرمستقیم درسرنوشت و آینده همه ملل و دربرانداختن ستم ملی درهمه جهان دارد. بهمین جهت ازنظرگاه مارکسیسم- لنینیسم تحکیم هرچه بیشترسیستم سوسیالیستی، وظیفه اساسی کنونی درزمینه مسئله ملی است. این امر، متضمن حمایت کامل و همه جانبه از شکوفانی اقتصاد ملی هرکشور و فرهنگ ملی هرملت سوسیالیستی، متضمن حقوق برابر و تساوی کامل و روابط متکی براحترام متقابل است. روند تحکیم و بهم پیوستگی ملت های سوسیالیستی، درسیستم جهانی سوسیالیستی، ازطریق حل تضاد هائی که بیش ازهرچیز ناشی از ارثیه تاریخی و تفاوت های ناشی از راه رشد و سطح رشد ملت های سوسیالیستی است امکان پذیرمی گردد.

سوم) مارکسیسم- لنینیسم، پیگیرانه و بدون تردید از حق هرملت به حاکم شدن برسرنوشت خویش و تعیین مقدرات خود و اینکه در امور خویش مختارو تصمیم گیرنده باشد حمایت میکند. درداخل یک کشورکثیرالمّله، این حق، تا جدا شدن کامل را نیزدربرمیگیرد، در عین حال که تاکید میکند اتحاد داوطلبانه و اصولی و همبستگی برادرانه و وحدت بی خدشه و واقعی دراین کشورها تنها برشالوده احترام کامل به حقوق مساوی همه ملل بر شالوده منافع مشترک همه زحمتکشان و امرترقی اجتماعی امکان پذیرمی گردد. مارکسیسم – لنینیسم با هرگونه جنگ و برخورد بین ملت ها و یا هرگونه شکل ستم ملی و اعمال فشار ملی- بویژه با اشکال استعماری و نو استعماری آن- که خاص طبقات استثمارگر و وجه مشخصه سیاست آنها درقبال زحمتکشان است مخالف است. درحقیقت سیاست بورژوازی درمسئله ملی زاینده ستم و اختلاف، ازهم گسیختگی و جدائی، کینه و دشمنی است. و سیاست پرلتاریا درمسئله ملی موجب برابری و دوستی، بهم پیوستگی و نزدیکی، وحدت و یکپارچگی است. مارکسیسم- لنینیسم کوشش درراه برقراری مناسبات دمکراتیک بین ملت ها و بهم نزدیکی آنها را از اهداف سیاست خویش قرارمی دهد و دردرجه اول اتحاد کارگران و کلیه زحمتکشان هرکشور و همه کشورها را در نبرد عمومی مشترک به خاطر صلح و ترقی اجتماعی و سوسیالیسم شالوده اساسی این سیاست می شمرد. اصل راهنما دراین زمینه چنین است: با سرنگون کردن بساط بهره کشی فرد از فرد در داخل یک ملت، زمینه برای رفع تناقضات بین ملتها فراهم میگردد؛ با سرنگونی ستم طبقاتی، راه رفع ستم ملی هموارمی شود؛ با سرنگونی استثماردریک کشورچند ملتی، امکان واقعی وحدت دواطلبانه و مستحکم ملت ها و یکپارچگی بی خدشه آنان پدید میآید. بطورکلی درآمیختگی و یکی شدن ملت ها اگرطبیعی و مبتنی برستم ملی و استحاله ازطریق زور نباشد روندی مترقی است. درسوسیالیسم این روند می تواند فارغ ازستم و برشالوده برابری و کمک متقابل و شکوفائی همزمان انجام گیرد و درآینده های دورترزمینه را برای پیدایش واحد های بزرگ، به سوی بین المللی جهانی آماده کند.

چهارم) مارکسیسم- لنینیسم علیه ایدئولوژی تعصب ملی و کینه و بغض ملی، علیه دشمنی ملتی نسبت به ملت دیگر، علیه عدم اعتماد و بدگمانی ملی و علیه نیهیلیسم ملی- یعنی انکار اصول ملّیت و هیچ شمردن عوامل ملی- به شدت مبارزه میکند. مارکسیسم- لنینیسم به نحوی خستگی ناپذیرمبارزه میکند تا ایدئولوژی طبقه کارگردرمسئله ملی، انترناسیونالیسم پرلتری و همبستگی با همهُ خلق هائی که به خاطرآزادی ملی خود نبرد می کنند پیروزو شکوفان شود. احزاب کمونیست و کارگری که آموزش مارکسیسم- لنینیسم را خلاقانه درکشورهای خود بکارمیبرند و با شرایط مشخص میهن خود تطبیق می دهند، مسئولیت ملی و بین المللی خویش را جدائی ناپذیرمی دانند. کمونیست ها هم، میهن پرستان اصیل و پیگیرو هم، انترناسیونالیست های صدیق هستند. آنها هم تنگ نظری ملی و هم نفی و کم بها دادن به منافع ملی و هم تمایل به سیطره جوئی یا هژمونیسم را رد می کنند. آنها علیه دو انحراف درمسئله ملی، ناسیونالیسم محلی ازجانب ملت کوچک و تحت ستم و شووینیسم عضمت طلبانه ازجانب ملت بزرگترو حاکم میرزمند. آنها پرچمدارمنافع واقعی ملی هستند، درحالیکه طبقات ارتجاعی خائن به منافع ملی هستند.

(4)
دشمن جهانی ملت ها، دشمن منافع و خواست های ملی، دشمن استقلال و حاکمیت و سربلندی ملی، امپریالیسم است. امپریالیسم ازبقایای استعماردفاع می کند، به شیوه های نو استعماری متوسل می شود، به مداخله مستقیم نظامی دست می زند، علیه جنبش های ملی، کودتا و توطئه و مداخله غیرمستقیم توسط ژاندارم های منطقه ای و تجاوز و غیره ترتیب می دهد، در راه استقلال سیاسی و اقتصادی سنگ می اندازد، به حکومت های تابع و وابسته یاری می رساند، می کوشد جلوی سیرکشورها را در راه سوسیالیسم یا در راه مترقی رشد غیرسرمایه داری و سمت گیری سوسیالیستی بگیرد، ازطریق قراردادهای اقتصادی و پیمان های نظامی و سیاسی و نفوذ فرهنگی به حاکمیت ملی و موجودیت ملی ضربه می زند، موجب اصلی عقب ماندگی و حفظ فاصله با کاروان پیشرفت و تمدن است. امپریالیسم همچنین ناسیونالیسم ارتجائی را تشویق میکند تا بین کشورهای رشد یابنده، و درداخل آنها، اصطحکاک ایجاد کند، به سلاح تفرقه افکنی و انشعاب و تشتت متوسل میشود. امپریالیسم ازآنتی کمونیسم وسیعا برای مقابله با نهضت های ملی و منافع ملی و نفاق افکنی استفاده می کند. نقطه گرهی درعصرما درحل مسائل ملی عبارت است از نبرد ضد امپریالیسم و اتحاد با کشورهای سوسیالیستی و نهضت کمونیستی و کارگری جهانی که عناصرمتشکله دیگراین نبرد هستند.



راه توده 150 24.09.2007


 

فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت