راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

ماتریالیسم تاریخی
علوم طبیعی
درخدمت کدام طبقه!
امیرنیک آئین
 

4) اسلوب پژوهش و بررسی یا متدولوژی.

علوم مشخص را بردو دسته علوم طبیعی و علوم اجتماعی تقسیم میکنند.

علوم طبیعی قوانین طبیعت را کشف میکند. ازکشف و بکاربردن این قوانین میتوان برای تغییرمحیط زیست و برای بسط نیروهای مولده استفاده کرد. علوم طبیعی بخودی خود خصلت طبقاتی ندارند. کشف قوانین علوم طبیعی زائیده و مربوط به شیوه تولید خاص نیست و بخشهای فاکتها و تجربیات و تعمیم آنها و قوانین و احکام ناشی ازآنها جزء عناصرروبنایی به شمارنمی روند. اما تفسیرها و تحلیل هائی که برپایه آنها انجام میشود و برداشت هائی که از آنها صورت می گیرد میتواند در خدمت طبقات درآید و جزئی از ایدئولوژی و روبنا به شماررود. پس علوم طبیعی درحقیقت تنها ازطریق تعمیم های کلی، ازطریق فلسفه که گاه اسلوب کارآنها را بدست میدهد و گاه نتایج کارو کشفیات آنها را تفسیرمیکند، مورد استفاده طبقات قرارمیگیرند و این استفاده نه مستقیما بلکه با واسطه و به کمک فلسفه انجام می گیرد. خود این علوم و قوانین و احکام و مقولات آنها یکسان میتوانند به فرماسیون های مختلف خدمت کنند؛ اگرچه هرفرماسیونی می تواند شرایط و امکانات بیشترو بهتر، یا کمترو محدودتری را برای این خدمت آماده سازد.

رشته دوم علوم یعنی علوم اجتماعی، جهات مختلف زندگی جامعه و قوانین تکامل آنرا مطالعه میکنند و مستقیما با مناسبات تولیدی و ترکیب طبقاتی و آینده نگری و نقش اجتماعی طبقات و گروهها ارتباط دارند. ازاینرو خدمت علوم اجتماعی به منافع طبقات و به امرتکامل اجتماع مستقیم است. اینها جزئی ازایدئولوژی محسوب می گردند. درعصر ما سرمایه داری درزمینه رشته های علوم اجتماعی، درحقیقت تا آخر و پیگیر، به علم متکی نیست بلکه به کمک سفسطه های شبه علمی می کوشد از آنها برای توجیه نظام سرمایه داری و ادامه استثماراستفاده کند. علوم اجتماعی با پیدایش مارکسیسم، پایه تئوریک و فلسفی تا به آخرعلمی یافتند که همان ماتریالیسم دیالکتیک است. درجامعه سوسیالیستی موانع اجتماعی برسر راه تکامل این علوم ازبین می رود زیرا طبقه کارگرو دولت سوسیالیستی درکشف قوانین عینی تکامل اجتماع و به کارگرفتن آنها ذینفعند و همه امکانات را برای بسط کامل و دقیق این علوم فراهم میسازند.

(4)
رابطه میان علم یا مقولات آگاهی اجتماعی و روبنا: کلیه علوم شکلی هستند ازآگاهی اجتماعی، شکل تدوین شده ای از شناسائی های واقعی که با قوانین و تئوری ها مشخص می گردد. اما درمورد روبنا، به جزعلوم اجتماعی، تنها آن بخشی ازعلوم که به تحلیل و برداشت کلی و اظهارنظر عمومی می پردازد و از این جهت به طبقات و پایه اقتصادی معینی می تواند خدمت کند وابسته به روبنا و جزئی ازایدئولوژی است.

دراین مقطع یک مبحث مهم، مناسبات علم با فلسفه است که مناسبات بغرنجی و متقابل است. فلسفه ماتریالیستی، ماهیتا با علم پیوند دارد دائما با نتایج حاصله ازعلوم غنی تر میشود و با هرکشف دورانسازو تحول مهم علوم، شکل خود را تغییرمیدهد. درعین حال فلسفه ماتریالیستی به عنوان یک تئوری درباره عام ترین قوانین جهان، خود یک علم و درعین حال یک نظرگاه، یک اسلوب مشترک برای همه علوم اختصاصی است. باید توجه داشت که امکان دارد درمورد برخورد با فاکتها و گردآوری مشاهدات و انجام تجربیات و سپس در زمینه تعمیم این فاکت ها و کشف قوانین و توضیح مقولات و احکام این یا آن علم مشخص روشی ماتریالیستی، عینی، متکی بر واقعیات داشت و بنابراین به نتایج درخشنده و دورانسازرسید؛ ولی بعد ازآن درتحلیل کلی و برداشت فلسفی ازهمان نتایج، به نظریات ایده آلیستی ذهنیگرایانه و غیر واقعی بینانه تکیه کرد و بنابراین به فلسفه بافی های میان تهی و غلط درغلطید.

(5)
تکامل علوم بیش ازهرچیز، درمورد علوم طبیعی مرهون نیازهای تولید مادی، و درمورد علوم اجتماعی مرهون پراتیک و عمل اجتماعی- سیاسی است. رابطه علم با پراتیک میتواند یا غیرمستقیم باشد (مثلا درشیمی یا بیولوژی) و یا مستقیم (مانند علوم تولیدی و مهندسی درصنعت و کشاورزی). ترقی و تکامل علم میتواند بعلل مختلف تندتر یا کندتر شود، ازجمله به علت سطح تکنیک؛ بعلت تاثیر سایر اشکال آگاهی اجتماعی بویژه فلسفه و مذهب؛ بعلت اقدام عامل سیاسی نظیرمداخله دولت؛ بعلت سطح آموزش و غیره.

درتکامل علم بجزمناسبات آن با پراتیک، قوانین داخلی خود این شکل آگاهی اجتماعی عمل میکند که دارای منطق ویژه درونی خود بوده و به نحو خاصی ارزش های حاصله در دوران را به دوران دیگرانتقال میدهد.

علم مانند سایراشکال آگاهی اجتماعی و گاه بیشترازسایرانواع، نسبت به هستی اجتماعی دارای استقلال نسبی است. تاثیرهستی اجتماعی برعلم مستقیم و بلاواسطه نیست. راه عمومی تکامل علم و شناخت هرچه بیشتر و فزونتربه سوی شناخت کاملترو همه جانبه تر و عمیق تر جهان عینی سیرمیکند و راهی بی پایان را بسوی حقیقت مطلق می پیماید.

ازنظرتاریخی علم زمانی پدید شد که شناسائی های بشری ازپیرایه افسانه ها و اساطیر پاک شد و نخستین سیستم های فلسفی ماتریالیستی کوشیدند برای پدیده های فیزیکی و جوّی و زیست شناسی توجیه طبیعی و منطقی و علل واقعی پیدا کنند.

دکترتقی ارانی مینویسد:
"انسان درنتیجه احتیاج مادی و بعضی پیش آمدها ازطبیعت اطلاعاتی پیدا میکند. باز احتیاج او را مجبورمیکند که این اطلاعات را طبقه بندی نموده و ازآنها نتایج و قوانین کلی به دست آورد.... این تعمیم اطلاعات در بشرساده ابتدا به شکل اعتقاد به اجنبه و ارواح بعد به حالت مذهب بعد فلسفه و علم صورت گرفت."

تاریخ تکامل علوم را ازنظرگاههای مختلف تقسیم بندی کرده اند. مثلا مرحله توضیحی، تشریحی، و تجربی و سپس مرحله تعالی و استدلالی؛ یا مراحل متناوب پژوهش تحلیلی و پژوهش ترکیبی (آنالیتیک و سنتتیک)؛ یا مرحله حاکمیت اسلوب متافیزیک و سپس مرحله تفویق اسلوب دیالکتیک.

(6)
وجه مشخصه علوم معاصرعبارتند از:
- آهنگ پرشتاب تکامل آن،
- تبدیل تدریجی آن بیک نیروی مولده و بلاواسطه،
- تفاوت یافتن و متمایزشدن هرچه بیشتررشته های فرعی و ایجاد رشته های تازه علوم،
- ادغام نتایج حاصله ازعلوم مختلف و بازهم پیدایش رشته های تازه علوم.

درحال حاضراسلوبهای ویژه برخی علوم، هرچه بیشترو کامیابانه تردرسایرعلوم به کار میرود و ریاضیات همچون یک عنصرکمکی همگانی برای همه علوم مورد استفاده قرار می گیرد. شمارگرها یا ماشین های محاسبه خود کار- کمپیوترها- به عامل نیرومند تکامل علوم بدل میگردند.

اکنون دیگرمسائل عظیم مربوط به سازمان علم و متدلوژی آن چنان وسیع و بغرنج شده که پیدایش رشته جدیدی بنام "علم درباره علم" یا سیانتولوژی ضرورشده است و این رشته درحال پروبال گرفتن است. البته این رشته جدید علمی را با آنچه درگذشته علم العلوم می خواندند و ازآن به غلط فلسفه را اراده میکردند، نباید اشتباه کرد. سیانتولوژی یا علم درباره علم، رشته ای است که علم را به مثابه یک پدیده اجتماعی موضوع خویش قرار میدهد و نحوه تکامل و ساخت علم و سازمان آن و جا و نقش آن را درجامعه مطالعه کرده و بهترین و مناسبترین شیوه های بررسی و تحقیق علمی را تعیین میکند.

اهمیت علم درجامعه بشری مرتبا" درحال افزایش است. علم به یکی ازمهمترین اشکال آگاهی اجتماعی بدل شده و بویژه درجامعه سوسیالیستی که همه گونه امکانات مادی و معنوی و انسانی و زمینه وسیع برای گسترش آن آماده است به یکی ازمهمترین اهرمهای تحول انقلابی جامعه و غلبه برطبیعت بدل میگردد.

راه توده 158 26.11.2007
 

فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت