ماتریالیسم تاریخی
نقش مثبت و منفی
باورهای مذهبی
در جنبش های اجتماعی
امیرنیک آئین
مذهب به عنوان یک عنصرروبنائی نیز شامل اندیشه ها وعقاید مربوطه
میشود و ازاین نظریک ایدئولوژی است و هم شامل نهادها و موسسات و سازمانهای وابسته
به آنها. از لحاظ ایدئولوژیک مذهب به مثابه بازتابی مسخ شده و غلط ازواقعیت، اساسا
درجهت عکس علم قراردارد. بدین جهت هرچه دامنه علم وسیع تر و عمق دانش بشری بیشترمی
شود، حیطه مذهب درآنچه که مربوط به مبانی معرفتی آن است کاهش مییابد. مذهب در وجود
کلیسا، طی قرون متمادی و به ویژه دردوران انگیزیسیون با هرگونه پیشرفت علم لجوجانه
و خشن مخالفت کرد، دانشمندان را به آتش کشید، آزاد اندیشان را خون ریخت یا به زوربه
توبه واداشت، کتابها سوخت و مکاتب بست.
تاریخ علوم درواقع عبارتست ازتاریخ نبردی همه جانبه بین باورها و خرافات مذهبی با
دانش های اصیل بشری.
درعصرما و به هنگام وقوع انقلاب علمی و فنی و گسترش آموزش عمومی و بالارفتن سطح
فرهنگ، دشواراست که مذهب صریحا با علم درافتد. چنین است که درحال حاضر کلیسای
کاتولیک پای بند اندیشه هماهنگی ایمان با خرد، مذهب با علم شده و برای آنکه مبادا
آخرین مواضع خود را هم ازدست بدهد، شکل کلیساها و ظاهرو نحوه انجام مراسم را "مدرن
و جوانانه" میکند و به آشتی با دستاوردهای علم تظاهرمی نماید.
مذهب علاوه برجنبه ایدئولوژیک مانند سایرعوامل روبنائی دارای نهادها و موسسات خویش
است. این نهادها (صومعه- مسجد- خّدام دین، روحانیون- مراسم دینی، موقوفات...) جزء
متشکله ای ازمذهب به مثابه یک پدیده اجتماعی- تاریخی هستند.
(4)
مذهب را میتوان دیرپاترین، محافظه کارترین و سخت جان ترین شکل آگاهی اجتماعی دانست
زیرا :
- اولا مذهب به عنوان عنصرروبنائی و شکل آگاهی اجتماعی ازپایه های اقتصادی جامعه و
هستی اجتماعی فاصله دارد و مانند سیاست و حقوق درپیوند مستقیم با آنها نیست یعنی
دارای استقلال نسبی بیشتری است و حیات مادی جامعه تاثیرخود را غیرمستقیم و با واسطه
و به تدریج درآن باقی میگذارد و بنابراین کمترو دیرترو بغرنج ترزیرتاثیر تغییرات
هستی اجتماعی و "پایه" قرارمیگیرد.
- ثانیا علل و مبانی پیدایش و وجود مذهب (اعم ازطبقاتی و معرفتی) مدتهای مدید دوام
میکند، همچنین جنبه های عاطفی و احساستی تعلیمات آن ازقرون و اعصاره میگذرد. این
خود علت دیگرهمراهی مذهب با جامعه بشری طی مدت طولانی تاریخی است.
- ثالثا توضیحت مذهبی برای یک رشته پرسشهای مهم و جانکاه که انسان دربرابر خود قرار
میدهد ازاین قبیل که: من کیستم؟ ازکجا آمده ام، بکجا میروم؟ ازاین آمدن و رفتن چه
سود؟ و هدف و ارزش زندگی من چیست؟ درمدت زمان تاریخی بس طولانی (تا آنگاه که علم و
فلسفه بتواند پاسخ شایسته و درست را بیابد و بیان دارد) پاسخی درسطح خویش عرضه
میدارد. دلبستگی به این پاسخ و ایمان به آن نیروی کوچک و گذرائی نیست. درعین حال
مذهب طی دورانی طولانی نقش نوع "جبرانگر" را ایفا میکند و پاسخگوی بسیاری نیازهای
وجدان و خواستهای روان، گرایشها، آرزوها و بلند پروازیها میشود. بعلاوه مذهب برای
عقول بسیاری طی آن دورانها شکل منسجم و بهم پیوسته ای است از یک ایدئولوژی، جهان
بینی و آرمان (تا هنگامیکه نوع علمی و راستین آن دردسترس نباشد).
- رابعا دگمها، معتقدات، آیات و اصول مذهبی نسل به نسل، مقدس و جاودانی و خدشه
ناپذیر معرفی و تعلیم داده میشود، تلقین و تحمیل میگردد.
- خامسا" مذهب درانواع مختلفات، بهمت معتقدان و یا به کوشش گردانندگان نهادهای آن،
میتواند خود را تطبیق دهد و با نظامهای مختلف سازش کند و یا شرایط تازه تاریخی خو
گیرد و حتی گاه (بویژه دراین اواخر) برخی ازدست آوردهای تمدن و علم بشری را رد نکند
و بپذیرد (و حتی مدرنیزه شود).
نیروی عادت و سنت با این علل دوام و سرسختی درهم می آمیزد و موجب دیرپائی مذهب
میشود. بهمین سبب مدتها پس ازآنکه هرگونه شرایط اجتماعی و توجیه منطقی و پایه عینی
موجودیت آن ازبین رود، بازهم باقی میماند.
اما مذهب را نیزازعمل قوانین عینی تاریخ راه رهائی نیست. مذهب پدیده ایست تاریخی.
یعنی درزمان معینی ازتکامل اجتماع پدید شده، تکامل یافته، انواع مختلف خود را بر
حسب شرایط زمان و مکان و تحول مناسبات اجتماعی بوجود آورده و بالاخره درزمانی
دیگرجای خود را درسیستم آگاهی اجتماعی بشریت ازدست خواهد داد.
دردوران فئودالیسم مذهب شکل حاکم، نیرومندترین شکل ایدئولوژی درجامعه بود و
فئودالها و حکومتهای اشرافی حداکثراستفاده را ازمذهب علیه توده زحمتکش، علیه علم و
ترقی خواهی بردند.
بورژوازی هنگامیکه برای رسیدن به قدرت علیه فئودالیسم می رزمید و انقلابی بود، با
ایدئولوژی آن یعنی ایده آلیسم مذهبی و مذهب، با کامیابی به نبرد برخاست و بسوی
ماتریالیسم و آته ایسم یا نفی مذاهب گرایش داشت. ولی پس ازبه قدرت رسیدن، به خاطر
سلطه برزحمتکشان، مذهب را به خدمت خود گرفت و آنرا با شرایط نوین و مقتضیات سیطره
سرمایه سازگارساخت.
ازسوی دیگرمبارزات اجتماعی، ملی و طبقاتی درطول تاریخ بارها و بارها سیمای مذهبی به
خود گرفته و زیرپرچم مذهب، انقلابیون و ترقیخواهان عصرگرد آمده و با ستم و حق کشی
میرزمیده اند. کافی است که درتاریخ میهن ما ازشخصیتهائی چون مزدک و بابک خرم دین و
ازجنبشهائی چون اسمعیلیه و تشییع و دراروپا ازنمونه هائی چون لوتر و کالون و یان
هوس یاد کنیم.
لنین مینویسد: "اعتراض سیاسی زیرپوشش مذهبی، پدیده ایست که نزد همه خلقها در مرحله
معینی ازتکامل آنها بوجود میآید."
حتی درعصرما بعلل مختلفی نظیر: سطح ناکافی آگاهی، عدم اطلاع برتئوریهای علمی،
دیرپائی سنتها، تربیت مذهبی و غیره هنوزبرخی ازنهضتهای آزادیبخش ملی شکل مذهبی به
خود میگیرند.
درموارد گوناگون مضمون مترقی و دمکراتیک نهضتها، درشکل مذهبی بروزمیکند.
راه توده 162 24.12.2007