راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

ماتریالیسم تاریخی
فراز و فرود
پیشرفت و ترقی اجتماعی
امیرنیک آئین
 

 

 

لنین: "غیردیالکتیکی، غیرعلمی و از نظرتئوریک نادرست است اگرتاریخ جهانی را یک جلو رفتن منظم و دائمی و بدون مانع بدانیم و منکرشویم که گاه گاهی جهش های عظیمی هم به عقب رخ میدهد." تاریخ ازراه پرپیچ و خم، پرفراز و نشیب می گذرد.




فصل سیزدهم – تئوری مارکسیستی- لنینیستی ترقی اجتماعی

درس 100 – ترقی اجتماعی
(2)
برای درک این تئوری باید مفهوم "ترقی" یا "پیشرفت" را بررسی کنیم و دراین رابطه با مفاهیم "دگرگونی" و "رشد" نیزآشنا شویم.
دگرگونی چیست؟ هرگونه تغییردرداخل یک شئی و پدیده دردو لحظه متفاوت "دگرگونی" نامیده میشود. این عامترین مقوله ای است که – دراین مورد- آنچه را که درتمام روندها مشترک است نشان میدهد.
- رشد چیست؟ هرگاه تمامی یک شیئی با سیستم کاملا تغییریابد و این تغییر، منطقا پایان یافته باشد و تنها منحصربه این یا آن عنصرو جزء نبوده بلکه تمامی ساخت داخلی شیئی با سیستم را دربرگیرد با "رشد" روبروهستیم. پس مفهوم رشد حیطه تنگتری ولی محتوی پربارتری نسبت به مقوله دگرگونی دارد.

- ترقی یا پیشرفت چیست؟ مفهوم ترقی حیطه بازهم تنگترولی محتوی بازهم پربارترو متراکم تردارد. زیرا که درآن خط تصاعدی و بالارونده تکامل یک سیستم و حرکت آن از اشکال پست تر به اشکال عالی ترمنعکس میگردد.
مارکس خاطرنشان می ساخت که مفهوم پیشرفت را نباید به طورتجریدی بررسی کرد و مفاهیم "پیشرفت" و "پس رفت" تنها دررابطه با تکامل یک سیستم معین دارای معنای مشخص هستند.
(3)
پیشرفت اجتماعی چیست؟ جامعه انسانی یک سیستم به غایت بغرنج است که ازانبوهی سیستم های فرعی و وابسته ترکیب میشود. هریک ازاین سیستمهای فرعی با تبعی به نحوی کم یا بیش نامتساوی و ناموزون تکامل می یابند. بنابراین اگرمقوله "پیشرفت" یا مقوله "پس رفت" را دررابطه یا جوانب مجزا و جداگانه زندگی بررسی کنیم، یعنی تنها این یا آن عنصررا درنظرداشته باشیم، نخواهیم توانست به یک نتیجه گیری کلی درست برسیم. ما میتوانیم هنگامی از "ترقی اجتماعی" صحبت کنیم که تمامی جامعه جنبش به جلو داشته و این پیشرفت متعالی، زمینه های قاطع زندگی اجتماعی را دربرگیرد. چنین است مفهوم ترقی اجتماعی درتئوری عمومی ماتریالیسم تاریخی، ولی البته میتوان مسئله "ترقی" را درهریک اززمینه های گوناگون جامعه مطالعه کرد. اما باید درنظرداشت که در هریک ازاین رشته ها و زمینه ها نیز، ترقی حاصله را جزدرپیوند با ترقی اجتماعی ازنظرگاه عمومی نمی توان برآورد و ارزیابی کرد.
درروند تکامل تاریخ، یک فرماسیون جای فرماسیون پیشین را میگیرد. اما ازآنجا که یک مداومت منطقی درمجموع تاریخ بشری وجود دارد، ارزشهای مادی و معنوی که دریک ساختاریا نظام اجتماعی معین بوجود می آید ازبین نمیرود و هرنسلی کارخلاق و سازنده خود و رسالت تاریخی خویش را ازآنجا آغازمیکند که نسلهای پیشین پایان داده اند. همین خود به تاریخ خصلت یک تحول پیشرونده دائمی- و نه تنها پشت سرهم آمدن و جانشین شدن فرماسیونها را- اعطا میکند. تئوری مارکسیستی- لنینیستی شالوده ترقی اجتماعی و معیارو محک آنرا درقوانین اساسی که حاکم برتحول تاریخند جستجو میکند و نشان میدهد که این قوانین درحیطه زندگی مادی جامعه جای دارند.
(4)
ازدو جنبه شیوه تولید، که یکی نیروهای مولده و دیگری مناسبات تولیدی است، این نیروهای مولده است که مبین مداومت و نشانه پیگیری درتحول تاریخ است. تحول پیش رونده نیروهای مولده را دردرجه اول تحول و تکامل دائمی ابزارکارکه تامین کننده ازدیاد بازده کاراست نشان میدهد. اما خود این تحول و تکامل و دائمی ابزارکارو سازمان تولید، عمیقا وابسته است به تکامل عنصرانسانی درنیروهای مولده که عامل نیرومند ارتقاء بازده کاراجتماعی است.
همین ارتقاء بازده کاراجتماعی (که میتوان آنرا با ابعاد کمی مشخص کرد) یک قانون عمومی و اساسی تحول جامعه است که درتمام طول تاریخ زندگی بشرعمل کرده و خواهد کرد.
و اما برای قضاوت درباره میزان بلوغ و درجه رشد عمومی یک نظام اجتماعی باید در درجه اول به خصلت مناسبات تولیدی توجه کرد. هرفرماسیونی درطول تاریخ، مناسبات تولیدی برترو مترقی تری را برقرارمیکند. ازاین نظر "ترقی" عبارت است ازآن که مناسبات جدید تولیدی، آهنگ تکامل و شکوفانی نیروهای مولده را تسریع میکند و امکانات فزونتررشد را دراختیارانسان میگذارد.
آهنگ ترقی اجتماعی آهنگی شتاب یابنده است، یعنی برسرعت ترقی اجتماعی مرتبا افزوده، میشود. هم زمان با آن شرکت توده های مردم درخلق فعالانه تاریخ بیش ازپیش فزونی میپذیرد.
رشد فزاینده نقش توده مردم درتاریخ، یکی ازجنبه های اساسی و یکی ازعلائم اصلی ترقی اجتماعی است.
ازاین نظرنیزهریک ازفرماسیون ها، اگرچه ازنظرتاریخی محدودند ولی نسبت به فرماسیون پیشین برترو مترقی ترند. درپیاپی آمدن آنها امرترقی اجتماعی چنان انجام می گیرد که هرچه کهنه و میرنده است، طرد میشود و هرآنچه که قابلیت زیست دارد و میتواند تکامل یابد حفظ شده و تکامل مییابد.
(5)
جهان بینی ماتریالیستی تاریخ، معیارو محک عینی ترقی اجتماع را چه درحیطه های مختلف زندگی جامعه و چه درمجموع جامعه انسانی دراختیار ما میگذارد. این معیاررا میتوانیم چنین فرمولبندی کنیم:
جامعه یا روند اجتماعی به همان اندازه مترقی تراست که امکانات عینی بیشتری را برای ازدیاد بازده کار، برای رشد نیروهای مولده، برای تکامل آزادانه توده های زحمتکش که نیروی اساسی مولده و سازندگان تاریخند و برای خلاقیت تاریخی مستقلا آنها برای ازدیاد و ارضای نیازهای مادی و معنوی آنها و برای رشد و بکارگیری استعدادهای خلاقه آنها فراهم سازد.
دراین معیار و محک ترقی اجتماعی باید نقش نیروهای مولده را خاطرنشان کنیم که رشد آن خط تصاعدی مداومی را می پیماید و همچنین نقش بازده کاراجتماعی را. روشن است که اینها را باید به مثابه مقولات اجتماعی عمومی در نظر گرفت که می توانند بیانگرجوانب اساسی و مهم زندگی از قبیل سطح تکنیک و وضع مناسبات تولیدی و دیگرمناسبات اجتماعی باشند. به این ترتیب تئوری مارکسیستی- لنینیستی "ترقی" کاملا با نظریات بورژوائی تفاوت دارد که فقط رشد تکنیک را آنهم به طورمجزاء یا برخی ازعلائم رشد تولید را و یا درجه مصرف را بدون هیچگونه رابطه ای با شرایط سیاسی و اجتماعی مد نظردارند. ولادیمیرایلیچ لنین معیارعالی پیشرفت اجتماعی را دررشد نیروهای مولدّه و بازده کارمیدید و این شاخص را دروابستگی کامل با شرایط زندگی توده های زحمتکش درنظرمی گرفت.
دربررسی مشخص این مسئله همیشه باید دقت کرد ، که مسائل مشابه اقتصادی و فنی که ناشی ازسطح مشابه رشد نیروهای مولده هستند، درجوامع سرمایه داری و درجوامع سوسیالیستی، به طرز متفاوتی مطرح و حل میشوند- و آنچه که اهمیت بسیاردارد- نتایج اجتماعی متفاوت ببارمی آورند. مثلا برای قضاوت عمومی درامرپیشرفت یک جامعه، دانستن سطح ترقی فنی آنقدرمهم نیست که دانستن پاسخ به این سئوال که این سطح فنی به چه کسی خدمت میکند، اثرات و عواقب ناشی از آن درمورد شرایط زندگی گسترده ترین اقشار اهالی چگونه است.
(6)
درتئوری "ترقی اجتماعی" علاوه برقانون عمومی ارتقاء بازده کاراجتماعی درتمام طول تحول تاریخ، قانون رشد فزاینده نقش توده های مردم درتاریخ و قانون مداومت درپیشرفت متعالی تاریخ، یک قانون مهم دیگرعلم ماتریالیسم تاریخی عبارت ازاین است که خط عمومی پیشرفت تاریخ، درفرماسیون های ماقبل کمونیستی، به طورمتناوب و گهگاه توسط مراحل پس رفت قطع میشود.
مفهوم این قانون این است که ضمن سیردائمی به جلو- که مشی عمومی تحول تاریخ است- ما با سیرقهقرائی که گهگاهی و جزئی است روبرو می شویم. لنین خاطرنشان میکند که:
"غیردیالکتیکی، غیرعلمی و از نظرتئوریک نادرست است اگرتاریخ جهانی را یک جلو رفتن منظم و دائمی و بدون مانع بدانیم و منکرشویم که گاه گاهی جهش های عظیمی هم به عقب رخ میدهد."
تاریخ ازراه پرپیچ و خم، پرفراز و نشیب می گذرد و قانونمند بودن روند ترقی بهیچوجه به معنای پیمودن جاده ای صاف و راست نیست و پیچ و خم ها و برگشت ها ضمن آن دیده می شود. حرکت به عقب، پس رفت هم میتواند تمامی یک سیستم روبزوال را دربرگیرد و هم عناصرمختلفی ازیک سیستم روبه رشد را. نتیجه ای که ازعملکرد این قانون میگیریم این است که تحول پیشرونده تاریخی، گرایش های متضادی را در بطن خود می پروراند. مثلا گاهی می بینیم که نیروهای ارتجاعی می توانند برای مدتی کوتاه یا طولانی، برنیروهای ترقی خواه تفوق یابند و جلوی سیرتاریخ را- که هرگزکاملا سد شدنی نیست- موقتا ترمز کنند و جامعه را به عقب بکشند و اشکال سیاسی و اجتماعی ارتجاعی تر و کهنه تر را حاکم نمایند. ازسوی دیگر رشد پیشرونده برخی ازپدیده ها و عناصرموجب انحطاط و زوال پدیده ها و عناصردیگرمی شود.
(7)
آموخته ایم که تاریخ جامعه را انسان ها می سازند. انسان نیروی واقعی، زنده و فعالی است که پیشرفت اجتماعی ناشی ازاو و ثمره فعالیت و کار او، مبارزه و کوشش اوست. خالق و حامل پیشرفت اجتماعی انسان اجتماعی است، یعنی انسانی که مبین نیروهای اجتماعی طبقاتی معین درهرجامعه است. درعصرما دربین این نیروها، احزاب مارکسیستی- لنینیستی جا و اهمیتی ویژه کسب کرده اند. این احزاب بیش از پیش حامل "پیشرفت اجتماعی" شده و به دورخود نیروهای زنده، تحول طلب و بالنده اجتماع را گرد می آورند. راه کمونیست ها دشوار و پرخار است. دشمنان کم نیستند. انواع نیروهای ارتجاعی و مخالف پیشرفت، که گاه بس نیرومندند، در صحنه بین المللی و ملی، در زیر پرچم "ضد کمونیسم" گرد آمده و می کوشند تا جلوی پیشرفت تاریخ را بگیرند و مراحل پس رفت و سیرقهقرائی را، دربعضی نقاط با حیله و ترساندن و دربرخی دیگربا سرنیزه و خون، مستقرسازند. ما درکشورخود، درمنطقه جغرافیائی خود و درهمه نقاط جهان تا دورترین قارها- هم اکنون- شاهد انواع این تشبثات و کوشش ها هستیم و نمونه های مختلف این درگیری عظیم بین نیروهای ترقی، و دردرجه اول نهضت جهانی کمونیستی را، با نیروهای ارتجاعی، و در راس آن امپریالیسم، به عیان درهمه جا می بینیم. هم خط عمومی پیشرفت را- آنهم با آهنگی پرشتاب طی دوران تاریخی کوتاه- مشاهده میکنیم و هم شکست ها و پس رفتها و غلبه موقت ارتجاع را.
درضمن، تحوّل پیشرونده خود جنبش کمونیستی جهانی و توان و نفوذ فزاینده آن- از مارکس و انگلس دریکصد سال پیش تا لنین درنیم قرن پیش و تا امروز- بسی چشمگیر و دورانسازاست. اما همین تحول نیز فارغ ازتضادهای درونی نیست. اپورتونیسم راست و چپ، انحرافات و اشتباهات ازنیرو و وحدت و اثربخشی این جنبش می کاهد. با اینحال، در مقطع تاریخ، کامیابی ارتجاع جزئی، محدود و گذرا است و نهضت انقلابی- بیانگر پیشرفت اجتماعی- شکست ناپذیرو بالاخره پیروزاست؛ درست به خاطرآنکه، حامل گرایش پیشرونده و عنصرنو و بالنده، درتحول اجتماعی جهان و مظهرمنافع اساسی توده های وسیع زحمتکش است.
(8)
اگرچه پیشرفت، همراه دائمی تاریخ بشری است ولی آهنگ آن و نوع آن درهرمرحله تغییر می کند، زیرا که این عوامل وابسته به سیستم اجتماعی موجود درهرزمان است. در جوامع کمون اولیه و برده داری و فئودالی آهنگ رشد بسیار کُند بود، به نظرمی رسد که گونه ای تکرار حوادث و مراحل درازی ازدرجا زدن که فاقد محتوی نو بود وجود دارد. با استقرارسرمایه داری آهنگ تحول اجتماعی سریعا افزایش می یابد و همزمان با آن تناقض درمناسبات اجتماعی شدیدتر و قوی تر می شود. علت آهنگ متفاوت ترقی و نوع متمایز ترقی درزمانهای مختلف، آنست که بین تضادهای درونی جامعه و دربین تضاد های درون هرروند اجتماعی، دردورانهای گوناگون تفاوت وجود دارد. ازنظرآهنگ و نوع ترقی نه تنها بین فرماسیونهای مختلف تفاوت هست بلکه دردرون هرصورت بندی نیز برحسب درجه تکامل و میزان بلوغ تضادها و شدت آنها، این تفاوتها دیده میشود. همه اینها نتیجه یک قانون دیگردرمسئله "ترقی اجتماعی" است:
وجود تضادهای درونی درروندهای اجتماعی رشد یابنده، یک قانون عمومی دیگرپیشرفت در جوامع متکی بروجود طبقات متخاصم است.
مارکس میگوید:
"بدون تضاد ترقی نیست؛ این قانونیست که تمدن ازآغاز تا به امروز از آن پیروی کرده"
نتیجه ای که ازعملکرد این قانون حاصل میشود آنست که درهرجامعه متکی براستثمار به علت ماهیت تضادهای آن جامعه، ترقی اجتماعی خصلت متضاد نامتناسب، پرپیچ و خم دارد.
مثلا درجامعه سرمایه داری ترقی تکنیکی و رشد تولید و تعمیق تقسیم اجتماعی کارو افزایش بازده کاریک روی سکه است ولی روی دیگرآن، تبدیل انسان به زائده ماشین، تهی کردن کارازمحتوی انسانی اش، تشدید ازخود بیگانه شدن انسان و تشدید بهره کشی است. دریک روی سکه پیشرفت علم است درروی دیگرآن ایجاد انواع سلاحهای کشتار جمعی. دریک روی سکه سطح زندگی نسبتا بالا دوچند کشورسرمایه داری پیشرفته است و درسوی دیگرآن بدبختی و عقب ماندگی سیاه ملیونها و میلیونها انسان درکشورهای وابسته و نو استعمارزده. دریک سوی سکه ثروت مادی است و درسوی دیگر آن بحران و فقرمعنوی!
(9)
نوع پیشرفت اجتماعی درجامعه سرمایه داری علاوه براین خصلت متضاد، دارای منحنی سخت معوّجی است. حرکت به جلو، پیشرفت با توفقهای مکرر، با پس رفتها قطع میشود. به دنبال مراحل شکوفائی و جهش، مراحل انحطاط و عقب گرد میآید. جنگها و بحرانهای اقتصادی زائیده سرمایه داری، به ویرانی نیروهای مولده که سرمایه داری خود، آنها را رشد داده منجرمیشود. درمرحله امپریالیسم، ارتجاع درسیاست سیطره مییابد و نهادهای دمکراتیک که خود سرمایه داری ایجاد کرده و زمانی به آن میبالیده، قربانی فاشیسم و میلیتاریسم میشود و به شدت دستخوش تجاوزقرارمیگیرد. انحطاط و پس رفت، در ایدئولوژی، فرهنگ، معنویات و پست کردن شخصیت انسانی و مناعت اودرجامعه سرمایه داری معاصربشدت هویدا است.
به این علل است که به جای اندیشه "ترقی" که وجه مشخصه ایدئولوژی بورژوائی در دوران شکوفانی و اعتلای آن بود؛ اکنون ایدئولوژی بورژوائی سرشارازبد بینی و نا باوری به آینده و نا امیدی و مشحون ازانکارپیشرفت تاریخ و پرازتوجیه ارتجاع و تحسین نظام حاکم است. عده ای ازایدئولوگهای بورژوائی مدعییند: سهل است که پیشرفت اجتماعی وجود و مفهومی ندارد، بلکه جامعه بشری را نابودی زود رسی مستقیما تهدید میکند، فاجعه ای آنرا ازبین خواهد برد، سانحه ای سهمناک درکمین همه بشریت است. "مورچه را آب میبرد، میگفت وای که جهانی را طوفان فرا گرفته و همه غرق میشود! طبقه سرمایه داری درحال نزع و درآستانه مرگ است، می پندارد که تمامی بشریت را فاجعه ای درانتظاراست! برخی دیگرازاین ایدئولوگها درمقابل بی دورنمائی و نا امیدی خویش و طبقه خویش راه گریزدیگری مییابند و میگویند: "ازجهان ببریم، جهان تهوع آوراست، تاریخ فریبنده و اجتماع مزّور و همه چیزبی سرانجام و بی منطق است! قید تاریخ و اجتماع را بزنیم، به درون خویش پناه بریم، "من" هرکس مهم است، لحظه را دریاب، حتی اگرشده به ضرب اعتیاد "زندگی" کن اما هرگزدرغم جامعه و پیشرفت تاریخ نباش! اینها نیزبا "پیشرفت اجتماعی" که زمانی آرمانی همه خواه بود و هنوزهم درتبلیغات رسمی ترک نشده؛ "قهرکرده اند". کم نیستند ایدئولوگهائی که پیشرفت را پندارواهی و سیرمتعالی تاریخ را خود فریبی بی پایه می نامند. نظریات، متفاوت است ولی ریشه و منشاء آنها یکی و هدف آنها هم یکی است: انحراف توده ها ازمبارزه برای پیش بردن تاریخ و تحول بنیادی جامعه، جلوگیری ازپیوستن نیروهای هرچه بیشتری به اردوی ترقی.

به طور کلی مکاتب مختلف جامعه شناسی بورژوائی سه نظریه اساسی دراین مسئله بیان می دارند. اول نفی کامل ترقی اجتماعی. اینها برخصلت متضاد روند تاریخ تکیه میکنند و مراحل پس رفت را مطلق میکنند. دوم این نظریه که پیدا کردن راه حل علمی و واقعی برای مسئله پیشرفت اجتماعی و تعین معیارعینی آن کاملا غیرممکن و به کلی غیرمقدور است. شالوده فلسفی این نظریه مطلق کردن نسبی بودن شناسائی های تاریخی بشریست. سوم این نظریه که پیشرفت اجتماعی تنها به معنای آنست که میتوان به طورنامحدود جامعه سرمایه داری معاصررا تکمیل کرد و بهبود بخشید.
روشن است که درهرسه مورد هدف عبارت است ازحفظ نظام موجود و انکارلزوم نفی نظام سرمایه داری توسط نظامی برتر و پیشرفته تر- نظام سوسیالیستی .

راه توده 167 18.02.2008
 

فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت