بحثی در باره مقوله امپریالیسم

امپریالیسم امریکا و

اتحاد امریکا- اسرائیل

برای مقابله با این محور

باید متحد وارد عمل شد

 

·        "دومه نیکو لوسوردو" (فیلسوف و اندیشمند معاصر ایتالیا)

ترجمه: ش. م.  بهرنگ

 

دومه نیکو لوسوردو، متولد 1941، پروفسور فلسفه در دانشگاه (اوربینو). او با همکاری متفکر آلمانی هاینتس هولتس مجلهً (توپوس) را منتشر می کند و از این راه خدمات ارزنده ای را در جهت مقابله با توطئه ایدئولوژیکی امپریالیسم برعلیه اندیشه های سوسیالیستی  ارائه می دهد.

او مولف کتب بی شماری است، از آن جمله اند:

·            امانویل کانت ـ آزادی، حقوق و انقلاب (1987)

·              هگل و ارثیهً آلمانی، فلسفه و مسایل ملی انقلاب و ارتجاع(1987)                

                هگل و بیسمارک. انقلاب 48 و بحران فرهنگ آلمانی (1993)

·            اجتماع، مرگ، هایدگر و ایدئولوژی جنگ (1995)

 

 

بحثی در باره مقوله امپریالیسم

 

 

1.                            کشف دوباره لنین

 

آیا می توان هنوز هم از امپریالیسم سخن راند؟

 چندی پیش کتاب پرفروشی به قلم دو نویسنده ("میخائل هارت" و" نگری") منتشر شد که با اشاره به جنبش کمونیستی، پایان امپریالیسم را اعلام می کرد. به نظر آنها، دیگر دوران مرزهای ملی و دولتی و اختلافات میان دول بزرگ سپری شده و از این رو دنیا در امپراطوری واحدی گرد آمده است و اوضاع کنونی با اوضاعی که لنین در زمان خود بررسی و تجزیه و تحلیل می کرده، از زمین تا آسمان فرق می کند.

 

لنین در بررسی مسئله امپریالیسم به کتاب انگلیسی "ژرف هوبسن" در باره امپریالیسم که در سال 1902 از چاپ خارج شده بود اشاره می کند. هنوز یورش متحد «ملل متمدن» که دو سال پیش «قیام بوکسبازها» را در چین به طرز خونینی سرکوب کرده بود، از یادها نرفته بود. اگرچه این قتل عام روی بربرها را سپید می کرد، از سوی ایدئولوگ ها (نظریه پردازان) و بخش وسیعی از از مردم کشورهای غربی به عنوان «تحقق رؤیای سیاستمداران آرمان گرا و دول متحد جهان متمدن» جشن گرفته می شد.

 

آیا این عملیات، همه قدرت های بزرگ سابق را متحد نکرده بود؟

 

نیازی به یادآوری نیست که پس از مدت کوتاهی هم آغوشی بین المللی، سرمایه جای خود را به قتل عام جهانی جنگ جهانی اول داد. باید به این نکته مهم توجه داشت که مقوله امپریالیسم در وهله اول (با توجه به تناسب نیروها و اوضاع و احوال جاری به طور ناگهانی و یا آهسته آهسته و بی سرو صدا) در رابطه با اختلافات میان قدرت های بزرگ پیدا نشد، بلکه قبل از همه امپریالیسم برای برآوردن خواست دیگری به میدان آمد. وقتی تئودور روزولت در سال 1904 عملیات استعماری را به عنوان «عملیات پلیسی بین المللی» مورد تعریف و تمجید قرار داد، که گویا به وسیله مجموعه «جوامع متمدن» اعمال می شود، در همین زمان کسانی دیگر از امپریالیسم سخن می رانند و واقعیت وحشت انگیز جنگ، کشتار عمومی، ستم و سرکوب ملی و چپاول اقتصادی را که در حق خلق های مستعمرات و نیمه مستعمرات اعمال می شود را، مورد لعنت و نفرین قرار می دهند. حوادثی که هم اکنون در جهان رخ می دهد، فقط بدین طریق قابل فهم و هضم اند. انکار مقوله امپریالیسم یعنی قلمداد کردن جنگ های استعماری به عنوان «عملیات پلیسی بین المللی» .

 

میخائیل هاردت ( که در همکاری با " نگری"، کتاب پرفروش امپراطوری را تالیف کرده است) چندی پیش در توجیه جنگ علیه یوگسلاوی نوشت: « ما باید اقرار کنیم که این جنگ نه عملیات امپریالیسم آمریکا، بلکه بیشتر عملیات بین المللی (و حتی می توان گفت فراملتی) است که اهداف آن از سوی منافع ملی محدود ایالات متحده آمریکا دیکته نمی شوند، بلکه قصد واقعی آن دفاع از حقوق بشر (و یا در حقیقت زندگی بشری) است.[1]» انسان، بی اختیار به یاد نوشته های تئودور روزولت می افتد.

این لغزش، منطق خاص خود را دارد. وقتی صحبت از یک امپراطوری و یا یک دولت جهانی است که قیم مجموعه بشریت می باشد، طبیعی است که پلیس خود را داشته باشد و «عملیات پلیسی بین المللی» خود را طبق معمول اجرا کند. عملیات پلیسی می تواند موقع اجرا حداکثرش قدری سختگیرانه باشد و یا پلیس مورد نظر بی طرفی مطلق خود را نسبت به دو طرف دعوا فراموش کند، که البته طبق قوانین متداول بین المللی مورد انتقاد و بازخواست قرار می گیرد[2]. ولی اصولا نمی توان آن را مورد سئوال قرار داد:  یعنی نمی توان آن را محصول مناسبات سیاسی و اجتماعی شمرد که بر اساس قانون «هرکه زورش بیشتر حقش بیشتر» استوار شده است، که براساس قلدری و ستمگری لگام گسیخته که در ذات امپریالیسم نهفته است، پایه ریزی شده است و برای کشورهائی که خواهان حفظ شرف و استقلال خود هستند، تهدیدی مهیب بشمار می آید. ادعای این که دوران امپریالیسم دیگر سپری شده است، یعنی وارد کردن ضربه ای هولناک برپیکر جنبش مبارزه برای صلح!

بیهوده نیست که مقوله امپریالیسم امروز از سوی روشنفکران نامدار دستگاه بورژوازی دوباره کشف می شود. روشنفکرانی که نسبت به آینده اوضاع بین المللی و به افزایش مداوم نقش محافل جنگ طلب در ایالات متحده امریکا نگرانند. این جا به هیچ وجه صحبت بر سر یک مفهوم مجرد روشنفکرانه نیست. حتی سیاستمداران درجه اول از قبیل سناتور امریکائی (تد کندی) و صدراعظم سابق آلمان فدرال (هلموت اشمیت) با اشاره به دکترین جرج بوش ابائی ندارند که از امپریالیسم و تمایلات امپریالیستی سخن بگویند.

از اینروست که ما می توانیم بگوییم که هرکس که (حتی در اردوگاه بورژوازی) علاقمند به صلح است و می خواهد به انبوهی از مسائل مبرم پاسخ گوید، ناگزیر به کشف دوباره لنین میرسد:

2. لیست من درآوردی عجیب و غریب

 

اگر از مقوله امپریالیسم نمی توان صرفنظر کرد، پس می توان پرسید کدام کشورها می توانند امپریالیستی محسوب شوند؟

به نظر مجله ماهانه چپ گرای "کونتروپیانو" مشخصه اوضاع بین المللی کنونی عبارت است از رقابت میان امپریالیسم اروپا، که به عنوان قطبی در حال شکل گیری است با قطب های امپریالیستی دیگر (امریکا، ژاپن و چین).

این نوع بررسی و این لیست من درآوردی بسیار سئوال برانگیز است:

مقاله مندرج در مجله ایتالیائی (کونتروپیانو) به سئوالات یاد شده به طور غیرمستقیم پاسخ می دهد، وقتی از آنها قطب امپریالیستی مترادف است با قدرت اقتصادی یعنی «تولید ناخالص ملی».

اگر این طور است، پس برای تنظیم لیست قطب های امپریالیستی تنظیم تابلوئی از کشورهائی که بالاترین «تولید ناخالص ملی» را دارند، لازم بود و لیست یاد شده در این صورت اصلا عینی نیست و بیشتر دلبخواهی است:

برخورد آماری به قضایا باعث کنار گذاشتن تاریخ، سیاست و ایدئولوژی می شود. دیگر کسی در باره آن ها وارد بحث نمی شود. تنها چیزی که به حساب می آید عبارت است از امپراطوری بی واسطه «تولید ناخالص ملی»، با نتایجی پارادوکسی!

3. نقش چین

 

ما اما سعی خواهیم کرد که تاریخ، سیاست و ایدئولوژی را در نظر بگیریم.

چین درآستانه «جنگ تریاک» جزو کشورهائی محسوب می شد که بالاترین میزان «تولید ناخالص ملی» را داشت، ولی علیرغم آن چین یک کشور امپریالیستی شمرده نمی شد و این امر را ستم، سرکوب و تحقیر هولناک مردم این کشور در عمل نشان داد.

ولی امروز؟

 

بیایید یک لحظه فراموش کنیم که در پهناورترین کشور آسیایی قدرت سیاسی منحصرا در دست حزب کمونیست است که بنا به اسناد رسمی موجود نه تنها از سوسیالیسم بلکه همچنین از مارکس، لنین و مائو دفاع می کند، حزبی که تا همین چندی پیش درش به روی صاحبان صنایع بسته بود و اعضای آن هنوز هم (بنا به گزارش روزنامه کارفرمایان ایتالیائی ال سوله[5]) عمدتا از کارگران، دهقانان و بازنشستگان تشکیل می یافته است.

 

 آری! بیایید همه این حقایق را کنار بگذاریم و به موضوعی بپردازیم که دیر یا زود برای کسانی که نظرشان معطوف مارکس است، مطرح خواهد شد:

اما بیایید بحث خود را از فرضیه ای آغاز کنیم که گویا درچین برگشت به سرمایه داری آغاز شده و ادامه دارد.

تأسف آور است اگر کمونیست ها (!) مبارزه برای رهائی ملی و عدم وابستگی را تنها وقتی به رسمیت بشناسند و مورد حمایت قرار دهند که یا از موضع ضعف و یا تحت شرایط مشقت بار صورت گیرد!

 

4. اتحادیه اروپا عبارت از یک دولت واحد نیست!

 

در رابطه با مناسبات میان ابرقدرت امریکا و اتحادیه اروپا اغلب از تغییر تناسب نیروهای اقتصادی میان این «دو قطب امپریالیستی» سخن رانده می شود. اما مقایسه دو قدرت این چنین ناهمگون بی فایده است: اتحادیه اروپا عبارت نیست از یک دولت واحد!

 

اکونومیسم یک بار دیگر اشتباه بودن خود را برملا می سازد!

 

بگذارید نگاهی به وضع کنونی بیندازیم که در آن مسابقه تسلیحاتی صورت می گیرد:

در آثار لنین می خوانیم: «اگر تناسب نیروها به نفع قدرت تازه پا و به ضرر قدرت برتر سابق تغییر کند، میان قدرت های امپریالیستی جنگ در می گیرد.»

این امر به ویژه به طرز بارزی دیالک تیک شروع جنگ جهانی اول را تعیین می کند که آلمان قوی تر شده بود و انگلستان (یعنی قدرت برتر سابق) ضعیف مانده بود.

 

امروزه اما وضع به کلی از قرار دیگر است:

تصور این که با از بین رفتن اتحاد شوروی (کشوری که از سنگرهای انقلاب اکتبر و از کشتارگاه های جنگ جهانی اول پا به عرصه وجود نهاده بود) دنیا به سالهای قبل از 1914 برگشته است، در بهترین حالت ابلهانه است!

 

5. یک امپراطوری غول آسا

6. تناسب نیروهای ایدئولوژیکی در مقیاس جهانی

 

امروز نبرد ضد امپریالیستی عبارت است از

نبرد علیه امپریالیسم امریکا و اتحاد امریکا ـ اسرائیل!

 

 مقاله در فرمات PDF :

 


[1]  ال مانیفستو 15 مه 1999 .

[2]  دادگاههای کذائی فعلی در عراق و افغانستان علیه افسران و سربازان امریکائی می خواهند این منطق مورد بحث را به خورد مردم بدهند. (مترجم)

[3]  جکوبسن و خان 2002 .

[4]  لکشیمی 2002 .

[5]  8 نوامبر 2002 .

[6]  مردم افغانستان و عراق هم اکنون شب و روز درحال ارشادند و  اندک اندک می فهمند که یا باید در جهنم آتش الهی امریکا و متحدینش خاکستر شوند و یا باید به راه راست روی آورند و به بردگی لاشخورها ی جهانی گردن نهند: مترجم.

[7]  جین 1995  و ص 121

[8]  مینی 1999 ص 92 .

[9]  ریچارسن ، 1999 .

[10]  بروکس ـ ولفرس 2002 ص 21 .

[11]  ونتورینی 2002 .

[12]  آثار لنین 22 ص 300 .

[13]  هیرش 2002 ص 71 .

[14]  آدم بی اختیار یاد تعلیمات دینی در مدارس ایران می افتد (مترجم).

[15]  رواج دموکراسی و بازار آزاد بزور سرنیزه و توپ و تانک، به بهای تخریب بی بازگشت محیط زیست با پرتاب بمبهای رادیواکتیو و گرفتاری ساکنین مناطق جنگی و مناطق همسایه به بیمارهای بی نام و نشان و برای میلیونها سال (مترجم)

[16]  حتی آریل شرون از یهودیهای فرانسه خواست که چمدانهای خود را بربندند و به سرزمین موعود کوچ کنند (مترجم).

[17]  آثار لنین 22 ص 195 .